نبود بستر تخلیه هیجان جوانان؛ دلیلی بر ناهنجاریهای چهارشنبهسوری
نشست مردمشناسی آیینهای نوروزی با تمرکز بر آیین چهارشنبهسوری، سهشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۰ با حضور لیلا کفاشزاده (پژوهشگر میراث فرهنگی) و طیبه عزتاللهینژاد (عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات) و با دبیری مصطفی اسدزاده (عضو گروه فرهنگ و جامعه پژوهشگاه) برگزار شد.
لیلا کفاشزاده در بخش اول سخنان خود با اشاره به نوعی مقدمه و پیشدرآمد در فرهنگ ایرانی پیش از آغاز کارها و تعبیر آن به نوعی از «حجب» گفت: ما ایرانیان عادت داریم که همه چیز را با نوعی مقدمه یا پیشدرآمد آغاز کنیم بهگونهای که نمیتوانیم بدون مقدمه سراغ کار اصلی برویم که این موضوع، در شعر، کتابت، سخن گفتن و ... هم دیده میشود. گویی ناز ایرانی یا یک ناز شرقیست که میتوان آن را نوعی حجب دانست که بدون ذکر مقدمه، اصل موضوع را نمیگوییم. نوروز هم به عنوان یکی از مهمترین جشنهای ایرانیان از دوران باستان تاکنون، چنین است که بیمقدمه سراغ آن نمیرویم. پارهای آیینهای پیش از نوروز در اسفندماه داریم که با آنها به استقبال نوروز میرویم. به این آیینها «آیینهای پیشبهاری یا پیشنوروزی» میگویند که ربط وثیقی به جغرافیا، آبوهوا، اقلیم، بافت سرزمین و روابط اجتماعی میان افراد دارد. این مختصات اقلیمی باورها و داستانهایی را در هر گوشه از ایران ایجاد کرده است که از دوران کهن تا دوره معاصر، همراه مردم بودهاند.
او با اشاره به برخی از داستانها و اساطیر کهن در مناطق مختلف، ادامه داد: زمستان مرگ طبیعت و بهار، رستاخیز دوباره است. به همین دلیل، بسیاری از اساطیر در تعاریفی که برای این مرحله از طبیعت تعریف کردهاند، نوعی سوگواری و فقدان را برای زمستان درنظر گرفتهاند. اما در این داستانها، پس از این سوگواری، یک سرور و زایش دوباره میآید. «سرور گرمای نیمروز یا رَپِیست وَن» که از الواح قدیمی به دست آمده، یکی از آنهاست. مطابق این اسطوره، ایرانیان باستان معتقد بودند که جهان در گاهِ نیمروز آفریده شده و در همین گاه نیمروز هم به پایان خواهد رسید. تاریکی و سایه برای ایرانیان باستان، خیلی بد و نور، مظهر خیر و برکت بوده است. از اینرو این گاه به دلیل صفر بودن سایه و پر از نور بودن آن، موردعلاقه ایرانیان باستان بوده است. به همین دلیل، یک ایزد برای آن متصور بودند به نام «رَپِیست وَن» که در زمستان به زیر زمین میرود و ریشه درختان را در آغوش میگیرد. حضور او در زیر زمین باعث گرمای آن در زمستان میشود اما ممکن است خود او در زیر زمین یخ بزند. به همین دلیل جشنهای مختلفی برگزار میشود که چهارشنبهسوری ازجمله آنهاست و در این جشنها دعا میشود که رَپِیست وَن دوباره به روی زمین بیاید. امروزه هم در روز سوم فروردین، زرتشتیان ایران از ساعت ۱۲ تا ساعت ۳ ظهر، دعا میخوانند و مناجات میکنند و کاری انجام نمیدهند تا این ایزد بتواند همچنان به کار خود ادامه دهد.
امروز در نقاط مختلف اشکال مختلفی از این باور دیده میشود. ازجمله در کاشان نزدیک ۱۵ اسفند جشنی برگزار میشود و کارهایی مثل نوروز در آن صورت میگیرد و معتقد هستند طبیعت «تَوِش» زده است. توش، فرشتهای بوده که همان کارکرد رَپِیست وَن را داشته و به زیر زمین میرفته و ریشه درختان را در آغوش میگرفته تا زمین برای یک رستاخیز دوباره آماده شود. از طرف دیگر، ما اسطوره سیاوش را داریم که به صورت داستانی تراژیک درآمده ولی به قول استاد بهار، سیاوش و مرگ او، همان سوگ زمستان است چراکه از خون سیاوش، پر سیاوش هم روییده است. یعنی همان کارکرد رویش دوباره بعد از مرگ اتفاق میافتد و این قانون طبیعت است. به گفته بسیاری از اساتید، سیاوش هم جزء ایزدان میرنده و دوباره زاینده است که این خود مظهر طبیعت است. در شمال ایران هم در استان گیلان، ما همواره با فرشتگان و ایزدبانوانی سروکار داریم که به هر شکل زیر زمین زندگی میکنند و گیلانیها معتقدند اگر افراد در آخرین چهارشنبه سال، به چاه کهنهای در باغی بروند و سر و رویشان را در آن بشویند و با خلوص نیت، آرزو کنند، خاتون چهارشنبه از چاه بالا میآید و آرزو را برآورده میکند. پس در این خطه هم ما با یک ایزدبانوی زیرزمینی روبهرو هستیم که آرزوها را برآورده میکند. در آذربایجان شرقی هم چنین است. به این صورت که هر چهارشنبه اسفند جشنی برگزار میشود.چهارشنبه آخر، چهارشنبه آب نامیده میشود که ارتباط آن را با خاتون در شمال میبینیم که در آب زندگی میکند. در این چهارشنبه، زنان با گلولههای آرد و کشیدن تصاویری از ماه و خورشید و ستاره و ... بر سر در خانهها، این جشن را برگزار میکنند و معتقدند چهارشنبه خاتون میآید و برکت میدهد.
ما میدانیم که چطور این آیینها بدون اینکه کسی به الواح و کتابها مراجعه کند، به صورت شفاهی و سینه به سینه چرخیده و به دست ما رسیده است. ما امروز نمیگوییم که برسر چاهی بروید تا کسی بیاید و آرزوی شما را برآورده کند ولی میگوییم با طبیعت و با آبهای زیرزمینی ارتباط برقرار کنید، زمین را دوست داشته باشید و این داستانها را برای کودکان خود تعریف کنید. آنها در بزرگسالی خواهند فهمید که خاتونی وجود ندارد و... . این داستانها مورادی هستند تا ما با زمین آشتی کنیم. فرهنگ ما برخلاف آنچه که امروز بر سر زمین آمده، بسیار با طبیعت مهربان است و این داستانها و اساطیر و باورهای مردمی به ما کمک میکند تا بتوانیم در ابتدای زندگی به خصوص کودکی، ارتباط خوبی با طبیعت برقرار کنیم و مناسکی را به جا بیاوریم. این داستانها هویت و پیشینه تاریخی ما هستند که میتواند به ادبیات و شعر تبدیل و بنمایه یک فیلم خوب شود.
پژوهشگر میراث فرهنگی در پاسخ به سوالی مبنی بر عوامل گسست در این تطور تاریخی و فرهنگی و تغییر شکل انجام آیینها، تصریح کرد: پاسخ علمی و دقیق به این سوال، نیازمند اظهارات جامعهشناسان است. آتشافروزی بخشی از آیین چهارشنبهسوری ما بوده است اما انفجار و ... باید بررسی شود. همانطور که درمورد پدیده یادگارینویسی یک میلی وجود دارد، درباره چهارشنبهسوری هم میلو هیجاناتی وجود دارد که ما نمیتوانیم آنها را سرکوب کنیم. به نظر من، در بستر فعلی جامعه جایی برای خروج هیجانات جوانان وجود ندارد. ورزشها گران هستند، اتفاقات رایگان در این زمینه نمیافتد، در مدارس زنگ فرهنگی و هنری به دروس دیگر داده میشود و... . پس همه این موارد در تمام طول عمر بچه، سرکوب میشود بهگونهای که بزرگسالان خود برای شادی دل فرزندانشان اقدام به خرید اسبابی برای شادی در چهارشنبهسوری میکنند. درست است که این مسأله بد است و تبدیل به امر ناهنجار شده است اما باید بدانیم که فرهنگ، زنده است. ما نمیتوانیم فرهنگ را بکشیم؛ فقط میتوانیم آن را اصلاح کنیم. ما نمیتوانیم فقط «نکن، نکن» بگوییم بلکه باید برای این شور، یک جایگزین دهیم. شهرداریها و نهادهای عمومی باید برای این موارد هزینه کنند و برنامههایی را در قالب فعالیتهای پرشوراجتماعی پیشنهاد دهند چون بچهها دوست دارند که این شور و هیجان به صورت دستهجمعی و گروهی باشد. باید مسابقات دارت محلی، دومیدانی و ... برگزار کنیم تا بچهها شور و هیجانات خود را تخلیه کنند. این موارد، میلهای کهنالگویی در ما هستند که از دوران شکار در درون ما مانده است. لذا باید آنها را خردخرد و به مرور تخلیه کرد تا در چهارشنبهسوری شاهد انفجار شهرها نباشیم.
طیبه عزتالهینژاد سخنران دوم این برنامه حسهای انسانی در روایتهای خانم کفاشزاده را برجسته دانست و در این باره اذعان کرد: تعاریف زیادی از فرهنگ در حوزه جامعهشناسی و انسانشناسی شده است اما در دهه ۹۰، تعریف متفاوتی از فرهنگ ارائه شد که باعث شد در سال ۲۰۰۶ با یک انقلاب حسی مواجه شویم. با این توضیح که هرآنچه که دریافت حسی داریم، براساس پارهای از ارزشهای فرهنگیست که با آن منطبق میشود. پس در تعریفی که از حس در انسانشناسی میشود، این نیست که حسها صرفاً یک ادراک فیزیکی هستند بلکه حسها میتوانند ارزشهای فرهنگی را ادراک کنند.
او با تفکیک حسهای دوره گذشته در این مراسم با حسهای امروزی، اضافه کرد: امروز این آیینها با حسهای متفاوتی از گذشته برگزار میشود. در آیین چهارشنبهسوری حسهای مختلف ما به نوعی بازتولید میشود و این بازتولید، دربرگیرنده ارزشهای فرهنگیست. حس شنیداری ما در قالب آواها و نواهاست که در مراسم این آیینها، دریافتهای متفاوتی دارد. از نظر موسیقایی در روز چهارشنبه، برخی موسیقیهای خاص داریم که باعث میشود در این روز خاص، حس شنیداری خاصی را دریافت کنیم. علاوه بر آن، آواهای خاصی داریم. مراسمی چون فالگوشایستادن داریم که در آن افراد فالگوش میایستند تا ببینند مخاطب از چه واژگانی استفاده میکند. در اصل، این مقوله، اشاره به اعجاز واژگان در سرنوشت ما دارد. این مسأله از طریق حس شنیداری ما رخ میدهد. در این میان حتی سراغ واژگان قدسی میرویم و سعی میکنیم از واژگانی استفاده کنیم که سرنوشتی نیکو برای ما رقم بزند. به این ترتیب، حس شنیداری میتواند در سرنوشت ما تأثیرگذار باشد. در مورد دیدار هم، در مراسم آیینهای نوروزی به ویژه چهارشنبهسوری، المانهای خاصی برای دیدار تنظیم میشود. از لباس، آتش و رنگهای خاصی استفاده میشود که گرمابخش و نویدبخش آغاز یک سال جدید است. این المانها، وحدتی را در کل جغرافیا و کشور ایجاد میکند که نتیجه این وحدت، تحقق امید است. کهنسالان در این خصوص باور دارند که باید لباسهایی با رنگ شاد بپوشیم تا بر سرنوشت یک سال بعد ما تأثیر مثبتی بگذارد.
ما در فرهنگ خود در زمینه چشایی غذاهای آیینی، مناسبتی و جغرافیایی داریم که به نوعی تأمینکننده سلامت ما در یک سال آینده خواهد بود. در نقاط مختلف ایران، غذاهای ویژهای در آیینهای نوروزی پخته میشود و این باور وجود دارد که با خوردن این غذاها، امر قدسی و سلامتی را وارد بدن خود میکنیم و از طرف دیگر، از طریق آن، برکت را به خانه خود میآوریم.
پس درک این ارزشهای فرهنگی در قالب حس است یعنی حسهای مختلف را در آیینهای خود داریم که به نوعی تطهیر میشود و ما از طریق آنها به نوعی، پاکسازی میشویم برای آغاز مجدد و ادامه حیات که نوعی امید را برای ما ایجاد میکند. تأکید گذشتگان بر اجرای این آیینها با لباس، غذا، بو و آواهای خاص، نشان میدهد که اجرای این آیینها به شکل ساختارمند پیش میرود و در آن حسهای مختلف درگیر میشوند و ارزشهای فرهنگی از طریق آنها منتقل و دائماً بازتولید میگردند. دوام ارزشهای فرهنگی در بازتولید آنهاست و اگر اختلالی در این بازتولید ایجاد شود، ارزشهای فرهنگی هم دچار اختلال خواهند شد. در دوران معاصر میبینیم مراسمی که با پیشینه هزاران ساله و با هدف دریافت و بازتولید ارزشهای فرهنگی از طریق حس خود انجام میشده تا بتواند به بقای جامعه به شکل صلحآمیز کمک کند، به بازتولیدهای غیرمتعارف تبدیل شده که به ارزشهای فرهنگی ما آسیب میزند و به نوعی معنا و هدف را زیر سوال برده است.
گزارش از: فریبا رضایی