دگرگونی مخاطب، دگردیسی هنر؛ هنرهای تجسمی
نشست «دگرگونی مخاطب، دگردیسی هنر؛ هنرهای تجسمی» به مناسبت هفته پژوهش و به منظور بحث پیرامون تغییرات بینشی و نگرشی مخاطبین امروزِ هنرهای تجسمی، و بررسی کنشگری هنرمندان در قبال این تغییرات، روز سهشنبه ۳ دی در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد. سخنرانان این نشست که با دبیری دکتر زهرا عبدالله برگزار شد، آقای دکتر اصغر کفشچیان مقدم، عضو هیات علمی دانشکده تجسمی دانشگاه تهران و خانم دکتر ناهید عبدی، عضو هیات علمی پژوهشکده هنر، فرهنگستان هنر به پرسشهای مطرحشده در زمینه موضوع پاسخ دادند. مشروح مباحث این نشست به شرح زیر است:
- آیا هنرهای تجسمی به سلیقة مخاطبانش شکل میدهد یا بر عکس، سلیقة مخاطب فرم و محتوای آثار را رقم میزند و آیا در این حوزه میتوان از «تکثر سلیقة مخاطبان» یا «تنزل سلیقة مخاطبان» سخن گفت؟
کفشچیانمقدم در ابتدا ضمن اشاره به لزوم تعریف واژگان در بستر بحث، خاطرنشان ساخت که موضوع سلیقه در حیطة جامعهشناسی معاصر قرار میگیرد. وقتی به آثار هنری از نگاه سنتی توجه میکنیم در مییابیم که ظاهراً خود هنرمند یا مخاطب هیچ جایگاهی ندارد و هنرمند به عنوان یک ابزار و کنشگر اجتماعی در اختیار بخشهایی از جامعه قرار میگیرد و به ازاء متنهایی که به او داده میشود به عنوان یک تکنیسین عمل میکند. در این فرایند، طبیعتاً اثر هنری منشأ خود را از بیرون هنرمند میگیرد. در نگاه به اهرام ثلاثه، تخت جمشید یا آثار دوران گوتیک، هنرمندانی مثل میکلانژ را میبینیم که به عنوان تکنیسین، متن را در چارچوب موردنظر، استحالة تجسمی داده و در جهت تأییدات سفارشدهنده گام بر میدارند و در نهایت مخاطب نیز این آثار را به نظاره مینشیند. تابلوی «عیسی بر صلیبِ» گرونوالد که تنها یک بار در سال اجازة رؤیت آن به بییندگان داده میشد شاهد دیگری بر این مدعاست. الفاظی نظیر سلیقه از دوران خاصی که فردیت هنرمند شکل میگیرد قابل دنبال نمودن است و بدیهی است که بخشی از آن منشأ فردی (متأثر از پرورش و دوران کودکی وی) دارد و بخشی نیز از اجتماع هنرمند تأثیر میپذیرد. در این میان، رویکردهای این هنرمندان، نظیر آنچه در دوران رمانتیسم مشاهده میشود، تأثیراتی نیز بر سلایق و رفتار مردم بهجا میگذارد. در دوران مدرن با برخی از هنرمندان مواجهیم که دیگر قائل به مخاطب نیستند و شأن آفرینش هنری را فراتر از ارتباط هنرمند با جامعه میبینند و البته ممکن است این آثار در یک پروسة کالامحور شهری در خدمت مخاطبین نیز قرار بگیرند.
کفشچیان توضیح داد بنابر تعریف واژگان، میتوان از هنرمند و جایگاه مخاطب و اینکه آیا مخاطب توسط جامعه یا هنرمند تعیین میشود، سخن گفت. بهطور مثال ارادة هنر سوسیالیست بر آن است که سلیقهای را برای جامعه ایجاد، و جامعه را در جهتی تعریفشده هدایت نماید. از سوی دیگر، در هنر پاپ هنرمند میتواند تأمینکنندة خواستههای عمومی باشد و در همان سمتوسو حرکت کند. پس، نمیتوان از تنزل سلیقة مخاطب سخن گفت. وقتی «جدایی نادر از سیمین» و «اخراجیها» در یک رقابت قرار میگیرند میبینیم هر دو فروش خوبی دارند. در واقع، روابط بیرون از اثر هنری چگونگی فروش اثر را تعیین میکند. بهطور مثال، دربارة آثار تارکوفسکی ملاحظه میشود که مخاطب فیلم «کودکی ایوان» بسیار زیاد و فیلم «آینه» بسیار محدود است. این امر را نمیتوان به تنزل سلیقة مخاطب بر اثر کیفیت آرتیست یا آرت نسبت داد. دربارة سلیقهسازی نیز چنانچه اشاره شد در بسیاری موارد از بیرون صورت میپذیرد. مصادیق آن را میتوان از قرون وسطی تا انواع انقلابهای تاریخی مشاهده نمود. به عبارت دیگر، دستورالعملهای تعریفشده هر بار بهنوعی، به شکلی بدیع و متناسب با زمانه و مکان ظهور مییابند. به نظر میرسد هنرمندان گاهی سلایق عمومی را مدنظر قرار میدهند بدان معنا که بهعنوان منبع آثارشان به آن توجه میکنند. این فقط مربوط به هنر پاپ یا کیج نیست. در «شبگردانِ» رامبراند، جایگیری افراد در صحنه تابع میزان پرداخت آنها به نقاش بوده است. بههرحال این رویه در اثر «سنگ توالت» مارسل دوشان وجه دیگری مییابد، بدین ترتیب که او بر مبنای یک سلیقه و انتخاب، اثری میآفریند که مورد پسند جامعة روز واقع نمیشود و پس از ۱۷ سال در محافل هنری شناخته و مورد توجه قرار میگیرد. به عبارت دیگر، به تبع واقعهای جدید و اعتماد جامعه به هنرمند، اثر فرصت بیانگری و ارتباط با مخاطب را مییابد. بنابراین، چه اثر محصول ذوق مخاطبان بیرونی باشد و چه برآمده از الهامات و اداراکات هنرمند در بستر اجتماع، با هدف ارائة درکی تازه آفریده میشود. در واقع، همة دریافتگریها و ادراکگریهای هنرمند چونان پلکانی برای مخاطب قرار میگیرد که گرچه صورت ظاهر آن ممکن است سنگ توالت باشد اما ارتقاء شیی را مدنظر دارد.
در ادامه، عبدی با اشاره به تغییر نیافتن کلیّت رشتههای دانشکدة هنرهای زیبا تاکنون، از عدم توجه به جایگاه هنر در فرهنگ و بهتبع، مبهم بودن جایگاه هنرمند در ایران خبر داد و افزود اگر به جوامع غربی نظر کنیم در مییابیم که در بسیاری از برههها هنرمندان، رهبران فکری جامعه بوده یا فعالانه به مسائل زمانه خود توجه داشتهاند بهطور مثال در جنبش دادائیسم، ملاحظه میکنیم که چگونه هنرمندان نسبت به وقایع جامعه و زمانه خود عکسالعمل نشان دادهاند. حتی بهنظر میرسد با نزدیک شدن به عصر حاضر، امروزه هنرمندان بیشتر نظریهپرداز شدهاند. البته با لحاظ این رویکرد که در هر صورت و همواره اثر هنری «سند فرهنگی از یک دورة خاص» است و از آنجاکه بهصورت آگاهانه یا ناآگاهانه حامل موضوع و سطوح مختلف معنا است، میتواند دستمایة انواع مطالعات میانرشتهای باشد و توسط متخصصین رشتههای دیگر نظیر روانشناسی فردی یا اجتماعی، جامعهشناسی و مطالعات فرهنگی و دیگر رویکردها خوانش شود. برای مثال مطالعه تأثیرات متقابل هنرمند و جامعه یکی از موضوعات مهم مطالعات فرهنگی است. حال با این دیدگاه بهطور مشخص در پاسخ به این سؤال، چنانچه به مرور سیمای شهری که در آن زندگی میکنیم بپردازیم درخواهیم یافت که بهطور مشهودی هر روز بیش از پیش بهلحاظ معیارهای شناخته شده زیبایی، که حتی از طریق دریافتهای بیواسطه بصری افراد درک می شود، از ارزشهای انسانی زیباشناختی فاصله گرفته است. امکان دارد در محلههایی چون دربند و دزاشیب و ... که روزگاری به لحاظ حالوهوای طبیعی شهرت عام داشتند و حتی این خصوصیات در ادبیات نیز وارد شده بود، قدم بزنیم و هیچیک از آن توصیفات را بازنیابیم. ما حتی گاه محلههایی را که در آنها زندگی کرده و بالیدهایم را بازنمیشناسیم، پس بهعنوان یک معلم هنر که عمری را وقف تعلیم نسل جدیدی از دانشآموختهگان حوزۀ هنر کرده است باید از خود بپرسم که تأثیر فعالیت دانشکدههای هنر در شکلگیری سلیقه عمومی چه بوده است؟ جایگاه هنرهای تجسمی در این میان چیست؟ در واقع، در مقابل این پرسش که «آیا هنرهای تجسمی ما به سلیقة مخاطبانش شکل دادهاند یا خیر» پاسخ مناسبی پیدا نمیکنم و از همینروست که در اساس پیشنهاد میکنم نهادهای متولی مطالعات آماری و تحلیلی آماری را در این زمینه سامان داده و حمایت نمایند، چرا که بیتردید پژوهش پیرامون تأثیر و تأثر هنر و جامعه را ضروری میشمارم.
عبدی افزود اصولاً هنر مقولهای چند لایه است و برای بررسی آن باید از زوایای گوناگون به آن نگریست. بهطور کلی، در رابطه با اثر هنری چند نکته مهم وجود دارد. یکی فرم اثر است که شامل نقشمایه، ترکیببندی و غیره است. فرم برای رساندن پیامی شکل گرفته که به آن محتوا میگویند. هنرمند کجا قرار میگیرد؟ مسلماً هنرمندی که در قرون وسطی بوده اصلاً هنرمند نبوده بلکه راهب است و حتی نامش هم هنرمند نبوده است. کسی که بر دیوارههای غار طراحی کشیده نیز هنرمند نبوده و صرفاً بهواسطة ابزاری که داشته به نوعی از بیان پرداخته است. پس، ابزار در طول تاریخ در رساندن پیام سهم بهسزائی داشته است. با پیشرفت مواد و ابزار، انتقال پیام هم توسعه یافته است. مؤلفة دیگر خود هنرمند است. در واقع، توجه به هنرمند مقولهای پستمدرن است که در قالب متدولوژی یا چارچوب اندیشیدن دوره حاضر که آن را با نام متدلوژی کیفی میشناسیم ، موضوع جدید مطالعات اتوبیوگرافی است که در حوزه تحقیق در مورد تجربة زیسته قرار دارد. بدین ترتیب باید توجه داشت که تفکیک و تمایز موضوعات در مطالعات جدید موضوعی حیاتی و راهبردی محسوب میشود.
عبدی سپس با اشاره به اینکه در اروپا حتی برای تعیین رنگ مد فصل، مؤسسات متعدد شامل کمیتههای گوناگون که اغلب شاید بالغ به چند صد تن افراد متخصص باشند به امر نظرسنجی و نیازسنجی میپردازند و در نهایت نتایج کار این مؤسسات موضوع بحث و تبادل نظر نخبهترین افراد متخصص جهت تعیین رنگ فصل میباشد، فقدان چنین پژوهشهایی در ایران را منشأ ظهور فیلمها و آثاری دانست که موجب تنزل فرهنگی مردم میشود. وی گفت در حالیکه هنر یک موضوع برج عاجنشین نیست و فیالواقع هنرمند شاخکهای حساس جامعه است، به دلیل عدم توجه به مسائل مهم و تفکیک مقولات، اینک به معنای واقعی کلمه نه نظریهپرداز داریم و نه هنرمند.
- در زمینة تغییر علایق و گرایشات نسل جدید، کارکرد هنر در پرکردن شکاف بین نسلها چیست و آیا اساساً این قابلیت را دارد؟
کفشچیانمقدم با ذکر این نکته که اگر نخواهیم از لفظ «تقلید» استفاده کنیم باید گفت رویکرد هنرمندان ما در حال حاضر بیشتر «تجربه» و پیروی است، افزود به نظر میرسد در مسابقهای شرکت میکنیم که دو سر باخت است. در واقع، غرب به مقتضای حرکت بر اساس تاریخچة زندگی و زیستبوم خود، همیشه جلوتر از ما قرار دارد، درکی فراتر از درک ما دارد، و هنرش بر اساس تحولات تاریخی و اجتماعی جلو رفته است. این در حالیست که ما یکباره در دورة قاجار با هنر باروک مواجه میشویم و در دورة پهلوی اول به هنر مدرن میرسیم. از یک منظر، شاید بتوان هنر ابتدای انقلاب را یک رنسانس بهشمار آورد، یعنی هنرمندان مبتنی و قائم بر خود، سعی کردند از صفر شروع کرده و بدون وابستگی و فارغ از قالبها و ابزار خلق اثر کنند. در همین دوران، هنر متعهد از سوی مسئولین مورد حمایت و تشویق قرار گرفت و حتی اعلام شد که غیر از آن، اصلاً هنر نیست. البته در همان زمان علامه جعفری اظهار داشت که از بین سه رویکرد «هنـر بـراي هنـر»، «هنـر بـراي انسان» و «هنر براي انسان در حیات معقول»، در تربیت هنري و زیباییشناسـی، سومی مورد تأیید است. بههرحال در این میان تأثیر برخی هنرها ماندگارتر و برخی ناپایدارتر است.
کفشچیانمقدم سپس در حاشیه بحث، از پیوستگی میان رشتههای هنری، از تجسمی گرفته تا تئاتر و سینما، سخن گفت و خاطرنشان ساخت نمیتوان برای هنرمند خطکشی کرد که مجاز نیست از نقاشی به مجسمهسازی برود. اینها تعابیری است که در دوران صنعتی و مدرن پدیدار شد. وقتی مارسل دوشانِ نقاش، تکنولوژی را کنار میگذارد و انتخاب میکند، منظورش این است که من کیمیاگرم و دست به هر چه بزنم طلا میشود. در آثار تجسمی، عناصر بصری (چه آنجا که حالت انتزاعی پیدا میکنند و چه آنجا که ایمیج و شکل کارکرد نمادین یا شمایلی مییابند) اصل نیستند. مهم نحوة گویش و نگرش هنرمند است که از استراتژی او نشأت میگیرد. مسأله این است که نهادهای مسئول در کشور ما به این نکات بیتوجهند و وقتی سند ۲۰ ساله را تنظیم میکنند از تعبیر «مهندسی» هنر استفاده میکنند. نهادها یا زیرساختهای فرهنگی کشور تا چه حد به هنر بهطور کل و هنرهای تجسمی بهطور خاص اهتمام دارند که بخواهیم از جایگاه انسان امروز در هنرهای تجسمی، چه در جایگاه مخاطب هنر و چه در جایگاه آفرینشگر هنر سخن بگوییم؟ در واقع، باید اذعان داشت که ورود ما به عرصة مدرن به این شکل غلط بوده است. البته، در بحث فرهنگها اعتقادی به مرز ندارم و معتقدم میکلآنژ همانقدر برای من هنرمند است که رضا عباسی. در «شام آخر» داوینچی، لباسهای حواریون و حضرت مسیح(ع)، چیدمان سالن و همه جزئیات با محیط انسانی و جغرافیایی و مکانی آن هماهنگ است و شکل آدمها اروپایی است در حالیکه چهبسا عیسی و حواریون بدین شکل نبوده باشند. برای لئوناردو توجه به ماهیت و اصل داستان مهم نبوده و واقعیت استحالهیافتهای مناسب کلیسا خلق میکند. این صحنه مربوط به سالن غذاخوری است که راهبان در شبانهروز حداقل دو بار در آنجا بودهاند. لئوناردو در این تابلو بهطور ماهرانهای چهار فرقة کلیسا و بکگراندی که به نظر میرسد حالت قدسی آن از بین رفته است را به نمایش میگذارد. در اثر، همة پرسوناژها در یک طرف میز جمع شدهاند. قبل از نقاشی میزها عمود به دیوار بودهاند اما بعد از آن میزها موازی قرار میگیرند، به این معنا که وقتی مخاطب مقابل آن قرار میگیرد با نگاهی آیینی بر سفرة عیسی مسیح است و کلام مشهور عیسی(ع) که یکی از شما قبل از خروسخوان به من خیانت میکند یادش بماند. بنابراین، تعامل اینتراکتیوی که در ذهن سیاستگذاران و انتخابگران بوده با زیرکی و نبوغ لئوناردو در هم میآمیزد و سعی میکند این تعامل اینتراکتیو را حفظ کند.
در «شام آخر» پترسون Simon Patterson اسامی جای حواریون را میگیرند و چیدمان افراد مبتنی بر آرایش فوتبالیستها در زمین است و حضرت مسیح را دروازهبان میگذارد. بدین ترتیب پترسون به مخاطب اجازه میدهد که کشف و شهود خود را در خصوص اثر داشته باشد. لئونادرو روایت را مناسب روحیات، خواستهها و اهداف کلیسای روم ارائه میدهد و پترسون این امکان را به بیننده میدهد تا به اقتضای درک و شعور خود به سیر و سلوک بپردازد.
«شام آخر» اثر لئوناردو داوینچی، ۱۴۹۸
«شام آخر» اثر سیمون پترسون، ۱۹۹۰، سازماندهیشده بر اساس سیستم بک آزاد
«شام آخر» اثر سیمون پترسون، ۱۹۹۰، سازماندهیشده بر اساس آرایش خط چهارتایی مسدودکننده
کفشچیانمقدم گفت تا چه حد میتوان در خصوص آثار ایرانی به چنین مباحثی پرداخت؟ بهطور مثال دربارة آثار خلقشده با موضوع ظهر عاشورا چه میتوان گفت؟ در اثر استاد فرشچیان اسب زیبایی مشاهده میشود که اطرافش کسانی شبیه اهل بیت مصیبتخوانی میکنند. آیا برای مخاطب غیرشیعه، مصیبت و شجاعت امام حسین(ع) در این صحنه نمودار است؟ از آنجا که هدف امام جنگ نبوده است، چقدر جنایت در آن دیده میشود؟ این تابلو به اقتضای سلیقة منِ شیعه کار شده است اما پترسون میگوید مخاطب من انسانی است که جوهرة آرت در او وجود دارد و به او اجازه میدهم خود را در آن ببیند. پس، عناصر تجسمی و کیفیات بصری در خدمت تمهیدات یا استراتژی هنرمند هستند. او تعیین میکند که این عناصر به چه شکلی نمایش یابد. اگر نقش کاربردی داشته باشد طبیعی است که کاربردی کار میکند. در این رابطه برای آثار هنری حداقل پنج کاربرد برشمردهاند: ثبت واقعیت، روایتگری، تبلیغ، زیبایی، و بیان فردی از واقعیت. بهنظر میرسد در دوران کنونی، آثار کسانی که هنرمندشان میخوانیم یا اعتقادی به هنرمند بودنشان نداریم، مصداق آخرین مورد هستند.
عبدی ضمن توجه دادن به این پرسش که «آیا آموزشهای ما در هنر در جهت تربیت افراد متفکر بوده است؟» گفت در طول تاریخ، هنرمندان و نظریهپردازان دوشادوش یکدیگر حرکت کردهاند، بهطور مثال میتوان از جیوتو و پترا رک که مکاتبات آنها موجود است، نام برد. به همین ترتیب، امپرسیونیستها از دهة آخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم به همان پرسشهایی میاندیشند که دانشمندان در حوزه فیزیک نور دربارة آن سخن میگفتند. حال باید پرسید آیا ما هنرمند پرسشگر تربیت کردهایم؟ در آیکولوژی اصلی وجود دارد با این مضمون که اگر فرم به عنوان کوچکترین آیتم هنری تقدیس شود باعث اضمحلال هنر خواهد شد. چنین برخوردی با بتهجقه و شمسه صورت پذیرفته است. بهقدری آنها را جنبة قدسی بخشیدیم و تکرار کردیم که از معنا تهی شدند. آیا اساساً تعالیم ما در جهت تربیت هنرمند مؤلف بوده است؟ متأسفانه ما هنوز هم در چالش رشتة تاریخ هنر و موانع تدریس آن گرفتاریم. در چنین شرایط و زمانهای که بستر انتقاد اصولی و روشمند فراهم نیست چگونه میتوان انتظار تربیت هنرمندی متفکر داشت. در واقع، بخشی از مسائل مطرح در این زمینه مرهون عدم توجه به روششناسی از سوی دانشجویان و بخشی از آن ناشی از عدم درک اهمیت و جایگاه هنر از سوی مسئولین است.
- در دوران تغییر باورها و جابجایی ارزشها و بهطور خاص عصر افول هنرهای دینی، چالشهای پیش روی هنر دینی در جامعه چیست و چگونه میتوان از طریق هنر میان تقابل ارزشها در فرهنگ دینی و فرهنگ مصرفی تفاهم ایجاد کرد؟
کفشچیانمقدم خاطرنشان ساخت استفاده از واژهها بدون مشخص کردن پیشفرض یا تعریف آنها، نظیر هنر اسلامی یا هنر دینی، به همان اندازه که میتواند در تحقیقات مفید باشد، خطرناک است. دهة اول بعد از انقلاب به تقلید از غرب و بدون تحقیق پیرامون شناسایی مؤلفههای تفکیک هنر اسلامی، هنر ایران، و هنر مسلمانان از یکدیگر، کاربرد این تعابیر رواج یافت و حتی برای آنها رشته و درس دانشگاهی تصویب شد، که البته چارچوب تعریفشده آنقدر گسترده است که چهبسا آثار هنرمندان غربی را نیز شامل میشود. در بحث آموزش، مسأله عمیقتر و قدیمیتر است، زمانیکه با تأسیس دانشکده هنرهای زیبا، هنر را به دانشگاه آوردیم فکر میکردیم هنر درس میدهیم در حالیکه در واقع، سبکها را آموزش میدادیم غافل از آنکه با توجه به قالب یا فرم، هنر شکوفا نمیشود بلکه زایل میگردد. هنر پیکاسو برخلاف آنچه که صورتی از آن تدریس میشود، آن است که حقیقت را چندوجهی میبیند و آنچه را که میبیند، بعدی فراانسانی، فرازمانی و فرامکانی از آن را ارائه میدهد. برای آموزش هنر باید چه دروسی گذراند؟ اگر باور کنیم جوهر هنر در وجود همة عالم، موجودات و انسانها وجود دارد، صرفاً باید بستر ظهور آن را ایجاد کنیم.
در کنار اینها باید توجه داشت که مخاطب با رسانههای جدید تغییر میکند. در عصر رسانه، رأی مخاطب معادل با نظر نخبه است و اعتقاد به اینکه مخاطب میتواند هنرمند باشد در حال تسری است. هنرمند باید بین مخاطب منفعل، سیال، منتقد، یا تحلیلگر انتخاب کند و استراتژی خود را به تناسب این انتخاب، تنظیم نماید. گاهی مخاطب کاملاً آیینی است، در ایام محرم به مسجد میرود تا سینهزنی کند و ذهنیت او از قبل برای رفتاری آیینی آماده است. حال، اگر کسی بخواهد سینهزنی را پرفورمنس کند، معلوم است مخاطب آیینی و رفتار مربوطه را درک نکرده است. او هنوز فکر میکند دوران جدید که نامش را هنر جدید میگذاریم بر سبک استوار است، در حالیکه، سبکی وجود ندارد و نظریه است که در ساختارهای نوین بصری، آوایی و نمایشی تجلی پیدا میکند. ممکن است هنرمندی پیدا شود و رفتاری را نشان دهد که هیچ نقشی در خلق اثر ندارد. این را به عنوان نظریه نگاه میکند که درون انسانها منی وجود دارد که میمیک صورت را میتواند تغییر دهد. به نظر میرسد اگر این رفتار در شکل نوین پیدا میشود بدان معناست که مخاطبی میخواهد که قابلیتهای اینتراکتیوبودن و آرتیستبودن را باور کند. به عبارت دیگر، در دوران جدید اصلاً مخاطب منفعل نداریم، مخاطب آیینی و مخاطب سیال نداریم و همة مخاطبان ما مخاطبان تحلیلگر هستند.
کفشچیانمقدم سپس گفت در امر هنر نوع نگاه به انسان اهمیت دارد. هنر میتواند در وجود هر کس باشد اما ممکن است درک آن فراتر از توان یک دوران باشد، همانطور که اثر مارسل دوشان را نپذیرفتند در حالیکه وی عضو همان جامعه بود. بنابراین، وقتی در آموزشگاهها هنر درس میدهیم مجبوریم در چارچوب گذشته کار کنیم. در واقع، هنر درس نمیدهیم بلکه شیوههای گذشته را به دانشجویان میآموزیم.
«نمازخانه پارک لاله» اثر کامران دیبا
کفشچیانمقدم سپس در رابطه با بحث هنر دینی، به تحلیل اثر فرانسیسکو گویا «سوم ماه می 1880» پرداخت و گفت در این تابلو، ارتش فرانسه که اسپانیا را استعمار کرده است با رنگهای سرد به نمایش درآمده است. گذشته از داستان، نکته، کلیسایی است که در بکگراند تصویر شده و در محاق تاریکی فرو رفته است، بدان معنا که کلیسا نقشی تخریبگر دارد و دوران مدرن در آستانه شکلگیری است. همچنین در میان افراد مقابل سربازان، شخصی با ژست آیینی و خمشده جلب توجه میکند بهطوریکه گویی هویت زمانی و مکانی ندارد و پوشش او نیز دال بر اسپانیایی بودن وی نیست، در حالیکه برای افراد دیگر پوشش، ارجاعات مکانی دارد. این شخص ضمن اینکه حالت التماس و سرشکستگی دارد، دستهایش باز است و گویی زندگی را هدیه میدهد. مورد حائز اهمیت دیگر نوری است که در این زمان و مکان وجود دارد. مقایسه نور و تاریکی نگاهی دینی است و گویا از این مقایسه، آرمانی فراجامعه ارائه میدهد. او درصدد تعیین دشمن و انقلابی، یا تأیید خطاکاری کلیسا نیست بلکه میگوید آنچه کم داریم آن شعله است.
«سوم ماه می ۱۸۸۰» اثر فرانسیسکو گویا، ۱۸۱۴
وی ادامه داد غرض از طرح این تفاسیر آن است که نگاههای آیینی در هر شرایط و نسبت به آثار گوناگون قابل بررسی است. گاهی اثری در ایران برجسته میشود که هیچ ارتباطی با زیرساختهای فرهنگی این کشور ندارد. وقتی «پل طبیعت» اثر یک جوان ۲۱ ساله نماد تهران میشود باید اندیشید کجا اشتباه شده است؟ شاید در ساختارهای آموزش و تدریس شیوههای معماری در ایران و عدم نیازسنجیهای اجتماعی. شاید هم از آنجا ناشی میشود که همیشه خود را صاحب مخاطبان پنداشتهایم و صاحب مردم فرض کردهایم. در حالیکه از آنها مالیات دریافت میکنیم تا چه حد دربارة نقاشی دیواری و معماری شهری ارائهشده، به نظرات آنها اهمیت میدهیم. قرار گرفتن در چنین مسیری به این میانجامد که گالریهایی ایجاد میشود که بعضاً مکانهایی برای پولشویی میشوند و آثاری که در کریستی به فروش میرسند گاه متعلق به دفتر فرح پهلوی هستند. بنابراین، به نظر میرسد هنر دینی یک بستر فلسفی میطلبد. ضمن اینکه، اگر مدعی تعیین چارچوب برای هنر از طرف دین هستیم باید آن چارچوبها بهصراحت اعلام شود.
- آیا با توجه به تغییر ظرفیت و حوصلة مخاطب امروز، نمایشگاههای هنری همچنان مخاطب دارند و راهکارهای جایگزین ارائة آثار هنری چه میتواند باشد؟
عبدی گفت از آنجا که گالریهای هنری همچنان فعالیت میکنند و تعدادشان هم زیاد است پاسخ این سؤال بهطور قطع مثبت است. البته اینکه آیا در جهت ارتقای سلیقة عمومی تأثیری داشتهاند یا خیر، جای تحقیق دارد. به علاوه، مردم از مدرنترین شیوة ارتباط که موبایل است نیز استفاده میکنند و تصاویر را میبینند، ضمن آنکه تلویزیون نیز در هدایت افکار عمومی از طریق تبلیغات، موسیقی، و غیره نقش بهسزائی دارد. باید توجه داشت که ورود به عرصه مدیا، اهمیت مطالعات تطبیقی، میانرشتهای و چندرشتهای در عرصه هنر را بیش از هر زمان دیگر برجسته کرده است لذا این مهم نیاز به سازماندهی دارد و باید افرادی به آن ورود کنند که استراتژیست بوده و ظرفیت هدایت افکار عمومی را داشته باشند.
- با توجه به نیاز مخاطب در دنیای امروز، زیرساختهای فرهنگی ایران از جمله آموزشی، پژوهشی، فناوری و اجتماعی در برآورد خواست مخاطب چه کاستیهایی دارند؟
عبدی با اشاره به فقدان نیازسنجی مخاطب در ایران اظهار داشت این ضعف ناشی از عدم نظریهپردازی و اندیشهورزی در عرصة پژوهش است. بهطور مسلم هنر از جایگاه ویژهای در ساختار فرهنگها و تمدنها برخوردار است و با یک نگاه تاریخی در مییابیم که تا چه اندازه هنرمندان در طول تاریخ در شکلگیری، هدایت و دگرگونیهای جوامع نقش کلیدی داشتهاند. در اساس برای من نظریه هنر برای هنر در بسیاری از وجوه مورد تردید است. کفشچیانمقدم، اما، از منظری دیگر گفت چرا فکر میکنیم هنر باید جوابگوی نیاز مخاطبان باشد؟ این وظیفة صنعتگر است که به نیاز مصرفکننده در عرصه تولید قالی، مبل، لباس، جواهر و غیره پاسخ دهد اما هنرمند مسئول رفع نیاز یا سفارش کسی نیست و بار کسی را بر دوش نمیکشد. نیاز به هنر مانند نیاز به دندانپزشک و نانوا و کفاش نیست و نباید از هنر انتظار نابجا داشت.
در انتهای نشست کفشچیانمقدم بخشهایی از فیلم مستند «راز پیکاسو» Le mystère Picasso محصول ۱۹۵۶، به کارگردانی ژرژ کلوزو Georges Clouzot را به نمایش گذارد و پیرامون آن توضیحاتی ارائه نمود.
ویراستار و تدوین کننده: زهرا عبداله