ظرفیتهای بخش دولتی وغیردولتی تئاتر در تولید و توزیع سرمایه فرهنگی (بخش اول)
دکتر سعید اسدی، عضو هیات علمی دانشگاه تهران، دارای دکتری رشته تئاتر از دانشگاه تهران و کارشناسی ارشد سینما از دانشگاه هنر، نمایشنامهنویس و پژوهشگر رشته تئاتر است که مدیریت مرکز تئاتر مولوی دانشگاه تهران و داوریهای متعدد در جشنوارههای ملی و بینالمللی و نیز سابقه دبیری سی و چهارمین و سی و پنجمین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر را در کارنامه علمی و اجرایی خود دارد. وی ضمن حضور در یک نشست تخصصی که در تاریخ 96/12/14 در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد، به تشریح ابعاد و ظرفیتهای بخش دولتی وغیردولتی تئاتر پرداخت و رابطه آن با چگونگی توزیع سرمایه فرهنگی در جامعه معاصر ایران و برخی مسائل این حوزه را بیان کرد که مشروح آن، از نظر می گذرد.
تمرکزگرایی و تکثرگرایی در تئاتر
یکی از عواملی که نقشه تئاتر ایران را تحت تأثیر قرار میدهد، مرکزگرایی و انباشتگی در تهران است. سه رکن تئاتر به شکل حرفهای در تئاتر تهران وجود دارند؛ مولدان حرفهای، موزعان و نیز مصرفکنندگان حرفهای. اما متأسفانه تئاتر در شهرهای دیگر ایران، حالت موسمی داشته است، هرچند در سالهای اخیر در برخی مراکز استانها، تئاتر فعال و جاری وجود دارد، به نحوی که نمایش در آنها اجرای عمومی دارند و سامانههای الکترونیکی فروش بلیت ایجاد شده است. بهعنوان مثال تئاتر «مشهد» فعالترین تئاتر بعد از تئاتر «تهران» است و پس از آن نیز تئاتر «شیراز» و تئاتر «تبریز» قرار دارند. در شهرهای کوچکتر تئاتر استمرار ندارد و تئاتر در تماشاخانههای دولتی بهصورت محدود اجرا شده و در این شهرها ظرفیتی برای حضور بخش خصوصی تئاتر، وجود ندارد.
در حوزه تئاتر تهران دو ایده میتواند وجود داشته باشد. در زمانی پیش از تشکیل تماشاخانههای خصوصی، ایده زدودن تمرکز از ناحیه فرهنگی در تهران مطرح بود. در منطقهای از تهران، دانشگاهها، کتاب فروشیها، سینماها و تماشاخانهها قرار دارند و برای رفتن به این مرکز فرهنگی باید در تهران یک سفرکنید که این موضوع خود دارای مزیتها و معایبی است. از مزایای آن، سفرهای فرهنگی درونشهری است که در برخی الگوهای جهانی نیز اینگونه است و این مکانها، دیگر ملزومات حضور مخاطب فرهنگی را نیز فراهم میکنند. همانگونه که در این سالها رشد کافهها و کافیشاپها را در این منطقه شاهد هستیم. انباشتگی، هویت، ماهیت و طراحی قشر افرادی که در آنجا حضور پیدا میکنند، با دانشگاه، کتابفروشی، سینما و تئاتر نسبت دارد. در این مکانها تولید نوعی ذائقه اتفاق میافتد که بخشی از سرمایه فرهنگیای است که میخواهیم راجعبه آن صحبت کنیم. نوع علائق، کشش و گرایش، تأثیرات خود را بر تولید تئاتر میگذارد. مولد تئاتر بهمنظور تولید و جذب مخاطب بالفعل تئاتر، نگاهی به این مخاطبان دارد. در مقابل این ایده، یک ایده الگوی تکثرگرایی وجود دارد. در دورهای که آقای کرباسچی شهردار تهران بود، نهادهای عمومی که در حوزه فرهنگ و اقتصاد فعالیت میکنند، براساس الگوهای اقتباسشده تمایل به ایجاد و توسعه فرهنگسراها و خانههای فرهنگ در محلهها داشتند تا عرصهای را برای توزیع تئاتر ایجاد کنند و مولدان را به آن مکانها ببرند و مصرفکنندگان جدیدی نیز برای تئاتر ایجاد کنند. بر این اساس، فرهنگسراها بهوجود آمدند و در دورهای هم فعالیت خوبی داشتند ولی جایگاه توزیع مناسبی برای تئاتر حرفهای فراهم نکردند. این فرهنگسراها اغلب در ژانر تئاتر کودک فعال هستند، زیرا این ضرورت در ارتباط با مدارس وجود داشته که بچهها امکانی برای مصرف تئاتر داشته باشند ولی کیفیت هنری بالایی ندارند و در آنها معمولاً گروههای آماتور فعال هستند نه گروههای حرفهای تئاتر عروسکی و تئاتر کودک و نوجوان.
این زمینه در فرهنگسراها که میتوانست گسترش یابد و از تهران تمرکززدایی کند، پیش از ضرورت شکلگیری «تماشاخانههای خصوصی» وجود داشت. البته تماشاخانههای خصوصی را به غلط «تئاتر خصوصی» مینامند زیرا تئاتر خصوصی شاکله دیگری دارد که باید در آن سرمایهگذار، تهیهکننده نظام توزیع مولدین و ... بتواند توسط بخش خصوصی شکل گیرد و این بحث نیز امروز وجود دارد که حمایت دولتی و نظارت از این مراکز باید به چه صورت باشد. در صورتیکه تماشاخانههای خصوصی از سرمایه شخصی استفاده میکنند و باید گردش مالی داشته باشند. آنها حتی میتوانند تحولی در کیفیت، مضمون و موضوعات تئاتر ایجاد کنند.
