روایتهای تصویری، راز مانایی ادبیات کهن فارسی در حافظه نسل جدید
گفتوگو با محمد اصغرزاده نویسنده کتاب «سینمای ایران و ادبیات کلاسیک فارسی»اشاره: به حرکت درآمدن شخصیتهایی که در خیال خوانندگان و در لابهلای صفحات کتابها میزیستهاند، روی پرده نقرهای سینما و جان گرفتن آنها با تصویری جدید و شاید بسیار متفاوت از آنچه مخاطبان در ذهنشان پرورده بودند، مخلوق لحظهایست که اقتباس آن را خلق میکند. در میان آثار سینمایی جهان، کم نیستند فیلمهایی که زمان تماشای آنها، لحظهبهلحظه، داستانشان را در ذهنمان مرور کرده و از پایانش با خبر بودهایم و گاه بیخبر از اقتباس، در میانه تماشای فیلم با خود گفتهایم، این داستان چقدر آشناست!
محمد اصغرزاده در کتاب خود با عنوان «سینمای ایران و ادبیات کلاسیک فارسی»، ما را به سراغ درکی دقیق از مفهوم اقتباس میبرد و از ظرفیتهای ادبیات کلاسیک فارسی در حوزههای حماسی، غنایی، عرفانی و تاریخی در سینمای ایران یاد میکند. او همچنین از ظرفیتها و چالشهای پیشروی سینمای اقتباسی و ادبیات کلاسیک فارسی نیز سخن میگوید. سعیده زادقناد در گفتوگو با نویسنده این کتاب میکوشد تا به واکاوی ابعاد بیشتری از انگیزههای نگارش این اثر بپردازد.
معیارتان در این کتاب از دستهبندی از ادبیات فارسی در چهار حوزه متون حماسی، غنایی، عرفانی و تاریخی چه بوده و بر چه مبنایی آثار معرف هر حوزه را انتخاب کردهاید؟
تقسیمبندیهای مختلفی برای متون ادبی وجود دارد؛ بر اساس جغرافیا، بر اساس دورههای تاریخی، بر مبنای قالبها و غیره. تقسیمبندی بر اساس گونهها یکی از شهرهترین و جامعترین این تقسیمبندیهاست که هم ناظر بر فرم و هم محتوای متون ادبی است. دامنه تقسیمبندی گونههای ادبی بر حسب تعداد و غنای آثاری که در هرگونه وجود دارد در کشورهای مختلف میتواند متفاوت باشد، مثلاً با اینکه در ادبیات کلاسیک فارسی متون طنزی مانند آثار عبید زاکانی وجود دارد، اما در مجموع آثار طنز در متون کلاسیک ما دامنه و عمق متون غنایی را ندارد. همانطور که میدانید در تاریخ کشورمان از دوران باستانی تا دوران معاصر نمایش تعزیه داشتهایم (مانند سوگ سیاوش و تعزیههای عاشورایی) و نشانههایی از اجراهای نمایشی در دربارهای اشکانی و ساسانی وجود دارد. همچنین شِبهنمایشهای مختلفی مانند روحوضی و سیاهبازی و... در فرهنگ ما بوده و منظومههای کلاسیک حماسی و غنایی نیز گاه محتوای تراژیک و رمانتیکی مشابه نمایشهای تراژیک-رمانتیک داشتند، اما علیرغم تمام اینها در ادبیات کلاسیک فارسی، نمایشنامه و گونة نمایشی نداشتیم. در نقطه مقابل در دوران ادبیات کلاسیک، تاریخنویسی در ایران گسترش یافت، بعضی متون تاریخی کهن با توجه به سبک نوشتاری و مرجعیتشان بهعنوان یک سند مکتوب، جزء متون عام ادبی قرار میگیرند. آثاری مانند «نفثه المصدور» و «تاریخ بیهقی» علاوه بر این غنای ادبی با تصویرسازی از وقایع تاریخی به مرز هنرهای نمایشی نزدیک شدهاند. بهطور خلاصه، دستهبندی استفاده شده در این کتاب برای متون ادبی ناظر بر دو موضوع است: شهرت گونههای مذکور در ادبیات کلاسیک کشورمان و غنای تصویری و نمایشی آثار ذیل این گونهها. طبعاً گونههای ادبیات نمایشی و داستانی که در تاریخ ادبیات کشورمان، اغلب گونههایی معاصر محسوب میشوند از لحاظ زمانی خارج از دایره این تقسیمبندی قرار میگیرند.
انتخاب آثار ذیل هر گونه هم با توجه به شاخص های تصویری و نمایشی و برجستگیهای دراماتیک آنها صورت گرفته است و شهرهترین متون هرگونه از منظر این سنجهها انتخاب شدهاند: متون حماسی، شاهنامه؛ غنایی، خسرو و شیرین نظامی؛ عرفانی، منطقالطیر؛ و تاریخی، تاریخ بیهقی.
ظرفیت ادبیات تعلیمی و انتقادی را در این حوزه تا چه حد میبینید؟
از آنجایی که ادبیات کهن فارسی، ادبی ـ حکمی است، میتوان پیرنگ تعلیمی را به شکلی پُررنگ در تمامی گونههای آن از متون حماسی تا عرفانی و ... مشاهده کرد. عموم متون منظوم و منثور عرفانی، دارای هدف و کارکردی تعلیمیاند که در قالب تمثیل و غیره، مراحل تزکیه اخلاقی و سلوک را به مخاطبینشان میآموزند. با این وصف اگر بخواهیم متونی تعلیمی، متباین از سایر گونههای شهره ادبیات فارسی برشماریم، دایره آن را باید محدودتر در نظر بگیریم. بهعنوان مثال میتوانیم در ادبیات کلاسیک فارسی جدا از متون آموزشی کهن، به کتابهای تمثیلی حیوانات مانند «کلیلهودمنه» و «مرزباننامه» یا شبهمقامههای سعدی در «گلستان» اشاره کنیم، که البته با توجه به وجه اشترک اخلاق و عرفان، گاه به تمثیلهای عرفانی نزدیک میشوند. با توجه به وجود شخصیتهای حیوانات در این آثار، پیرنگهایی مانند سفر، طنز و روایتهای سریالی و غیره، زمینه اقتباس نمایشی، سریالی و سینمایی از آنها، مخصوصاً در قالب انیمیشن وجود دارد.
در بعضی موارد در تقسیمبندی گونههای ادبی، به گونه انتقادی اشاره میشود که به نظر بنده میتوان آن را معادل سینمای اجتماعی دانست و عنوان ادبیات اجتماعی را به آن اطلاق کرد. هر چند در گوشهوکنار دیوانهای شعرای کهن مانند حافظ و ناصر خسرو و سنایی و غیره میتوان انتقاداتی به حکمرانی یا رفتار نخبگان و متشرعین یافت، اما این رویکرد فراگیر محسوب نمیشود و وجه اصلی آثار شاعران مذکور هم نیست، بلکه در ذیل مفاهیم عرفانی و تعلیمی و ... به آنها اشاره میشود. ادبیات اجتماعی در ایران در دوران مشروطه و با تغییر مناسبات اجتماعی و تکانش نقشهای سلطان، نخبه و طبقه عامه در ایران و درهمروی آنها، نضج و گسترش پیدا کرد. البته مانند مفاهیم تعلیمی که در گونههای مختلف ادبی گسترش یافتهاند، نگرش اجتماعی و انتقادی در گونههای مختلف ادبیات معاصر ایران مانند ادبیات داستانی و نمایشی ریشه دوانده است و نمیتوان ادبیات اجتماعی و انتقادی را متمایز از این گونهها دانست.
مخاطب سینما یا نمایش اقتباسی در دیدگاه شما که حضور ناملموس آن را در محورهای کتاب میبینیم، چه جایگاهی دارد؟
انسان و هنر، ارکان یک دیالکتیک غایتمند تاریخیاند. محصول هنری، بهمثابة امر زیبا، هم مخلوق هنرمند است و هم محصول قضاوت مخاطبین و زیباییاندیشی آنها. برای همین گاه به یک اثر در یک دوره تاریخی توجهی نمیشود و در دوره دیگر توجهی ویژه میشود. از سمت دیگر هویت انسان و تعریف او از خودش، متأثر از میراث اندیشه و هنر بشری است که در زمان تولد به او ارث میرسد و او بار آن را بهعنوان بخشی از هویت و شخصیت خودش به دوش میکشد. با این وصف هنر بدون انسان و انسان بدون هنر امری است ناشکل و غیر ممکن. هنرمند و اندیشهمند به عنوان رکن پیشران جامعه، متوجه نقص در اجزای این دیالکتیک میشود و به فکر اصلاح آن میافتد.
در این کتاب اتفاقاً مخاطب، محور موضوع است و موانع ارتباط غایی ادبیات کلاسیک و سینمای ایران و راهکارهای رفع این موانع نیز همگی ناظر بر تحکیم رابطه مردم کشورمان با گنجینه و میراث حکمی و اخلاقی زیست کهن ایرانی است که از مسیر بازنمایی نمایشی و سینمایی متون کلاسیک فارسی صورت میپذیرد.
به نظر شما چه سبکی از اقتباس و اقتباس از چه نوع متونی در سینمای ما موفقتر بوده است؟ با توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی امروز جامعه، سرمایهگذاری فکری و مالی در کدام حوزه ثمربخشتر خواهد بود؟
باید همواره در کنار مسئله موفقیت، به موضوع ضرورت نیز توجه کرد. ضرورت یک موضوع ایجاب میکند که برای موفقیت آن سرمایهگذاری و تلاش بیشتری صورت پذیرد. در سینمای ایران اقتباس از متون معاصر داستانی و نمایشی غرب و کشورمان در مقایسه با اقتباس از متون کلاسیک، مورد اقبال بیشتری است. دلیل این موضوع هم مشخص است. اول نزدیک بودن متون معاصر به زندگی جامعه کنونی و همذاتپنداری مخاطبان با شخصیتهای آنها و دوم هزینه کمتر ساخت این آثار به دلیل عدم نیاز به بازسازی لوکیشنشان. طبعاً اقتباس از آثار و متون تاریخی، مستلزم صرف هزینههای زیاد در جلوههای ویژه میدانی و رایانهای، گریم و ساخت لوکیشنهای دورههای مختلف تاریخی و غیره است و با توجه به اینکه عموماً فیلمهای تجاری تولید شده در کشورمان تنها در بازار داخلی عرضه میشوند، محتمل است که ساخت این فیلمها با موفقیت تجاری همراه نباشد. البته تجربه تاریخی نشان داده، فیلمها وسریالهای تاریخی که عموماً با حمایتهای دولتی تولید شده است و دارای پیرنگ مذهبیاند، هرگاه از استانداردهای کیفی برخوردار باشند با استقبال بینندگان همراه میشوند. بهعنوان مثال میتوان به سریالهای یوسف پیامبر و مختارنامه و فیلم روز واقعه اشاره کرد که دو سریال اول حتی در بعضی کشورهای اسلامی هم با استقبال مخاطبان روبهرو شدند. طبعاً ساخت فیلمهای با کیفیت از داستانهای شاهنامه نیز با اسقبال مخاطبینی فراتر از مرزهای ایران در حوزه تمدن پارسی مواجهه خواهد شد. در دو دهه اخیر در آمریکا فیلمهایی مانند شاهزاده پارسی و غیره ساخته شدهاند که بعضی شخصیتهای آنها برگرفته از متونی مانند شاهنامه است، هر چند داستان آنها عموماً ارتباط چندانی با متون کلاسیک فارسی ندارد. نمیدانم آیا تا به حال یک فیلمنامهنویس ایرانی تلاش کرده است داستان سیاوش و کیخسرو را تبدیل به یک فیلمنامه کند و آن را به کمپانیهای هالیوودی بفروشد؟ در هالیوود هر سال چند فیلم در این حالوهوا تولید میشوند که اغلب اوقات، غنای داستان مذکور را ندارند. طبعاً بازداریهای عرفی و سیاسی در دو سوی این جریان وجود دارد. دو قطبی کاذب دوران باستانی و اسلامی در تاریخ ایران و آلترناتیوانگاری این دو باعث شده است، سرمایهگذاری دولتی در پشت سر آثار پر زرقوبرق و باشکوه مربوط به دوره باستانی قرار نگیرد. در عمل هم میبینیم که اقتباسهای سینمایی انجام شده در دوران پهلوی از متون کهن ادب فارسی، دارای روایتی سرخوشانه بودند که میراث و سنت زیست ایرانیِ برآمده از متون کلاسیک را همراه و همگام با انسان تراز دولت متجدد و مدرن تعریف میکردند. شاید همین رویکرد و صبغه ذهنی، بهنوعی باعث شد که بعد از انقلاب نگاه به اقتباس از این متون چندان مثبت نباشد. در کتاب، پیشنهادهای گوناگونی برای اقتباس از متون کلاسیک در قالب گونههای مختلف سینمایی با فرمها و تکنیکهای مختلف ارائه شده است، اما ضرورت آشنایی نسلهای جدید و جوانان کشورمان با سنت زیست ایرانی که مستتر در روایتهای متون مختلف ادبی است، باعث میشود که ساخت آثاری در قالب سینمای داستانگو که خودِ داستان متون مذکور را به شکل خطی برای مخاطب تعریف کرده و به نمایش میگذارد، اهمیت و اولویت بیشتری داشته باشد.
دانشآموزان ما در مکاتب صد سال قبل، شاهنامه و گلستان و حافظ میخواندند و از بر میکردند. در میانههای قرن گذشته، اگرچه این میزان تسلط را بر متون مذکور نداشتند، اما کماکان کودکان با داستان و نقل و روایت بزرگ میشدند و ادراکی داستانی و تعلیمی نسبت به هستی داشتند. جوانان و نوجوانان امروزی که آنها را نسل z مینامند، نسل روایتشنو و حافظهمحوری نیستند. دانشجویان بنده اغلب نهتنها تسلطی بر خوانش دیوان حافظ و شاهنامه ندارند، بلکه از روایت، استعاره و انتزاع گریزانند. آنها هر روز صدها و هزاران کلیپ و تصویر میبینند و نشانهشناسی و ادارک آنها بصری است، نه نقلی و روایی؛ با این وصف اگر محتوای زیست و سنت ایرانی که در روایتهای متون کهن ادبی متجلی است به تصویر و فیلم تبدیل نشود، از حافظه تاریخی نسلهای آینده محو خواهد شد و فرزندانی بدون گذشته و هویت فرهنگی و در زمان صفرِ دهکدة دیجیتال جهانی خواهیم داشت که ابرقهرمانها و شخصیتهای محبوب آنها بتمن، اسپایدرمن و باربی خواهند بود.
یکی از محدودیتهایی که در کتاب برای بازنمایی محتوای متون کلاسیک در نمایش امروزی یاد شده، عدم تطابق برخی ارزشهای اخلاقی و عرفی در زمان نگارش با اکنون ماست. اغلب دیده میشود که برای ایجاد تطبیق، اصل اثر، جرح و تعدیل و گاه تحریف میشود، تحلیل شما از این موضوع چیست؟
در کتاب این موضوع بهعنوان یکی از موانع اقتباس از متون کلاسیک عنوان شده و پیشنهادهایی برای مواجهه با آن نیز ارائه شده است. البته این تفاوت رفتاری و فرهنگی امری طبیعی است، که هم بین مقاطع مختلف تاریخی و هم بین فرهنگها و کشورهای مختلف میتوان آن را مشاهده کرد. بهعنوان مثال درجهبندی فیلمها حتی بین آمریکا و اروپا متفاوت است. در قرن گذشته در سینمای غرب دهه به دهه نمایش جسم بازیگر و روابط جسمانی او با تصریح و بازنمایی بیشتری همراه بوده است و خشونت نیز بهنحو بیپردهتری به نمایش گذاشته میشد، اما در سینمای شرق (خاورمیانه و بعضی کشورهای شرق آسیا) این موارد به نسبتهای مختلف با بازداریهایی روبهرویند و این امری کاملاً طبیعی است. مرحوم عباس کیارستمی در مصاحبهای بیان کرده است که این محدودیتها نهتنها مانعی در برابر فیلمسازی کارگردانان ایرانی نیستند، بلکه به تلاش بیشتر آنها برای کشف شیوههای جدید روایی و تکامل زبان سینماییشان انجامیده است؛ به شکل خاص میتوان سینمای طبیعتگرا و مینیمالیستی بعضی کارگردانهای ایرانی مانند عباس کیارستمی را متأثر از این فضا و محدودیتها دانست. طبیعتاً بعضی سُنتها و رفتارها در دورههای مختلف تاریخی گذشته در کشورمان از زمان اساطیری به بعد وجود داشته است که ممکن است نتوان آنها را به همان شکل و نوع که در حجاب متن عنوان شده بودند، در مناسبات و باورهای اخلاقی و اجتماعی امروزی و تصویر سینمایی به نمایش درآورد. اینجاست که پای استفاده از نبوغ کارگردان و قراردادهای تصویری به میان میآید. طبعاً یک اثر برجسته ادبی در برایند خود دارای شأنیتی اخلاقی است؛ در فرایند اقتباس، هندسة روایی و شأنیت هنری آن اثر در نمایش و فیلم بازتاب مییابد.
در موانع ارتباط ادبیات کلاسیک فارسی با سینما کدام عامل را پررنگتر دانسته و در حوزه هر عامل، چه موردی را برجستهتر میدانید؟
این موانع در دو گروه درونمتنی (شامل موانع مضمونی و ساختاری متون کلاسیک) و فرا متنی (موانع برخاسته از بستر ارتباطی ادبیات و سینما در کشورها و فرهنگهای مختلف) میگنجند. این عوامل هر یک بهنوبهخود دارای اهمیت و اثرگذارند. موانع درونمتنی، کموبیش در تمام زبانها و فرهنگها دیده میشود و چون مربوط به متونیاند که پیش از این نگاشته شدهاند، خواهناخواه وجود دارند، بنابراین باید در نحوه مواجهه و تعامل با این موانع اندیشه کرد. با این وصف موانع فرامتنی مانند سیاستگذاریها، فناوری، پشتیبانی مالی، نحوه مواجهه سینماگران و کارگردانان با متون کلاسیک و همچنین نگرش مخاطبان به آثار اقتباسی و تاریخی و غیره که مرتبط با زمانه اکنون هستند، متاثر از رفتار و مواجهه سیاستگذاران، سینماگران و تماشاگرانند و امکان تغییر در آنها وجود دارد.
در مقوله راهکارهای تقویت رابطه ادبیات کلاسیک فارسی و سینمای ایران، بسترهای تحقق کدام راهکار را فراهمتر و از توان و ظرفیت کدام بخش اطمینان بیشتری دارید؟
این سوال همبسته سوال پیش است، یعنی ابتدا باید موانع را فهم و تبیین کنیم و بعد به دنبال راهکار برای آنها باشیم. طبعاً بخشی از راهکارها ناظر بر موانع درونمتنی متون کلاسیکاند (مانند نحوه مواجهه با زبان مصنوع و فاصلهگذاریهای متون کلاسیک، بازنویسی و شخصیتپردازی دراماتیک آنها و ...) و بخشی ناظر بر موانع فرامتنی آن خواهد بود. راهکارهای درونمتنی تا اندازه زیادی بسته به مهارت و دانش فیلمنامهنویس و کارگردان و شناخت آنها از متون کلاسیک، قابل کاربست خواهد بود و راهکارهای فرامتنی نیز متأثر از دیدگاه و عملکرد سینماگران، منتقدین، تماشاگران و سیاستگذاران است. تقویت رابطة فیلمنامهنویسان، کارگردانان و تهیهکنندگان سینمای ایران با متون کلاسیک و ارتقای نقشپذیری و حمایت سیاستگذاران فرهنگی و دولت در این زمینه امری ضروری است.