بازنمایی ایران و ایرانیان در فرهنگ یونانی
نشست تخصصی «بازنمایی ایران و ایرانیان در فرهنگ یونانی» روز شنبه 24 مهر با حضور دکتر محمدحسین مظفری در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
در ابتدای این نشست، دکتر محمدحسین مظفری با بیان این نکته که چرا یونان اهمیت دارد و چه ضرورتی دارد که به بحث بازنمایی تصویر ایرانی در فرهنگ یونانی بپردازیم، گفت: ابتدا لازم است واژۀ «یونان» را توضیح دهم؛ آنچه که امروزه ما به اسم یونانی میشناسیم، بیشتر در ادبیات فارسی، عربی و ملل شرق به کار برده میشود و در مقابل، غربیها واژۀ Greek را به کار میگیرند و ظاهراً علت آن هم این است که ارتباط ما با مردمی بوده که در منطقۀ دریای «یونی» زندگی میکردند و به همین دلیل، آنها را به اسم سرزمینشان یونانی نامیدهایم، اما در مقابل، Greek به اقوامی که در غرب یونان زندگی میکنند، اطلاق میشود. در حالی که خود یونانیها به مردمی که به زبان یونانی صحبت میکنند و یا به سرزمینی که افراد یونانیزبان در آن زندگی میکنند، به آن سرزمین و مردم، «هلاس» میگویند و امروزه هم عنوانی که برای کشور یا حکومتشان انتخاب کردهاند «The Helenic Republic» است.
این مردم خصوصیاتی دارند که این خصوصیات نقش تعیینکنندهای در تمدن بشری داشته است. به دلیل این که مردمی که در این منطقه زندگی میکردهاند، از لحاظ جغرافیایی پیوستگی نداشتهاند و یا به هر علت دیگری، نوعی فرهنگ و تمدن را شکل دادهاند که در تاریخ بشریت بینظیر و استثنایی است. چند ویژگی و مشخصه در یونان وجود داشته که تمدن و فرهنگ یونان را متمایز کرده است.
ویژگی اوّل به نوع حکومتی که یونان داشته است، بر میگردد. در یونان، حکومت پادشاهی نبوده و از ابتدا حکومت مونارشی یا مونارکی شناخته شده نبوده است. از همان ابتدا، مردم یونان نوعی حکومت را برای ادارۀ شهرهای خود انتخاب کرده بودند که به آن «دموکراسی» گفته میشد، از این رو، این اوّلین ویژگیای بوده که در آن زمان در هیچ کجای دنیا شناخته شده نبوده است.
ویژگی دوم این است که حکومت، حکومت متمرکزی نبوده است. در همۀ دنیا پادشاهانی بودهاند که حکومتی متمرکز را بر سراسر سرزمین خود تنظیم کرده بودند، درحالیکه در یونان نوع حکومتی که وجود داشته، نوعی حکومت غیر متمرکز بوده که هر شهری که به نام «Police» یا «مدینه» شناخته میشده، برای خود یک حکومت دموکراتیک داشته و مردم در انتخاب پادشاهان، رهبران و فرماندهان خود نقش داشتهاند و این هم وضعیت ممتازی است که در تاریخ هیچ جای دیگر دنیا به این شکل مشاهده نمیشده است.
نکتۀ سوم این است که این مردم اهمیت زیادی برای آزادی فردی قائل بودهاند؛ یعنی در برابر نوع حکومتهایی که در مناطق دیگر دنیا برقرار بوده و بیشتر هم حکومتهای استبدادی بوده است، مردم یونان و رهبران آنها آزادی فردی را برترین ارزش معرفی میکردهاند و میشناختهاند و چنین امری هم در دنیای باستان شناخته شده نبوده؛ البته به معنای آزادی فردی که ما امروزه در فلسفۀ سیاسی از آن برداشت میکنیم، نبوده است. قطعاً در دموکراسی یونانی، برداشتی که از آزادی فردی داشتهاند، به گروه معیّنی اختصاص داشته و زنان، بردگان و بیگانگان حق مشارکت سیاسی نداشتهاند و این مشارکت به مردانی که شهروند آزاد مدینه بودهاند، اختصاص داشته است؛ اما همین حد از آزادی هم در جوامع دیگر شناخته شده نبوده است.
نکتۀ چهارم که تمدن یونان باستان را از دیگر تمدنها ممتاز میکند و در تاریخ تمدن بشری نوعی ابداع به شمار میآید، این مسأله است که معمولاً ارتباطی که پادشاهان با حکومت خود داشتهاند، بر مبنای مشروعیت دینی و آسمانی توجیه میشده است. بدین معنا که پادشاه، نمایندۀ خدا و سایۀ خدا بر روی زمین تصویر میشده و مشروعیتش را از آسمان اخذ میکرده است.
یکی دیگر از ویژگیها، بحث فاصلۀ طبقاتی است که در این جوامع، محسوس نبوده و نابرابری اجتماعی بین حاکمان و کسانی که بر آنها به مثابه شهروند حکم رانده میشده، بسیار ناچیز بوده است.
دکتر مظفری گفت: حالا ما به لحاظ این که با این مردم و تمدن همجوار بودهایم، میخواهیم به این نکته بپردازیم که ما ایرانیان چه تصویری در ذهن یونانیها داشتهایم و فرهنگ یونانی چه تصویری را از ما در فرهنگ و ذهن خود ترسیم کرده است. برای این که به این مسأله بپردازیم، لازم است اشاره کنم که در حدود پانصد سال قبل از میلاد، دولتشهرهایی که در این منطقه شکل گرفته بودند، به تعبیر خودشان با یک تهاجم ایرانی مواجه شدند. میگویم به تعبیر خودشان؛ چرا که ما اعتقاد داریم آتن در امور ساتراپنشینهای ایرانی در منطقۀ آسیای صغیر مداخله میکرد و پادشاهان ایرانی برای برقراری صلح و امنیت و تنبیه آتنیها مأموریتهای نظامی را تنظیم میکردند. از زمانی که این درگیریهای نظامی بین ایران و یونان شکل میگیرد، نوع تصویری که یونانیها از ایرانی در ادبیات و آثار خودشان ثبت کردهاند، درخور تأمل است.
نکتهای که بسیار اهمیت دارد این است که یونانی به خوبی میتواند خود را ممتاز و نوعی دو قطبی ایجاد کند. از زمانی که جنگهای ایران و یونان مطرح شد، با واژهای آشنا میشویم به نام «بربر» که خود یونانیها به آن Varvarus میگویند. این به معنای آن نیست که واژۀ بربر قبل از جنگهای ایران و یونان وجود نداشته است، چرا که این واژه قبل از این مسأله در زبان و ادبیات یونانی وجود داشته ولی بار منفی نداشته است. ما وقتی به هومر ـ که شاعر حماسیسرای یونانی است ـ مراجعه میکنیم، واژۀ بربر به معنای کسی است که یونانی نمیداند یا به زبان یونانی نمیتواند صحبت کند. اما از زمان جنگ های ایران، اوّلین بار در نمایشنامۀ ایرانیان است که آخیلوس واژۀ بربر را با نوعی بار منفی مطرح می کند و بعد از آن در کنار آثار ادبی، هرودت، واژۀ بربر را برای ایرانیها در قالب «جنگهای یونان و بربرها» به کار میبرد. بعدها نیز این بار منفی که در این واژگان قرار میگیرد در آثار توسیدیت هم ادامه پیدا میکند. بنابراین چیزی را که ما امروزه به عنوان بربر میشناسیم و به عنوان یک بار منفی به غیر یونانیانی که ویژگیهای خاصی دارند، اطلاق میشود، نوعی دوقطبی بین مدنیّت یونانی و بربریت غیر یونانی ایجاد میکند. بنابراین یونانی همیشه خود را در مقابل کسی میبیند که بربر است؛ به این معنا که متمدن نیست، نوع حکومتش فردی است و در ادارۀ زندگی فردی و اجتماعی خود، به جای این که عقلانیت را به کار برد، بیشتر احساسات و حس انتقامجویی و زور و قدرت مادی خود را به کار میگیرد. مثلاً در جنگ ترموپولی وقتی که لشکر خشایار به ترموپیل میرسد، گفته میشود که لئونیداس با سیصد جنگجوی خود، در مقابل لشکر میلیونی خشایار قرار میگیرد و آن تنگه را میبندد و آنجا اثبات میکند که کمیت کاربرد ندارد، چون نوع تجهیزات و تکنیکی که آن سیصد نفر سرباز اسپارتی به کار برده بودند، باعث شد که لشکر عظیم خشایار را چندین روز معطل کنند.
مظفری گفت: نکتهای که در جنگهای ایران و یونان اهمیت دارد این است که یونان ادعا میکند که این جنگ، جنگ بین دو ملت نبوده و این جنگها، جنگهای ارزشی بودهاند. به این معنا که جنگ بین آزادی و دیکتاتوری بوده و در یک کلام جنگ بین عقلانیت و احساس و حس انتقامجویی بوده است؛ جنگ بین یک حکومت متمرکزی که میخواهد با نوع حاکمیت خود، نه تنها بر سرزمین خود بلکه بر جهان حکومت کند، با نوع حکومتهای غیر متمرکزی که در قالب دولتشهرهایی که با هم بر اساس پیمان، همکاری دارند، نه بر اساس ارادهای که از بالا بر اتباع آنها تحمیل میشود.
در ادامه، مظفری افزود: با این پیشزمینه وارد دوران معاصر میشویم و این که در دنیای امروز یونانیها چه تصویری از ایرانیان دارند. در ابتدای این بحث لازم است تأکید کنم که فقط در همان دورۀ باستان سرزمینها و دولتشهرهایی به اسم یونان وجود داشته است. بعد از آن، این دولتشهرها تا قرن نوزدهم همواره بخشی از امپراتوریها و حکومتهای مختلفی بودهاند که یکی پس از دیگری بر آن حاکم شدهاند. در همان دوران، اسکندر یا فیلیپ مقدونی، یونان را ضمیمۀ کشور خود کرد و بعد از آن رومیها بر این سرزمین حکومت راندند و بعد از رومیها و در نهایت امپراتوری بیزانس، در قرن پانزدهم تا قرن نوزدهم عثمانیها بر این سرزمین حکومت راندند. بنابراین دیگر بعد از آن تاریخ، چیزی به اسم یونان با آن ویژگیهایی که در ابتدای بحث بیان شد، وجود نداشته است. اما از قرن نوزدهم و بعد از رنسانس، در امپراتوری عثمانی بحث ملیگرایی یا رنسانس یونانی مطرح میشود. ریگاس که از شخصیتهای پیشتازی است که فکر ملیگرایی یونانی به او نسبت داده میشود، به هیچ وجه به دنبال تشکیل یک کشور مستقل به اسم یونان نبوده است، بلکه قصد داشته رنسانسی را شبیه آنچه که در اروپا و فرانسه اتفاق افتاده در امپراتوری عثمانی شکل دهد. از نظر ریگاس چه یونانی و چه غیر یونانی (حتی ترکها) میتوانستهاند در این رنسانس شرکت کنند. اما دخالت کشورهای غربی و روسیه نقش تعیینکنندهای داشته است تا نهضت ملیگرایی یونانی به مسیر دیگری برود. زیرا کشورهای غربی، امپراتوری عثمانی را یک تهدید جدی به شمار میآوردند و قصد فروپاشی این امپراتوری را داشتند. بنابراین ایدئولوژی ملیگرایی را ترویج دادند تا یونان از امپراتوری عثمانی جدا و مستقل شود. درنتیجه، با کمک و حمایت روسیه و فرانسه در سال 1821 مبارزه آغاز میشود و در نهایت در بخش کوچکی از سرزمین یونان، کشور یونان شکل میگیرد و از سال 1830 تا 1922 ـ که امپراتوری عثمانی از هم فرو میپاشد ـ، سرزمین یونان هم آرام آرام گسترده میشود و سرزمینهایی که در اثر جنگهای بالکان و جنگ جهانی اوّل، از امپراتوری عثمانی گرفته میشده، به یونان واگذار میشود و بخشهایی از جزایر هم که متعلق به ایتالیا بوده، بعد از جنگ به یونان واگذار میشود و کشور یونان به شکلی که امروز وجود دارد، شکل میگیرد. بعد از این قضیه، نهضت ملیگرایی یونان دارای دو رکن میشود؛ رکن اوّل این که با حکومت عثمانی مبارزه شود؛ چیزی که خودشان از آن به «ترکوکراسی» یاد میکنند و دوم، نفی مذهب ارتدوکس بوده، چرا که بر اساس آنچه به عنوان رنسانس یونانیها یاد کردیم، قصد بازگشت به دوران یونان باستان را داشتند و لذا دو رکن مهم یعنی مبارزه با مذهب ارتدوکس و حکومت عثمانی را در اولویت قرار دادند.
دکتر مظفری گفت: بعد از این که دولت یونان شکل میگیرد، دو رکن مهم پایههای ملیگرایی یونانی تشکیل میشود؛ اوّل بازگشت به تمدن هلنی یونان باستان و دیگری مسیحیت ارتدوکس. بنابراین در یونان فرهنگ هلنی ـ ارتدوکسی اساس و بنیان ملیگرایی یونانی میشود.
نکته اینجاست که وقتی این کشور به این مرحله میرسد و قصد دارد، هویتی را که فقط در دورۀ کوتاهی در یونان باستان وجود داشته، به عنوان هویت اصلی خود مطرح کند، از چه راهبرد و ابزاری میتواند استفاده کند؟ زیرا بعد از دورۀ باستان سرزمین یونان بخشی از امپراتوریها و حاکمیتهای مختلف بوده است. برای این که ایدئولوژی ملیگرایی را در ذهن فرزندان یونان تثبیت کنند، مبانی کار را بر نفی دیگران یا قطبیسازی یونانی و غیر یونانی قرار میدهند. لذا در کتابهای درسی و بخصوص در کتابهای تاریخ میبینیم که به شکل بسیار برجستهای به جنگهای ایران و یونان پرداخته میشود. از بین کتابهای درسی در دورۀ ابتدایی، در کتاب سال چهارم و در دورۀ دبیرستان، در کتاب تاریخ سال اوّل به تفصیل به این جنگها پرداخته شده است.
مظفری افزود: جنگهای ایران و یونان، با توجه به این که دورۀ این جنگها 20 سال بوده و در قیاس با چندین سده همکاریهای بین دو ملت، دورۀ بسیار کوتاهی است، اما چون اهمیت دارد، بر آن تأکید زیادی میشود. لذا در کتاب چهارم دبستان چندین فصل را به این موضوع اختصاص دادهاند. برای مثال در بخشی از این کتاب آمده است: «چرا یونانیان پیروز شدند؟ جنگ با ایرانیان واقعۀ بسیار مهمی برای یونانیت و همۀ بشریت است. شماری اندک در برابر ثروتمندترین امپراتوری زمان پایداری کردند و پیروز شدند. چرا که یونانیان از پر ارزشترین چیز یعنی وطن، آزادی و زندگی و جان افرادی که دوست داشتند، دفاع کردند. مبارزات آنها مبارزه برای آزادی انسان و برای حفظ آزادی انسان بوده است». یعنی جنگ را فقط جنگ بین ایران و یونان نمیبینند و آن را به تمام بشریت تعمیم میدهند و این جنگها را جنگهای کاملاً ارزشی معرفی میکنند.
دکتر مظفری با اشاره به تصویر کلی ایرانیان در فرهنگ عمومی مردم امروز یونان، گفت: برای مثال در یک بروشور سادۀ توریستی از شهر آتن که به دست من رسید، سه مکان را به عنوان مکانهای توریستی که در خارج از شهر آتن توریستها حتماً باید ببینند، معرفی کرده اند که شامل جزیرۀ سالامون، ماراتن و دماغۀ سونیو میشود. مورد آخر جایی است که از نظر طبیعی جاذبه دارد، اما دو مورد دیگر مکانهایی هستند که به نحوی به ایران مربوط میشود. در همان بروشور آمده بود که ماراتن در 42 کیلومتری آتن واقع شده و به عنوان نمادی از مبارزۀ قهرمانانۀ آتن در مقابل قدرت مهاجم امپراتوری پارس شناخته میشود. از همین مکان بود که مسابقۀ دو ماراتن آغاز شد و از قضا یک ایرانی در نخستین دورۀ مسابقات المپیک در دورۀ مدرن برنده شد.
اگر دقت شود، مشاهده میکنید که تأکید اوّل آنها بر هویتهای تاریخی و ملی بوده و بعد هم این هنر را داشتهاند که این هویتها را به نماد تبدیل کنند؛ آن هم نه نماد ملی، بلکه نمادهای بینالمللی و ما ایرانیها نیز امروزه در مسابقات المپیک در دو ماراتن شرکت میکنیم و اسم آن را به دو استقامت تغییر دادهایم. اما واقعیت این است که این دو، دوی ماراتن است و فاصلۀ آن همان 42 کیلومتری بوده که سرباز اسپارتی از شهر ماراتن تا آتن را برای این که خبر پیروزی یونانیها بر سپاه ایرانی برساند، دویده است و به محض رساندن خبر از خستگی جان خود را از دست داده است و امروز هم نماد این سرباز را در شهر آتن و مقابل هتل هیلتون در قالب یک تندیس شیشهای بسیار زیبا نصب کردهاند و جزء دیدنیهای شهر آتن به شمار میآید. بنابراین این هنر یونانی است که نه تنها نمادهای فرهنگی خود را به نمادهای ملی تبدیل و به نسلهای آینده منتقل میکنند، بلکه آن را به نمادهای بینالمللی نیز مبدل میکنند. دومین جاذبۀ گردشگری که در آن بروشور اشاره شده بود، جزیرۀ سالامون است که در بروشور در معرفی آن نوشته شده است: «جایی است که در دورۀ باستان، یونانیان نیروی دریایی ایران را در یک نبرد دریایی شکست دادند» و در آنجا مقام خشایار وجود دارد که میگویند تپهای است که خشایار روی آن نشسته بوده و نبرد دریایی را هدایت میکرده است.
یکی دیگر از رویدادهایی که معمولاً در ماه سپتامبر برگزار میشود، نمایشنامۀ ایرانیان است که در اپیداوروس یونان اجرا میشود. اجرای این نمایشنامه یکی از جاذبههای دیدنی خارج از آتن برای توریستهایی است که به یونان میآیند. ابتدای نمایشنامه، دربار خشایار را نشان میدهد که مادر خشایار روی تخت نشسته است که پیک وارد میشود و تعظیم میکند و خبر شکست سپاه ایران را اعلام میکند.
دکتر محمدحسین مظفری در پایان گفت: اگر بخواهم بحث را جمعبندی کنم، باید به این نکته توجه داشته باشیم که یونانی میخواهد هویت ملی خود را شکل دهد و فرزندان یونانی، فرزندانی با هویت ملی خیلی محکم باشند. اما در دنیای امروز که ارتباطات این قدر گسترده است، آیا لازم است که بیش از حد اغراق شود برای این که هویت ملی یونانی شکل بگیرد، در حدی که نوعی نفرت نسبت به ملتهای دیگر را ایجاد کند؟
اگر بخواهیم کتابهای درسی یونان را با کتابهای کشور خود مقایسه کنیم، در کتاب تاریخ سال چهارم ابتدایی ایران، فقط در حد یک جمله به این نکته پرداخته شده است که «اسکندر پادشاه یونان و مقدونیه بود و آرزو داشت تمام جهان را تصرف کند». در کتاب تاریخ سال اوّل دبیرستان که مربوط به رشتۀ علوم انسانی است و اصولاً باید درآن به شکل مفصلتری حوادث تاریخی خود را ذکر کنیم، فقط در حد یک پاراگراف به جنگهای بین ایران و یونان اشاره شده و به هیچ عنوان با حجمی که در کتابهای درسی یونان به این مسأله پرداخته شده است، قابل مقایسه نیست.
نکته مهمی که در اینجا مطرح است، این است که نباید پرداختن به این وقایع تاریخی از مدار علم تاریخ خارج شود و به اصطلاح به افسانهپردازی تبدیل شود. نکتۀ دوم اینکه باید نوعی توازن بین تقابلها و تعاملهای تاریخی برقرار شود. همانطور که بیان شد، دوره جنگهای ایران و یونان در مقابل چندین سده تعاملات سازنده این دو تمدن، یک دورۀ کوتاه ۲۰ ساله بوده و اگر قرار است جنبههای منفی ذکر شود، جنبههای مثبت آن نیز با توجه به حجم بیشتری که داشته، ذکر شود و در نهایت، تصویری که از دیگری ارائه میشود، نبایستی تصویری باشد که باعث ترویج نفرت نسبت به ملتهای دیگر شود.