روندها و رویدادها در بازار هنر ایران: تحلیل سه‌تجربه حراج کریستیز، حراج تهران و هفت نگاه در بازار هنرهای تجسمی ایران

روندها و رویدادها در بازار هنر ایران: تحلیل سه‌تجربه حراج کریستیز، حراج تهران و هفت نگاه در بازار هنرهای تجسمی ایران

نشست تخصصی به منظور معرفی پژوهش خاتمه یافته با عنوان «روندها و رویدادها در بازار هنر ایران: تحلیل سه‌تجربه حراج کریستیز، حراج تهران و هفت نگاه در بازار هنرهای تجسمی ایران» با حضور آقایان دکتر محمدرضا مریدی پژوهشگر طرح و دکتر محمدعلی رجبی، ناظر طرح و جمعی از علاقمندان این حوزه در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.

در ایتدای این جلسه، مجری طرح با ذکر این توضیح که در پژوهش مذکور سعی شده به بررسی مفاهیم پایه در اقتصاد هنر و تجربه‌های موفق (و ناموفق) جهانی در بازار هنر به ارزیابی و بررسی تجربه‌های موجود در بازار هنر ایران پرداخته شود، گفت: اغلب مطالعاتی که برای بازار هنر در ایران انجام شده یا ترجمه است یا اغلب ژورنالیستی و مربوط به هنرمندان مشهور بازار هنر و فروش آثار آنها است، در حالیکه که مساله‌ اصلی بازار این نیست؛ در خوشبینانه‌ترین حالت؛ کمتر از ۱۵۰ نفر هنرمند پرفروش داریم و برای این تعداد اندک، ما رشته‌ اقتصاد هنر را تأسیس نمی‌کنیم و سراغ پژوهش‌ در این زمینه‌ها نمی‌رویم. هر ساله حدود نزدیک به ۸۰ هزار نفر فارغ التحصیل هنر داریم که می‌خواهند وارد بازار هنر شوند، اما راه برای آنها هموار نیست؛ بنابر این مسئله بازار هنر نه در بازار هنرمندان پرفروش، بلکه در بازار بدنه هنر است، در بازاری که در گالری‌ها شکل می‌گیرد نه بازاری که در حراجی‌ها شکل می‌گیرد.

جامعه هنری به بازار هنر اعتماد ندارد؛ این بی اعتمادی تنها ناشی از انکار بازار نیست بلکه ناشی از نقد عملکرد بازار هنر است.

مریدی در خصوص بازارهای مطالعه‌شده در این پژوهش اظهار داشت:در این پژوهش، سه سطح شناخته شده در بازار هنر مطالعه شده است: «بازار عمومی و همگانی»، «یک بازار تقربیاً حرفه‌ای‌تر یعنی بازار گالری‌ محور» و «بازار حراجی‌محور که یک بازار کاملا حرفه‌ای است». در این بخش، مسئله‌ پژوهش این بود که چگونه فارغ‌التحصیلان و اصولاً نوظهوران هنر می‌توانند در این سلسله مراتب بازار حرکت کنند؟ چه رویدادهایی آنها را به پیش می‌برد؟ و البته این رویدادها چگونه می‌توانند موجب تحریف شوند؟ چگونه می‌توانند یک هنرمند را از مرتبه‌ پایین به مرتبه‌ بالا ببرند؟ چگونه فردی که شایستگی لازم در ارزیابی‌های هنری را ندارد ولی در ارزیابی‌های بازار مهارت‌های لازم را دارد، می‌تواند سلسله مراتب بازار را طی کند؟ مریدی افزود: مبنای رویکرد نظریه‌ در پژوهش نیز این تحلیل بود که چگونه ارزش‌های هنری و ارزش‌های بازار می‌توانند با هم در تعارض قرار گیرند؟ چگونه جامعه بازار و جامعه هنری ارزش‌گذاری‌های متفاوتی دارند؟

بنابر این به مطالعه‌ رویداد «۷ نگاه» پرداخته شد؛ رویدادی که در پیش بردن هنرمندان در لایه‌های فعالیت گالری‌داری نقش داشت و اینکه کسانی از بازار سطح اوّل به بازار سطح دوّم هدایت می‌شدند. «۷ نگاه» ادّعا می‌کند مجرایی است که می‌تواند نوظهورها را به بازار معرفی کند، هنرمندان مستعد را شناسایی و به بازار گالری‌های حرفه‌ای وارد کند.

سطح دیگری از بازار که بیشتر کانالی بود برای حرکت از بازار دوّم به بازار سوّم، «حراج تهران» بود که به نوعی نقطه اوج رقابت‌های گالری در ایران است؛ بر اساس قاعده‌ گالری‌ها، حراجی‌ها با اشخاص کار نمی‌کنند بلکه با گالری‌ها در ارتباط هستند؛ هر هنرمندی که بخواهد وارد حراجی شود، باید آزمون گالری‌ها را پشت سر گذاشته باشد، این آزمون و سلسله مراتب بازار شاید چندان مطلوب جامعه‌ هنری نباشد امّا قاعده‌ بازار است. قاعده‌ بازار حکم می‌کند که یک هنرمند بتواند سلسله مراتب روابط که شامل آزمون منتقدین، آزمون مطبوعات، آزمون جشنواره و جایزه و آزمون‌های دیگر است را پشت سر بگذارد و بتواند از گالری درجه ۳ به گالری درجه ۲ و بهتر  از آن حرکت کند و در نهایت اگر قرار باشد یک گالری پنج اثر را به حراجی معرفی کند، یکی از آن پنج نفر باشد؛ شاید گالری‌ها در سایت‌هایشان بنویسند که ما با همه هنرمندان در ارتباطیم، اما به واقع هیچ حراجی‌ای این ریسک را نمی‌کند، که بخواهد مستقیم برای یک هنرمند سرمایه‌گذاری بکند، مگر اینکه مطمئن شود بخشی از آثار این هنرمند در مجموعه‌ها وجود دارد. مریدی گفت: مجموعه‌داران چفت و بست بازار هستند، آنها با خرید و نگهداری از یک اثر، خودشان را متعهّد به حفظ اثر در بازار می‌کنند؛ برای همین هم هست که مجموعه‌داران یک کار را به راحتی وارد حراجی‌ها نمی‌کنند، زیرا آنها باید از این آزمون و خطا مطمئن شده و بعد اثر را وارد حراجی‌ها کنند؛ برای حراجی‌ها این آزمون سختی است که مجموعه‌ای از کارها را بگیرند و اگر نتوانند کارها را بفروشند، این فقط به ضرر هنرمند نیست بلکه برای حراجی‌ها هم امتیاز منفی محسوب می‌شود، به همین علّت حراجی‌ها با دقّت بیشتر و حرفه‌ای‌تری، از هنرمند کار قبول می‌کنند و یا اینکه ترجیح می‌دهند از گالری‌ها کار را بگیرند.

عضو هیات علمی دانشگاه هنر اظهار داشت: بر این اساس بود که در این پژوهش، مطالعات روی سطح حرفه‌ای‌تر حراجی‌ها یعنی سطح خاورمیانه متمرکز گردید. وی افزود: این سه رویداد در دهه‌ اخیر، یعنی «۷ نگاه» که امسال دهمین سالش بود، «حراجی تهران» که ششمین نوبت را پشت سر گذاشت، و «حراج کریستیز» که دهمین سال برگزاری‌اش بود، در این یک دهه بازار هنر به شدت متأثّر از این سه رویداد بود، البته این سه رویداد هم با هم مناسباتی دارند، یعنی شاید بتوان گفت که این حراج خاورمیانه بود که محرّک حراج تهران و رویداد ۷ نگاه بود، ولی به نظر من کارکرد هر یک از این رویدادها با هم متفاوت بود.

آمارهای دقیق، حلقه مفقوده پژوهش در  خصوص اقتصاد بازار هنر است.

مریدی گفت: در این پژوهش، بخش خیلی مهم، بخش دولت و هنر بود؛ بخشی که تحقیق در آن بسیار دشوار بود زیرا اغلب اطلاعات دولت ناقص بود. مریدی گفت: ما هیچ اطلاعاتی درباره‌ یارانه‌ها نداریم، هیچ اطلاعاتی درباره‌ اینکه بودجه‌هایی که به سازمان‌هایی مثل معاونت هنری اختصاص داده می‌شود، چگونه هزینه می‌شود، نداریم. بنابر این گزارش‌هایی که اغلب در دسترس هستند، گزارش‌های سازمانی مبتنی بر عملکردهای اداری هستند و گویای تقسیم بودجه‌ها نیستند. به این ترتیب بخشی از پژوهش، فقط بر تحلیل بودجه‌ها متمرکز شد ولی اینکه بودجه‌ها چگونه مصرف شده‌اند، بخش مفقود این پژوهش و از توان آن خارج بود.

مریدی اظهار داشت: بخش مهم دیگر پژوهش، یارانه‌های بخش فرهنگ و هنر بود که اطلاعات آن نیز به شکل معمّاگونه‌ای ناقص بود. اطلاعات به دست آمده نشان می‌داد که این یارانه‌ها در فراز و فرود سیاست جا‌به‌جا می‌شدند و مدیران مستقلا در مورد اینکه چگونه مسیر یارانه‌ها را عوض شود تصمیم‌گیری کرده‌اند.

مریدی در ادامه به موضوع قیمت‌گذاری آثار اشاره کرد و گفت:یک پرسش مهم آن است که آیا می‌توانیم از مدل‌های قیمت‌گذاری صحبت کنیم؟ من فکر می‌کنم که ما در بازار هنر نیاز به مدل‌سازی قیمت داریم، البته امکان آماری آن وجود دارد و تا یک حدی نیز امکان‌پذیر است. گرچه نمی‌شود تعیین قیمت کرد ولی می‌توان تخمین قیمت کرد؛ تخمینی که میتواند مبنایی برای اعتمادسازی در بازار باشد.

مریدی در بیان اهمّیت مسئله‌ قیمت‌گذاری آثار هنری گفت: از سال ۱۳۸۳ دولت‌ها مایل بودند که طرحی را برای حمایت از بازار هنر به اجرا بگذارند، در این طرح سازمان‌ها مجاز بودند که درصدی از بودجه جاری و بودجه‌ عمرانی خود را به خرید آثار هنری اختصاص دهند، اما هیچ‌وقت این برنامه اجرایی نشد زیرا مشکلاتی داشت از جمله اینکه وقتی از یک مدیر می‌پرسیدند که چرا این تابلوی نقّاشی را با این قیمت خریداری کردید، نمی‌توانست حتّی پاسخگوی سازمان‌ خود باشد زیرا مبنایی برای قیمت‌گذاری وجود نداشت. در این باره گالری‌ها هم چندان مسئولیت اقتصادی نداشتند و از این رو مسئله قیمت مسئله گالر‌ی‌ها هم نبود و نیست، بلکه مسئله‌ای است که می‌تواند روی اعتماد به بازار و سیاست‌گذاری بازار تأثیرگذار باشد؛ مسئله‌ای که همچنان سردرگم باقی مانده است.

تقابل نظام ارزش اقتصادی و نظام ارزش هنری آثار در بازار هنر

مریدی افزود: در این پژوهش هدفی وجود داشت که بر مبنای آن، تقابل نظام ارزش‌گذاری جامعه هنری و جامعه‌ بازار مطالعه گردد. نظام ارزش‌گذاری جامعه‌ بازار روشن بود: «میزان فروش نشان‌دهنده‌ ارزش آن است»، به این ترتیب در مطالعه‌ مثلاً حراج تهران، اینکه چه هنرمندی پرفروش‌تر است و بیشترین میزان کار را فروخته است، خود یک سلسله مراتبی از ارزش اقتصادی را بیان می‌کند. مریدی گفت باید توجه داشت که بین ارزش اقتصادی و قیمت تفاوت‌هایی وجود دارد. در این پژوهش، نظام ارزش‌گذاری بازار موجود بود اما برای اینکه نظام ارزش‌گذاری جامعه‌ هنری به دست آید، یک گروه ۹ نفره به عنوان گروه داوران  از میان فعّالان مطبوعاتی، منتقدان، گالری‌داران و ... در نظر گرفته شد؛ کسانی که می‌توانستند تا جای ممکن معرّف دیدگاه جامعه‌ هنری باشندکه گزینشی انتخاب شدند و کسانی بودند که بازار را می‌شناختند امّا الزاماً ذی‌نفع بازار نبودند و این مهم بود که ذی‌نفع بازار نباشند.

مریدی گفت برای نمونه در بازار حراج تهران، چهار دوره بررسی و مشخص شد که چه کسانی در هر چهار دوره کار داشته و نیز کار فروختند؟ چه کسانی در هر چهار دوره صعودی کار فروخته‌اند؟ سپس ارزیابی شد که کسانی که دارند کار می‌فروشند چه جایگاهی دارند و جامعه هنری درباره‌ آنها چه نظری دارد؟

مریدی ادامه داد: از منظر جامعه‌ هنری، فردی که بازار را ارزیابی می‌کند، همین دیدگاه شایستگی هنری را دنبال می‌کند، اگرچه بازار به دنبال این نیست و به دنبال قیمت و فروش است؛ زیرا این فقط یک بازار و تجارت است و وقتی این تجارت وقتی موفّق است که نظام ارزشی‌اش به نظام ارزش‌های هنری غلبه کند، برای همین تمام تلاشش را می‌کند تا ارزش های هنری را مغلوب خود کند. مریدی گفت بر اساس همین مساله بود که یک جبهه‌ نقد مورد نیاز و یک جبهه ارزیابی مورد نیاز بود. وقتی کار یک هنرمند فروخته می‌شود، هیچکس نمی‌پرسد که چرا با این مبلغ؟ می‌گویند چه بهتر!، بگذار بازار بزرگ بشود! در حالی‌که درون این نقد نکردن، ما غلبه ارزش‌های اقتصادی را بر ارزش‌های هنری داشته‌ایم.

مریدی اظهار داشت: از نظر من ما می‌توانیم بازار را نقد کنیم، می‌توانیم تمام بازار را انکار کنیم، بگوییم بازار هنر یک بازار توطئه‌ای است و آن را انکار کنیم. امّا من به عنوان کسی که علاقه‌مند به مطالعات بازار است، بازار را انکار نمی‌کنم، رد هم نمی‌کنم؛ یک منتقد می‌تواند بازار را نقد کند ولی من بازار را ارزیابی می‌کنم، یعنی با حفظ بازار و تأکید بر کارکردهای بازار، معتقد هستم که بازار باید دائماً ارزیابی شود.

به نظر من باید به صورت فصلی این ارزیابی‌ها را داشته باشیم و بگوییم در این فصل کدام آثار پرفروش بوده‌اند؟ در جشنواره‌های هنری دیگر مثل سینما، فهرست‌های رقیب وجود دارد که برگزیدگان خود را معرفی می‌کند اما ما در بازار هنر، فهرست رقیب نداریم و فهرست موجود، فهرست پرفروش‌های بازار است. بازار باید پایِش بشود و این می‌تواند دید انتقادی ایجاد بکند.

بازار هنر و پدیده هنرمند نوظهور

مریدی افزود: در این پژوهش همچنین درصدد بودیم تا وضعیت هنرمندان نوظهور را این‌بار، باز هم در تعارض ارزش‌گذاری‌های بازار و ارزش‌گذاری‌های جامعه‌ی هنری دنبال کنیم و تمرکز در این بخش نه بر روی حراجی‌ها بلکه بر روی گالری‌ها بود. ما در تهران چیزی حدود ۲۳۰  گالری داریم که آمار قابل قبولی است و چیزی در حدود ۲۶۰ گالری هم در سایر نقاط ایران داریم، یعنی مجموعاً حدود ۵۰۰ گالری در کل ایران داریم که آمار بسیار بالایی است، امّا از این ۵۰۰ گالری، بیشتر از ۵۰ گالری فعّال نداریم. خیلی از این گالری‌ها کارکردهای ضعیفی دارند و خیلی‌ها نیمه‌فعّال و غیرفعّال هستند. مریدی گفت: گالری‌ها گونه‌شناسی‌هایی هم شدند: «گاالری‌های محافظه‌کار، گالری‌های معاصر، گالری‌های نهادی و گالری‌های آلترناتیو». وی افزود: مدتی است گالری‌های آلترناتیو خیلی در تهران زیاد شده‌اند، گالری‌هایی که الزاماً کارکرد فروش ندارند، امّا مهم و مؤثر هستند و بیشتر روی تنوّع هنری کار می‌کنند. در مقابل گالری‌هایی که با بازار کار می‌کنند، رویکرد محافظه‌کارانه‌ای دارند، یعنی روی هنرمندهای تثبیت شده که جواب خود را در بازار پس داده‌اند کار می‌کنند. مریدی اظهار کرد در این پژوهش تمرکزم بر گالری‌هایی بود که با بازار کار می‌کنند، گالری‌هایی مؤثر در تهران که دارند رویداد «۷ نگاه» را رقم می‌زنند و شاخصی برای مطالعه‌ هنرمندان نوظهور هستند.

مریدی افزود: گالری‌های محافظه‌کار از این جهت محافظه‌کار هستند که روی هنرمندهای تثبیت شده در بازار سرمایه‌گذاری می‌کنند، ولی سرمایه‌گذاری روی هنرمندان جوان و نوظهور خیلی حسّاس‌تر است، زیرا بسته به آینده پیش رو، ریسک زیادی دارد

عضو هیات علمی دانشگاه هنر تصریح کرد: کمک کردن به بازار هنر یعنی حل این معمّا، که چگونه گالری‌ها روی هنرمندان نوظهور کار کنند و چگونه از آن‌ها کار بخرند؟ چگونه می‌شود این بخش معمّاگونه بازار را مدیریت و تقویت کرد؟  مریدی گفت: این همان چیزی است که کسی به آن خیلی علاقه ندارد؛ نه گالری‌دار، نه مدیر و نه ... چون ریسک آن بالا است. وی افزود: جوان بودن، یک متغیّر است. در یک تحقیق خارجی انجام شده مشخص شده بود که چگونه سن و بازار می‌توانند با هم در ارتباط باشند؛ به این ترتیب هنرمندانی که قبل از ۱۹۲۰ متولد شده بودند، اغلب کارهای پرطرفدار خود را بعد از ۴۰ سالگی رقم زده‌اند و اکثر کسانی که بعد از ۱۹۲۰ متولد شده بودند، مهم‌ترین کارهایشان را قبل از ۴۰ سالگی خلق کرده‌اند؛ در تحقیق مذکور، نمودارهای سِنّی یا چرخه‌ حیات اقتصادی هنرمند نیز ترسیم شده بود. مریدی اظهار کرد: به این ترتیب سن یک متغیّر در بازار و بازار هنر است که می‌گوید: تو اگر درجوانی توانستی موفق باشی، موفّق هستی، اگر توانستی جذب بازار بشوی، جذب شده‌ای، اگر به زبان خودت دست پیدا کردی،کرده‌ای وگرنه از بازار حذف می‌شوی. مریدی گفت با همین قاعده است که الان هنرمند و گالری‌دار در منگنه است؛ گالری‌دار می‌داند که باید از هنرمند جوان کار بخرد چون او است که می‌تواند تغییر ایجاد کند؛ از یک طرف هنرمند تحت فشار است که تا ۳۰ سالگی کار خود را خلق کند و به زبان خود برسد، وگرنه بازار دیگر ریسک نمی‌کند و او را جذب نمی‌کند. این یک دوره خیلی فشرده و پر رقابت و مبهم از کار هنرمند و گالری‌دار است که با هم در تعارض هستند، چرا؟ چون گالری‌دار از هنرمند انتظار دارد که زبان خود را بیاید، به عبارتی کارهایش باید به یک شکل ثابت برسد؛ از آن طرف هنرمند به عنوان یک نوجو، هنوز می‌خواهد تنوّع کار داشته باشد و این دو با هم جور در نمی‌آید. البته نوظهور بودن به معنای فارغ‌التحصیل رشته هنر بودن نیست زیرا از یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر هنرمند فعّال فقط  ۱۶ درصدشان فارغ‌التّحصیل هنر بوده‌اند، بنابر این فارغ‌التّحصیل رشته هنر بودن با هنرمند بودن ارتباطی ندارد.

مریدی ادامه داد: در همین نقطه است که فعالیت هنری می‌تواند تحریف شود و ارزش‌های اقتصادی به ارزش‌های هنری غلبه ‌کند.  وی گفت: بر اساس نتایج به دست آمده از بازارهای فروش، از داوران خواسته شد تا آثار پرفروش های هر چهار دوره را در میدان مطالعه مذکور، ارزیابی کنند. از داوران پرسیده شد که آیا هنرمندان مذکور، هنرمندان موفقی هستند؟ آیا هنرمندان قابل‌اعتنایی هستند؟ آیا مقبول جامعه‌ هنری هستند؟

مریدی در خاتمه با اشاره به برخی نتایج به دست آمده در این پژوهش گفت: یک یافته که در نتیجه به‌دست آمد این بود که ارزیابی جامعه‌ هنری با جامعه‌ بازار منطبق نبود، مثلاً بحث نوآورانه بودن،کمتر از ۱۰ درصد از نمایندگان جامعه‌ بازار معتقد بودند که کار این هنرمندان که به عنوان نوظهور معرفی شده بودند، نوجویانه است. همچنین نتیجه شد که در بازار هنر، هنرمند مهم است نه اثرش. این که یک هنرمند نوجو باشد اصلاً امتیاز خوبی در بازار هنر نیست، در واقع جامعه‌ بازار اصلاً علاقه به کار نوجویانه ندارد.

مریدی افزود: در این پژوهش، حراج خاورمیانه هم که خیلی مهم دیده شد و تلاش گردید تأثیر آن بر بازار هنری داخل ایران بیان گردد. وی گفت: در سال ۱۳۸۷-۱۳۸۶ که حراج خاورمیانه شروع شد موافقت‌ها و مخالفت‌هایی بود. برخی  معتقد بودند که این حراج باعث می‌شود  قیمت کار در ایران خیلی بالا برود، اما در مقابل کسانی این افزایش قیمت‌های داخلی متأثر از بازار خاورمیانه را احقاق حق هنرمند می‌دانستند، مریدی افزود به هر حال زیر سایه‌ افزایش قیمت‌ها در بازار خاورمیانه، خیلی‌ها بیشتر کار خریدند و همان‌جا بازار شکل گرفت. مریدی گفت این مطالعات نشان داد که چگونه جامعه‌ بازار و جامعه‌ هنری در حراج خاورمیانه با یکدیگر تعامل دارند.

نبود آمار دقیق، معظل مهم پژوهش‌های اقتصاد هنر

در بخش دوم این نشست آقای دکتر محمدعلی رجبی، عضو هیات علمی دانشگاه شاهد و ناظر طرح اظهار داشت: نبود اطلاعات و آمار دقیق و متقن، یکی از بزرگ‌ترین مشکلات کشور برای هر نوع فعالیت از جمله فعالیت‌های پژوهشی است؛ ما در هیچ زمینه‌ای آمار درست نداریم از جمله در خصوص یارانه‌های بخش هنر. بنابر این اکنون وجود روش ارزشیابی آمار، یک ضرورت اولیه پژوهشی است. اکنون اطلاعات دقیقی وجود ندارد و این امر در بحث پژوهش بسیار مهم است. رجبی افزود نبود آمار دقیق فقط مربوط به آمارهای دولتی نیست و آمارهای دیگر نیز چنین مشکلی دارند. بنابر این انجام تحقیقات مبتنی بر آمار به واقع دشوار است و از اینرو پژوهش انجام شده علیرغم مشکلاتی اینچنین، فعالیتی درخور تحسین است.


رجبی همچنین به مساله نبود معیار مشخص قیمت‌گذاری در بازار هنر نیز اشاره داشت و افزود: در بازارها قیمت‌های آثار هنری اغلب واقعی و هماهنگ با قیمت‌های بازار جهانی نیست، و این مساله توقعات و انتظاراتی را ایجاد می کند که گاه مساله‌ساز است.

حمایت از هنرمندان نوظهور، زمینه‌ساز ظهور هنرمندان تثبیت‌شده

رجبی اظهار داشت: نوظهور به دو معنا است؛ هنرمند نوظهور در عرصه هنر و هنرمند نوظهور در بازار هنر. وی افزود: مطالعات نشان می‌دهد که در اروپا و کشورهایی مثل فرانسه، همواره سرمایه‌دارانی مترصد نوظهورها و استعدادها بوده‌اند. آنان از این هنرمندان دعوت می‌کردند و در صدد حمایت از جوانان هنرمندی بودند که فکر می‌کردند آینده‌ای خواهند داشت، این سرمایه‌داران از هنرمندان مستعد این‌چنین حمایت می‌کردند تا شیوه هنری‌شان را بیابند و هنرمندانی حرفه‌ای شوند و البته منافع اقتصادی خود را هم در این سرمایه‌گذاری می‌بردند. اما در ایران متاسفانه چنین نبود؛ سرمایه‌داران دلال بودند و اهل فرهنگ نبودند بنابر این چنین پروسه‌ای شکل نمی‌گرفت. رجبی گفت: در چنین شرایطی این وظیفه‌ بر دوش دولت باقی می‌ماند که البته علاقه‌ای هم به انجام آن نداشت. بنابر این در این تعریف بازار هنر، نوظهور کسی است که  از ابتدا کارش تثبیت شده است، و سرمایه‌گذار می‌داند سبک هنری هنرمند تداوم می‌یابد.

عضو عیات علمی دانشگاه شاهد افزود: در نظام سرمایه‌داری و نیز در ایران، ارزش به کار نیست، بلکه به پول است. در این نظام، ارزش کار اعم از علمی یا هنری، نادیده گرفته می‌شود. بنابر این اصالت هنرمند در بازار، به ارزش مادی اثر هنری او است اما مهم نیست این فرد چه کسی است. رجبی گفت به طور کلی برای اظهار نظر در باره اصالت دو مرکز داریم: ۱-مرکز علم و ۲-مرکز بازار. در طول تاریخ همیشه این دو مقابل هم بوده‌اند. دیوجانس در یونان باستان می‌گوید، در بازار، چراغ به دست در پی انسان می‌گردم. رجبی گفت: در هر بازار سرمایه‌داری از انسان و کارهای او تعریف دیگری می‌شود که منطبق بر ارزش‌های مادی است؛ گرچه به طور کلی در همه فرهنگ‌ها همیشه اهل علم و فرهنگ مقابل اهل بازار بوده‌اند و البته همیشه هم بازار برنده شده است، زیرا قدرت اقتصادی همیشه حرف اوّل را می‌زند.


رجبی افزود، پژوهش انجام شده طرح مشکل کرده است و سوال می‌کند که آیا بازار هنر باید به همین شیوه مدیریت شود؟ این تحقیق از این بابت برای ما مهم است که برای مدیران و مسئولان، شرایط بازار را تا حد امکان دقیق بیان می‌کند و آن را در برابر هنرمندان جوان نیز قرار می‌دهد. اکنون، بازار هنر با همه ویژگی‌های فعلی‌اش فعال است و خواهان خود را نیز دارد، اما این نوع تحقیقات در خصوص این بازارها، مبنایی را برای مسئولان ترسیم می‌کند تا بتوانند با نگاه دقیق‌تری برای آینده اقتصاد هنر اتخاذ تصمیم و طرح برنامه کنند.

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید