کودکی، فرهنگ و زیستگاه از منظر زیست‌شناسی

کودکی، فرهنگ و زیستگاه از منظر زیست‌شناسی

چهارمین جلسه از سلسله‌نشست‌های مسئله کودکی با عنوان «کودکی، فرهنگ و زیستگاه از منظر زیست‌شناسی» سه‌شنبه اول مهرماه ۹۹، با سخنرانی محسن مشارزاده (فعال حوزه کودک و طبیعت) و دکتر علیرضا کرمانی (جامعه‌شناس و پژوهشگر مطالعات کودکی) و با دبیری دکتر رضا تسلیمی طهرانی (جامعه‌شناس و عضو هیئت‌علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات) به صورت آنلاین برگزار ‌شد.

در ابتدای این برنامه علیرضا کرمانی با بیان اینکه در مورد مسأله کودکی باید به دوگانه‌ »تربیت و طبیعت» در شدنِ کودکی توجه کرد، در باب اهمیت آن‌ها اذعان کرد: باید همواره ببینیم که در مورد کودکی طبیعت مهم است یا تربیت، ممکن است هر دو به یک اندازه و یا شاید هیچ‌کدام. معنای تحت‌اللفظی nature، طبیعت است و منظور از آن، تمام چیزهایی‌ست که از درون ما سرچشمه بگیرند و در شکل‌گیری شخصیت ما نقش داشته باشند. اما بحث تربیت، هر آن چیزیست که به عنوان یک عامل بیرونی بر کیفیت شخصیت یا کیفیت شدنِ کودکان تأثیر بگذارد که از آن‌ها می‌توانیم تحت عنوان عوامل محیطی موثر در کودکی یاد کنیم. ما می‌توانیم ردپای این دوگانه طبیعت و تربیت را در آثار و اشعار قدمایی چون سعدی و مولانا هم ببینیم و چنین نتیجه بگیریم که این موضوع از آن زمان تاکنون هم‌چنان دارای اهمیت بوده و امروز نیز به عنوان یکی از مباحث زنده به آن‌ها بپردازیم. زیست‌شناسان، فلاسفه، روانش‌شناسان، جامعه‌‍شناسان هرکدام به نحوی به این موضوع اشاره کرده‌اند. جامعه‌شناسی کلاسیک، کودکان را موجودات خامی می‌داند که منفعل و تحت‌تأثیر فرهنگ بزرگسالان هستند اما جامعه‌شناسی جدید، معتقد است کودکان نه موجودات منفعل و متأثر از بزرگسالان، بلکه موجوداتی کنشگر و تفسیرگر هستند.


در بخش بعدی برنامه، محسن مشارزاده کودکی را یکی از موضوعات عمومی دانست که افراد مختلف جامعه اعم از والدین، مربیان، متخصصان حوزه کودک و ... با آن درگیر هستند. لذا کودکی را از منظرهای مختلف جامعه‌شناسی، سیاست، اقتصاد و ... قابل مطالعه دانست و درباره خلأ مطالعاتی کودکی از منظر زیست‌شناسی اظهار داشت: یکی از موضوعاتی که در جامعه ما در مطالعه کودکی مغفول مانده، مطالعه آن از منظر زیست‌شناسی‌ست. او درباره دلیل اهمیت مطالعه کودکی از این منظر ادامه داد: کودک قبل از اینکه یک موجود اجتماعی باشد، یک پدیده زیستی‌ست و از قواعد زیستی پیروی می‌کند. اگر یک زیست‌شناس بخواهد به یک موجود زنده نگاه کند، نمی‌تواند آن را جدا از زیستگاهش مورد بررسی قرار دهد. لذا کودک هم از این قاعده مستثنی نیست. به‌طور مثال اگر ما بخواهیم درمورد یک یوز ایرانی از منظر زیست‌شناسی نگاه کنیم و از انقراض آن جلوگیری کنیم، ابتدا باید زیستگاه آن را حفظ کنیم. کودک هم از منظر زیستگاه اهمیت دارد و حفظ کودکی یعنی حفظ زیستگاه آن که در این رابطه باید کودکی را در بستر زیستگاهش و در قدمت تاریخی‌اش بنگریم. اینکه در گستره تاریخ زیستی از۱‍۵ هزار سال پیش تاکنون این زیستگاه چه فرآیند و چه روندی را طی کرده است.


فعال حوزه کودک و طبیعت در ادامه به تعریف کودکی، زیستگاه و فرهنگ از منظر زیست‌شناسی پرداخت و تصریح کرد: کودکی دوره‌ایست که این موجود اجازه آشنایی با زیستگاه را پیدا می‌کند و زیستگاه، بستریست که موجود برای دوره طولانی زیستی در آن، زندگی کرده و سازگار شده است. هر دستاورد مادی و غیرمادی که از شیوه فراژنیتیکی از یک نسل به نسل بعد منتقل شود، نیز در تعریف واژه فرهنگ می‌گنجد. او با بیان اینکه هنوز زیستگاه قدیم در درون ما نمرده، افزود: گونه انسان با اینکه از زیستگاه قدیم بیرون آمده، ولی آن زیستگاه در این زندگی جدید، در درون ما وجود دارد و هنوز نمرده است. لذا زیستگاه یک امر نهادینه‌شده در درون ماست. مثل ترس از مار که در زیستگاه جدید، کمتر کسی با آن مواجه می‌شود اما هنوز ترس از آن در درون ما وجود دارد. بنابراین ما باید همواره به یاد داشته باشیم که یک موجود کهنسال هستیم؛ یک موجود حادث امروزی نیستیم بلکه موجودی هستیم که ریشه‌های چندین هزارساله در درون ما وجود دارد.

