نظریه ارتباطات متعالیه (ارتباطات در حکمت متعالیه صدرالمتالهین)

نظریه ارتباطات متعالیه (ارتباطات در حکمت متعالیه صدرالمتالهین)

ششمین نشست از سلسله نشست‌های ارتباطات صدرایی با عنوان «نظریه ارتباطات متعالیه (ارتباطات در حکمت متعالیه صدرالمتالهین)» روز ‏سه‏‌شنبه 9 شهریور با حضور دکتر سیدمحمدعلی غمامی در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.

در ابتدای این نشست، دکتر غمامی درخصوص موضوع مورد بحث، گفت: موضوع انتخابی، مطالعه تطبیقی نظریه ارتباطات صدرایی و نظریه غربی ارتباطات است. این تحلیل تطبیقی یک مسأله مهم را در بر می‌‏گیرد؛ مسأله‏ای که دیگر فلسفی نیست و مسأله روز دنیاست و آن هم چیزی است که ما در زندگی روزمره با آن آشنا هستیم و یکی از چالش‌‏های زندگی روزمره ماست. با وجود اینکه تکنولوژی‌‏های ارتباطی زیادی در خدمت انسان قرار گرفته، با این حال همچنان ما در برقراری ارتباط مشکل داریم.

کاستلز در مورد شبکه‌‏های اجتماعی تعبیر «فردگرایی شبکه‏‌ای» را بکار می‏برد؛ یا اصطلاح معروف دیوید رایزمن با عنوان «جماعت‏‌های تنها». این تعبیرها وقتی وارد فلسفه می‏شوند، دو تعبیر مهم بوجود می‌‏آید؛ اولین تعبیر، تعبیری است که جان لاک در کتاب «جستار در باب فاهمه بشری» از آن به عنوان «شکست ارتباط» یاد می‏‌کند و معتقد است که اساساً ارتباط در حوزه انسانی شکست خورده است. تعبیر دوم از هوسِرل با عنوان «خودتنها انگاری» است؛ یعنی انسان هنوز تنهاست.

غمامی در خصوص سنت‌‏های نظریه ارتباطات گفت: در این خصوص، تحلیل‏‌های زیادی وجود دارد که معروفترین آنها تحلیل «کریگ» است. کریگ معتقد به هفت سنت ارتباطی است که در هر کدام از این سنت‏‌ها، یک نوع کنش خاص رخ می‏‌دهد. این هفت سنت عبارتند از:

-سنت سخنوری: که در آن کنش سخنرانی اتفاق می‏‌افتد.

-سنت نشانه‌شناختی: کنش آن، به اشتراک گذاشتن معنا از طریق نشانه‌هاست.

-سنت پدیدارشناختی: کنش آن، تجربه همدلانه با دیگری از طریق گفتگو است.

-سنت سایبرنتیک: کنش آن، پردازش اطلاعات است.

-سنت اجتماعی-روانشناختی: کنش آن، تأثیرگذاری بر همدیگر است.

-سنت اجتماعی-فرهنگی: کنش آن، ایجاد نظم اجتماعی از طریق نمادهاست.

-سنت انتقادی: کنش آن، به چالش کشیدن نابرابری در گفتار است.

غمامی با اشاره به متون فلسفی غرب، گفت: پنج کتاب فلسفی مؤثر بر نظریه ارتباطات در غرب وجود دارد و این کتاب‏‌ها عبارتند از: کتاب «گرگیاس» افلاطون، کتاب «رتوریک» ارسطو، کتاب «جستار در باب فاهمه بشری» جان لاک، کتاب «گراماتولوژی» ژاک دریدا و کتاب «تأملات دکارتی» ادموند هوسِرل.

کتاب «گرگیاس» افلاطون، گفتگوی سقراط با یک سوفیست به نام گرگیاس است. گرگیاس معتقد است که دستیابی به معرفت امکان‌‏پذیر نیست و اگر هم ممکن باشد، قابل اشتراک‏‌گذاری نیست. گرگیاس خطابه را اینگونه توضیح می‏‌دهد: قدرتی است که در سایه آن، انسان‏‌ها می‏‌توانند در محکمه، قاضی را وادار به قبول گفته‌‏های خود سازند و در مجلس شورای شهر، مردم را با خود همراه گردانند. این خطابه برای اقناع دیگران است؛ نه برای کشف حقیقت و رسیدن به یقین.

در این کتاب، سقراط برخلاف گرگیاس شروع به صحبت می‌‏کند و تلاش می‏‌کند که اثبات کند، اولاً چیزی وجود دارد. ثانیاً معرفت به آن امکان‏‌پذیر است و سوم اینکه آن معرفت، قابل اشتراک‌‏گذاری است؛ و از آنجا کنشی را با عنوان دیالکتیک در برابر خطابه اضافه می‏‌کند و دیالکتیک را اینگونه تعریف می‏‌کند: دیالکتیک چیزی است که ما بتوانیم در مسائل متکثر، یک مسأله واحد را پیدا کنیم و کسی که توانایی برگرداندن کثرت به وحدت را داشته باشد، این فرد، اهل دیالکتیک است.

وی گفت: بخش اعظمی از نظریه‌‏های موجود، متأثر از نگاه جان لاک است. یکی از مهمترین پایه‌‏گذاران تجربه‌گرایی، لیبرالیسم فلسفی و پوزیتویست معرفتی، جان لاک است. در حوزه ارتباطات نیز جان لاک مباحث مهمی دارد. جان لاک در کتاب «جستار در باب فاهمه بشری» بحث انتقال ارتباطات را مطرح می‏‌کند. بدین معنی که برداشت ما تا قبل از جان لاک، انتقال پیام از نقطه‏‌ای به نقطه دیگر نبوده و تنها بحث اشتراک مطرح بوده است؛ اما بعد از جان لاک مبحث انتقال مطرح می‏‌شود.

دکتر غمامی گفت: ویژگی مثبت «دریدا» این است که سعی می‏کند از ارسطو فاصله بگیرد. زمانی که ما متون را تحلیل می‌‏کنیم، به سه کنش اصلی دیالکتیک، لاجیک و رتوریک در حوزه انسانی برخورد می‏‌کنیم که این سه کنش به گفتگو، منطق و سخنوری ترجمه می‏‌شوند. دیالکتیک، لاجیک و رتوریک سه کنش ارتباطی هستند که در سه چارچوب معرفتی شکل می‏‌گیرند. این چارچوب‏‌ها عبارتند از: چارچوب معرفتی خود و دیگری، گفتار و نوشتار و نشانه و معنا. در دنیای امروز چیزی به جزء این سه کنش وجود ندارد. یعنی بیان فرد، یا گفتگویی است یا منطقی و یا سخنوری.

در ادامه غمامی با تحلیل نظریه ارتباطات متعالیه، افزود: ملاصدرا کتابی به نام «اسفار اربعه» دارد که در 10 جلد نگاشته شده است. جلد اول آن مربوط به مباحث خداشناسی است. اکثر فیلسوفان ما در بحث‌‏های خداشناسی ضعیف هستند و فیلسوف‏‌های خوب در بحث عقل وارد شده‌‏اند و فرد دیگری فصول آخر کتاب اسفار و نظریه‌‏های فیلسوفان خودمان را مطالعه نکرده است.

وی با اشاره به بحث «کلمه»، افزود: جان لاک ذیل بحث word یا «کلمه»، نظریه ارتباطات را مطرح می کند. همین ایده باعث شد که ما نظریات صدرا را هم بررسی کنیم و ببینیم که آیا صدرا نیز در مورد «کلمه» سخنی گفته است یا خیر. بعد از بررسی‌‏ها مشخص شد که در جلد هفتم اسفار، ملاصدرا بحثی با نام «کلام الهی» دارد. جان لاک و دکارت، هم‏دورۀ ملاصدرا در غرب هستند و «کلمه» در دو نقطه تحلیل شده است؛ یکی در غرب و دیگری در شرق. چون در غرب ما ابزارهای ارتباطی زیادی داشتیم، گوش ما پر شده است از تعاریف غربی، درحالیکه در شرق و در همان دوره نیز «کلمه» تحلیل و ارتباطات تبیین می‌‏شده است. ملاصدرا کلام را اینگونه تعریف می‏‌کند: کلام فقط صوت نیست. هرآنچه که برای اِبراز معانی استفاده می‌‏شود، کلام است. «کَلَمَ» یعنی شکافته شدن و آشکار شدن.

در ادامه دکتر غمامی با اشاره به آیه 82 سوره یس، افزود: ملاصدرا معتقد است، اولین ارتباطی که در دنیا رخ داده است بر اساس آیه 82 سوره یس است؛ هنگامی که خدا چیزی را اراده کند، به آن چیز می‌‏گوید باش، پس موجود می شود. اولین ارتباط با مخلوقات در اینجا شکل گرفته است.

ملاصدرا بر اساس تبیین و تفسیر این آیه معتقد است که ارتباط و کلام سه مرتبه دارد: کلام اَعلی، کلام اوسط و کلام اَدنی. در اینجا کلام یک کنش واحد است که دارای سه مرتبه است و نه سه کنش جدا که در مقابل یکدیگر هستند. کلام اَعلی شباهت زیادی دارد به چیزی که سقراط و افلاطون به آن دیالکتیک می‏‌گویند و در آن ابداع و خلق رخ می‏‌دهد. مرتبه پایین، کلام اوسط است. در این کلام، چیزی که در کلام اَعلی خلق شده، بدون اینکه دچار خدشه و اختلال شود، به دست دیگری می‌‏رسد. در واقع کُن فَیَکون، کلام اَعلی است و وقتی که فرشتگان این پیام خدا را به انسان می‏‌رسانند، کلام اوسط اتفاق می‏‌افتد. آخرین مرحله، کلام اَدنی است؛ یعنی آنجایی که قراردادها حاکم هستند. این قراردادها مخالف حقیقت نیستند. ما حقیقت را باید بپذیریم. برای همین است که ما در کلام اَعلی و اوسط، تخطی از معنا نداریم ولی در کلام اَدنی، تخطی از معنا وجود دارد. این شبیه رتوریک است. این سه مرتبه ارتباطات (کلام اَعلی، اوسط و اَدنی) در نظریه صدرایی مرتبه‏‌بندی می‌‏شوند و نه تنها مرتبه‌‏بندی می‌‏شوند، بلکه قوسی و چرخشی هم می‌‏شوند و این فرایند می‏‌چرخد. بدین معنی که در قوس صعود، ابتدا انسان، کلامی را استماع می‏‌کند و سپس در قوس نزول، آن را بیان می‌‏کند. ملاصدرا این فرایند را در مورد رابطه انسان و خدا می‏‌گوید و بعد به رابطه انسان با انسان نیز تسری پیدا می‏‌کند. انسان در قوس صعود کلام الهی را استماع می‌‏کند و سپس آن را بیان می‏‌کند. کاری که پیامبران آن را انجام می‏‌دهند و سپس انسان‏ها هم می‌‏توانند انجام ‏دهند.

یکی از کارهایی که ملاصدرا در نظریه خود انجام داد، این بود که ارتباطات را با قوسی کردن، قدسی نیز کرد؛ در حالی‌که وقتی ارتباط خطی ‏شد، سکولار می‌‏شود. این قوس هم به سمت بالاست، هم افقی و هم به سمت خود فرد برمی‌‏گردد. قوسی است که به سه جهت سمت‏‌گیری و سوگیری می‌‏کند. وقتی من در آنِ واحد با خدا حرف می‏‌زنم، با دیگری نیز حرف می‏‌زنم و با خودم نیز حرف می ‏زنم. بنابراین شما می‌‏توانید در عین اینکه با دیگری حرف می‌‏زنید، خدا را هم از دست ندهید؛ وقتی با خودتان حرف می‌‏زنید، دیگری را از دست ندهید. در ارتباطات خطی، اتفاقی که می‌‏افتد این است که وقتی من با خدا ارتباط دارم، با دیگری ارتباط ندارم.

دکتر سیدمحمدعلی غمامی در پایان گفت: نکته دیگری که صدرا به آن معتقد است، این است که شما باید به سمت خدا جهت‏‌گیری کنید تا به دیگری جهت‌‏گیری داشته باشید؛ باید به سمت دیگری جهت‏‌گیری کنید تا به سمت خدا جهت‏‌گیری داشته باشید. ارتباط ما با دیگران، از ارتباط ما با خالق و از ارتباط ما با خودمان جدا نیست و اینها همه یگانه هستند و این همان ارتباط قدسی و قوسی است.


از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید