خوداظهاری هویت زنان مهاجر ایرانی در فیسبوک

خوداظهاری هویت زنان مهاجر ایرانی در فیسبوک

نشست «خوداظهاری هویت زنان مهاجر ایرانی در فیسبوک» روز ‏دو‏شنبه 4 دی با حضور فرحناز باقری مزرعه نوی در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.

در ابتدای نشست، فرحناز باقری با بیان هدف برگزاری این نشست گفت: شروع هر پژوهشی، مسأله‏ای است که برای پژوهشگر بوجود می‏آید و مسأله این پژوهش، سندروم مهاجرت است. در حال حاضر عده زیادی در این فکر هستند که از ایران مهاجرت کنند و به قول دکتر نامور مطلق، تا زمانی که این اتفاق برای آنها بیفتد و از ایران بروند، در زمره پیشامهاجرانی هستند که تقریباً دچار گسست با جامعه مبدأ شده‏اند. شاید این میزان اشتیاق به مهاجرت از ایران برمی‏گردد به تصویری که از مهاجرت مخابره می‏شود؛ این تصویر ممکن است که با واقعیت موجود متفاوت باشد. در واقع هدف اصلی از این نشست، این است که ببینیم چه تصویری از مهاجرت مخابره می‏شود و در دل این تصویر، این را دریابیم که کدامیک از ابعاد هویت بیشترین تأثیر و کدامیک، کمترین تأثیر را پذیرفته‏اند.

باقری با اشاره به انتخاب فیسبوک به عنوان رسانه مورد بحث در این پژوهش گفت: فیسبوک، به چند دلیل برای این پژوهش انتخاب شد: اول اینکه فیسبوک در صدر شبکه‏های اجتماعی پرطرفدار خارج از کشور است. دوم، رسانه‏ای است که کاربرد نوشتاری دارد و کاربر در آن وارد دیالوگ می‏شود. سوم اینکه معمولاً افراد صفحه‌های اجتماعی خود را به یکدیگر لینک می‌دهند و چهارم، قدرتمند بودن شرکت فیسبوک است؛ بدین معنی که فیسبوک، شرکت‏هایی مانند اینستاگرام و واتساپ را که کمی پیشرفت می‏کنند خریداری و بعد از خرید این شرکت‏ها، ویژگی‏های مثبت آنها را اتخاذ می‏کند. بنابراین می‏توانیم بگوییم که فیسبوک رسانه‏ای است که قصد مُردن ندارد.

سپس وی گفت: نظریه مورد استفاده در این پژوهش، نظریه بازنمایی است. منظور از بازنمایی، آن ساختی است که از سوی رسانه‏های جمعی به واقعیت داده می‏شود و در ارتباط مستقیم با هویت می‏باشد. در این پژوهش، بازنمایی در خدمت مفهوم خوداظهاری قرار گرفته است. خوداظهاری می‏تواند به دو صورت باشد: 1. خودِ تصویری است که مهاجر، از مهاجرت مخابره می‏کند 2. بازنمایی‏هایی است که پیش از مهاجرت در ذهن او شکل گرفته و حالا با آنها مواجه می‏شود.

بازنمایی دارای دو استراتژی «طبیعی‏سازی» و «کلیشه‏سازی» است. منظور از طبیعی‏سازی، طبیعی جلوه دادن است و منظور از کلیشه‏سازی، عقیده‏های به شدت ساده شده که در ما پیاده‏سازی می‏شود و ما آنها را باور می‏کنیم.

باقری با اشاره به چگونگی انجام این پژوهش گفت: برای انجام این پژوهش، دو دسته نمونه‏گیری انجام شده است. برای پیدا کردن خانم‏هایی که خاطره‏نویسی می‏کنند، از نمونه‏گیری گلوله‏برفی استفاده شده و برای خاطره‏هایی که بتوان از دل آنها داده‏ای را استخراج کرد، نمونه‏گیری هدفمند انجام شده است. در نهایت، 42 خانم انتخاب شدند که دارای ویژگی‏های یکسان بودند؛ از جمله اینکه آنها بیشتر از یک سال بود که مهاجرت کرده بودند و اینکه در صفحه فیسبوک خود فقط به بارگذاری موسیقی و عکس اکتفا نکردند و در آن، خاطره‏نویسی هم انجام داده‏اند و صفحه آنها نیز در معرض دید عموم بوده است.


در ادامه، باقری به بیان تجزیه و تحلیل داده‏ها پرداخت و افزود: از تجزیه و تحلیل خاطره‏های این زنان، یک سری مفاهیم استخراج شد. این مفاهیم عبارتند از: تِروما، جهان اخلاقی، اسطوره مهاجرت، بی‏پروایی، دغدغه‏های فمنیستی، سه‏گانه مهاجر - خانواده، انگاره‏های فرهنگی، انگاره‏های جغرافیای، انگاره‏های سیاسی و ناسیونالیسم.

اولین مفهوم استخراج شده، «تِروما» است. منظور از «تِروما»، تجربه ناخوشایند و حزن‏آور برای فرد است. در برخی از تعاریف هم، زخم عمیق ناشی از مهاجرت تعریف شده است. اما در این پژوهش، تِروما، احساس نه چندان مثبتی است که بواسطه مهاجرت در فرد ایجاد شده و یا حداقل به نظر می‏رسد که با آن مرتبط است.

مفهوم تِروما دارای سه مقوله «تنهایی»، «نوستالژی‏گرایی» و «بی‏سرزمینی» است. مقوله «تنهایی» مربوط به روابطی است که در ایران شکل گرفته و امروز دیگر از دست رفته است و یا عدم امکان برقراری رابطه‌هایی با کیفیت رابطه‌های قبل از مهاجرت است. در «نوستالژی‏گرایی»، فرد سوگواری همیشگی برای گذشته‌ از دست رفته را دارد و روی عناصری تأکید می‏کند که قبل از مهاجرت برای او اهمیتی نداشته است؛ این عناصر، بیشتر جنبه فرهنگی دارند تا مذهبی. به دلیل اینکه دین در حال حاضر، بار ایدئولوژیکی گرفته و قدرت موجود را تبیین می‏کند. بنابراین یک امر مقدس تبدیل به یک امر عرفی شده است. «بی‎‏سرزمینی»، احساس عدم تعلق به دو کشور  مبدأ و مقصد است. مهاجران زمانی که سفرهای کوتاه‏مدت به ایران دارند، احساس غریبگی می‏کنند و رفتار دیگران با آنها دال بر از خود ندانستن آنهاست. در کشور مقصد نیز، در ضمیر ناخودآگاه خود، خودشان را غیر خودی می‏بینند و تبدیل به شهروندی انزواپیشه می‏شوند.

فرحناز باقری گفت: مفهوم بعدی که از تجزیه و تحلیل داده‏ها به دست آمده، مفهوم «جهان اخلاقی» است که دارای مقوله‏هایی مانند «مبارزه با نژادپرستی»، «صلح‌دوستی»، «اخلاق‌گرایی» و «هم‌ذات‌پنداری با دیگر مهاجران» است. اولین مقوله، «مبارزه با نژادپرستی» است. مهاجران معتقدند که نژادپرستی مسأله‏ای نیست که مرتبط با گذشته باشد، بلکه در حال حاضر نیز وجود دارد و حتی شکل بسیار ظریف‏تری به خود گرفته است. دومین مقوله، «صلح‌دوستی» است. تعریف از صلح‏دوستی به آن نفرت و دوری که از جنگ دارند، برمی‏گردد. به دلیل اینکه در دایره‏های دوستی مهاجر، انسان‏هایی هستند که از جهان سوم مهاجرت کرده‏اند، بیشتر در معرض این فکر قرار می‏گیرد که جنگ فقط ساخته دولتمردان است. مقوله سوم، «اخلاق‌گرایی» است. مهاجران معمولاً گرایش به اخلاق‏مداری دارند و ادعای اخلاق‏مندی هم می‏کنند. یکی از دستاوردهایی که به مهاجرت نسبت داده شده، همان اخلاق‏مندی است. زیرا که در ایران، تقریباً بی‏اخلاقی به عنوان یک هنجار شناخته شده است و به قول دکتر کاظمی ممکن است که دروغ گفتن را از نظر فردی رد کنیم و نپذیریم ولی از نظر اجتماعی، انتخابی است که ممکن است حتی عادلانه باشد. «هم‌ذات‌پنداری با دیگر مهاجران» آخرین مقوله این مفهوم است و بدین معنی است که شرایط فعلی مهاجران باعث شده که همه آنها دارای وجه اشتراک‏هایی مانند دوری از وطن و خانه به دوشی باشند.

وی با اشاره به مفهوم «اسطوره مهاجرت» گفت: منظور از اسطوره مهاجرت، آن تصویری است که مهاجر از مهاجرت به عنوان بهترین اتفاق یاد می‏کند. معمولاً به خاطر کلی‏نگری‏هایی که در مورد مهاجرت صورت می‏گیرد، یک سری خیال پردازی‏ها و تعاریف غلو شده دیده می‏شود. دو نکته‏ای که مهاجرت را موفق می‏کند، یکی میزان سرمایه مادی و طبقه اجتماعی مهاجر است و دیگری اینکه، آن مهاجر از نسل چندم مهاجران است. بنابراین می‏توان گفت که مهاجرت برای دو طبقه خالی از فایده نیست؛ یکی طبقه بورژوا و دیگری طبقه کارگر.

علیرغم اسطوره‏ای که از مهاجرت ساخته می‏شود، مسائلی در پشت پرده مهاجرت وجود دارد که آن اسطوره را رد می‏کند؛ از جمله اینکه مهاجران مدام اخبار ایران را پیگیری می‏کنند و یک سوگواری همیشگی برای گذشته از دست رفته خود دارند؛ از تنهایی گله‏مندند، همیشه خاطره بازی می‏کنند و ممکن است که در میان حرف‏های خود از مشکلات اقتصادی و کاری خود صحبت کنند که همه اینها باعث می‏شود تا آن اسطوره‏ای را که از مهاجرت ساخته‏اند را زیر سوال ببرند و یا اینکه حداقل دچار تردید کنند. از مقوله‏هایی که با آن، اسطوره مهاجرت تزریق می‏شود و مهاجرت خوب جلوه می‏کند، مقوله‏های «منِ موفق» و «منِ شاد» است. در مهاجرت، بازنمایی موفقیت با تعریفی ساده‌تر است. به عنوان مثال، اگر کسی در کشور مقصد، یک شغل مناسب و یک زندگی معمولی داشته باشد، به عنوان یک فرد موفق شناخته می‏شود. «منِ شاد» نیز به معنی شاد زیستن در سرزمین مقصد به واسطه‌ نوع نگاه ساده‌تر به ابزارهای خوشی و شادمانی و فراوانی ابزارهای شادی است که توسط سیاست‌مداران کشور مقصد، فراهم شده است.

باقری با اشاره به مفهوم «بی‏پروایی» که در خاطرات مهاجران دیده می‏شود، گفت: بی‏پروایی می‏تواند هم در قالب زبانی و هم در قالب تصویری بروز کند. ادبیاتی که مهاجران به کار می‏برند، ادبیاتی اغراق‏گونه است و در طرح بسیاری از موضوعات، جسارت به خرج می‏دهند و هیچ ترسی از مورد قضاوت قرار گرفتن ندارند. در قالب تصویر هم، تصاویری را بازنمایی می‏کنند که خط قرمز هستند و نمایش آنها جسارت خاصی می‏خواهد و مسائلی را مطرح می‏کنند که ممکن است از تابوهای فرهنگی ایران باشد.

وی پنجمین مفهوم را «دغدغه‏های فمنیستی» عنوان کرد و گفت: اولین مقوله‏ای که از این مفهوم استخراج شده، «حقوق زن» است. نمی‏توان دغدغه فمنیستی داشت و به قانون توجه نکرد. مهاجران پیوسته، قانون ایران را رصد می‏کنند و در مقابل بی‏عدالتی‏هایی که صورت می‏گیرد، سکوت نمی‏کنند و آن را به چالش می‏کشند. مقوله بعدی «سکسوآلیته» است و منظور از آن، همه امور مربوط به مسائل جنسی است. در فرهنگ ما معمولاً این موضوع به شدت سانسور می‏شود و در مورد آن هیچ صحبتی نمی‏شود. مقوله بعدی «ایدئولوژی‏های زن‏ستیز» است. مهاجران در پی جامعه‏پذیری دوباره متوجه ایدئولوژی‏هایی می‏شوند که اکنون که از بیرون ماجرا به آن نگاه می‏کنند، آنها را درمی‏یابند.


«گرایش‏های فمنیستی» مقوله بعدی است که در مهاجران دیده می‏شود. تلاش فمنیست‏ها برای به چالش کشیدن سلطه مطلق مردهاست و در واقع تلاش می‏کنند که تقسیم قدرت عادلانه‏ای بین زن و مرد صورت گیرد. «مبارزه با کلیشه‏های جنسیتی» آخرین مقوله این مفهوم است. کلیشه‏های جنسیتی، آن عقایدی است که در ما به عنوان تعریف از جنسیت‏مان نهادینه شده و بار ارزشی به خود گرفته است به گونه‏ای که ما آن را بدیهی دانسته و در صورت تخطی از آن، از سوی جامعه طرد می‏شویم.

مفهوم بعدی، «سه گانه مهاجر – خانواده» است. بیشترین روابطی که مهاجر درباره آن صحبت می‏کند، احساسات او نسبت به خانواده خود است و آن احساس به فرهنگی برمی‏گردد که در فرد شکل گرفته است. اولین مقوله استخراج شده از این مفهوم، «خانواده دوستی» است؛ بدین معنا که اگر مهاجر با خانواده خود مهاجرت کرده باشد، این نکته را یادآور می‏شود که معمولاً خانوداه صبر و بردباری او را در مسیر مهاجرت بالا برده و مهاجرت را برای او تسهیل کرده است و اگر به صورت مجردی مهاجرت کرده باشد، یاد و خاطره خانواده همیشه در ذهن او زنده است. مقوله بعدی «بت‎وارگی پدر» است. در فرهنگ ایرانی، پدر کوهی قدرتمند است که می‏توان به آن تکیه کرد و دخترها وابستگی عمیقی به پدران خود دارند و این وابستگی عمیق، توجیه شده است. سومین مقوله، «مادرانگی» است. موضوعاتی مانند صبر، بردباری و از خودگذشتگی موضوعاتی هستند که در مورد خانم‏ها تأیید و تحسین می‏شوند؛ به خصوص زمانی که در نقش مادر قرا می‏گیرند. یکی از بسترهایی هم که به خوبی این صبر و بردباری را نشان می‏دهد، مادری است که مهاجرت کرده و دست به فداکاری می‏زند. در واقع تمام سرمایه‏گذاری‏های عاطفی یک زن ایرانی در مورد فرزندش صورت می‏گیرد.

باقری در ادامه افزود: هفتمین مفهوم، «انگاره‏های فرهنگی» است. فرد زمانی می‏تواند از تأثیر فرهنگ خود آگاه شود که در فرهنگ دیگر قرار گیرد و بتواند آن را از بیرون تماشا کند. یکی از موضوعاتی که وجود دارد، «خودکم‌بینی ملی» است. معمولاً مهاجران وقتی در کشورهای دیگر قرار می‏گیرند، شروع به تشکیل جزیره‏های فرهنگی می‏کنند؛ یعنی دایره‏ای متشکل از خودشان را تشکیل می‏دهند. ولی مهاجران ایرانی، نه تنها علاقه‏ای به تشکیل جزیره‏های فرهنگی ندارند، بلکه مایل هستند از یکدیگر فاصله بگیرند و این موضوع به دو عامل بستگی دارد: اول اینکه ایرانی‏ها با این کار از مورد قضاوت قرار گرفتن فرار می‏کنند و دوم اینکه ایرانی‏ها خودحقیقت‏پنداری دارند؛ بدین معنی که خود را حقیقی و بقیه افراد را جعلی می‏دانند. مقوله بعدی «ارزش‏سازی» است و منظور از آن، این است که تجربه مهاجرت و قرار گرفتن در یک بستر مکانی و فضایی متفاوت باعث می‏‏شود که مهاجر با یک سری از ارزش‏های جدید در فرهنگی جدید مواجه شود. مقوله سوم، «وفاداری به سنت‌های ایرانی» است. مهاجران معمولاً به سنت‏های فرهنگی و نه مذهبی وفادارند. این وفاداری، نشأت گرفته از علاقه آنها به سرزمین مادری‏شان است و زنده نگه داشتن سنت‌ها را نوعی ادای دین به کشور خود می‌دانند. «هویت قومی» موضوع دیگری است که مطرح می‏شود. به نظر می‏رسد که زندگی کردن در یک کشور چندفرهنگی با طیفی از مهاجران، منجر به پذیرش بیشتر تفاوت‏ها می‏شود و از این طریق، هویت قومی اعتبار بیشتری از گذشته پیدا می‏کند. عناصر این بُعد از هویت، نه تنها سانسور نمی‏شوند بلکه در پرده‏ای از قداست نیز قرار می‏گیرند و به عنوان میراث ارزشمند، سعی بر حفظ آنها نیز می‏شود.

سپس وی به مفهوم «انگاره‏های جغرافیایی» اشاره کرد و گفت: منظور از مفهوم «انگاره‏های جغرافیایی»، خوداِنگاره‌هایی است که حاصل زیستن در انتساب‌های محیطی افراد است. «جبر جغرافیایی» غالباً با نوعی خودکم‌بینی و احساس حقارت و چه ‌بسا سرخوردگی و حسرت همراه است و این درست احساسی است که سعی می‌کنند از فرزندان خود دور سازند؛ اما همین امر منجر به آن می‌شود که در لحظه‌ای از زمان با فرزند خود احساس غریبگی کنند. مقوله بعدی در این مفهوم، «خاورمیانگی» است و منظور، آن انتساب‏هایی است که به شخصی که از خاورمیانه مهاجرت کرده، داده می‏شود. به نظر می‏رسد که یک نوع نگاه از بالا به پایین وجود دارد. بیشترین واکنش در مقابل انتساب‏های خاورمیانه‏ای در مقابل تعاریفی است که انگار خاورمیانه جایی غرق در بدبختی است. مهاجران با یک سری سوالات آزاردهنده روبرو هستند؛ سوالاتی در رابطه با حجاب اجباری، قوانین ضد زن، عملکرد دولتمردان، سیاستگذاری‏های نفتی و غیره.

نهمین مفهوم، «انگاره‏های سیاسی» است. این مفهوم، پررنگ‏ترین مفهوم در این پژوهش است. اساسی‏ترین دلیل مهاجرت زنان، شرایط سیاسی حاکم در ایران قلمداد شده است. اولین مقوله‏ای هم که به آن اشاره می‏کنند، مقوله «سیاست‏زدگی» است. تقریباً در همه پُست‏های آنها ردی از سیاست دیده می‏شود و این نگاه به سیاست، انتقادی است و همه در مقام یک مفسر سیاسی، تمام اتفاقات را تحلیل می‏کنند. در این مفهوم، مقوله «مبارزه با سیاست» هم وجود دارد که به ‌دنبال زندگی سیاسی شده‌ مهاجران، مبارزه‌ای همیشگی نیز در آن‌ها شکل می‌گیرد و در واقع شکلی آرمانی به خود گرفته که مبارزه با شرایط حاکم، یک هدف و آرمان است. مقوله بعدی «مبارزه با غیریت‌سازی از غرب» است. معمولاً گروهی که غیرخودی دانسته می‌شود، دارای یکسری صفات ضد ارزشی است که در بازنمایی‌ها پیوسته نشان داده می‌شوند، در ایدئولوژی حاکم در ایران از غرب نیز معمولاً این نوع از بازنمایی صورت می‌گیرد. مهاجر در اثر مواجهه خود با جامعه واقعی، شروع به غیریت‏زدایی از آن چیزی می‏کند که در آن نهادینه شده است. مقوله بعدی «ایدئولوژی ستیزی» است. هر رژیم سیاسی، حیات خود را مدیون ایدئولوژی‌هایی می‏داند که آنها را به کار گرفته است. این ایدئولوژی‏ها قدرت خود را در بستر بافتی که در خودشان وجود دارد، می‏گیرند. بنابراین ایدئولوژی در دهه 60 با ایدئولوژی دهه 90 تفاوت دارد. مهاجران به دلیل فاصله موجود، جسارت بیشتری در نقد سیاست دارند.

باقری مفهوم «ناسیونالیسم» را آخرین مفهوم مورد بررسی دانست و گفت: مهاجران مدام اخبار ایران را رصد می‏کنند و به آن واکنش نشان می‏دهند. یکی از مقوله‏های مفهوم «ناسیونالیسم»، مقوله «پی‌گیری اخبار ایران»است. کوچک‌ترین اخبار ایران از دید مهاجران پنهان نمی‌ماند و هر خبری که در داخل صدا کند آنها را نیز درگیر خواهد کرد. دومین مقوله «احساس تعهد به ایران» است. بی‌تفاوت نبودن در مقابل آنچه در ایران اتفاق می‌افتد، می‌تواند نشانه‌ای از احساسِ تعهد مهاجران نسبت به سرزمینِ مادری‌شان باشد.

وی در ادامه به نتایج پژوهش اشاره کرد و گفت: در جریان این پژوهش، 33 مقوله شناسایی شد که این 33 مقوله در 10 مفهوم خلاصه و سپس به سه ویژگی هویتی ختم شد. ویژگی‏های هویتی زنان، در سه دسته تأکید بر هویت جنسیتی، فرار از هویت اجتماعی و نقد به هویت ملی قرار می‏گیرد.


فرحناز باقری در پایان سخنان خود، پیشنهادهایی برای مطالعات آینده پژوهشگران ارائه داد و گفت: برای مطالعات بعدی، می‏توان این عناوین را مورد پژوهش قرار داد:

  • چرایی مهاجرت زنانی که از شاخص‌های موافقت با نظام حاکم برخوردارند
  • بررسی دلایل مهاجرت زنان ایرانی و طبقه‌شناسی مهاجرت
  • موضوع پناهندگی اجتماعی زنان مهاجر ایرانی
  • مطالعه‌ تبعات اجتماعی و عاطفی مهاجرت
  • تغییر در مصرف رسانه‌ای افراد




از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید