« هنرهای محیطی و زیستمحیطی ایران»
با حضور دکتر رضا افهمینشست تخصصی «هنرهای محیطی و زیستمحیطی ایران» دوشنبه 9 مهر ۹۷ با حضور دکتر رضا افهمی، دانشیار و عضو هیئت علمی دانشکده هنر دانشگاه تربیت مدرس، و جمعی از علاقهمندان این حوزه، در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
این نشست با هدف بررسی حدود تأثیر و تأثر دو حوزة «هنرهای محیطی» و «چالشهای زیستمحیطی ایران» و همچنین واکاوی قابلیتهای هنرهای محیطی در آگاهی بخشی به محیط زیست ایران، برگزار شد. افهمی در ابتدای بحث، درباره چگونگی و میزان ورود مباحث جنبشهای زیستمحیطی به گفتمان عمومی در ایران، به دو تصویر اشاره کرد. تصویر نخست، تصویری از میدان آزادی بود که آن را اولین فضای شهری دانست که به زعم و تأیید بسیاری از پژوهشگران خارج از کشور، به عنوان یک اثر هنری، تأثیر شگرفی در فراخوان مردم برای انقلاب و درک ایشان از قدرت جمعی خود داشت. وی گفت اینگونه آثار هنری درحقیقت یک نوع علامتگذاری زمین هستند و اینجا میدان آزادی، مکانی برای دیدن یکدیگر و زمینهساز اتفاقات آتی بود. تصویر دوم از برج میلاد بود که به عنوان نماد کنونی تهران، فاقد چنین ویژگی است و فضایی برای گردهمایی یا محاوره اجتماعی فراهم نمیکند. افهمی گفت، فاصله این دو نماد، و دو اثر هنری، به عنوان بستری برای گفتمان اجتماعی، از نکات مهم قابل بحث است چراکه بخشی از تجربیات زیستمحیطی ما در حوزه اجتماعی، همچنان توسعه نیافتهاند.
فعل و انفعال متقابل هنر با محیط و جامعه
افهمی در بیان اهمیت تجربیات زیستمحیطی در حوزه اجتماعی، به مجسمه «سرعت بزرگ» اثر کالدر Alexander Calder به عنوان نخستین مجسمه زیستمحیطی اشاره کرد. این مجسمه از جنس مجسمههای نمادگونه قدیمی نبود و به مثابه یک بیانیه تمامشده، به تنهایی نگریسته میشد. به عبارتی صرفاً یک فعل و انفعال در محیط بود که بیش از آنکه دیده شود، تجربه میشد و مردم درباره چیستی آن با یکدیگر به بحث میپرداختند. اثر کالدر، اولین مجسمهای بود که به شدت با یک برانگیزش اجتماعی روبهرو شد. مخالفان و موافقانی داشت، بر اقتصاد شهر تأثیر گذاشت، محیط شهری را دگرگون کرد و آغاز جنبشی شد که آمریکا و دیگر کشورها را به هنر شهری متوجه ساخت. این هنر فارغ از جنبههای نمادگونه، و با جنبههای برانگیزش پرسش درباره محیط اجتماعی، اثر هنری را به یک اثر اجتماعی تبدیل نمود. بدین ترتیب هنر به ساحت اجتماعی پا گذارد و فعل و انفعال هنر و محیط فیزیکال اطراف، در ظرف جامعه آغاز شد.
توسعه نگاه پدیدارشناسانه به محیط
افهمی ادامه داد، کریستو Christo و دیگران نیز با تأثیر از همین اندیشه، آثاری خلق کردند. این اندیشه، اساساً ریشه عمیقی در آراء هایدگر دارد. به باور هایدگر، هنر انسان را در معرض یک حقیقت قرار میدهد، و دروازهای است که از طریق آن میتوان جهان پیرامون را بهتر دید. البته باید توجه داشت که هنر در این زمان همچنان در بند ارزشهای زیباییشناسانه باقی بود. کریستو بر آن بود تا با آثار خود درک بهتری از محیط پیرامون فراهم نماید. «پردة دره» یا «حصار ممتد» یک هدف را دنبال مینمودند و آن، نشان دادن محیط، و توسعه نگاه پدیدارشناسانه به محیط بود. در گام بعد، هنرمندان متوجه تولید معنا از خلال فعل و انفعال هنر و محیط شدند و نشان دادند که معنا لزوماً در اثر هنری محبوس نیست و میتواند از کنش محیط و اثر به وجود بیاید. البته ریشههای چنین اندیشهای را میتوان در آثار پیشین نظیر «استونهنج» و تأثیر فرهنگی آن در نشاندادن طلوع و غروب خورشید، اعتدالین و نهایتاً محیط مشاهده نمود. بدین ترتیب هنرمندان استفاده از محیط برای خلق اثر هنری را آغاز کردند. ماده اثر هنری دگرگون شد و اثر هنری نه در قالبی پایا و ثابت، بلکه در حال تحرک و تغییر عرضه شد. در آثار دِماریا Walter De Maria ، همچون «کشتزار رعد و برقها» انرژی درون طبیعت، به تصویر کشیده شد و این امکان را فراهم آورد که فعل و انفعال بین رعد و برقهای آسمانی و محیط، دیده و درک شود. طبیعت خاموش در اثر هنری زنده شد و حتی به بخشی از بیان هنری بدل گردید.
فرار از جهان هنر به سوی محیط
از سوی دیگر چنین نگاهی با فرار از جهان هنر مصرفی، جهان هنر گالریها و جهان هنریِ قابل خریدوفروش، همراه بود. این دو مقوله «فرار از جهان هنر» و «توجه به محیط ماده اثر هنری» در «کشتزار گندم» اثر اگنس دِنِس Agnes Denes و «چشمانداز زمانی نیویورک» اثر آلن سانفیست Alan Sonfist کاملاً پدیدار است. دنس از رهگذر اثر هنری خود، یعنی زمینی که در کنار آسمانخراشهای نیویورک زیر کشت گندم رفته است، به قدرت تخریب زندگی مصرفی و دیگر سبکهای زیستن در کنار سبک زندگی شهری توجه میدهد، و سانفیست از خلال اثر خود، سعی در پیوند تاریخ یک شهر به تاریخ طبیعی آن دارد. پیوندی که فقدان آن بهویژه در خصوص تهران قابل تأمل است. تهران پیش از ساختوسازها به چه شکل بوده است؟ در حال حاضر کدام نشانههای فرهنگی در آن باقی ماندهاند؟
تغییر ارزشهای زیباییشناسانه
افهمی گفت: از مهمترین پدیدههای دهۀ ۷۰ میلادی، فرار از «فرهنگ مدرن» و نوظهوری بود که بهطور فراگیر در حال تخریب بود. هیپیها و بیتلها داعیة فرار از همین فرهنگ را داشته و چنین معضلی، همچنان یک چالش بزرگ محسوب میگردد. هنرمند امروز نیز درصدد توجه دادن به این امور، و هشدار دادن در قبال مسائل جامعه و محیط زیست است. از نخستین هنرمندانی که به ارزشهای بیرون از اثر هنری توجه داد، جان کیج John Cage بود. قطعة موسیقی وی که به «سکوت» نیز مشهور است، نمایشی از نوازندهای است که به مدت ۴ دقیقه و ۳۳ ثانیه پشت پیانو ساکت مینشیند و به ناظر اجازه میدهد که به محیط گوش فرا دهد. در اینجا اثر هنری نه نقطه «تمام»، بلکه نقطهای برای «آغاز» ارتباط با محیط و دیگران است.
«هپنینگ» (رویداد) بویز و کیج نیز در قالب یکی از بزرگترین پروژههای هنری عصر خود، شامل اجتماعی از مردم به همراه این دو هنرمند بود که قصد کاشتن چند صد نهال درخت داشتند. در این اثر مشارکتی، مردم، خود به تولیدکنندگان اثر هنری تبدیل شدند و اثر آنان در آن منطقه به یک گفتمان بسیار بزرگ زیستمحیطی تبدیل گردید. در واقع کارکرد اثر هنری در این برهه، به جای صرف برانگیزش زیباشناختی، به توجهبخشی به محیط و کنش اجتماعی منجر به عمل زیباییشناسانه تغییر یافت. نکته مهم در اینجا رسیدن به آگاهی زیستمحیطی است، دانشی که در جامعه ما در حد بسیار پایین قرار دارد و حتی در قبال هشدار برخی صاحبنظران درباره مسائلی از قبیل بحران آب و بازیافت آن یا آلودگی هوا، وقعی به آنها داده نشده است. این در حالیاست که به تبعِ توسعه آگاهی زیستمحیطی، بهطور نمونه، استکهلم در سال ۲۰۱7 اولین پایتخت پیاده جهان شد.
آگاهی زیست محیطی
افهمی ادامه داد، این فرایند از تبعات انقلاب صنعتی بود. انقلابی که فرانسیس بیکن و اشتباه وی در تعریف علم، سهم عمدهای در آن ایفا نمود. بیکن از علم، به پیروزی انسان بر طبیعت برای تأمین نیازهایش تعبیر نمود. این تفکر به سیطرة انسان بر طبیعت و کنترل آن منجر شد و این سلطه به نوبه خود یک هدف را دنبال مینمود: «رفاه». موجودیت اجتماعی و بنیاد فکری انسان امروز بر «میخرم پس هستم» بنا شده است. بهای این رفاه از طریق تولید بیشتر، آلایندههای بیشتر، زباله بیشتر، و تخریب بیشتر تأمین گردید. نتیجه این افراط و رفتار غیرزیستمحیطی به جز فقر نبود. راشل کارسون Rachel Carson در کتاب «بهار خاموش» برای نخستین بار به این بحران اشاره نمود و با هشدار وی، اولین کنگرههای توسعه پایدار تشکیل شد و در نهایت، در ۱۹۷۸ بشر پذیرفت که در توسعه، محیطزیست نیز مهم است. این الگو از آن پس همواره در حال تغییر بوده و انسان را نسبت به خود و حق حیات آیندگان هشیار نموده است. اگرچه توسعه پایدار، توجه به اقتصاد را در بطن خود دارد اما با توجه به سه اصل تعیین و تبیین میگردد: چقدر رشد اقتصادی کردهایم؟ چقدر محیطزیست را نابود کردهایم؟ چقدر مشکل اجتماعی داریم؟
اکنون با توجه به اهمیتبخشی به معیار منسوخ «تولید ناخالص ملی» در برآورد مسئولین ما از رشد اقتصادی و همچنین سه اصل مزبور، چشمانداز روشنی ملاحظه نمیشود. آسیبهای زیستمحیطی در ایران از خلال استخراج نفت و دیگر منابع زیرزمینی، و حتی برخی تولیدات ملی چنان قابل توجه است که درآمد حاصل از آنها ناچیز بهشمار میرود. این در حالیاست که کشوری نظیر سنگاپور، با تمرکز بر حفظ محیطزیست خود، از کشورهای تولیدکننده حق آلودگی میگیرد. بهعلاوه ضررهای اجتماعی چنین رویهای، نظیر اخلاق خودخواهانه مصرفگرایانه نیز مزید بر علت هستند. افزایش آگاهی زیستمحیطی، سهم بهسزائی در توقف این روند دارد. آگاهی نسبت به مسائلی نظیر اینکه: غذا آلایندهترین صنعت جهان است، گرافیک و چاپ سومین صنعت آلاینده جهان هستند، و سواد بصری در درک مفهوم علائم بازیافتی، بسیار کارگشا بوده و به اصلاح رفتار زیستمحیطی خواهد انجامید. اصلاح رفتار زیستمحیطی نیاز به آموزش، تدبیر، تبلیغ، و همچنین ایجاد همبستگی اجتماعی در این زمینه دارد. در بحث آموزش، گفتنی است که بنا بر تعالیم مدارس آمریکا، پیشبینی شده است که نسل آینده این کشور تمایلی به فستفودها نخواهند داشت، این در حالی است که میزان مصرف فستفود در ایران نسبت به یک دهه گذشته ۹۰۰ درصد رشد داشته است.
زیباییشناسی زیستمحیطی و ده نگاه به منظر
افهمی افزود: پرواضح است که هنر در اصلاح رفتار زیستمحیطی بسیار کارآمد و مؤثر است. امروزه باید به همان میدان آزادی برگردیم و در پرتو اثر هنری، فضاها و مکانهایی برای مکالمه پیدا کنیم. برخلاف بسیاری از فرهنگها، فرهنگ ما از لحاظ زیستمحیطی بسیار غنی است و از رهگذر آن میتوان به زیباییشناسی زیستمحیطی دست یافت؛ به عبارت دیگر یک زیباشناسی سازگار با زیستمحیط ایرانی تعریف نمود که علاوه بر ایجاد فضای مکالمه، از زیباشناسی کاذب پرهیز نماید. این، جانمایۀ هنر زیستمحیطی است. در این راستا، مقاله مشهور «ده نگاه به منظر» اثر دونالد مینگD.W. Meinig قابل توجه است. مینگ معتقد است، به هر منظری که در برابر دیدگان ما قرار میگیرد، از لحاظ سوبژکتیویسم، یا درک شخصی، میتوان ده نگاه مختلف داشت.
