«کاربرد علوم شناختی در مطالعات ارتباطات اجتماعی»
سخنران: دکتر سعید ستایشی
تاریخ برگزاری: 16 اسفند 94
نشست تخصصی «کاربرد علوم شناختی در مطالعات ارتباطات اجتماعی» روز یکشنبه16 اسفند با حضور دکتر سعید ستایشی در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
در ابتدای این نشست، دکتر سعید ستایشی با اشاره به ادبیات موضوع گفت: انقلاب شناختی از سال 1956 میلادی شکل گرفت؛ زمانی که اولین مباحث در ارتباط با هوش مصنوعی مطرح شد. از زمانی که پدیدهای به نام ذهن در میان آحاد مردم مطرح ومطالعاتی در این زمینه صورت گرفت، بحث علوم شناختی نیز گسترش یافت.
در ادامه ستایشی گفت: در کار مطالعاتی و در کنار علوم شناختی، اعتقاد به یک رویکرد وجود دارد و آن، رویکرد مطالعه ذهن است. از گذشتههای خیلی دور، بر روی بحث ذهن، جهت گیریهای متفاوتی وجود داشته است. بدین معنی که دانشمندان نگاههای متفاوتی نسبت به این موضوع داشتهاند. این نگاهها میتوانسته شکل آرمانگرایی داشته باشد که «جرج برکلی» آن را مطرح کرده است. «برکلی» همه آنچه که در حوزه ذهن مطرح میشده را مبتنی بر نفس میدانسته و کل جهان را ذهن میپنداشته است. در حالی که در مقابل آن، برخی دیگر از اندیشمندان همه چیز را ازنگاه اتمی تلقی میکردند و رفتار هستی را رفتاری اتمیک توضیح میدادند. همچنین این اندیشمندان، تفاوت ذهن و بدن را تشریح میکرده و از این منظر وارد می شدند که هرچیزی که در حوزه ذهن قابل طرح و بررسی است، ماهیت جنس فیزیکال دارد.
وی افزود: در حوزه ذهن و بدن، ارسطو جزء اولین کسانی است که در موردبحث ذهن و بدن قضاوت کرده و نظریه «یگانهانگاری» را مطرح میکند. ارسطو، مغز رابه عنوان توده گِل یا ماده تصور میکند و همه آنچه را که ذات اندیشهای دارد، صورتهای مختلفی از این توده گِل میداند.
در مقابل ارسطو، افلاطون است که نظریه «دوگانهانگاری» را مطرح میکند. افلاطون ذهن و بدن را به صورت دو پدیده مجزا از هم و هر دو را تجزیهپذیر وفناپذیر میبیند. وی همچنین، اندیشههایی که در ذهن، محقق میشوند را در دنیای غیرمادی،مجرد و ابدی میداند و در مقابل آن، بحث بدن را مطرح میکند که شکل مادی و تجزیهپذیر دارد.
در این زمینه، «رنه دکارت» نیز نظریه «دوگانهانگاری کلاسیک» را مطرحمیکند. «رنه دکارت» ذهن را مانند دودی میداند که از مغز خارج شده و رابطهای دوطرفه برای آن قائل است و به پدیدهها نیز به صورت علّی و مادی نگاه میکند.
در ادامه، دکتر ستایشی با اشاره به رویکردهای مختلف در علوم شناختی، گفت:به ازای هر کدام از رویکردهایی که بحث علوم شناختی در آن مورد بررسی قرار میگیرد،ما میتوانیم جایگاه و مبنایی برای مطالعه داشته باشیم. به عنوان مثال اگر رویکردفلسفی داشته باشیم، میتوانیم از منظر استقرایی یا استنتاجی دنبال سوالاتی بگردیم که آیا ذهن ماهیتی فیزیکی دارد یا غیرفیزیکی؟ آیا ذهن تنها در مغز است یا ازعملیات سایر موجودات پیچیده مثل کامپیوتر برخوردار است؟ آیا آنچه که به عنوان دانش تلقی میکنیم، به عنوان یک پدیده ژنتیکی است یا فرایندی است که ورای دانستههای ماشکل میگیرد؟
در بررسی مسأله از منظر فلسفی، ما قائل به این هستیم که علم فلسفه به معنی جستجوی خِرَد و دانش است و در این حوزه، همه آن کسانی که در این جستجو هستندبه خِرَد عشق میورزند. در حوزه فلسفه و در بخش علوم شناختی سوالاتی وجود دارد کهما میتوانیم به آنها پاسخ دهیم. این سوالات عبارتند از:
- رابطه ذهن و بدنبه چه ترتیب است؟
- آیا جهان ذهن یک جهان فیزیکی است؟
- آیا رفتارهای مامعلول تصمیمهای ماست؟
- دانش به چه ترتیب تولید و کسب میشود؟
- انسان چطور دانش را به دست میآورد؟
- آیا دانش همان آگاهی است؟
ستایشی گفت: در رویکرد روانشناسی، روانشناسان معتقدند که از بحثهای اولیه روانشناسی مانند بحثهای ارادهگرایی و ساختارگرایی گرفته تا جایی که رفتارگرایی مطرح میشود، همه آنچه که در حوزه علوم شناختی اتفاق میافتد محصولکارکرد و مطالعه روانشناسی است و روانشناسان بر اساس این کارکرد، فرضیه میدهند،آزمایش طراحی میکنند، مشاهدات مبتنی بر آزمایش را بررسی میکنند و بر اساس آن ایدهپردازی میکنند و در نهایت نظر میدهند.
وی گفت: رویکرد دیگر، رویکرد شناختی است. در رویکرد شناختی افرادی که در حوزه مهندسی کامپیوتر فعالیت میکنند، کاملاً میدانند که باید به دنبال چه چیزی باشند. تشخیص و بازشناسی الگو، توجه، حافظه و تصورات مربوط به الگوها و حل مسأله، از مسائلی است که در دستور کار این افراد قرار دارد.
وی در ادامه افزود: در رویکرد شبکهای، اعتقاد بر این است که از طریق تولید یک شبکه بر اساس چگونگی رفتار متقابلی که عناصر و اجزای این شبکه نسبت به هم دارند، بتوانیم هم دانش تولیدشده را نمایش دهیم و هم ترانسهای جدیدی از دانشی راکه در اختیار داریم، عرضه کنیم و این موضوع چون مبتنی بر ارتباط و تعامل است، درحوزه ارتباطات میتواند موثر باشد.
در رویکردهای تکاملی، بحثهای ژنتیک مطرح میشود. در این حوزه،بحثهایی که شکل کارکردهای تکاملی فروید را دارا هستند، دیگر مطرح نبوده و آنچه که ملاک است، بحثهای مبتنی بر کارکردهایی است که در حوزههای جدید مطرح شده.
در رویکرد زبانی، توجه اصلی به گفتار است. این رویکرد معتقد است که گفتار در مغز تولید میشود.
رویکرد هوش مصنوعی نیز برای خود، جایگاهی در علوم شناختی باز کرده است.اندیشمندان این حوزه، دنبال این هستند که با استفاده از کامپیوتر که دارای توان پردازشی و قدرت محاسباتی خیلی بالاست، بازشناسی الگو را انجام دهند و این موضوع بستگی به این دارد که این بازشناسی الگو بتواند در راستای الگوهای حسی باشد که کامپیوترهای حسی را در بر میگیرد و یا اینکه در قالب الگوهای ادراکی باشد که ممکن استماشینهای ذهنی را در بر داشته باشد.
در پایان، دکتر سعید ستایشی بیان کرد: در علوم اجتماعی و ارتباطات، پدیدههایی مانند تصور، تخیل و توهم اصالت پیدا میکنند و ارزش میشوند. زمانی که وارد بحثهای علوم اجتماعی و ارتباطات میشویم، با فضایی مواجهیم که در آن عناصر مختلفی وجود دارد و همگرایی بین آنها خیلی دیر انجام میشود و مهمتر از همه اینکه عناصری که در این حوزه وجود دارند، مردم و گروهها،موقعیتها و زمانهای مختلف، مفاهیم و قوانین هستند و همه این عناصر در کنار هم،باعث میشوند که مجبور شویم به این حوزه از دیدگاههای مختلف بنگریم.