به هر حال، پیش از ایجاد تماشاخانههای خصوصی، فرهنگسراها قرار بود این ضرورت را پاسخ دهند که متأسفانه پروژه ناموفقی بود. حتی در مواردی نیز بسیار جدی گرفته شد مانند اتفاقی که در فرهنگسرای بهمن افتاد. زمانیکه آنجا طراحی میشد، به ایجاد یک سالن حرفهای فکر شده بود. دورهای هم در آنجا اجراهای حرفهای تئاتر مانند نمایش «بینوایان» شکل گرفت. بعدها این اتفاق نتوانست استمرار یابد که از دلایل آن سیاستهای شهرداری بود در حوزه فرهنگ بود و بدین صورت هنر حرفهای تئاتر در فرهنگسراها تداوم نیافت. امروزه در فرهنگسراها اجراهای تئاتر صورت میگیرد ولی در زمره اجراهای حرفهای تئاتر محسوب نمیشود. این در حالی است که برخی از سالنهای فرهنگسراها، زیرساختها و امکانات فنی برای اجرای حرفهای دارند. برخی از آنها تجهیز شدند مانند دو فرهنگسرای «شفق» و «خاوران». همچنین فرهنگسراهایی که در مراکز پرجمعیت قرار داشتند و بهصورت بالقوه این امکان را داشت که مخاطبان بالفعلی در آنها ایجاد شوند، مانند فرهنگسرای خاوران که در منطقه محرومی در شرق تهران هم بود و از لحاظ اجتماعی نیز مصرفکنندگان هنر از طبقات پایین اجتماعی بودند، ایجاد شدند.
البته باید به این نکته توجه کرد که در دهه شصت، تئاتر ما یک تئاتر راکدی بود و در دهه هفتاد با یک خیزش دوباره تئاتر حرفهای مواجه هستیم. بخشی از دلایل این خیزشها در دهه هفتاد، جوانهایی بودند که تازه وارد فضای حرفهای شده بودند و امکان حرکت و گردش در شهر را داشتند. در آن زمان گروههای حرفهای جا افتاده تمایلی به این سالنها نداشتند و تجهیز برخی از سالنها هم از نظر نور، صدا و امکانات صحنه برای اقناع گروه حرفهای کفایت نمیکرد که بتواند اجرای مدنظر خود را در آنها شکل دهد.
اگرچه نهادهای دولتی که به حوزه فرهنگ مرتبط نیستند نیز سالنهای خوب دارای قابلیت و مجهزی را در اختیار داشته و دارند که برای مصارف دیگری استفاده میکنند مانند نهادهای نظامی ارتش، سپاه و بنیادها و وزارتخانهها که این سالنها هیچگاه در خدمت تئاتر قرار نگرفتند و ظرفیت ایجاد شده معطوف به همایش، سخنرانی و صورتهای دیگر آن شده است.
فعالیت تماشاخانهها و فضاهای نمایشی دولتی و نیمهدولتی
زمانی مفهوم رسمی بودن با دولتی بودن یکی بود و زمانی تنها مجوز اجرای نمایش در سالنهایی داده میشد که دولت آنها را به رسمیت میشناخت. سالنهای دولتی در آن زمان مجموعه «تئاترشهر» بود که خود را در محدوده بنای خود توسعه داده بود؛ بدینصورت که پیشتر یک سالن اصلی بود که پیش از انقلاب سالن «چهارسو» به آن اضافه شده بود بعد سالن «خورشید» که تبدیل شد به سالن «سایه» و بعدها سالن «قشقایی» که بدین ترتیب تبدیل به مجموعه شد. تالار«وحدت» را داشتیم که سالن چندمنظوره بود و تالار «مولوی» که یک سالن بود و بعدها یک سالن دیگر به آن اضافه شد. تالار «سنگلج» و تالار «هنر» را وجود داشتند که تالار «هنر» اختصاص به اجراهای کودک و نوجوان داشت. همینطور سالنهای مربوط به «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» که سالن اصلی آن در پارک «لاله» قرار داشت. این مکانها، فضاهای رسمی اجرای تئاتر بودند.
«پردیس حرفهای تئاتر تهران» نیز که سالها طول کشید تا شهرداری آن را بسازد، براساس ایده تکثرگرایی شکل گرفت. امروزه روشن شده است که علیرغم تلاش برای اجرای حرفهای در آنجا معمولاً توفیقی حاصل نمیشود. البته نباید داوری کرد و باید منتظر بود. ولی علیرغم انگیزشهای مالی شهرداری برای جذب گروههای حرفهای در آنجا، به دلیل نوع مخاطب و ذائقهای که آنجا وجود دارد وضعیت متفاوتی دارد. حتی در مضامین، ژانرها و نوع آثاری که اجرا میشود ذائقه خاصی هست که این ذائقه را نمیشود آنجا برد و برای مخاطب خاوران تناسبی ندارد. هرچند که از لحاظ سیاسی و نظارتی، آنچه اینجا اتفاق میافتد، در آنجا نمیتواند اتفاق بیفتد. واکنش مخاطب به برخی اتفاقات جامعه براساس شرایطی که وجود دارد و ممکن است تابو شده باشند اینجا بهصورتی است که خیلی از این تابوها شکسته میشوند و تغییر شکل میدهند، ولی آنجا این مسئله شکل دیگری دارد.
شهرداری تمایل دارد در برج میلاد و تپههای عباسآباد تئاتر تولید کند، چون در آنجا سینما و سالنهای نمایش فیلم نیز وجود دارند. تپههای عباسآباد بهخاطر تمرکز فرهنگی که دارد و یک مجموعه فرهنگی است و مخاطبان فقط برای تئاتر نمیروند برای کتاب یا حتی استفاده از باغ موزه «دفاع مقدس» به آنجا میروند میتواند این ظرفیت را داشته باشد که بخشی از مخاطبان را جذب کند و تئاتر حرفهای در آنجا اجرا شود.
در حال حاضر تئاتر یک تغییر تاکتیک هم داده است و فضاهای رسمی و حرفهای تماشاخانهای را ترک کرده است. اکنون فضاهای جدیدی ایجاد شدهاند که ظرفیتهایی برای تئاتر هستند مانند زندان «قصر» که تبدیل شد به «باغ موزه قصر» و آنجا امکاناتی برای اجراهای محیطی فراهم شده است. در تپههای عباسآباد هم این نوع اجراها میتوانند اتفاق بیفتند ولی در آنجا مختصات سالن حرفهای تئاتر را نمیتوان دید که امکانات نور، صدا و ماشینری لازم برای تئاتر را داشته باشد. سالنهایی که در آنجا وجود دارند مناسب برای تئاتر نیستند ولی شهرداری قصد دارد در آنها اجراهایی داشته باشد.
شهرداری سالنهای دیگری نیز ساخته ولی آنها را فعال نکرده است مثل تماشاخانه «صبا»که یک مجتمع تجاری فرهنگی با مشارکت بخش خصوصی است. در کنار مرکز خرید، سالن نمایشی هم وجود دارد یک سالن نمایش و چند پلاتو در آنجا ساختهاند و البته برخلاف وعدههای شهرداری آن را افتتاح نکردهاند.
در مجموع باید گفت شرایط لازم برای توسعه تئاتر حرفهای در کل تهران هنوز وجود ندارد و حتی در فرهنگسراهایی که در شمال تهران بوده و از لحاظ اقتصادی تصور ما این است که کسانیکه در آن مناطق زندگی میکنند، مشتاق تماشای تئاتر هستند، این توسعه اتفاق نیفتاده است. برای نمونه در فرهنگسرای «نیاوران» که زیر نظر شهرداری است و سالن فعالی است، گهگاه نمایشی اجرا میشود ولی باز هم خیلی حرفهای پیش نمیرود، مگر الگویی که آقای مودبیان آنجا پیاده کرده و باید در تماشاخانههای خصوصی اجرا شود، بدینصورت که گروه مستقر در آنجا وجود دارد و رپرتوارهایی را در آنجا شکل میدهد. حتی زمانی «مؤسسه اکو» بخشی از فضای خود را به اجرای نمایش اختصاص داده بود که به سمت اجرای حرفهای تئاتر پیش رفت ولی با تغییر سیاست اکو در حال حاضر در آنجا اجرایی اتفاق نمیافتد.
بنابراین با افزایش مولدان تئاتر به تعداد 10 یا 12 سالن نمایش در آن زمان، باید به همه توان حرفهای تئاتر سرویس میدادند و تنشی همیشه وجود داشت. گروههای حرفهای فرصت کمی برای اجرا پیدا میکردند حتی کار به سهمیهبندی کشیده شد. در ابتدا هر دوسال، یک گروه فرصت اجرا پیدا میکرد. بعد تغییراتی ایجاد شد و سالنها دو اجرایی شدند و این اتفاق کیفیت تئاتر را تغییر داد در این شرایط باید با دکور پرتابل اجرا میرفتند ولی این کار شمار اجراها را بالا برد ولی این شرط را گذاشتند که یک گروه بیش از یکبار در سال نمیتوانست در این سالنها اجرا برود. اساساً با 30 شب اجرا، نه شرایط اقتصادی مناسب برای گروه و نه برای دیدهشدن اجراهای بعدی، تدارکی فراهم نمیشد.
چالش بزرگتر، چالش جوانها با حرفهایترها بود. برخی سیاستهای مدیریتی در تماشاخانههای دولتی گاهی راه را برای جوانها باز میکرد. بهعنوان مثال اواخر دهه 70 بودند، این امکان در تئاترشهر برای جوانان ایجاد شد که بتوانند در تئاترشهر اجرا داشته باشند ولی این فرصت برای همه فارغالتحصیلان وجود نداشت و از سویی مدیران هم علاقهمند بودند کلاسکاری و کیفیت سالن را حفظ کنند.
عدم توازن حلقه تولید و توزیع تئاتر و تأسیس تماشاخانههای خصوصی
واقعیت این است که در مقطعی از زمان، با یک رشد ناموزون در حوزه هنر مواجه بودیم. مولدان بسیاری تولید کردیم که از سه منبع به وجود آمدند. یکی از این منابع، دانشگاهها هستند. توسعه کمی دانشگاههای هنر در ایران بهویژه دانشگاههای تئاتری که در زمانی خوشایند بود، مسئلهساز شد. این امر، ایده توسعهطلبانهای برای تئاتر محسوب میشد اما فقدان زمینههای عمل آن را به یک بحران تبدیل کرد. پیامد آن کمبود مخاطب بود. توسعه بیرویه در حوزه دانشگاه تا آنجا پیش رفت که سالانه نزدیک به بیش از هزار نفر، به جامعه تئاتر اضافه شدند. در این حال، با انباشتگی مولدین تئاتر- با همان زیرساختهای توسعهنیافته که دولتها، حتی نهادهای عمومی مانند شهرداریها نیز برای آن اقدامی نکرده بودند- روبرو بودیم. هرچند شهرداریها ادعا میکردند که در این زمینه به تأسیس فرهنگسراها اقدام کردهاند اما چنانچه گفته شد، آنها نیز از ظرفیت لازم برای تولید حرفهای تئاتر برخوردار نبودند.
منبع دیگر تولید مولدین تئاتر، آموزشگاههای هنری بودند. این آموزشگاهها برای کسانیکه برآمده از دانشگاهها بودند، بیشتر کارکرد اقتصادی داشت. فارغالتحصیلان برای ایجاد کار و آموزش، آموزشگاه تأسیس میکردند یا به آموزشگاههایی ملحق میشدند. در نتیجه آنها نیز مولدین جدیدی ایجاد میکردند. منبع سوم هم کسانی بودند که با فعالیت در گروههای تئاتری به شکل غیرآکادمیک و غیر مدرسهای به این جمع اضافه شدند. متأسفانه پیمایشی در خصوص تعداد فارغالتحصیلان و فعالان تئاتر انجام نشده است و همیشه در این زمینه تخمین میزنیم و از فشاری که ایجاد شده، به انباشتگی جمعیت این حوزه پی میبریم. در سال های 84 تا 88، این انباشتگی باعث شد درخواستهایی برای اجرا در فضاهای غیررسمی شکل گیرد.
تا اواخر دهه ۸۰ سالنهای تئاتر، دولتی بود. از اواخر این دهه و اوایل دهه ۹۰، تماشاخانههای خصوصی به جمع فضاهای نمایشی دولتی پیوستند. دولت در ابتدا عزمی برای این کار نداشت و با استفاده از مجوزی که از طریق مؤسسات تک منظوره نمایشی یا چند منظوره ایجاد شد، ناگزیر شد آن را بپذیرد. در ابتدا آموزشگاههایی که در این حوزه فعالیت میکردند، مثل «آو» ، «سهنقطه» و«باران» توانستند در پلاتوهای خود به صورت رسمی مجوز اجرا بگیرند. این فضاهای اجرا فقط مختص فارغالتحصیلان یا در واقع هنرجویان خود آن مؤسسات بود زیرا این سالنها جذابیتی برای گروههای حرفهای نداشتند. تا اینکه در سال ۹۳ تئاتر «باران»، سالن بِلَکباکس و بزرگ خود را در مکان فعلی خود افتتاح کرد که جذابیتی برای گروهای حرفهای تئاتر هم داشت. البته پیش از این در تماشاخانه «مشایخی» هم چند گروه حرفهای اجرا رفته بودند.
در سال 93 تئاتر «فانوس» و «موجنو» افتتاح شدند و تا به امروز که سالنهای بزرگتر که گروههای حرفهای در آنها اجرا میروند، به این مجموعهها اضافه شدند. «پالیز» سال ۹۵ با دو سالن افتتاح شد و سال 96 هم تماشاخانه «شهرزاد» با 3 سالن تأسیس شد. بعد از گذشت 6 تا 7 سال از زمان آغاز فعالیت این سالنها، اتفاق مهم این است که در حال حاضر20 سالن خصوصی تئاتر در کنار سالنهای دولتی درحال فعالیت هستند.
با توجه به اینکه تأمین هزینههای این تماشاخانهها به عهده خود آنها است، توجه به مخاطب را در این سالنها شاهد هستیم. اهمیت یافتن مخاطب باعث شد تبلیغات در این عرصه جدیتر شود. در چند سال اخیر تبلیغات تئاتر را در سطح خیابانهای تهران میبینیم در صورتی که قبلاً به این صورت نبود. این سالنها برای تأمین هزینهها مجبور هستند مخاطبان بیشتری جذب کنند. پیش از این سالن پر یا خالی در حال اجرا بود و این مسئله برای گروهها خیلی از نظر اقتصادی تفاوت نداشت.
در واقع میتوان گفت، درخواست ایجاد تماشاخانههای خصوصی بهخاطر عدم موازنه امکان تولید و امکان توزیع بوده است. ما بحران مخاطب را در ادوار مختلف داشتهایم، هرچند در حال حاضر رو به بهبود است. در واقع تولیدی که اتفاق میافتاد، اگر در تئاترشهر بود، تئاترروهای حرفهای به آن مراجعه میکردند و پولشان را صرف تئاتر حرفهای میکردند که تضمین کند چیزی را که میخواهند. قاعدتاً این عدم توازن بین امکان عمل و امکان توزیع یعنی تماشاخانه و مولدان باعث شد که تئاتر خصوصی بهوجود بیاید. فشاری که از طرف جامعه بود، دولت را ناگزیر کرد فضا را برای فعالیت تماشاخانههای خصوصی باز کند اما هیچ برنامه مشخصی برای فعالیت بخش خصوصی از پیش وجود نداشت و حتی ظرفیت قانونی هم برای آن وجود نداشت. کنترل فضای فرهنگی جزو ممنوعیات هم بود و دولت کنترل خود را فقط بر سالنهای دولتی میتوانست داشته باشد، بنابر این، باز شدن فضا، دولت را با چالش نظارتی روبرو میکرد؛ اتفاقی که الان با آن روبرو است.
پیشتر، در طول یک ماه، در خوشبینانهترین حالت، در نهایت 20 اجرا وجود داشت که این تعداد اجرا را با تعدادی ناظر میشد کنترل کرد و از آنجا که اجرا در 30 نوبت هم بود، در تمام این مدت نیز باید نظارت می شد. ولی در حالیکه در ماههای بعد، بین 100 تا 130 اجرا در ماه در تهران روی صحنه بود، چه باید میکرد؟ چگونه برای آن مخاطب جذب کرد؟ چگونه نظارت کرد؟ و چگونه ارزیابی کیفی کرد؟ پیشبینی برای آن صورت نگرفته بود. دولت با توجه به شرایط ایجاد شده تنها به این نتیجه رسیده بود که بهواسطه مجوزهای مؤسسات فرهنگی- هنری، امکان فعالیت تئاتری را فراهم کند، چون این امکان را پیش از این، بهصورت آموزشگاهی فراهم کرده بود. بدین صورت که مجوز جذب و تربیت هنرجو و اجرای درون آموزشگاهی را صادر کرده بود و اجراهای پایانکار هنرجویان در خود این آموزشگاهها برای اساتید یا تعداد محدودی مهمان، اجرا میشد. در حالیکه این آموزشگاهها شرایط مناسب برای اجرا و ارائه خدمات به گروه و مخاطب را نداشتند، با اینحال تمایل به افزایش فعالیت و رسیدن به حوزه عرضه را داشتند. بهعنوان مثال سالن «سهنقطه»، سالنی در زیرزمین را با برق تکفاز تجهیز کرد با ستونی که در وسط سالن وجود داشت و صندلیهای کاملا ابتدایی. ولی به این ایده رسید که در آنجا بلیتفروشی داشته باشد و شبی 30 تا 50 نفر را بهعنوان تماشاگر جذب کرده و آثاری را ارائه دهد. دولت این امکان را نداشت که به آنها اجازه اجرا بدهد مگر اینکه در قالب مؤسسات تکمنظوره یا چندمنظوره نمایشی مجوز فعالیت نمایشی را برای آنها صادر کرد و از ظرفیت این مؤسسات استفاده کرده و فرصتی را در ذیل آن ایجاد نمود و گرنه از نظر قانونی تأسیس این تماشاخانهها نیازمند همکاری بینابخشی مثلاً با اداره نظارت بر اماکن، نیروی انتظامی، شهرداری و یا آتشنشانی نیز بوده است.
بنابر این، توسعه تماشاخانههای خصوصی، حتی در قاعده و قانونهای شهرداری و شهرسازی، امری شبیه به نوعی تصرف عدوانی بوده و در این فضاها تغییر کاربری لازم اتفاق افتاده است چنانکه تئاتر مستقل حیاط را مسقف کرد که این خلاف قانون شهرداری بود و چالشهای زیادی هم برای آن بهوجود آمد و شهرداری میتوانست براساس قانون، آنجا را تخریب کند.
تماشاخانهها در ابتدا با سرمایههای خرد ایجاد شدند و معمولاً کسانی هم که این تماشاخانهها را ایجاد کردند در رده سنی 25 تا 35 سال قرار داشتند. جوانهایی بودند که سرمایه اولیهای را شکل میدادند و بعد معمولاً هم بدهکار میشدند. این افراد تماشاخانههای کوچکی را تأسیس کردند تا اینکه توانستند این رغبت را ایجاد کنند که سرمایهگذاریهای کلانتری اتفاق بیفتد؛ بهعنوان مثال تئاتر «شهرزاد» با وجود اینکه تغییر کاربری است ولی سازه بهمنظور تماشاخانه، بازسازی و نوسازی شد. در آن لابی وجود دارد و 3 سالن که شاید آنها هم کیفیت لازم را برای خدماتدهی نداشته باشند ولی ظاهر تماشاخانهای دارند. تماشاخانه «پالیز» نیز بدین صورت است. که هر چند یکی از سالنهای آن شبیه سوله است ولی دیگری سالن مناسبتری است. به عبارت دیگر تأسیس تماشاخانهها رفتن به سمت حوزهای بود که شهرداری برای آن ایدهای نداشت و لابیگریهای دولت، کمک کرد این سالنها باقی بمانند. ولی شهرداری از نظر خدمات شهری نمیتواند خلاف قانونهای خود عمل نمایند و امکاناتی در اختیار آنها قرار دهد. همانطور که اداره اماکن و نیروی انتظامی نیز با آنها در مسایل مربوط به حوزه انتظامی مانند ترافیک و کنترل شرایط و باقی قضایا چالش دارد. تأسیس تماشاخانهها در واقع صورتی از اجباری است که جامعه مولد به تئاتر وارد کرد. این چالش در حال حاضر وجود دارد و در نقدهایی هم که صورت میگیرد مطرح میشود که دولت ناگزیر به دادن مجوز شد ولی در حال حاضر از این اتفاقی که افتاده، خوشحال است. در واقع از این طریق مسئولیت از دوش دولت برداشته شد زیرا در غیر اینصورت این توسعه باید توسط دولت صورت میگرفت.
پیامدهای خصوصیسازی تئاتر
خصوصیسازی در عرصه تئاتر دو وجه دارد. نخست، دولت نمیتواند از چالشهایی که دائماً به شکل عوارض تماشاخانههای خصوصی پیش میآید خود را کنار بکشد و دوم، خصوصیسازی در هر عرصهای، بخشی از سیاست کلان دولت نیز هست. در این راستا حتی در شهرستانها سالنهای چندمنظورهای را که ارشاد ساخته و در آن معمولاً کتابخانه، سالن نمایش فیلم و تئاتر وجود دارد را به بخش خصوصی واگذار کرده و در فرایند خصوصیسازی کاری کرده که هنرمند شهرستانی که امکان مالی برای تولید یک اثر را ندارد، برای اجرا در سالن نیز باید هزینه بپردازد از اینرو خصوصیسازی به شکل نامعقولی در شهرستان شکل گرفته است.
در همین چند سال اخیر، تغییر در آرایش تماشاخانههای خصوصی سه وجه داشته است، هم شمار تماشاگران را بیشتر کرده هم از منظر سنخشناسی اجتماعی، سنخهای متنوعتری را در برگرفته است و اینکه نوع ذائقه در تئاتر نیز در حال تغییر است. در حال حاضر، وضعیت موجود هم دولت هم هنرمندان و هم سالنها را در یک موضع جدیدی قرار داده و به یک رویارویی از منظر سرمایه فرهنگی سوق داده است.
اکنون پرسش از ماهیت تئاتر معاصر است: تئاتر بهمثابه یک هنر فرهیخته متعالی، دارای یک کیفیت برجسته هنری که با موضوعات فلسفی، سیاسی و خیلی جدی روبرو است؛ یا تئاتری که باید برای بهدست آوردن امکانات مالی بیشتر و بقا به سمتی که به اصطلاح تئاتر تجاریتر، مخاطبپسندتر و عامگرایانه است رو کند؟ این چالش امروز وجود دارد ولی متأسفانه هیچ پیمایش و آماری در ارتباط با مخاطبان تئاتر نداریم که براساس آن بگوییم که این مخاطبان در چه سطحی هستند؟ چگونه وارد شدهاند؟ و از لحاظ طبقات اجتماعی در چه موقعیتی قرار دارند؟ روشهایی که میشود تصور کرد این است که مخاطب را بهجای شناسایی مخاطب از طریق پرسشنامه و انجام پیمایش و بهدست آوردن دادههایی در این زمینه که بتوانیم براساس آن بسنجیم تئاتر چه میزان توانسته مخاطب را تنوع بخشد و تأثیرگذار باشد و ارتباطی را شکل دهد؛ با «نوع اثر» سنجید. روشی که امروزه اتفاق میافتد در نقد و ارائه تحلیل، بیشتر توجه به نوع اثری است که اجرا میشود و اینکه چه نوع مخاطبی را میتواند جذب کند در حالیکه این روش غیرعلمی و غیرمستند است. حتی امروزه در تماشاخانههای خصوصی متهم به این میشوند که بهخاطر اقتصاد، کار تجاری میکنند در صورتیکه اینگونه نیست. بهعنوان مثال در یک تماشاخانهای در کنار اجرای یک کار عامپسند، یک کار فلسفی، اجتماعی و نقادانه هم به روی صحنه میرود مانند تماشاخانه «پالیز» که در آن نمایش «آبی مایل به صورتی» اجرا میشود که نمایشی اجتماعی و متهورانه راجعبه ترنسها است و در کنار آن یک نمایش کمدی که کم از تئاتر آزاد ندارد، اجرا میشود؛ اقتباسی از نمایش «نیل سایمون» با شوخیهای سطح پایین و ویژگیهای فارسیکال که تماشاگر را جذب میکند. این دو نمایش وقتی در کنار هم اجرا میشوند نمیتوان متوجه شد که تماشاگر آن سالن، به قصد آبی مایل به صورتی آمده با یه قصد دیدن یک کمدی عامهپسندانه.
تعامل دولت با هنرمندان و جامعه تئاتر
تصوری در ایران وجود دارد مبنی بر اینکه دولت باید مداخله کند. علیرغم اینکه جامعه هنری از لحاظ فکری و سیاسی دخالت دولت را اعمال منویات و گفتمانهای او میداند اما این علاقه را دارد که دولت این کار را انجام دهد. البته در ظاهر این را نمیگوید ولی این تمایل را دارد. مسئله این است که در صورتیکه در قانونگذاریها و اقتضائات صنفی دولت وارد شود، تبعاتی در پیش دارد. زیرا دولتها باهم فرق دارند و در ایران با تغییر جناحها وضعیت کاملاً متفاوت میشود.
دولت نباید ساماندهی جامعه تئاتر را انجام دهد و در صورتی که این اتفاق توسط دولت رقم بخورد تمام مواردی که از پیش مسئله بودند -مانند ایجاد رانت- مجدداً ایجاد میشوند. البته این در خصوص همه هنرها صدق میکند اما تئاتر وضعیت و شرایط خاصی دارد.
باید بخشی از ساماندهی نهاد تئاتر بهوسیله خود جامعه تئاتر صورت پذیرد حتی در صورت مخالفت دولت، جامعه تئاتر باید مقاومت کرده و خود آن را انجام دهد. برای نمونه یکی از مشکلات تئاتر تهران این است که ضوابطی برای اینکه چه کسانی بتوانند اجرا داشته باشند در آن وجود ندارد. وزارت ارشاد و مرکز هنرهای نمایشی تشکلی بهعنوان «انجمن هنرهای نمایشی» را بهوجود آورد که جایگزین «انجمن نمایش» شد که پیش از آن وجود داشت که هر چند در ابتدا اهداف دیگری داشت ولی در حال حاضر به شبکه ارتباطی تبدیل شده که گروههای نمایشی در استانها متصل به این انجمن هستند. حتی نوع حمایت دولت نیز از این گروهها از طریق این انجمن صورت میگیرد. در تئاتر خارج از تهران، ساماندهی گروهها به شکل بهتری اتفاق افتاده است. هر چند در خارج از تهران بعضاً تئاتر جریان ندارد و بیشتر فضای فستیوالی است و صرفاً جشنواره در آنها اتفاق میافتد. هرچند برخی شهرها در بحث اجرای عموم هم خیلی فعال شدهاند. در حالیکه مشکل بزرگ در تهران، نامشخص بودن هویت گروههای نمایشی در تهران است در واقع در سالنهای دولتی و در نظام حمایتی دولت یکی از چالشهای بزرگ این است که سالنها با افراد روبرو هستند تا با گروهها. قاعدتاً در تهران، گروههایی که تعدادی آدم همفکر با فلسفه معینی فرآیندی را پیش ببرند، کم هستند. بیشتر گروهها، ائتلافهایی هستند که حول یک اجرا شکل پیدا میکنند. برخی هنرمندان هم متعلق به هیچ گروهی نیستند یا ممکن است متعلق به گروهی باشند ولی بیشتر گردشی و با توجه به قابلیت خود و اینکه چقدر چهره میشوند در این ائتلافها شرکت میکنند و اجراهایی را شکل میدهند. بهعبارتی مدیران دولتی نیز در مقوله برنامهریزی با گروههای مشخصی مواجه نیستند. از اینرو هیچگاه برنامه درازمدتی وجود ندارد. اگرچه تلاش برای آن زیاد بوده است؛ مانند تخصصیسازی سالنها که قصد داشتند، سالنها را با نوع تولیدکننده، نوع تولید و نوع مخاطبش شکل دهند که بخشی از همین بحث توزیع سرمایه فرهنگی را میتوان در آن یافت.
بحث تخصصیسازی سالنها درصدد است به این مسئله بپردازد که در سالنی مانند تماشاخانه «سنگلج»، نمایشهای ایرانی و نمایشهای شادیآور ایرانی که مخاطب عامتر دارند با گروههایی که بیشتر نمایشهای سنتی ایرانی را کار میکنند، اجرا شوند. حتی در مجموعه تئاترشهر تلاش بر این شد که سالن اصلی را برای حرفهایترها و تماشاگر عام درنظر بگیرند یا سالن «قشقایی» را به سالن اجراهای تجربی تبدیل کنند، حتی برای این منظور شوراها و برنامههای جداگانه تدوین شد تا نوع ارائه درخواست و نوع ارزیابی برای اجرا نیز با سیاستهای متفاوتی انجام شود. همه این برنامهها شکست خوردند و نتوانستند در قالب یک چهارچوب مدون و برنامه مستمر ادامه پیدا کنند.
بنابراین همچنان بلاتکلیفی گروهها، هنرمندان و سالنداران وجود دارد و تدبیر و درایت مدیر سالن است که در سال چگونه اجراهایش را مرتب کند. در همین طرح تخصصیسازی، تالار «مولوی» که وابسته به دانشگاه است باید تئاتر دانشگاهی را نمایندگی کند که آن هم با چالشهای خود روبرو است. آیا سالنی مانند مولوی را نباید به اجراهای حرفهای اختصاص داد؟ البته این سالن، مدتی به اجراهای حرفهای اختصاص یافت ولی در زمان مدیریت من به اجراهای دانشجویی اختصاص داده شد. این اجراها درآمدزا نیستند و گروههای جوان تنها میتوانند اعتبار کسب کنند بهعبارت دیگر منفعت ندارد، فقط منزلت تولید میکند.
تغییر فرمها و فضاهای اجرایی در حوزه تئاتر
ما در ایران تمایل داریم تئاتر را در قالب محدود تعریف کنیم. در بازار و مارکتینگ جهانی تئاتر نمیگویند”market theatre “بلکه میگویند” performing arts” ؛ به معنی هنرهای اجرایی که حتی موسیقی را ذیل آن بردهاند. اکنون طیف متنوعی از هنرها در اجرا میتواند وجود داشته باشد. علت آن هم تداخل بسیار زیاد حیطههای گسترده جدید هنری است یا حتی چند رشتهای بودن، بهعنوان مثال موزیسینها یک اجرای موسیقی را با «ویدیو آرت» و «ویدیو مپینگ» و حتی همراه با نمایش اجرا میکنند. اگرچه هر چیزی در محیط تاریخی و اجتماعی خود معنای دیگری پیدا میکند.
تئاتر امروز این ظرفیت را دارد که هر فضای غیرتئاتری را به تئاتر تبدیل کند. تئاتر امروزه در دنیا در هر اتاقی در هر پیادهرویی، در هر مرکز خریدی میتواند اتفاق بیفتد. توسعه تئاتر فقط در مکان تئاتری نیست. توسعه تئاتر به معنای توسعه اجرا در تمام شهر و همه جا است. اتفاقاً این چیزی است که دنیا تجربه کرده و ما عقب ماندهایم. تئاتر نباید منتظر باشد فقط مردم به تماشاخانه بیایند. مسئله این است آن تئاتری که در مرکز خرید و محیطهای عمومی اتفاق میافتد، مسائل مالی دارد مثلاً اجراگر خیابانی نمیتواند کاسه بگرداند و برای او این امکان وجود ندارد که مانند نوازنده خیابانی باشد. در حالیکه در برخی جاهای دنیا واقعا اینگونه است. در حال حاضر افرادی در مقابل مراکز خرید نمایش اجرا میکنند و پول هم جمع میکنند. حال هنرمند ما به اینجا برسد و بپذیرد که بهجای فروش بلیت، مردم بعد از دیدن کار به او پول بدهند، این شرایط را نداریم ولی باید ساز و کارهایی ایجاد شود که فضا را توسعه دهیم تا مثلاً در کاخها، کاخ موزهها و مکانها و فضاهای عمومی نمایش ها اجرا شوند.
در تئاتر، دنیا، یک مفهوم رایج است و آن اینکه میگویند پول یکجا نیست، پول در یک کاسه هم نیست، پول در کاسههای مختلف است. اکنون شهرداریها و وزارتخانههای دیگر و نهادها بودجه فرهنگی دارند. مثلاً برای خدمات شهری، مترو تهران باید گروه تئاتر استخدام کند. در این عرصه میتوان از کارهای پداگوژیک یعنی تعلیمی شروع کرد تا کارهای تفریحی تا کارهای هنری. همانطور که در فضای مترو برای تلطیف روحیه کسی که وارد مترو میشود، نقشبرجسته را کار میکنند. حالا وقتی فرد وارد لابی آنجا میشود، باید چیزی را ببیند که ذائقهاش تغییر کند. از ظرفیتهای دولتی تئاتر که معطل مانده است، ظرفیت آموزش و پرورش است. از مهمترین کارهایی که آموزشوپرورش برای تئاتر میتواند انجام دهد این است که اگر مولد تئاتر درست نکند میتواند مخاطب تئاتر درست کنند. اگر دانشآموز در مدرسه ۲ درس تئاتر داشته باشد در آینده علاقهمند به تئاتر و تئاتربین میشود. حداقل شناختی از تئاتر پیدا میکند.
ساماندهی جامعه تئاتر، قواعد و الگوها
جامعه تئاتر باید بتواند هویت صنفی خود را شکل دهد و قاعدههایی را مانند جامعه سینما در جهت مصالح خود بکار گیرد آن قاعدهها باید فضای خودکنترلی درونی داشته باشد و اقتدارگرایی احتمالی دولت را مهار کند. بهعنوان مثال در حال حاضر ما در تقسیم امکانات و فرصت عمل برای افراد نمیدانیم براساس چه اصلی عمل نماییم. آیا باید متکی به این بود که دولت سالنی و مرکزی داشته باشد که آثار را بپذیرد؟ در این صورت با توجه به امکانات محدودی که دارد قاعدتاً فقط میتواند به عده معدودی فرصت بدهد. اما نقش دولت میتواند مانند آنچه در سینما اتفاق افتاده باشد. دولت زمانی پروانه ساخت یک فیلم را میدهد که «خانه سینما» به فردی مجوز کارگردانی داده باشد. خانه سینما هم شرایط حرفهای به این منظور در نظر میگیرد؛ بهعبارت دیگر صنف در این زمینه ارزیابی و جداسازی و حتی هویتبخشی مینماید. البته یکی از دشواریها در حوزه تئاتر نسبت به سینما این است که سینما وضعیت مشخصتری از لحاظ تجاری دارد ولی تئاتر بین هنر و صنعت بودن گرفتار است. اگر به صنعت تبدیل شود از طرف موج هنری و منتقدان نفی میشود. ما صنعت تئاتر داریم که هیچگاه راجعبه آن حرف نمیزنیم یک بخش مستقل، پایدار و درآمدزا مثل تئاتر آزاد که از دولت میخواهد کاری با او نداشته باشد. «تئاتر آزاد» به معنای واقعی تئاتر خصوصی تعریف شده است. سرمایهگذار خود را دارد و مخاطبان آن نیز کاملاً مشخص است. او متناسب با مخاطب بدون رودربایستی عمل میکند ژست هنری و سرگرمیسازی هم ممکن است باهم همخوان نباشند و جذابیت هنری و جذابیت تجاری در یکجا جمع نشوند. تئاتر آزاد میگوید من اصلا ادعای هنری ندارم، در هیچ فستیوال هنری نیز شرکت نمیکنم و جایزه هم نمیخواهم.
ملاکها برای ارزیابی کردن و اعتباربخشی و دادن فرصت در تئاتر ثابت نمیتوانند باشند زیرا در آثار مختلف مشخص نیست صنعت است یا فرهنگ یا هنر؟ حتی هویتهایی در تئاتر وجود نداشته و الان بهوجود آمدهاند که آنها نیز شکل غیرحرفهای دارند. بهعنوان مثال در سینما یک نظام ارتقا و بالا آمدن از نظر اعتبار حرفهای و هنری هست که در آن باید مهارت و هنر باهم وجود داشته باشد مثلا شما از دستیار سوم فیلمبردار شروع میکنید بعد دستیار دو میشوید سپس دستیار یک و بعد فیلمبردار. در تئاتر به این دلیل که ورودیها و درگاههای تئاتر زیاد هستند، نظام اینگونه نیست.
مسئله دیگر این است که قوامی که صنف سینما مثل خانه سینما دارد در تئاتر ایجاد نشده است. دقت کنید یکی از چالشهای حقوقی و قانونی که خانه تئاتر بهعنوان صنف یا شبه صنف دارد، خانه سینما دارد این مشکل خود را حل میکند و «خانه موسیقی» نیز این مسئله را دارد و این است که اینها مؤسسه فرهنگی و هنری هستند.
در دولت اصلاحات ایده خروج از تمرکزگرایی دولتی و واگذاری کار به هنرمندان وجود داشته است. اتفاقاً خود هنرمندان اگر مطالبهای داشتند یا نداشتند خود دولت ایده ایجاد صنف را داشته است ولی در آن زمان، ظرفیت قانونی برای آن وجود نداشته بنابر این کاری که صورت گرفته این است که هنرمندان گرد هم جمع شوند و یک نفر را بهعنوان مدیر مسئول انتخاب نمایند و یک مؤسسه فرهنگی هنری به اسم خانه تئاتر ایجاد کنند هدف آن بوده تا تشکلی ایجاد شود که فعالیتهایی توسط هنرمندان در آن، صورت گیرد. بخشی از دلیل مسئله عدم ظرفیت قانونی هم، سیاستهای کلان نظام بوده زیرا فعالیت صنفی خارج از حوزه فعالیت وزارت ارشاد و در حیطه فعالیت وزارت کار است در حالیکه تشکل صنفی برای هر فعالیتی ذیل قوانین کار صورت میگیرد.