نشست «ادبیات آیینی در ترازوی نقد» برگزار شد
نشست «ادبیات آیینی در ترازوی نقد» که نخستین جلسه از سلسله نشستهای «صدسال ادبیات ایران» است، عصر روز سه شنبه ۱۶ خرداد، با همکاری پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و انجمن اندیشه و قلم برگزار شد و طی آن، عبدالجبار کاکایی شاعر، نویسنده و منتقد ادبی و دکتر ناصر مهدوی استاد دانشگاه، دینپژوه و تحلیلگر ادبیات، عرفان و فلسفه به بررسی سیر تاریخی ورود مضامین دینی به ادبیات فارسی و همچنین آسیبشناسی این حوزه پرداختند.
کاکایی: جدا کردن ادبیات آیینی از ادبیات دینی به سود ادبیات دینی تمام نمیشود
کاکایی در ابتدا، با انتقاد از عنوان «ادبیات آیینی»، این نامگذاری را یک سهلانگاری خواند و گفت: آیین، مجموعهای از مؤلفههای یک گفتمان فکری و اعتقادی است و یک اسم مشترک است و اسم خاص نیست ولی ظاهرا کاربردش در نقد مطبوعاتی سالهای اخیر، آن را ذیل یک گفتمان خاص تعریف میکند. بنابراین روشن است که ما موضوع آیین را با اضافه کردن کلمهای دیگر روشنتر کنیم اگر قصدمان از ادبیات آیینی ترویج و تبلیغ یک گفتمان خاص است مثلا ادبیات آیینی تشیع یا علوی یا فاطمی. اصل بر این است که ما چیزی به نام ادبیات دینی داشتهایم پیش از اینکه مسائل فرقهای در جهان اسلام برجسته شود و بحث بر سر اصول و معارف اصلی مانند توحید و معاد بوده است.
حاصل تلاش قیممآبانه گفتمانهای سیاسی و فرقهای برای سیطره بر عرصه ادب و هنر دانست و گفت: به نظرم اگر مقصود ما از ادبیات آیینی، نوعی خاص از ادبیات دینی است باید برای آن پسوندی مانند ادبیات آیین تشیع بیاوریم.
کاکایی افزود: البته در بین شاعران قدیم ما بودند کسانی که چون مسئولیتی را پذیرفتند مانند ناصر خسرو قبادیانی که حجت سرزمین خراسان بود و به تبلیغ و ترویج روی آورد و بیشتر جنبه ابلاغ پیام داشته و خیلی بیشتر سعی کرده مؤلفههای مذهبی و گرایش فکریاش را در شعرش بروز و ظهور دهد. برخی دیگر از شاعران بزرگ در توصیف اماکن مذهبی و تاریخ دین نسبت به بقیه بیشتر تجاهر داشتند؛ مثل قصاید خاقانی در توصیف حج.
وی ادامه داد: اما آنچه ما در مناقب اهل بیت باید جستوجوگر باشیم طبیعتا همان ادبیات دینی است. جدا کردن ادبیات آیینی از ادبیات دینی در واقع جداکردن یک اقلیتی است از یک اکثریت. طبیعتا این کار به سود ادبیات دینی ختم نمیشود. آغاز این جداسازی از دورانی شروع شد که فرقههای مذهبی زیاد شد و گفتمانهای سیاسی فرقههای مذهبی را تحت قیمومیت خود گرفتند. مشخصا در تاریخ سیاسی ما، دوران صفویه است که به شکلی شعر مذهبی شیعی یعنی مناقب و مراثی ائمه و نوعی تقابل با سایر گفتمانها شکل میگیرد.
وی گفت: شاعر صفوی خیلی علاقهای به ادبیات دینی در معنای عام آن ندارد و بیشتر گونهای از ادبیات را پرورش میدادند که مبلغ و مروج بود.
کاکایی با خواندن بخشی از منظومه خسرو و شیرین نظامی گنجوی، گفت: این بحث ادبیات دینی و ادبیات آیینی چیز جدیدی نیست. نظامی وقتی به تألیف خسرو و شیرین کمر بست، دوستی که دعو ادبیات آیینی داشت و توصیه میکند که دست این اشعار بیهوده بردارد و از توحید شعر بسراید؛ در آن مدت که من در بسته بودم/ سخن با آسمان پیوسته بودم... یگانه دوستی بودم خدائی/ به صد دل کرده با جان آشنائی... عتابی سخت با من در گرفته/ که احسنت ای جهاندار معانی... پس از پنجاه چله در چهل سال/ مزن پنجه در این حرف ورق مال/ درین روزه چو هستی پای بر جای/ به مردار استخوانی روزه مگشای.....
وی افزود: به هر حال اصرار بر ترویج دین و تبدیل ادبیات به ابزاری برای بیان اندیشه خود طبیعتا نوعی استفاده کاربردی از شعر است و اهالی ادبیات آن را برنمیتابند. اما آنجا که دین آنچنان با جان و دل آمیخته مانند مولانا که در سراسر مثنوی اثری از تعصب و مرا و جدل با دیگران را نمیبینی اما سرتاسر گسترش معارف و مفاهیم دینی است.
این شاعر و نویسنده در پاسخ به سؤال مجری نشست، درباره ریشه تاریخی ادبیات دینی و آیینی در زبان فارسی، اظهار کرد: ادبیات آیینی، نوظهور است و به منظور ترویج مؤلفههای یک گفتمان خاص شکل گرفته است.
کاکایی اما «ادبیات دینی» را به تولد زبان فارسی و شعر دری خراسانی مرتبط دانست و گفت: ادبیات دینی ما پیش از آنکه جامعه ایران به دین اسلام درآید، شکل گرفته است. ادبیات دینی و وحدانی، جزء لاینفک ادبیات فارسی، ادبیات دری و ادبیات پهلوی است و حتی نگاه به منجی را میتوان در آن دید.
این منتقد ادبی، با اشاره به فراز و فرودهای شعر دینی تا زمان ورود ترکها به ایران گفت: با وجود بزرگانی چون ناصرخسرو قبادیانی و فردوسی، اما باید گفت که تا پیش از ورود ترکها به ایران، شعر فارسی در عداد شعرهای مدحی و صلهبگیر بوده و هرچند شاعران این دوران را نمیتوان آتئیست یا سکولار دانست ولی شعرشان محل ترویج زمینههای مذهبی نبوده و اگر گاهی نیایشی هم دارند ولی میلی به مخاطرهجویی برای گسترش فرهنگ دینی در آن دیده نمیشود. بعد از حاکمیت ترکها بر ولایات ایران، شعر فارسی منزوی شد و راهی نداشت جز خروج از دربار و آمدن به میان مردم. این همزمان با گسترش صوفیگری در ایران است و از همین جا قصه گفتن، نقل کردن و مفاهیم دینی وارد ادبیات ما شده است؛ از سنایی شروع میشود به عطار و سپس به مولانا میرسد. شاعر دیگر صلهاش را از مردم میگیرد و پایگاه اقتصادیاش از درباره خارج شده و در خانقاه و در میان مردم شکل میگیرد.
وی علم باطن را نوعی دریافت شهودی از دین خواند و اضافه کرد: اهل تصوف علیرغم اهل فقه و حدیث، که بر علم ظاهر هستند، به علم باطن معتقدند. از این دوره ادبیات ما نیز در این سو رشد کرد و قویترین حوزه گفتمانی شعر دینی در فرهنگ ایرانی تا اواخر عهد قاجار شعر تصوف بوده است. خانقاهها و سلسلههای درویشی ذهبیه و نقش بندیه محل گسترش آثار مذهبی و مناقب علوی بودند. این روند ادامه داشت تا با آغاز دوران مدرنیسم و ظهور شخصیتهایی مانند سیدجمال الدین اسدآبادی، میرزاملکم خان، آقاخان نوری و آخوندزاده، تفکر سکولاریته و مبارزه با مذهب و مبارزه با خرافهگرایی رشد یافت و تصوف به عنوان مکتب تقلید و مرید و مرادی، مورد هدف حملات شدید جریان مدرنیته قرار گرفت؛ مثل آثار کسروی.
کاکایی با بیان اینکه «این دوران، دوران زوال شعر دینی است»، گفت: در این دوره وطنپرستی بر دینداری قالب میشود و ملیگرایی و پرستش خاک جایگزین ادبیات دینی میگردد. ادبیات دینی نیز در بستر مساجد و در میان علما حضور دارد و در واقع محافل مذهبی و علمایی حامل ادبیات دینی میشوند؛ مثل غروی اصفهانی، حاج ملاهادی سبزواری، فیض و فیاض شاعرانی که در محیط طلبگی رشد کردند.
مهدوی: اگر تصویری اخلاقی و انسانی از دین در ادبیات ما وارد شده بود، امروز عرصه سیاست ما به گونهای دیگر بود
این نشست با سخنان دکتر ناصر مهدوی ادامه یافت.
مهدوی نیز با انتقاد از نامگذاری «ادبیات آیینی»، در پاسخ به سؤال مجری برنامه مبنی بر اینکه «ورود مضامین دینی و مذهبی چه آثاری در ادبیات و بالطبع در جامعه دارد؟»، گفت: باید دید کدام تلقی از دین به ادبیات وارد میشود. وقتی تلقی غیرانسانی، غیرعرفانی و غیراخلاقی از دین وارد اجتماع شود، در همه شئون زندگی ما اثر میگذارد.
این دینپژوه با انتقاد از تلقی دینی جاری در شئون مختلف جامعه ما، ابراز کرد: اگر تصویری اخلاقی و انسانی از دین در ادبیات ما وارد شده بود، امروز عرصه سیاست ما نیز به گونهای دیگر بود.
مهدوی با بیان اینکه «متأسفانه علم کلام و الهیات در تاریخ ما فعال نشده است»، گفت: در طول تاریخ ما، همواره نقل مهمتر از عقل بوده و دانش کلام و الهیات ما که میتوانست با طرح پرسشهای بسیار، معرفت دینی ما را غنی کند، همواره مغلوب نگاه نقلی بوده است؛ اینکه نقل برتر از عقل است و روایت بهترین راه برای رسیدن به حقیقت است و اینکه عقل یک موجود درجه دوم است باعث شد دانش کلام و الهیات ما متوقف شود.
مهدوی تصریح کرد: به نظر من آموزههای دینی میتواند تأثیرات شگرف و درخشانی در ادبیات بگذارد ولی در تاریخ ما تلقیهای انسانی، اخلاقی و عقلانی از دین جزو تلقیهای نادر و ضعیف بوده و آنچه غالب بوده تلقی نقلی و مقابل عقل بوده و اتفاقا مقابل اخلاق بوده است و تأثیر آن در هنر و ادبیات و سیاست و رفتار افراد بروز کرده است.
مهدوی همچنین به اشعار محتشم کاشانی اشاره کرد و در پاسخ به سؤال مجری مبنی بر تأثیر ویژگیهای خلاف اسلام برخی شاعران دینی در جامعه گفت: به محتشم نسبت میدهند که برخی اشعار جلالیه داشته و شاهدباز بوده است. من امیدوارم که جامعه ما به آن رشد و آگاهی برسد که بین گوینده سخن و عمق سخن تفکیک قائل شود. بعضی رماننویسهای بزرگ اروپایی ممکن است همجنسگرا بوده باشند. راسل به عنوان یک فیلسوف، قدرت جنسی زیادی داشت که نمیتوانست خودش را کنترل کند اما نمیتوانید آن قدرت خلاقیت عظیم او را در فلسفه انکار کنید. باید بتوانیم تفکیک کنیم. شما اگر شاملو را به لحاظ فردی بشناسید ممکن است هیچکدام از آثارش را نخواهید بخوانید. البته قبول دارم که ادبیات دینی متفاوت است. شما وقتی از شعر استفاده میکنید تا مفاهیم اخلاقی و معنوی را منتقل کنید، بعد معلوم شود که این فرد آدم بداخلاق، نامناست و هفتتیرکش است مثل برخی از این مداحان، تأثیر منفی دارد.
کاکایی: از همان اوایل انقلاب نهادهای حکومتی همان توصیه دوست متعصب نظامی گنجوی را به شاعران انقلاب داشتند
در ادامه مجری برنامه از عبدالجبار کاکایی پرسید به نظر شما مؤثرترین شاعران آیینی ما در صدسال اخیر چه کسانی بودند و دلیل فقر مفهومی شعر آیینی، به لحاظ محتوایی در سالهای اخیر نسبت به شاعران دهه ۴۰ و ۵۰ چیست؟
کاکایی در پاسخ گفت: در دوران جنبش مشروطهخواهی، ادبیات دینی منزوی شد و تفکرات میهنپرستی و سکولاریستی ظهور یافت. در همه جا حلقهها و محافلی مثل اصحاب ربعه و اصحاب سبعه برقرار بود که بر سر چگونگی احیای ایران باستان بحث میکردند. در نهضت ملی شدن نفت، روحانیت عرض اندامی در میدان سیاست میکند و به شکست جریانهای روشنفکری و دینی در دهه ۳۰ و بعد تحکیم حکومت کودتای ۲۸ مرداد میرسد. پس از آن دوران شکفتگی ادبیات دینی با تغییر مسیر جریان عظیم مرجعیت روحانیت به سمت استبدادستیزی شکل میگیرد. از اینجا ستیز بین روحانیت و روشنفکران که از صدر مشروطه بر سر مسائلی چون آزادی وجود داشت از بین رفت. کودتای ۲۸ مرداد فرصتی را برای تنفس و خلوت به روشنفکران و علمای حوزه داد و از اینجا نطفه استبدادستیزی بسته شد. وجه ممیز قیام ۱۵خرداد که امام نقش شاخص آن را داشت، همین مواضع آیتالله خمینی بود. حتی ملیگراها و نهضت آزادی ابهام داشتند که آیا گرایش آیتالله خمینی همان مواضع امثال شیخ فضلالله نوری است یا مواضع جدیدی است. آنها دیدند در ادبیات آیتالله خمینی جز مبارزه با استبداد نیست. همین سبب شد که جامعه به نوعی به همان پیوندی برسد که در آغاز مشروطه باعث آن پیروزی بزرگ شد. قیام ۱۵ خرداد مصادف بود با احیای تفکر نودینی و ظهور فعالان اندیشمندی مثل دکتر شریعتی و دیگران و اندیشههای دینی به محیطهای دانشگاهی راه پیدا کرد. البته اگر دائرهالمعارفی از اعلام ۱۰۰ سال اخیر شکل دهیم، عمومشان یا تودهای هستند یا گرایش ملیگرایانه دارند. روشنفکران دانه درشت در عرصه مذهبی خیلی کم داریم. فردی مثل جناب آقای میرزازاده که الان خارج از کشور هستند به خاطر مسائلی که اول انقلاب پیش آمد. ایشان از پایهگذاران نگاه جدید به ادبیات دینی بودند و از اولین کسانی بودند که ستاینده مشی مبارزاتی نهضت ۱۵ خرداد بود. همچنین امثال آقای گرمارودی، خانم طاهره صفارزاده و تعدادی دیگر از چهرههای شاخص که حلقه ادبیات مذهبی را شکل دادند. در شبهای شعر گوته، از ۱۰، ۱۲ نفری که شعر میخواندند هر شب حداقل یک یا دو شعر با گرایش پررنگ مذهبی و اعتقادی حضور داشتند. انقلاب شرایط را کاملا دگرگون کرد و گرایش به سمت ادبیات مذهبی سرعت بسیاری پیدا کرد.
کاکایی: جمع شاعران انقلاب در اثر زیادهخواهی نظام فکری که دنبال مروج و مبلغ بود از هم گسست
باید بگویم از همان اوایل انقلاب نهادهای حکومتی همان توصیه دوست متعصب نظامی گنجوی را به شاعران انقلاب داشتند. در دهه ۶۰ انجمنی از شاعران در حوزه هنری جمع شدند و شعر میگفتند و با اعتقادات دینی خود به تحلیل وقایع میپرداختند. رفته رفته جنبه تبلیغی و ترویجی ارزش پیدا کرد. مدیران فرهنگی تقاضا کردند یا حتی بخشنامه کردند که شعر انقلاب وظیفهاش این است که مروج و مبلغ اندیشههای ذیل گفتمان سیاسی انقلاب باشد. طبیعی بود که این نوع نگاه مورد پسند نبود. نه اینکه مخالفت ذاتی باشد بحث این بود که ما افراد دینداری هستیم اجازه بدهید جهان اطرافمان را آزادانه تحلیل کنیم. قرار نیست ابزار و مروج یک گفتمان سیاسی خاص شویم. یادم هست در سال ۶۶ جلسه حجهالوداع به تعبیر حسن حسینی در حوزه هنری برگزار شد. آخرین جلسهای که مجمع مرغان جهان شد. آقای گرمارودی و حسن حسینی و معلم و قیصر و میرشکاک همه بودند. آن جمع در اثر زیادهخواهی نظام فکری که دنبال مروج و مبلغ بود نه شاعر و اندیشمند از هم گسست. قدر آن جمع را ندانستند و از آنها خواستند که بیایند در راهپیماییها و اجتماعات شعر بخوانند و از این محیط به تعبیر خودشان تنگ و ترش حوزه یا محیط های چوب گردویی خارج شوند و در خدمت خلایق قرار گیرند. این نگاه باعث شد آن جمع، پراکنده و گروه گروه شدند و هر کدام به جریانی پیوستند. هرگز آن گروه تا الان زیر یک سقف جمع نشدند. این صدمهای بود که ما از برخورد فرهنگی از بالا خوردیم. ادبیات آیینی را تبدیل به یک بخشنامه نکنیم که بخواهد شعر و سخن را ابزار کند. آنچه الان به عنوان ادبیات آیینی در جنگها، شبهای شعر و جشنوارهها ارائه و از طریق رسانههای قدرتمندی مثل صداوسیما هم ترویج میشود، منابع اطلاعاتی محدودی دارد محدود به همین وعظ هایی که از منبرها صورت میگیرد، یا مدایحی که از سوی مداحان مطرح میشوند، کمتر مباحث فکری و معرفتی در آن جریان دارد. حتی گاهی اصول دینداری دستاویز گرایشات مذهبی میشود مانند این شعر: به منکر علی بگو نماز خود قضا کند. تعابیر و مبالغههایی از این دست که در واقع دینشکنانه و دینستیز است و نوعی تبرج به دینداری در دین علی به سبک خارج از دین محمد است. تندروها در همان ابتدای شیعه به شیعیان این تهمت را میزدند که شما به دنبال ایجاد یک دین جدید هستید. به نظرم اگر مؤلفههای ادبیات آیینی را از جهت موضوعی منتقدانه و بیغرضانه تحلیل کنیم به دین جدیدی میرسیم بر مبنای مبالغات. البته شعر ذاتش مبالغه است اما به یاد داشته باشیم که ادبیات سنتی ما در قالبهایی مثل مثنوی به طرح مضامین دینی میپرداخت که امکان نقل حدیث و روایت در آن وجود داشت نه اینکه محدود به مبالغه باشد اما آنچه من امروز شاهدم مسابقه شاعران جوان است برای مبالغه کردن به سبک هندی بر سر موضوعات دینی و فرقهجویی و فرقهیابی و ستیز فرقه ای که الان جامعه بشری را درگیر آن میدانیم.
مهدوی: چشمه حقیقت در دل شاعری درباری، مرثیهسرا و اهل منقبت خشک میگردد
در ادامه مجری برنامه از مهدوی سؤال کرد: امروزه برخی شاعران آیینی به عنوان شاعران وابسته به حکومت شناخته میشوند. این را چقدر در فضای جامعه و ادبیات مؤثر میدانید؟
مهدوی در جواب اظهارکرد: نه تنها شعر و ادبیات، هر چیزی وقتی حکومتی میشود اصالتش را از دست میدهد؛ چرا که حکومتها میخواهند خط خود را پیش ببرند بخصوص در نظامهای نیمه بسته که تصمیمگیری در آن متمرکز است. در این فضا هر چیزی در اختیار حکومت قرار گیرد، اول منفعت خود را در نظر میگیرد چطور میتواند بر مردم تأثیر بگذارد و در حکومتداری موفق شوند. ادبیات وقتی حکومتی میشود، دین وقتی سیاسی میشود مشکلات بسیاری به وجود میآید. سؤال من این است که الان مفاهیم دینی که از منبرها، صداوسیما و نمازجمعه مطرح میشود چقدر بر اساس تلقیهای انسانی از دین است. چقدر شما میشنوید که موسی را یک فرد ظلمستیز طبق قرآن نشان دهند یا پیامبری که عذرخواهی کرد. چقدر شفقت ابراهیم را برای ما ترویج کردهاند. چقدر به ما گفتند مسلمانی یعنی قالوا سلاما. چقدر برای ما گفتند که شما مسئولید در قیامت مگر اینکه تصمیم شما عاقلانه باشید. در مدارس ما دیدید که بیایند حرفهای اخلاقی بزنند و از قرآن فرهنگ حلم و مدارا را یاد بدهند. کی برایمان گفتهاند که نماز و روزهتان قبول نیست مگر این که ظرفیتتان بالا برود. اما جنگ و مرگ را به ما یاد دادند چون حکومتها به دومی احتیاج دارند. وقتی حکومت هنر را به دست بگیرد از آن اخراجیها و قلادههای طلا درمیآید. وقتی شاعری درباری، مرثیهسرا و اهل منقبت میشود، چشمه حقیقت در او خشک میگردد. شاعر دینی وقتی دولتی شد آن وقت چیزی را باید بگوید که مورد توجه حکومت است. متأسفانه این پدیده از ۲۰ یا ۲۵ سال قبل شدید شد و دستاوردهای اول انقلاب مثل اندیشه شهید مطهری به غربت رفت. تقریبا امروز در محافل رسمی اگر از مطهری، صالحی نجفآبادی و شریعتی بگویید برایتان مشکل میآفرینند ولی میدان برای کسانی که هر چه میخواهند میگویند باز است. شاید خیلی از این کسانی که تقویت میشوند و میداندارند در تمام عمرشان شاید یک کتاب مهم نخوانده باشند. در مقاتل هم اصلا به منابع اولیه دسترسی ندارند. این فضا تشدید شد چون خواستند که جامعه به سمت احساسی شدن پیش برود. حاکمیت دنبال منافع خودش است و از هنر، دین و فلسفه چیزی را برمیتابد که بتواند راحتتر به مطامع خودش برسد. وقتی حکومتها ایدئولوژیک شده و پشت آن مخفی میشوند بسیاری از حقایق آن دین را حذف و گزینش میکنند. وامصیبتا اگر اینها در حوزه علم، افرادی را استخدام کنند که با بحثهای علمی کارهای حاکمان را توجیه علمی کنند مثل کاری که هیتلر و استالین کردند.. مداح و روضهخوان و روحانی وقتی به دستگاه قدرت آویخته شدند و معیشتاش به آنها بسته شد باید فاتحه حقیقت را خواند.
مهدوی: غلبه تلقی فقهی از دین به ادبیات و شعر ما ضربه زد
مجری همچنین از ناصر مهدوی پرسید: به نظر شما با فقدان دانش در شاعران و همچنین خلأ بزرگانی چون شیخ مفید و شیخ صدوق و دعبل خزاعی روبهرو نیستیم؟
اتفاقا تاریخ ما متأثر از حضور این بزرگواران است. افکار فقهی شیخ کلینی و شیخ طوسی در تاریخ ما غلبه دارد. من فقهستیز نیستم اما فربه شدن فقه و پر کردن جای عرفان و فلسفه را برای جامعه مضر میدانم. تلقیای که از فقه برخاست، خدایی که الگوی خدای ارباب است و امامی که جای عقل است و قیامتی که وحشتناک است واقعا به فضای شعر و ادب و فکر ما آسیب زد. اتفاقا تاریخ ما فقدان ابن سینا و ابن رشد و ابوسعید، بایزید بسطامی و مولوی و حافظ است. الان نگاه نکنید که با تلاش برخی بزرگان نام مولوی را میشنوید. تا هفت هست سال پیش آقای جوادی آملی و حسنزاده آملی کلاسهای شرح فصوص الحکم را اصلا بیرون تکثیر نمیکردند. کاستها مخفیانه بود خودشان هم تحت شماتتهای سنگین بودند. اینکه ما به اینجا رسیدیم فقدان شیخ طوسی و شیخ مفید نبود فقدان متفکرانی مثل ملاصدرا بود. چراغ فلسفه در تاریخ ما خاموش است. چراغ عرفان هم ضعیف است و منزوی. مولوی اگر به آناتولی و قونیه نمیرفت یا کشته میشد یا اصلا مولوی نمیشد حافظ که در این فضا بزرگ میشود دلش خون است و از ریا و دورنگی مینالد. فقدان انسانهای بزرگی مثل حلاج و ابوسعید امام محمد غزالی و احمد غزالی، ابن سینا و ابن رشد ما را به اینجا رسانده که تلقیهای روشن از دین نداریم و در همه حوزهها با مشکل مواجهیم.
کاکایی: گلخانهای که نظام سیاسی برای نگهداری از شاعران تأسیس کرد، استعدادهای بزرگی را مورد جفا قرار داد
در ادامه جلسه مجری برنامه، امروزه حکومت بهای خاصی به شاعران آیینی داده و این مفهوم را بارور کرده که شاعران آیینی حکومتی هستند؟ دلیل تغییر ماهیت شعر دینی از آن حالت حماسی به این حالت تغزلگونه چیست؟
کاکایی هم پاسخ داد: فتیلهای که سال ۵۷ درخصوص شبیهسازی وقایع سیاسی با وقایع دینی در همه حوزههای هنری و همچنین در سطح خطابهها و سخنرانیهای رهبران سیاسی روشن شد روزبهروز دارد برجستهتر میشود. ما در آن دوران جوانی نام خیلی از احساساتمان را شهود میگذاشتیم مثلا تجددستیزی که در شعر انقلاب در دهه ۶۰ وجود داشت. نظام حکومتی و مدیران فرهنگی در این جهات بود و امکانات و عرصه و میدان زمانی در اختیارت بود که در این مسیر حرکت میکردی و همین باعث شد برخی شاعران دچار برخی آسیبهای فکری شدند. تجددستیزی در دوران جنگ برجسته شده بود. خیلی از شاعران با مظاهر مدنیت و شهر ستیز داشتند مثل سلمان هراتی و محمدرضا عبدالمکیان، من هم چند مثنوی در این زمینه خطا داریم. این نگاه تشویق میشد و مسیرها به این سمت رفت تا بلوغ عقل متوقف شد و احساس فربه شد و الان شاهد نوعی شعر دینی هستیم که به دنبال جدال فرقهایست به جای بسط اندیشههای ناب دینی. به نوعی جفا در حق این شاعران شد و مرزهایی که نظام سیاسی ایجاد کرد و گلخانههایی که تأسیس و شاعران را در آنها نگهداری کرد، استعدادهای بزرگی را مورد جفا قرار داد؛ شاعران نواندیش بزرگی مثل سیدحسن حسینی و قیصر داشتیم که به آنها جفا شد و از سوی منتقدان یا شاعران مستقل و دگراندیش شاعر حکومتی خوانده شدند. هم نگاه منتقدان قابل نقد است هم مدیریت فرهنگیای که نظام سیاسی ما دنبال میکرد.
مهدوی: زخمی که صفویه به ادبیات دینی وارد کرد هنوز تازه است
جلسه با این سؤال مجری ادامه یافت که: تا چه حد ادبیات ایران در ۱۰۰ سال اخیر سرمایه هایی مثل مولوی دارد؟
مهدوی پاسخ داد: تلقی دین وقتی اخلاقیتر و معنویتر عرضه شود تاثیر بالایی در همه عرصهها دارد. در همین فضای دینی شخصیتی مثل مولوی برمیخیزد که سقراط شرق است. یک جاهای عصبانی است ولی متعصب نیست. چرا مثنوی مانده است چون انسانی است. همین مولوی وقتی میخواهد امام حسین را بگوید ببینید چه میکند. یکی از آن شیعیانی که علیه مولوی حرف میزنند و خواندن شعرش را حرام میدانستند و میگفتند خواب دیدند که مولوی شبیه بوزینه است، مثل او از امام حسین گفته باشد. آنقدر فاخر از حسین و علی و زهرا سخن میگوید. میگوید عزا بر خودکنید ای مردگان...
زخمی که در دوران صفوی در ادبیات دینی در مرثیهسرایی و ذکر مصیب اهل بیت خوردیم هنوز تازه است. الان هنوز در روضهخوانیها ملاحسین کاشفی حضوردارد و برخی واعظان مطرح و محترم و بزرگ تهران مثل شیخ حسین انصاریان که برایشان احترام قائلم، همان روایات را میگویند. آثار مانده از مرحوم نراقی که از امام حسین یک تصویر تقدیری ارائه میدهد؛ مرحوم فلسفی، مرحوم نراقی مرحوم قمی اینها آدمهای بزرگی هستند، لهوف سید بن طاووس، که بهترین آنهاست، آثار هیچ یک از اینها هیچ الگوی اخلاقی از اینها ارائه نمیدهند و تنها خون و خشونت است.
در ادبیات دینی ۱۰۰ سال اخیر ممکن است رگههایی از تصوف را ببینید ولی آن عرفان زنده حیاتبخشی که به زندگی معنا میبخشد و به آدمی جرأت فکر کردن میدهد بسیار قلیل است. تفکر و گفتمان غالب شیون و زاری و ناله است و تاختن به آن تفکری است که میخواهد از شیعه نگاه انسانی ارائه بدهد.
عرفان در شعر ۱۰۰ سال ما غنی و قوی نیست به خاطر همان غلبه نقل بر عقل.