نیازسنجی و مسألهشناسی پژوهش در هنرهای معاصر ایران؛ هنرهای تجسمی
نخستین میزگرد از میزگردهای «نیازسنجی و مسألهشناسی پژوهش در هنرهای معاصر» با تمرکز بر هنرهای تجسمی، با سخنرانی آقایان دکتر محمود طاووسی و دکتر علیاصغر فهیمیفر از اعضاء هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس، و خانم دکتر سودابه صالحی، رئیس دانشکده هنرهای تجسمی دانشگاه هنر، به دبیری دکتر زهرا عبدالله، با هدف بررسی مسائل مربوط به حوزه پژوهش در هنرهای تجسمی، به همت پژوهشکدة هنر پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، در آذر 1397برگزار شد. در این نشست سخنرانان ضمن ارائة دیدگاههای خود به سوالات پاسخ گفتند که شرح آن در ذیل از نظر میگذرد.
نقش و کارکرد پژوهش در نظام ارتباطی تولید، توزیع و مصرف هنر در ایران امروز مبهم و نامعلوم است. از یکسو اعلام میشود که بیش از 18000 پایاننامه پژوهشی در مقطع کارشناسی ارشد و دکترای هنر، 7457 عنوان کتاب و بیش از 540000 مقاله در زمینههای هنرهای تجسمی، در ۲۶ سال اخیر چاپ و نگارش شده است. اما از سوی دیگر نخبگان و متخصصان از پژوهش بهعنوان "حلقه مفقوده هنر در جامعه امروز" یاد میکنند و فقدان پژوهشهای عمیق حرفهای و خلأ منابع علمی مکتوب را از آسیبهای جدی عرصۀ هنرهای تجسمی به شمار میآورند. در این گفتوگو، سخنرانان به پرسشهایی در سه محور هنرهای تجسمی و پایش هنرهای نوظهور، حدود و ثغور تعامل آموزش و پژوهش در هنرهای تجسمی، و خطمشیهای جاری در بازار مصرف هنرهای تجسمی و ظرفیتهای پژوهشی موجود در ارتباط با کارآفرینی پاسخ گفتند.
- سهم سازمانهای دولتی در امر رهبری یا حمایت از پژوهش در هنرهای تجسمی چیست و این سازمانها تاکنون چه عملکردی داشتهاند؟ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و وزارت علوم، چه سیاستهای ویژهای برای پژوهش در این حوزه اتخاذ نمودهاند؟
طاووسی: شاید بتوان فعالیت وزارت علوم را به ایجاد دانشکدهها، دانشگاههای هنری و برخی گروههای پژوهشی هنری خلاصه نمود. اما باید گفت مهمترین رویداد در سالهای پس از انقلاب در زمینه پژوهش هنر با ایجاد فرهنگستان هنر رقم خورد. فرهنگستان هنر با پژوهش در انواع شاخههای هنری و چاپ و نشر کتب و مقالات متعدد در مجلات معتبر خود تاحدودی خلأ موجود در این زمینه را جبران نمود.
- جهان امروز بهطور کلی و جامعه هنری بهطور خاص در معرض ظهور آثار هنری هستند که در چارچوب تعاریف سنتی هنر نمیگنجند. بسیاری از این هنرها از قید زمان میگریزند و اصول زیباشناختی را به چالش میکشند. با اینحال به نظر میرسد که با مقتضیات انسان مدرن سازگاری داشته و برای هنرمندان جذابیتهای خاص خود را دارند. سؤال این است که تأثیر هنرهای معاصر نوظهور بر هنر معاصر ایران چگونه است و پژوهش در حیطة هنرهای نوظهور تا چه میزان ضروری است؟
طاووسی: اهمیت تأثیر هنرهای نوظهور بحث مهمی است اما ایران در طول تاریخ کهن خود همواره تحت تأثیر هنر تمدنها و کشورهای دیگر بوده است. با حمله اسکندر و جانشینانش به ایران، هنر این سرزمین طی 90 سال، و بهویژه در دوران اشکانیان، تحتتأثیر ویژگیهای فرهنگی و هنری یونان قرار گرفت. اگرچه در بدو امر شاهد ظهور سه گونه هنر شامل هنرهایی که اصالت کهن خود را حفظ کردهاند، هنرهای تلفیقی ایرانییونانی، و هنرهای یونانی هستیم اما جامعه ایران بهتدریج ملیت و هویت خود را بازیافت و در نهایت بهجز سکههایی به خط یونانی در بلخ، آثار یونانی دیگری بهجا نماند. این برخورد آگاهانه در دوران اسلامی نیز تکرار گشت. دو قرن اولیه حضور اسلام در ایران را نمیتوان دو قرن سکوت محض دانست بلکه جامعه در حال چارهاندیشی برای تطابق با شرائط نوظهور بود. از این منظر، گذشته درسهای فراوانی برای حال دارد. البته باید توجه داشت که برخوردهای فرهنگی و هنری در ادوار پیشین و ورود هنرهای نوظهور اغلب به تبع جنگ یا مناسبات تجاری روی میداده است. این در حالی است که در جهان امروز این نفوذ بهطور پنهان و ناخودآگاه و از مدخل اینترنت یا رسانههای همگانی اتفاق میافتد. بهرغم دشواریهای چنین فضایی، بهترین تدبیر عمومیت یافتن هنر، ارتقاء و بهروزرسانی دانش هنری دانشگاهها و مراکز آموزشی هنر، و افزایش سطح شناخت نسبت هنرهای غیر ایرانیاسلامی است.
صالحی: در زمینة هنرهای نوظهور، پژوهشها بسیار محدود بوده و از حیث منابع و فعالیتهای دانشگاهی در این مورد ضعیف عمل شده است. بدیهی است که هنرهای نوظهور وارداتی و به شدّت وابسته به تکنولوژی هستند. از آنجا که تکنولوژی به سرعت تغییر میکند طبیعتاً شکلهای مختلف این هنرها نیز به سرعت در حال دگرگونی است. بهمنظور همراهی و تعامل با این جریان ضروری است که ابتدا یک جایگاه مستقل برای خود تعریف کنیم. چنین استراتژی بهطور قطع نیازمند پژوهش است چراکه در غیر این صورت آثار تولید شده در این بستر صرفاً و لزوماً به صفت تقلیدی متصف خواهند بود. برای شناخت این پدیدهها از دو گزینه میتوان بهره جست: سیستم آموزشی و منابع در دسترس. سیستم آموزشی کنونی هیچگونه حمایتی از هنرهای نوظهور به عمل نمیآورد. بنابر اطلاعات من، آخرین بازبینی سیلابسهای درسی در زمینۀ هنرهای تجسمی در سال ۱۳۶۷ انجام شده است. البته در یکی دو سال اخیر نیز بازبینی دیگری صورت پذیرفته است که نهتنها منجر به بهبود اوضاع نشده بلکه شرائط را نابسامانتر کرده است و البته در همین بازنگری جدید نیز ردپایی از هنرهای نوظهور دیده نمیشود. این معاصریت باید بهنحوی در سیستم لحاظ شود اما متأسفانه تاکنون در برنامههای دانشگاهی دیده نشده است. در واقع هنرهای جدید بهرغم تمام اهمیتی که دارند نهتنها از سوی سیستم دانشگاهی بلکه از طرف هیچ نهاد ذیصلاحی اعم از دولتی یا غیردولتی نظیر گالریها و مراکز هنری حمایت نمیشوند. بهطور مثال، شاهد این مدعا برگزاری تنها دو نمایشگاه در حوزه هنرهای دیجیتال در سالهای اخیر بوده است.
وضعیت منابع از گزینة اول نیز حادتر است. آثار ترجمه در عین انگشتشمار بودن حاوی اشکالات متعدد بوده و چهبسا مطالعه و درک منبع اولیه بهمراتب معضلات کمتری داشته باشد. مشکل دیگر در این زمینه ضعف ارتباط و تبادل هنری در سطح بینالمللی است که تبعات سوئی از حیث دانش مورد نیاز هنر کشور به همراه دارد. در واقع دوران تولید اثر بر مبنای حس درونی و انگیزههای شخصی سپری شده و پژوهش و مطالعه برای خلق اثر هنری ضرورت بهشمار میآید.
- چه نوع پژوهشهایی و در چه جنبه هایی از هنرهای نوظهور را برای بسط ارتباط هنر و جامعه ضروری میدانید؟
فهیمیفر: هنرهای نوظهور محصول بسط قابلیتهای هنرهای سنتی و ارتباط آن با یکسری مدیومهای جدید هستند. امروزه تولید صحنههای محیرالعقول فیلمهای سینمایی به کمک فناوری دیجیتال و در یک سوله انجام میپذیرد. نقاشی از کارکردهای اجتماعی و محدود قرن نوزدهم فراتر رفته و به تئاتر، سینما، تلویزیون و شهر وارد شده و تلقیهای سنتی و عمومی از آن دستخوش دگرگونی گشته است. با محو مرزهای جداکننده شاهد بروز مجموعهای از هنرها ذیل عنوان چندرسانهای هستیم. در آموزش دانشگاهی و آموزش هنر ما بهطور تأسفباری از این هنرها غفلت شده است و بالطبع ارتباط لازم با آنها برقرار نشده است.
در حالیکه تلقی ما از گرافیک به بستهبندی و طراحی لیبل، و از آموزش نقّاشی به کار بر روی بوم خلاصه میشود و هنوز رشته نقّاشی دیواری در وزارت علوم نداریم، در بسیاری از کشورها آثار در سطح شهر در معرض دید عموم قرار گرفته، و گرافیک و نقّاشی به عنوان عناصر اصلی مبلمان شهری بهکار میروند. تعاریف جزیرهای از هنرها کاربرد خود را از دست داده و حوزهها چنان در هم تنیده شدهاند که عملاً هنر خالص معنا ندارد. هنر نحوی از رسانه است و رسانه هم نحوی از هنر. مطالعات آکادمیک در دانشگاههای کشور ما از این موارد غفلت ورزیدهاند.
- انتظار ما از نتایج و برونداد آموزش هنر در سطوح مختلف چیست و بر این اساس، امروزه پژوهش در چه جنبههایی از آموزش هنر از ضرورت بیشتری برخوردار است؟
صالحی: این سؤال از پرسشهای بحثبرانگیز است. اگر بپرسید انتظار ما از آموزش دانشگاهی هنر چیست، پاسخ چنانکه از قدیم مرسوم بوده تعلیم و تربیت هنرمند است که البته در این رابطه مسائل گوناگونی مطرح است: معیار جذب دانشجو (شامل پذیرش از رشتههای دیگر)، واحدهای آموزشی تدریس، آیندة شغلی، امکان آموزش خلاقیت و تربیت هنرمند، نیاز جامعه به خیل عظیم خروجیهای دانشگاه و مواردی از این قبیل که در پاسخ به آنها هیچ اتفاق نظری وجود ندارد. به اعتقاد من، دانشگاههای ما نه هنرمند بلکه کارشناس تربیت میکنند و البته برخی از این کارشناسان ممکن است هنرمند شوند اما هنرمند شدن این افراد به واسطه آموزشهای دانشگاهی نیست. این ارتباط زمانی اصلاح میشود که آموزش متناسب با نیازهای هنری فردی (مهارت تفکر کردن، خلق ایده کردن، و مهارتهای اجرایی و ارتباطی) و اجتماعی طراحی و تنظیم شوند. در همین راستا، عدم وجود آمار دقیق از وضعیت شغلی دانشجویان هنر (که برخی هنرمند، بعضی منتقد یا معلم، و عدهای نیز به عنوان کارشناس هنری در ادارات و مراکز دولتی و غیر دولتی و یا در رشتههای غیرمرتبط مشغول بهکارند) از معضلات بسیار جدی و نیازمند توجه و پژوهش است. عدم اطلاع از میزان بازدهی و کارایی آموزش، نظام آکادمیک هنر را همچنان در حد تقلید و کپی از تلفیق سازماننیافتهای از کشورهای غربیِ گوناگون نگه میدارد و مانع از تعریف مستقلی برای آن در نسبت با سیاست کلان فرهنگی آموزشی میگردد.
- با توجه به شاکله موجود، چالشهای اصلی پژوهش با هدف ارتقای سطح آموزش هنر معاصر در ایران کدامند؟
فهیمیفر: به نظر میرسد یکی از مهمترین معضلات در این حوزه، غیرمسألهمند بودن دانشجویان است، مسألهای که باید متناسب با چالشها، موضوعات و مشکلات جامعه تعریف و تبیین گردد. این امر ناشی از آن است که ارتباط دانشگاه و جامعه موازی و عرضی است. این در حالی است که این دو نهاد برهم تأثیر داشته و در ارتباط طولی با یکدیگر قرار دارند. پیشرفت ژاپن امروز تاحد زیادی مرهون پیشفرض دانشجویان اعزامی این کشور به کشورهای اروپایی و آمریکایی، مبنی بر آن بود که جامعه مدرن از درون دانشگاه زاده میشود. سهم بودجههای بسیار بالای پژوهشی در این کشورها ناظر به این باور است که عمل میبایست مبتنی بر نظر باشد. این باور در جامعه ما جایگاه چندانی ندارد و دانشگاه همچنان با پدیدة مدرکگرایی (حصول یک جایگاه اجتماعی نه ارتقا سطح رفاه اجتماعی)، دست به گریبان است.
در سالهای اخیر برای حل این مشکل رهیافت کارآفرینی پیشنهاد شده است. منظور از کارآفرینی در حوزه هنر ایجاد رابطة ارگانیک و کنشمند میان دانشگاه و جامعه بوده است. بهطور مثال در صورتیکه فرصت شغلی برای دانشجو پس از فارغالتحصیلی فراهم نبود یک سیگنال برای دانشگاه ارسال شود که فرایند جذب دانشجو در آن رشته به حال تعلیق درآید یا رشتة مربوطه منسوخ اعلام گردد. اما در عمل تاکنون چنین دستاوردی از این رهیافت مشاهده نشده است.
نکتة حائز اهمیت دیگر مفارقت میان هنرهای سنتی و هنرهای مدرن است که به تبع تغییر ذائقة زیباشناختی در حال وقوع است. هنرهای سنتی محمل ارزشها و هویت ملی ما هستند که به نوعی مورد تهاجم هنرهای مستحدثه (نظیر وبسایتهایی که خود یک پکیج هنری محسوب میشوند) قرار گرفتهاند، هنرهایی که به واسطة ایجاد تغییرات بیولوژیک و فیزیولوژیک، حساسیتهای دیداری و شنیداری ما را دستخوش تحول نمودهاند. باید توجه داشت که بسیاری از این هنرها هویت خود را از آراء فلسفی کسب نموده و ساختار هویتی مستحکمی دارند. بهطور مثال همانطور که فرمالیزم مبتنی بر اندیشههای کانتی شکل گرفت، هنرهای مفهومی مبتنی بر اندیشههای هگل نضج یافتند. ابزار، تکنیک، روش و سبک این پدیدههای نوین، محصول ترجمان هنری آن بسترهای متلاطم اندیشه در غرب است که به وجود میآیند و الگوهای خود را تزریق میکنند. در این راستا به تغییراتی که موبایل در جامعه و نظام ارتباطی انسانها ایجاد کرده است توجه کنید و کتاب «زوال دوران کودکی» نوشته نیل پستمن را مطالعه نمایید. توجه به فلسفه و نوع کارکرد و تأثیرات آن بر فرآیندهای فرهنگی و اجتماعی بسیار قابل تأمل است و اهتمام پژوهشگران به آن را طلب مینماید.
در ادامه این مبحث طاووسی به اهمیت آموزش عملی و مشاهدة عینی آثار پیشینیان و اجتناب از آموزش نظریِ صِرف تأکید نمود.
- آیا کارآفرینی هنری در ایران مبتنی بر پژوهشهای علمی و متقن، تعریف شده است؟ اصولاً متناسب با ویژگی هنرهای تجسمی چگونه باید در خصوص کارآفرینی هنری تحقیق شود؟
صالحی: همانطور که اشاره شد وقتی سیستم آموزشی بر اساس بازار کار و نیازهای اجتماعیفرهنگی تعریف نمیشود، طبیعتاً کارآفرینی نیز مبتنی بر تحقیق نیست. تلقی ما از مدرک و رابطه بین تحصیلات و شغل از برههای از تاریخ به این سو مخدوش شده است. ساعات تدریس هنر، بهطور خاص، در مدارس بسیار بیاهمیت تلقی شده و غیر مسئولانه سپری میشود. از سوی دیگر بهطور کلی، سؤال داشتن، پژوهش و تفکر جستجوگرانه به دانشآموزان تعلیم نمیشود.
از جمله مسائلی که هنر در عرصه بازار کار با آن روبرو است، گسست رابطه فرهنگ با هنر است. در گذشته هنر جزئی از زندگی بوده و حیات انسانی بهنحوی آغشته و عجین با هنر بوده است. در بسیاری از موارد هنر، هم نیاز شغلی افراد را تأمین میساخت و هم با آن زندگی میکردند. از زمان ورود مفهوم هنر مدرن وfine art ، هنر از صحنة زندگی روزانه و عامه رخت بربست. ورود یک پدیده بدون فرهنگسازی مربوط به آن چنین تبعاتی به دنبال دارد. مردم ایران تمایل چندانی به خرید یک اثر هنری و نصب آن بر روی دیوار منزل خود ندارند و با مفهوم سرمایهگذاری هنری غریبهاند. ورود فارغالتحصیلان رشتههای تجسمی از دانشگاه به چنین جامعهای نویدبخش نیست.
به علاوه، آموزش آکادمیک با اقتضائات و الزامات بازار کار هماهنگی ندارد. از یکسو تاریخ اعتبار برخی از واحدهای درسی دانشگاهی منقضی شده و از سوی دیگر، مهارت مورد نیاز بسیاری از مشاغل توسط دانشجو کسب نشده است. رصد این مسائل از طرفی وظیفة مسئولین و سیاستگذاران و از طرف دیگر بر عهدة دانشگاهها است. این در حالی است که هیچیک از مراکز آکادمیک در ایران رسالتمحور نبوده و به تعریف چشمانداز (Vision) و مأموريت (Mission) مبادرت نورزیدهاند. در کنار این موارد، از استاد درآمدزایی و تدریس دانشجویانی مطالبه میشود که دانشگاه کارآفرین ایجاد کنند. از اینها گذشته کمبود شدید منابع آموزشی بر عمق بحران میافزاید. معضل دیگر در عرصة پژوهش، عدم ثبات سیاستگذاریها در سطح کلان و مدیریتی است، به این ترتیب که با تعویض هر مسئول، تصمیمات نوینی اتخاذ و ابلاغ میشوند که علاوه بر مهدور ساختن تلاشهای پیشین، امنیت لازم برای فعالیتهای فرهنگیپژوهشی در زمینة هنر را سلب میکند. در چنین شرائطی که دانشجو مسأله ندارد، تکلیف آموزشی استاد روشن نیست، کتب درسی بهروز و معتبر نیستند، امنیت بایستة فضای پژوهش فراهم نیست و برای دانشگاه مأموریتی تعریف نشده است، بحث از بازار کار محلی از اعتبار ندارد.
- در عرصه بینالملل شاهد تولید و توفیق آثاری هستیم که جنبههای جهانیشدن در آنها تفوق بیشتری دارد. از طرف دیگر سیاستگذاریهای خرد یا کلان تعریفشده از سوی مسئولین و متولیان فرهنگی و هنری کشور اغلب معطوف به حفظ و ارائه آثاری با محوریت هویت ملیمذهبی و ایدئولوژی انقلاب است. تقابل دیدگاه متمرکز بر «ایدئولوژی و هویت» از سوی متولیان امور هنری، و دیدگاه متمایل به «معاصریت» از سوی هنرمندان چه تأثیری بر بازار کار هنر در سطح ملی و بینالمللی داشته است؟
فهیمیفر: بهتر است این سؤال تعدیل شود. مسألة هویت لزوماً منحصر به متولیان امور فرهنگی و هنری کشور نیست و یک دغدغة عمومی بهشمار میرود. همینطور نیز معاصریت به هنرمندان اختصاص نداشته و اهتمام به آن در میان متولیان امور هنری وجود دارد. معیار پذیرش آثار در بسیاری از آرتفیرها و نمایشگاههای جهانی موکول به غیرملی یا غیربومی بودن نیست. هنر زمانی جهانی میشود که اصالت داشته باشد و اصالت داشتن یعنی پایبندی به یکسری ارزشهای انسانی و فرهنگی. بزرگی و نامداری هنرمندان شهیر جهان از فردوسی، حافظ، و بهزاد تا داوینچی، میکلآنژ، دانته، شکسپیر، باخ و موتزارت بر همین قاعده استوار است. شاهنامه فردوسی و شاهنشاهنامه فتحعلی صبا هر دو مثنوی هستند اما یک اروپایی بین آنها تفاوت قائل میشود. هنرمند زمانی اصالت خود را از دست میدهد که خود را از دست بدهد. با از دست رفتن فردیت ملی قطعاً فردیت فرهنگی نیز از کف میرود و شخص به نسخة بدل فرو میکاهد. در این رابطه کتاب «نامههای ایرانی» منتسکیو شایان تأمل است. هنر ترجمان اندیشه است و هر قدر این اندیشه جهانیتر و استاتیکتر باشد، از فطرت انسانی نشأت یابد و البته از تعصبات نژادی و قومی برحذر بماند، جهانیتر است.
همچنین باید گفت جهانیسازی ویژگیهای خاص خود را داراست. به اعتقاد من آثاری به خوبی فروش میروند که ایرانی باشند، از این جمله است آثار آقای احصایی که علاوه بر مدرن بودن آکنده از هویّت هنری و قرآنمداری است. البته نمایشگاههای بیاصالتی در کشورهای عربی نیز هستند که اگر یک اثر ایرانی در آنجا به فروش برسد، هنرمند باید امضای خود را از اثر بردارد و اثر به نفع موزه مصادره شود. مشابه چنین شرائطی کمابیش در دیگر موقعیتها نیز اتفاق میافتد. بهطور مثال موزه لوور پاریس لایسنس خود را برای مدتی مقرر به کشورهای عربی خلیج فارس میفروشد و آنها تحت این لایسنس موزه برپا نموده و برای خود یک هویّت فرهنگیهنری جعلی تدارک میبینند. به این موارد باید نمونههای جعل، کپی، و سرقت را نیز افزود؛ آثاری که از اقصی نقاط جهان از جمله ایران جمعآوری میشوند و با حذف نام هنرمند به نام دیگری به فروش میرسند یا پس از پرداخت مبلغی برای کشوری دیگر به ثبت میرسند.
در بحث معاصریت نیز باید توجه داشت که این مفهوم در صورتیکه بهدرستی تبیین شود با جهانیسازی و هویّت در تعارض نیست. هیچ هنرمند ایرانی نمیتواند منابع هویّتبخش خود از جمله زبان فارسی، فرهنگ ایرانی، زیباییشناسی، تکنیکها و دستاوردهای هنری کشور خود را انکار کند. هنرهای ما ترجمان این منابع فرهنگی هستند. معاصر بودن به معنای پشت نمودن به این گذشته غنی نیست. بهتر آن است که قیود دولتیبودن و خصوصیبودن را کنار گذاریم و بنا بر ایرانی بودن، بدون تعصب و گذشتهگرایی و بهدور از ایدئولوژیزدگی به دیالوگ بپردازیم. باید گذشته خود و مبانی زیباییشناختی خود را در بیانهای جدید معاصرسازی کنیم. در این صورت ضمن جهانی شدن، ملی و لوکال بوده و به ارزشهای موطن خود وفادار خواهیم ماند. حتی بازارهای جهانی نیز چنین آثاری را میستایند، آثاری که به نوعی امتداد سلطان محمد، بهزاد، میرک و رضا عباسی باشد. استاد فرشچیان شاهدی کمنظیر بر این مدعاست که ضمن احاطة کامل بر هنر غرب، تسلط عمیقی بر هنرهای سنتی داشته و با تلفیق این دو، آثاری فاخر و معاصر خلق میکند.
بهعلاوه، مطرح شدن در عرصه جهانی مشروط به خلق آثار هنری ضدغربی نیست. هنر مدرن غرب زمانی کلید خورد که هنرمندان غربیِ دوران رمانتیسم با شرق آشنا شدند و قصههای هزار و یک شب افق جدیدی در برابر دیدگان ایشان گشود. مکتب هنر مدرنیسم در اروپا محصول این مواجهه بود. آثار ونگوک و حتی پیکاسو مشحون از تأثیراتی است که از فضاهای دیگر دریافت داشتهاند. حدیدی در کتاب «از سعدی تا آراگون» به همین نکته و تأثیرپذیری غربیها ازجمله آراگون، شاعر سوررئالیست فرانسوی، از جامی و سعدی اشاره میکند.
- با توجه به بحث کارآفرینی و بازار کار به نظر میرسد دو دیدگاه متضاد وجود دارد. از طرفی بنا بر نظر شما میخواهند ایرانی بودن را در آثار ببینند و از طرف دیگر از آثاری استقبال میشود که به نوعی جهانی و مدرن هستند. در این زمینه میتوان به آثاری با نشانههای هویتی و ایدئولوژیک اشاره کرد که در حراجهای کریستی یا ساتبیز به فروش نمیرسند. اوج چنین نگاهی در میان آثار سینمایی مشاهده میشود. اثر آقای اصغر فرهادی نگاه مثبتی به ایدئولوژی حاکم یا برخی نشانههای هویتی ندارد اما برندة جایزه اسکار است.
فهیمیفر: بله، در حوزه سینما تا حدودی این مسئله وجود دارد. برخی آثار سینمای ایران که به موضوع دفاع مقدس پرداختهاند از لحاظ زیباشناختی جهانی هستند اما جشنوارههای سینمایی بنا بر رویکرد عدم ورود به سیاست، از پذیرفتن آنها اجتناب میکنند. از نظر جشنوارههایی نظیر کن و ونیز این آثار در خدمت تحکیم یک قدرت سیاسی هستند. در عوض به فیلمهایی توجه میشود که به نوعی سیاهنمایانه، ضدجنگ، یا در حمایت از یک جریان اپوزسیون باشد. چنین دیدگاهی متأثر از فلسفه کانت، بیشتر متوجه کارکرد عیش و لذت است. این استراتژی کمابیش در جشنوارههای هنری نیز حکمفرماست. اگر یک نقّاش از قهرمان ملی خود مثلاً شهید فهمیده تقدیر کند، اثر وی به عنوان یک هنر ایدئولوژیک رد میشود. به لحاظ اجتماعی چنین برخوردی به خاطرة تاریخی ایشان از هنر سفارشی و پروپاگاندا مثلاً نقّاشیهای وابسته به لویی چهاردهم از مادام پمپادور در مقام یک الهه، مجموعه نقّاشیهای روبنس از یکی از فتانهترین ملکههای اروپا و نقاشیهای سلطنتی از کاترین روسیه مربوط میشود. در شوروی از ۱۹۱۷ به اینسو، هنر پشت تبلیغات قرار گرفت و هنر تبلیغاتی به وجود آمد. بنا بر این سوابق، هنر تبلیغاتی منفور و مطرود قلمداد میشود. این درحالی است که برخی از شاهکارهای هنری جهان در چنین پارادایمی مجال بروز یافتهاند، از این دستهاند آثاری از میکلآنژ که به اجبار کلیسا اجرا شدهاند یا آثاری از رافائل که جنبة تبلیغاتی دارند. بههرحال روند حاکم بر این داوریها، حول زیباییشناسی مبتنی بر جریانات سرمایهداری، کاپیتالیستی و صنعتی غرب سیر میکند.
طاووسی در ادامه این بحث متذکر گردید که هنرمند ایرانی ضمن در نظر داشتن تبلیغات سوء بیگانگان علیه ایران، باید توجه نماید که پرداختن صِرف به ایدئولوژی نیز بیشتر مصرف داخلی دارد.
در بخش پایانی میزگرد سخنرانان به پرسشهای حاضرین پاسخ گفتند.
- بهطور مشخص برای نهادهای پژوهشی بهطور کلی و یک پژوهشگر بهطور خاص تعیین نمایید چه پژوهشهایی (اعم از نظری، عملی، راهبردی، و غیره)، و در چه زمینههایی در حوزه هنر لازم است؟ و سؤال دوم آنکه آیا پژوهشهایی که در دانشگاه انجام میشوند گرهی از مسائل هنری جامعه را باز میکنند؟
صالحی: همانطور که پیشتر اشاره شد رصد فارغالتحصیلان رشتههای هنریِ دانشگاهها، از مقطع کارشناسی و کارشناسیارشد گرفته تا دکترا، از مهمترین مسائل پژوهش محسوب میشود. از نتایج چنین پژوهشی میتوان برای تعریف استراتژیهای آموزشی آتی بهره جست، ضمن آنکه انجام چنین پژوهشی در توان و تخصص دانشجویان هنری نیست و چهبسا کارشناس رشتههای اقتصادی، آمار کاربردی، یا غیره سازوکار علمیتر و کارآمدتری برای چنین پژوهشی در اختیار داشته باشند.
مورد دوم سنجش برنامههای آموزشی است. این ارزیابی شامل روشهای آموزش هنر، سیلابسهای تدریس واحدهای درسی، پروژههای نظری یا عملی تعریفشده برای دانشجویان، ارزیابی کیفی (نه کمّی) مقالات و پایاننامهها، ارزیابی نظام سنجش موفقیت استاد بر اساس کمیت مقالات، و مواردی از این قبیل است.
مورد سوم تهیه و تدوین منابع آموزشی است. بحران فقر منابع آموزشی کاملاً واقعی و ضروری است. در مراکز آموزش هنر سایر نقاط جهان، منابع ضمن بهروزرسانی متناوب، در ابتدای دورهها به دانشجویان معرفی شده و مراحل تعلیم و تحقیق طبق آنها طی میشوند. در دنیای کنونی خلق اثر هنری صرفاً موکول بر حس فردی نیست و اکیداً موکول به آگاهی و دانش برآمده از این منابع است. در حال حاضر مسئولیت نشر منابع آموزشی هنر با انتشارات خصوصی است که بسیار مسأله دارند.
در خصوص پرسش دوم، فعالیتهای پژوهشی تعریفشده در دانشگاه هیچ گرهی از مسائل هنر را نگشودهاند. چنین پاسخی برداشت شخصی است زیرا در این زمینه نیز هیچ پژوهشی صورت نپذیرفته و آماری وجود ندارد و البته مبنای چنین استنتاجی آن است که بهطور مثال هیچیک از این تعداد پایاننامهای که دستاورد سالها فراگیری دانشجو بوده است نمیتوانند تبدیل به یک کتاب درسی شوند. آنچه در دانشگاهها در حال وقوع است اجرای یکسری آیینهای آکادمیک است که از آن جملهاند تولید مقاله طبق اصول نگارشی (پیشینه تحقیق، نمونهگیری، ...)، و تدوین پایاننامههایی که در کتابخانهها انبار میشوند.
در ادامه این بحث یکی از حضار به لزوم ایجاد نگاه میانرشتهای در هنر و پیوند دادن آن با علوم دیگر نظیر اقتصاد، علوم سیاسی، علوم ارتباطات، انسانشناسی، جامعهشناسی تأکید نمود.
- در مباحث ارائهشده پیرامون کارآفرینی، بیانات بیشتر معطوف به بازار خارجی برای هنر ایران بود. موانع پیش رو برای کارآفرینی در حوزه هنر در داخل کشور چیست؟
فهیمیفر: یک وجه از این پرسش را میتوان در این قالب مطرح کرد که چرا دستاوردهای دانشگاه با صنعت به معنای عام و تولید انبوه پیوند نمیخورد. در کشورهای پیشرو صنعت به پشتوانه دانشگاه حرکت میکند. ما در ایران صنعت خلاق نداریم، صنعت ما، وابسته و عموماً صنعت مونتاژ است. ما کاربران صنعت هستیم نه مولدین آن. از اینرو احساس نیاز در صنعت کشور به تحقیقات دانشگاه وجود ندارد. در واقع دستاندرکاران صنعت فارغ از ملاحظات هنری و پژوهشی به اهداف خود نائل میآیند. از سوی دیگر تحقیقات دانشگاهی ما معطوف به یک نیاز اجتماعی نبوده و بهواسطة وجود ناظر و کارفرما تعریف نمیشوند. فقدان این عوامل و لینکهای ارتباطی به ناکارآمد بودن این تحقیقات و عدم تأثیرگذاری آنها میانجامد. بهطور کلی میتوان گفت فرهنگِ نیاز به پژوهش در کشور ما گسترش پیدا نکرده و نهادینه نشده است.
در ادامه این بحث یکی از حضار، تربیت تکلیفمدار فرزندان در خانه و مدرسه، عدم توجه به حق پرسشگری، و عدم آموزش اسلوب پژوهش در دوران کودکی را از دیگر علل نابسامانیِ فرهنگ پژوهش برشمرد.
فهیمیفر در تأیید این اظهارنظر به اهمیت فلسفه به معنی تعقل و تفلسف، درک عقلانی حال و پیشبینی بخردانة آینده، و بهطور کلی زندگی اندیشمندانه کردن تأکید نمود و غیاب این معنا در نظام آموزشی کشور را یادآور شد؛ بدین مفهوم که نظام آموزشی ما یک نظام اطلاعاتمحور است و سیستمساز نیست. ضمن آنکه بخشی از این معضل را نیز ناشی از اتکاء مسامحهآمیز به آراء نظریهپردازان فرانسوی نظیر دلوز و ژیژک دانست چراکه این تئوریسینها از مشکلات، اقتضائات و الزامات جامعة ما اطلاعی نداشتهاند.
- آیا تمهیدات در نظر گرفته شده برای پژوهش هنر از قبیل مراکز تحقیقاتی و غیره را کافی میدانید؟ سیاستگذاریهای موجود برای این مراکز را چگونه ارزیابی میکنید؟
صالحی: متأسفانه در سطوح بالادستی و در وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، هنر جایگاهی ندارد. در حالیکه در فرمهای سیستمی جذب، داوری و ارزیابی هیئت علمی، برای اختراع، اکتشاف و نوآوری امتیاز در نظر گرفته میشود هیچ سهمی به آثار هنری اختصاص نمییابد. حتی از لحاظ فضای فیزیکی نیز دانشکدههای هنر از سوی دانشکدههایی که ارتباط مستقیمتری با سود و سرمایه دارند، مورد تهدید و تحدید قرار میگیرند. البته در نگاهی کلیتر، چنین موضعی نسبت به هنر بر مسائل غامض و عمیقتری دلالت دارد. اینکه خانوادههای مذهبی از هبه و وقف اموال خود برای هنر پرهیز میکنند و دانشکده هنر دانشگاه فردوسی مشهد در شهر دیگری (نیشابور) تشکیل میشود، خود میتواند موضوع پژوهش و کندوکاو قرار گیرد.
ویراستار و تدوین کننده: زهرا عبدالله