مشارزاده در توضیح نسبت بین کودکی، فرهنگ و زیستگاه، با اشاره به پژوهش‌هایی از پیترگری گفت: ۱۵ هزارسال پیش که کودکی در دوران کشاورزی رقم می‌خورد، کودکان بازی آزاد در بستر زیستگاه داشتند که این مسأله، به آنها توانمندی شناخت زیستگاه را می‌داد و بهره‌برداری از طبیعت را در آن‌ها شکل می‌داد. بنابراین زیستگاه، یک زیستگاه طبیعی و فرهنگ، یک پدیده محلی و متنوع بوده است. در این ۱۵ هزار سال به لحاظ ژنتیکی تفاوت جدی رخ نداده ولی زیستگاهی که در آن زیست می‌کنیم، به‌شدت دچار نوسانات تاریخی شده است. به این صورت که یک زیستگاه تمدنی-تکنولوژیکی شکل گرفته و فرهنگ از یک پدیده محلی و متنوع، تبدیل به پدیده یک‌شکل و هماهنگ شده است. نکته این است که این تغییر فرهنگ، به میزانی که در طول تاریخ بر زندگی انسان اثر گذاشته، اما مفاهیمی مثل مفهوم کودکی را در گونه انسان منتفی نمی‌کند. حال سوالی که پیش می‌آید این است که آیا کودک می‌تواند در این زیستگاه جدید خود را پیدا کند یا دوست دارد خود را هم‌چنان در آن زیستگاه طبیعی بشناسد؟ ما امروز در یک پارادوکس تاریخی قرار گرفته‌ایم. در دنیای امروز و در دنیای تمدنی تکنولوژیکی، ناخودآگاه مسائلی مثل آموزش، مدرسه و ... پیش می‌آید گویی که نیاز اصلی کودک آموزش است در حالی‌که فرآیند اصلی و فعالیت اصلی کودک، بازی آزاد بوده و الآن تحت اجبار قرار گرفته است. آزادی از فعالیت کودک گرفته شده است. فرهنگ در این میان به‌مثابه یک شمشیر دولبه عمل می‌کند.زمانی فرهنگ، در برابر ورود مدرسه به ایران مقاومت می‌کرد و الآن همین فرهنگ تغییر کرده و تغییرات این چنینی را سبب شده است. پدیده‌ای که ما با آن مواجه شده‌ایم، هم‌تکاملی ژنتیک و فرهنگ است. امکان دارد این هم‌تکاملی ژنتیک و فرهنگ به نقطه‌ای برسد که ما را در عرصه زیستی به چالش بکشاند.


پژوهشگر حوزه کودک، انقلاب صنعتی را نقطه آغاز ورود آموزش سیستماتیک به عرصه حیات کودک و نوجوان خواند و عنوان کرد:  تا قبل از ۱۵ هزار سال پیش، بازی محور کار کودکان بود. در مرحله دوم و با آغاز یکجانشینی، کار در مزارع شروع شد که هم‌چنان درصد بیشتری از ارتباط با طبیعت را در خود داشت اما در دوره سوم و با وقوع انقلاب صنعتی و با محدودشدن عرصه‌های کار و افزایش کنترل‌ها، آموزش برای کار روزبه‌روز بیشتر شد. بنابراین همه چیز از انقلاب صنعتی شروع شد. اما با وجود اینکه از انقلاب صنعتی عبور کردیم و دیگر نیازی به آموزش کودکان برای کار نیست، ما چرخ ارابه آموزش را پرفشارتر پیش می‌بریم و گویی در حال کِشت کودک هستیم و آنها را به اجبار به سمت مدرسه، آموزش و یادگیری می‌بریم.

محسن مشارزاده مواجهه با کودکان افسرده، کاهش شوخ‌طبعی در آن‌ها، تغییر مهارت‌های اجتماعی، کاهش مهارت‌های فیزیکی، تبدیل نگاه نقادانه به نگاه طلبکارانه، کاهش اعتمادبه نفس را ازجمله عواقب کِشت کودکی دانست و درباره مهم‌ترین پایان ناخوشایند این مسأله خاطرنشان کرد: پایان ناخوشایند این امر، این است که ما با پدیده‌ای جدید به نام «خودکشی» مواجه‌ایم. کِشت کودکی خود، کُشتن کودکی را به همراه دارد. چون یک تناقض در میان است و آن اینکه جامعه بسیار پیچیده، نیاز بسیار به آموزش را مطرح می‌کند درحالی که نیاز ذاتی کودک، کودک را به سمت بازی آزاد و سرخوشانه می‌کشاند که این تضاد و پارادوکس، باعث کشتن کودکی و ناکامی کودک و درنهایت ناکامی خود جامعه خواهد شد.


مشارزاده در پایان سخنان خود درباره چه بایدکردها تأکید کرد: اول از همه باید از میل و علاقه کودک آغاز کنیم، چیزی که در نظام آموزش ما نادیده گرفته می‌شود. دوم اینکه فرصت تعامل بلاواسطه با عناصر طبیعت را برای کودک فراهم کنیم. سوم بسترسازیِ بودنِ کودکان درکنارهم فراهم شود. از آموزش مستقیم اجتناب کنیم چراکه آموزش، خلاقیت کودک (قبل ۱۲ سال) را می‌کشد. فراهم کردن بستر یادگیری از طریق عمل و قراردادن بازی به‌عنوان محور تمام یادگیری‌ها، موارد دیگری بود که مشارزاده به آن‌ها اضافه کرد.


گزارش از: فریبا رضایی

لینک برنامه در آپارات:




برچسب ها
از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید