شورشها
شورشها [1]زمانی روی میدهند که گروههایی از مردم انواع گوناگونی از خشونت و/یا اعمال غیرقانونی را در مورد یک شکایت یا دادخواهی آشکار و/یا در مخالفت با برخی شکلهای قدرت یا رفتار مرتکب میشوند و یا اینکه در آستانۀ ارتکاب به آنها قرار دارند. شورشها به دلایل بسیاری رخ میدهند، از شرایط کاری ضعیف گرفته تا اقامتگاههای زندگی نامناسب، سلطه و اجبار دولتها، مالیات، خدمت اجباری، روابط نژادی مبتنی بر تضاد، تضاد مذهبی و نتایج رخدادهای ورزشی. گاهی شورشها برحسب نوع متمایز میشوند: شورشهای نژادی، شورشهای پلیسی، شورشهای زندانی، شورشهای دانشجویی، «اوباشگری»[2]، درگیری خیابانی دستهجمعی. عموما، یک شورش برحسب اعمال خشن، خسارت به اموال، آتشافروزی، غارت، یورش و حتی قتل شناخته میشود.
شورشها متفاوت از نافرمانی مدنی هستند، چون نافرمانیها اغلب برای حل مشکلات از طریق وسایل غیرخشن صورت میگیرد. بااینحال، نافرمانی مدنی میتواند به شورش تبدیل شود. شورشها را میتوان از هراس ایجادشده توسط ترور ناگهانی یا آشفتگیهایی چون وضعیتهای فاجعهبار، مانند آتشسوزی متمایز کرد. شورشها را میتوان از غوغاها[3] نیز متمایز کرد. غوغاگران جمعیتهایی هستند که در جهت هدفی مشخص و خشن رفتار میکنند، مانند خشونت غوغاگونۀ زجرکشی در قرنهای نوزدهم و بیستم در امریکا. شورشها از تشنجهای جمعی[4] نیز هستند که طی آن مردم در الگوهای مشابهی واکنش نشان میدهند، مانند جلسههای محاکمۀ جادوگران دهکدۀ سالم[5] یا «هراس سرخ»[6] مککارتیسم است.
انواع مختلف نظریههای تبیینی و مفهومی مرتبط با شورشها مطرحشده، توسعهیافته و چند سال بعد از دور خارج شدهاند. یکی از نخستین تبیینهای شورشها «نظریة گسیختگی»[7] بود. این دیدگاه از زمان پیدایش جامعهشناسی توسط آگوست کنت تا کارکردگرایی امیل دورکیم، تالکوت پارسونز و نیل اسملسر، از مکتب جامعهشناسی شیکاگوی رابرت پارک و هربرت بلومر تا سپس سنت اروپایی گوستاو لوبن و گابریل تارد نفوذ داشت. رویکرد «گسیختگی»، شورشها را بهعنوان نتیجة سازوکارهای اجتماعی گوناگونی تبیین میکند که نمیتوانند تودهها را مهار کنند.
تفسیر لوبن از نظریة گسستگی اندکی ویژهتر بود. «نظریة سرایت»[8] که در سال 1895 مطرح شد، پیشنهاد میکند که انبوه خلق اثری هیپنوتیزمکننده اعمال میکنند و اینکه هیجان انبوه خلق، مانند یک بیماری، مسری است. این وضعیت به رفتار غیرعقلانی و احساسی میانجامد که سرآغاز شورش است. این نظریه مشکلات متعددی دارد. نخست، نظریة سرایت شورشکنندگان منفرد را بهطور کامل غیرعقلانی میداند. دوم، شورشها برانگیخته و راهنماییشده توسط افراد منفرد دانسته شدهاند. سوم، این نظریه از واکنشهای نخبگان به خیزش تودهای و تغییر اجتماعی برآمده است و بنابراین شورشها را بهعنوان تهدیدهایی غیرمنطقی و نامناسب برای نظم اجتماعی قالببندی کرد.
طبق «نظریۀ هنجارهای نوظهور»[9] که در اواخر دهة 1950، توسط رالف اچ.ترنر[10] و لویز ام.کیلیان[11] توسعه یافت، ترکیب افراد دارای ذهنیت مشابه، گمنامی ایجادشده توسط انبوه خلق و احساس مشترک به شورش میانجامد. این رویکرد در چارچوب کنش متقابل نمادین قرار گرفته است که فرض میگیرد که مردم با توقعات و هنجارهایی خاص، گرد هم جمع میشوند، اما در تعاملهایی به توسعۀ یک شورش منجر میشود، توقعات و هنجارهای جدیدی سر بر میآورند که اجازة رفتار غیرمترقبه را میدهند. بهجای نگریستن به شورشها بهعنوان هستیهای ادارهشده توسط «وحشیگری اجدادی» خشن و اولیه (لوبن)، ترنر و کیلیان معتقدند که شورشها به شکل عقلانی و هنجاری اداره میشوند. در تلاش برای احیاء اعتبار نظریة «فروپاشی» بهدلیل مطرحشدن انتقادات، دانیل کانمن[12] و آموس تورسکی[13]، در اواخر دهة 1970، «نظریة چشمانداز»[14] را مطرح کردند. این ایده میگوید که افراد بر اساس حدسشان به سود یا زیان احتمالی ناشی از وضع موجودشان تصمیم به شورش یا طغیان میگیرند. این نظریه میگوید که انتظار زیان بهعنوان نیرویی قویتر از سود احتمالی پدیدار میشود. بااینحال، این نظریه در دهة 1970، بهدلیل ناتوانی از تبیین شورشهای پدیدآمده، از دور خارج شد.
در دهة 1970، چشمانداز جدیدی با نام «بسیج منابع» مطرح شد. طبق این پارادایم، شورشها فقط از گسستهای اجتماعی پدید نمیآیند، بلکه از گروههای رقیب که برای کسب سمتهای سیاسی رقابت میکنند نیز پدیدار میشوند. این نظریه در دهة 1980، به نظریة غالب تبیینکنندة شورشها تبدیل شد. حامی اصلی این نظریه، چارلز تیلی[15] بود که به اعتقاد وی، انسجام (یعنی شبکهها و هویت) در گروهها و نه یکپارچگی اجتماعی ناکافی، پیش شرطهای لازم برای شورشها را فراهم میکند. همچنین، نظریهپردازان بسیج، منابع بر «ویژگیهای مثبت» شورشها، برای ایجاد تغییر اجتماعی نیز تأکید میکنند.
در اوایل دهة 1990، ارنست بورمان[16] «نظریة همگرایی»[17] را توسعه داد. بر اساس این پارادایم یک شورش، ویژگی نوظهور انبوه خلق نیست، بلکه نتیجة همگرایی افراد دارای ذهنیت مشابه در حوزهای خاص است. به عبارت دیگر، انبوه خلق نه بهدلیل اینکه یک وضعیت، خشونت را تشویق یا ممکن کرده است، بلکه به این دلیل شورش میکنند که افرادی مایل به خشونتاند و در انبوه خلق گرد هم میآیند. انتقاد اصلی از نظریة همگرایی این است که افراد گرایش دارند تا کارهایی را در انبوه خلق انجام دهند که نمیتوانند به تنهایی انجامشان دهند. انبوه خلقها، اثری گمنامکننده بر افراد دارند که موجب میشود، رفتارهایی انجام دهند که فقط در ساختار یک شورش «نرمال» است.
به تازگی، دیوید اسنو[18] و همکارانش، نسخة جدیدی از نظریة گسیختگی را مطرح کردند که ایدههای برآمده از نظریة چشمداشت و نظریة فرهنگی (عمدتاً برگرفته از مفهوم «عادتواره» از بوردیو) را در برمیگیرد. طبق این ترکیب، شورشها به احتمال زیاد، در شرایط گسیختگی اجتماعی رخ میدهند؛ زمانی که (الف) زیانها بهعنوان محرومیتهای بهشدت احساسشده در زندگی اجتماعی کنشگران تجربه شدهاند و (ب) وقتی اعتماد کنشگران اجتماعی به امور روزمرة زندگی اجتماعی «نرما» که آیندة رضایتبخش یا مجازاتکننده را فراهم میکند، از بین رود.
در مطالعات، شورشها بهعنوان مشکلات اجتماعی، موارد ذیل معمولاً اهمیت زیادی دارند: زمینه (شرایط شهری در برابر روستایی)، پرسشهای مربوط به سطح «انبوه انتقادی»، حضور سازمانهای پیش از اعتراض، نقش ایدئولوژی ضدهژمونیک، فقدان پاسخگویی رسمی یا معتبر، همبستگیهای اجتماعی و انسجام شبکهای، تهدیدها و/یا نارضایتیهای درکشده، ناتوانی از فراهمکردن نظم اجتماعی برای شهروندان، کمیت و کیفیت محرومیت اجتماعی و عوامل دیگری چون اقدامات سیاسی، مذهبی، نژادی، اقتصادی، جنسیتی، جنسی یا کنشهای دیگری که فرض میشود مستقیماً «جرقة» شورش را میزنند.
بدترین شورش در تاریخ امریکا، از نظر افراد جانباخته (بیش از 100 نفر)، «شورش احضار به خدمت اجباری نیویورک»[19] بود که از 13 تا 16 ژوئیۀ 1863 رخ داد. این شورش که بهعنوان «هفتة احضار به خدمت اجباری» نیز شناخته میشود، متشکل از مجموعهای از آشفتگیهای خشن در شهر نیویورک بود که اوج نارضایتی از قوانین جدید تصویبشده توسط کنگره، برای احضار مردان به جنگ، در جنگ داخلی جاری بود. در قرن بیستم، شورشهای 1992 لسآنجلس، 6 روز به طول انجامیدند؛ بسیاری آنها را بدترین شورشها در تاریخ امریکا میدانند. نمونههایی از شورشهای دیگر در جهان عبارتاند از: شورش سیدنی در سال 1879، بر سر یک مسابقة بینالمللی کریکت در استرالیا؛ شورشهای 1967 هنگکنگ که بر سر مشاجرهای کارگری بین چپگرایان حامی کمونیست و حامیان حکومت استعماری بریتانیا رخ داد؛ شورشهای استونوال[20] در سال 1969 در شهر نیویورک و درگیری بینپلیس و اعضای اجتماع همجنسگرایان زن و مرد، دوجنسه، تراجنسی و همجنسباز؛ شورش بریکستون[21] در سال 1981 در لندن که شامل رویارویی بین افسران پلیس و جمعیت انبوهی بود که به شکل آنی شکل گرفت و حوادث سال 2005 پاریس که در آن، مرگ دو پسر نوجوان آفریقاییتبار بهدست پلیس فرانسه، یورشی را شعلهور کرد که به شهرهای اصلی سرتاسر فرانسه و حتی بلژیک و آلمان سرایت کرد.
متیو دبلیو هاگی[22]
و نیز ببینید: آگاهی جمعی؛ خشونت؛ خشونت جمعی
بیشتر بخوانید:
Baldassare, Mark. 1994. The Los Angeles Riots: Lessons for the Urban Future. Boulder, CO: Westview
Hughey, Matthew W. 2006. “The 1992 Los Angeles Riots.” Pp. 376–85 in An Encyclopedia of American Race Riots edited by W. Rucker and J. U. Upton. Westport, CT: Greenwood
LeBon, Gustave. [1895] 1947. The Crowd: A Study of the Popular Mind. London: Ernest Benn
McPhail, Clark. 1991. The Myth of the Madding Crowd. Chicago: Aldine
Useem, Bert. 1998. “Breakdown Theories of Collective Action.” Annual Review of Sociology 24:215–38
[1] . Riots
2] . hooliganism
[3] . mob
[4] . mass hysteria
[5] . Salem witch trials
[6] . red scare
[7] . breakdown theory
[8] . contagion theory
[9] . emergent-norm theory
[10] . Ralph H. Turner
[11] . Lewis M.Killian
[12] . Daniel Kahneman
[13] . Amos Tversky
[14] . prospect theory
[15] . Charles Tilly
[16] . Ernest Bormann
[17] . convergence theory
[18] . David Snow
[19] . New York Draft Riot
[20] . Stonewall riots
[21] . Brixton riot
[22] . prospect theory