کرونا و ذهنیت جمعی در ایران(۱)

 کرونا و ذهنیت جمعی در ایران(۱)

همکاری در ارتقای سلامت، نیازمند یک روایت نافذ است

نشست «کرونا و ذهنیت جمعی در ایران»(۱) با حضور دکتر محمدرضا سرگلزایی (روان‌پزشک و محقق) و دکتر مصطفی مهرآیین (جامعه‌شناس و عضو هیأت‌علمی موسسه تحقیقات علمی کشور)، یکشنبه 5/5/99  به صورت آنلاین ازسوی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.

مصطفی مهرآیین سخنران اول این برنامه، با تقسیم نوع برخورد و مواجهه با پدیده‌ها در نظریه‌های اجتماعی به دو دسته، به روایت‌های متفاوت از کرونا و تحلیل آن‌ها، پرداخت و اظهار داشت: در نظریه‌های اجتماعی در برخورد با پدیده‌ها و به‌عبارت دقیق‌تر در نسبتی که بین پدیده و زبان برقرار می‌کنیم، به دو شکل می‌توانیم عمل کنیم، شکلی که کلاسیک‌هایی مثل دورکیم، وبر و مارکس آن را مطرح می‌کردند و معتقد بودند دنیای زبان چیزی جز بازنمایی دنیای اجتماع نیست. نوع دوم، پس از شکل‌گیری نظریه‌های گفتمان و نظریه‌های روایت و چرخش زبان‌شناسی در علوم‌انسانی شکل گرفت و معتقد بود که دنیای زبان بازنمایی دنیای واقع نیست، بلکه دنیای روایی از یک منطق درونی پیروی می‌کند و آن منطق درونی، زبان است که به معنای پدیده‌ها شکل می‌دهد. مطابق این رویکرد، پدیده‌ها از پیش داده‌شده نیستند و جامعه امری‌ست که دائماً در حال تولید است. بنابراین زبان، دنیای کنونی پدیده‌هاست.

وی در ادامه با استناد به تعریف ونکاف از خطر، جامعه را یک امر زبانی دانست و افزود: روایت‌ها از فاجعه، در دنیای زبان ممکن می‌شود و به‌وسیله روایت‌های زبانی‌ست که خطراتی برساخت می‌شوند. او درباره درباره انواع رویکردها به مسأله خطر گفت: ما حداقل سه رویکرد درباره مسأله خطر داریم. رویکرد «مذهبی» که خطر را ناشی از عمل خداوند می‌داند و سه دیدگاه درون آن وجود دارد، اینکه بلا پاسخ خدا به گناه است. دوم خطرات را نشانه وقوع آخرالزمان می‌داند و نگاه سوم اینکه خطر فرصتی برای بازگشت به سوی خداوند است. هرسه این دیدگاه‌ها، یک نکته را منتقل می‌کنند و آن اینکه خداوند از ما راضی نیست، وضعیت مطلوب نیست و باید دست به اقدامی تازه زد. در نقد رویکرد اول باید گفت که این بیشتر مبتنی بر تفسیر است و هیچ مواجهه مستقیمی با خطر ندارد. به عبارت دیگر این رویکرد بیشتر با افرادی که تحت‌تأثیر خطر هستند، سروکار دارد. هم‌چنین جهان را امر بی‌تحرک و ایستایی تصور می‌کند که گویا در کنترل خدایان است و مسائل انسان‌ها هیچ نقشی در وقوع آن‌ها ندارد. از طرف دیگر این رویکرد ما را دچار تقلیل‌گرایی می‌کند چراکه فراطبیعی دانستن این پدیده‌ها، باعث می‌شود که جامعه، دولت‌ها، متخصصان و ... مورد سرزنش قرار نگیرند. رویکرد دوم، خطر را امری «طبیعی» و اتفاقی در درون طبیعت می‌داند که نه انسان و نه فراطبیعت، در آن نقشی ندارند. در این رویکرد خطرات، رویدادی برنامه‌ریزی‌نشده و ناشی از یک گسست در طبیعت هستند. از این‌رو تمام توجه و تأکید آن، بر علم و فناوری‌ست و اینکه دانشمندان باید برای نجات جهان کاری بکنند. اما رویکرد سوم، خطر را «عمل جامعه» می‌داند. به‌عبارت دیگر خطر، یک امر اجتماعی‌ست و این جوامع هستند که باید در برخورد با آن، فعالیت درست خود را ممکن کنند. البته در این میان نکته‌ این است که خطرات طبیعی از نگاه جامعه‌شناسی، اصولاً پدیده‌های اجتماعی غیراجتماعی هستند یعنی در جامعه رخ می‌دهند و بر جامعه، تأثیرگذارند ولی آغاز آن‌ها اجتماع نیست مثل سیل، زلزله و ... . نکته دیگر این است که این پدیده‌ها خطرند ولی فاجعه نیستند. تبدیل خطر به فاجعه، یک امر اجتماعی‌ست. در این رویکرد سوم، سه دیدگاه دورکیمی، دیدگاه مارکسیستی، فمینیستی، مطالعات نژادی و دیدگاه وبری وجود دارد که دیدگاه آخر، خطر را یک برساخت معنایی می‌داند و می‌گوید باید در جامعه نظام‌های معنایی برای جلوگیری از تبدیل خطر به فاجعه وجود داشته باشد که به تبع آن، کنشگری انسان‌ها اهمیت می‌یابد. رویکرد پیشنهادی من، یک رویکرد ترکیبی‌ست. یعنی ما در مواجهه با خطر، باید همه رویکردها را دنبال کنیم. نظام معنایی حاکم بر جامعه می‌تواند جامعه را به سمتی ببرد که فقط تقلیل‌گرا نباشد (به سمت خدا یا صرفاً به سمت علم و پزشکی)، می‌تواند با داشتن نظام معنایی مناسب و پذیرفتن کمک‌های خداوند از یک سو و کمک‌های تکنولوژی از سوی دیگر و با انجام فاصله‌گذاری اجتماعی، استفاده از ماسک و رعایت نکات بهداشتی، مانع از تبدیل خطر به فاجعه شود.

در بخش بعدی این برنامه، محمدرضا سرگلزایی با بیان اینکه قدرت تغییر ما به‌عنوان یک انسان بسیار زیاد است، به انعطاف مغز و عوامل موثر در آن ازجمله نورون‌های مغزی و تعاملات بسیار زیاد میان آن‌ها اشاره و تصریح کرد: انواع شبکه‌های نورونی در مقابل یک ورودی می‌توانند بی‌نهایت خروجی داشته باشند و این همان انعطاف‌پذیری نورونی‌ست که باعث می‌شود قدرت مانور ما بیشتر باشد. لذا در برابر یک اتفاقی که رخ می‌دهد، می‌توان انواع و اقسام سناریوهای واکنشی از انسان را پیش‌بینی کرد. مغز ما انعطاف بسیار زیادی دارد و به‌تبع آن، جامعه بشر هم دارای انعطاف‌های زیادی‌ست. یعنی این جمع انسانی می‌تواند انواع چینش‌ها بگیرد با قدرت قبض و بسط بسیار فراوان. چه چیزی باعث می‌شود که میلیاردنفر در کل دنیا، جام جهانی را دنبال کنند؟ یک نریشن نافذ می‌تواند این کار را بکند. این که این پدیده، یک پدیده مهیج و تأثیرگذار است و ما نباید نسبت به آن بی‌تفاوت باشیم. از طرف دیگر، این نریشن می‌تواند، یک نریشن مخرب باشد. اینکه یک ملتی راه بیفتد و به ملت‌های دیگر حمله کند اما اینکه ما دست به دست هم دهیم تا اقتصاد رشد کند، سلامت بیشتر شود و ... باید یک نریشن نافذ در پشت خود داشته باشد. این روایت‌ها روایت‌های مولد هستند. این روایت‌ها، روایت‌هایی هستند که همکاری بین گروه‌های بزرگ را برای تغییرات هدفمندی که برای گروه مفید هستند، ایجاد می‌کند. مثل اتفاقاتی که باید برای کرونا بیفتد. در مقابل، تعصب، تحجر، رخوت و یا خشونت جزء روایت‌های مخرب هستند که باعث می‌شود با چارچوب‌های جزمی و بدون هرگونه استدلال و سند، محکم‌تر بر روی اعتقاد خود بمانیم. روایت‌های معجزه‌محور، روایت‌های آخرالزمانی و روایت‌های جنگ‌افروز ازجمله عوامل موثر در این روایت‌ها می‌توانند باشند.

وی در پایان سخنان خود افزود: من گمان می‌کنم ضمن اینکه در فضای امید فکری، گفتگوی فکری و نظری ما باید همه روایت‌ها را درکنارهم داشته باشیم و میان آن‌ها دیالکتیکی برقرار کنیم، اما مجبوریم در عرصه جامعه و در عرصه عمل به برخی از روایت‌ها بگوییم که فعلاً جایی در تصمیم‌سازی ما ندارند. در نتیجه فکر می‌کنم در حوزه مدیریت بیماری کرونا، باید از روایت‌های مبتنی بر هر داستان قدسی‌شده و غیرقابل نقد و آخرالزمانی و معجزه‌محور و تفرقه‌انگیز دوری کنیم. گمان می‌کنم وظیفه من است به عنوان کسانی که بخشی از جامعه به ما رجوع و استناد می‌کند، بگویم که باید این نگاه را بر بقیه نگاه‌ها اولویت و ارجحیت دهیم.


گزارش از: فریبا رضایی



برچسب ها
از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید