رواننژندیها
رواننژندی [1]واژهٔ تقریباً منسوخی است که در تاریخ روانشناسی معانی متعددی داشته است. کاربست آن تا امروز ادامه یافته است، هرچند بیشتر در محاورات روزمره تا در زبان دانشگاهی یا بالینی. این واژه که نخستینبار در سال ۱۷۶۹ از سوی ویلیام کولن[2]، پزشک و پروفسوری اسکاتلندی بهکار برده شد، در آغاز به هرگونه اختلال مرتبط با دستگاه عصبی، از جمله اختلالاتی با عناصری از اضطراب، خودبیمارپنداری[3]، یا زودرنجی[4] اشاره داشت. خود کلمه از ارتباطش با دستگاه عصبی (نورون[5] در زبان یونانی بهمعنی «عصب» است و اُسیس[6] بر بیماری دلالت دارد). مقولۀ «رواننژندیها» که نخستینبار در فهرست راهنمای تشخیصی کولن با عنوان نظام بیماریشناسی[7] آمد، از طیفی از اختلالات تشکیل میشد که اکنون در دستهٔ اختلالات عصبشناختی و روانشناختی قرار میگیرند، اما همگی یک علت جسمانی غایی دارند. این یک پیشرفت چشمگیر بود، زیرا تا پیش از دستهبندی کولن، تصور میشد چنین اختلالاتی معلول پدیدههای مرموزی چون شیاطین یا «بخارها»ست.
فیلیپ پینل[8] کارش را بهعنوان مترجم کولن آغاز کرد، اما سرانجام ایدههای او را به نقد کشید و رواننژندیها را اختلالاتی اخلاقی و جسمانی تعریف کرد و اظهار داشت مؤلفهٔ اخلاقی آنها درمانی روانشناختی را اقتضا دارد. بااینحال، این مدل پزشکی تا اواخر سدۀ نوزدهم همچنان پارادایم مسلط در خصوص بیماریهای روانی بود. به نقش علل جسمانی در بیماریهای روانی کمتر از علل روانشناختی توجه میشد و واژهٔ رواننژندی دیگر نشاندهندهٔ نوعی سببشناسی اندامی[9] نبود.
یک سده پس از تعریف پینل از رواننژندی، زیگموند فروید و دیگران این واژه را برای توصیف بیماریهای روانی با خاستگاهی روانشناختی منتها بدون خصوصیات روانپریشانه ‐ یعنی بدون قطع ارتباط با واقعیت ‐ بهکار بستند. فروید مفاهیم تضاد روانی-جنسی، سازوکارهای دفاعی، و ناخودآگاه را با رواننژندی پیوند داد. در سال ۱۸۹۶، کتاب درسی مشهور کرپلین[10] آشکارا اختلالات را به رواننژندیها و روانپریشیها تقسیم کرد. رواننژندیها طیفی از اختلالات اضطرابی، از هراسزدگیها[11] گرفته تا وسواسهای فکری و عملی را دربر میگرفت. رواننژندی به موارد خفیفتر اشاره داشت، حالآنکه روانپریشی به موارد جدیتر که به احتمال زیاد یک علت اندامی داشت و درمانهای شدیدتری را اقتضا داشت، اشاره میکرد. واژهٔ روانپریشی، و نه رواننژندی، به بیماریهایی اشاره داشت که به دستگاه عصبی مرتبط بود و خاستگاهی جسمانی داشت؛ معنای اصلی رواننژندی!
امروزه، واژهٔ رواننژندی و صفت آن، رواننژند، بهکرّات در توصیف اختلالات اضطرابی، گسستی، و تنی بهکار برده میشود، اما روانشناسان بالینی بهندرت از این واژهها استفاده میکنند. از زمان انتشار سومین ویراست راهنمای تشخیصی و آماری بیماریهای روانی (دیاسام-۳) در سال ۱۹۸۰، رواننژندی دیگر در فهرست اختلالات روانپزشکی تشخیصپذیر نیامده است. در عوض، بیشتر روانشناسان بالینی از تشخیصهای مشخصتر مانند اختلال وسواس فکری-عملی[12] یا اختلال اضطراب فراگیر[13] استفاده میکنند. امروزه، این واژه اطلاعات بالینی اندکی را منتقل میکند، اما عموم مردم همچنان از آن بسیار استفاده میکنند.
و نیز بببنید: سلامت روان؛ و روانپریشیها.
بیشتر بخوانید
Knoff, William F. (1970). “A History of the Concept of Neurosis, with a Memoir of William Cullen”, American Journal of Psychiatry 127: 80-84
Neve, Melinda (2004). “Neurosis”, Lancet 363: 1170
Parkin, Alan (1966). “Neurosis and Schizophrenia: I. Historical Review”, Psychiatric Quarterly 40: 203-216
[1] neuroses
[2] William Cullen
[3] hypochondriasis
[4] irritability
[5] neuron
[6] osis
[7] System of Nosology
[8] Philippe Pinel
[9] organic etiology
[10] Kraepelin
[11] phobia
[12] obsessive-compulsive disorder
[13] generalized anxiety disorder