1؛ نخستین این نگاهها، منظر به مثابه طبیعت است. فرانک رایتFrank Lloyd Wright از هنرمندانی است که از این نگاه به منظر مینگریست. سازههای این معمار آمریکایی، گویی خود را با طبیعت هماهنگ کرده و درون آن حل شدهاند. برخی آثار هنرمندان محیطی در ایران، از جمله نوشین نفیسی و عاطفه خاص نیز چنین نگاهی را دنبال میکنند.
2؛ پس از آن، منظر به مثابه مأوا و مسکن، یا از نگاه سنتی، مسکن به مثابه محیط زیست است. در مثال تصویری، منظر به مثابه طبیعت، عکس گروه «پنج باز» از افرادی با چادرهای رنگی ایستاده بر کوه و در نمونه تصویری، منظر به مثابه مسکن، تصویری از ماسوله قابل توجه است. تصویر ماسوله نماد وحدت کامل مسکن با طبیعت در یک منظر است، در حالیکه در یک عکس از تهران، شاهد منظری از مسکن هستیم که با طبیعت پیرامونش همسازی ندارد.
3؛ منظر سوم، نگاه مصنوع به طبیعت است و مصداق این نگاه، تصویر کشتزارهای وسیع ایجاد شده در بیابانهای عربستان یا در یک نمونه داخلی، تصویر طبیعت تپههای عباسآباد تهران است. ردپای چنین نگاهی در برخی از آثار هنری نظیر «فرش هرمز» نیز مشاهده میشود که باید آن را نوعی تحمیل فرهنگی به محیط و یک تخریب زیستمحیطی محسوب نمود.
فرش هرمز
4؛ «منظر به مثابه سیستم» از نمونههای کارآمد سازگار با محیط زیست و مصداق آن، لیوینگوالها living wall یا دیوارهایی هستند که روی آنها گیاه کاشته شده و سیستمهای پیچیدهای برای آبیاری دارند و در عینحال درجه حرارت شهری را پایین میآورند. درختهایی که در خیابانهای شهر کاشته میشوند به نسبت هزینهشان ارزش زیستمحیطی ندارند. توجه به چنین رویکردی در مجموعۀ «مرگ طبیعت، مرگ انسانِ» راحله زمردینیا نیز قابل مشاهده است.
5؛ در «منظر به مثابه ایدئولوژی»، ارتباط میان منظر و فرهنگ از مؤلفه های مهم است که جایگاه ویژه ای دارد. در آثار فرشته عالمشاه، بچهای که از پیله گلی درآمده، به پشتوانه یک ایده فرهنگی، میتواند به یک بیانیه ایدئولوژی تبدیل شود. او در اثری دیگر، به اعتبار تبادل مفهوم زن و زمین در اساطیر کهن سعی دارد تا آنچه را که بر سر زیستمحیط میآید با آنچه که بر سر زنان میآید معادل بداند. افهمی گفت: هنرمند باید از تبدیل اثر خود به بیانیه ایدئولوژیک حذر نماید چراکه افتادن در دام ایدئولوژی، منجر به دور شدن از حقیقت میگردد و بدین ترتیب منظر به یک ابزار بیان فرهنگی تبدیل میشود. به عبارت دیگر، گویی هنرمند از پشت بوم یا مجسمه خود برخاسته و در یک مقیاسی بزرگتر به کار مشغول شده است. چنین هنر زیستمحیطی آگاهکننده نیست بلکه صرفاً تغییر بوم است.
6؛ «منظر به مثابه تاریخ»، منظر به مثابه ثبت کنش فیزیکی انسانها بر محیط است. آنا سوییفت Anna Swift برای نخستین بار، توجه به منشأ و دگرگونیهای یک منظر را مطرح نمود. ورسای یا بسیاری از باغهای انگلیسی، منظری برای ثبت فرهنگی و تاریخی هستند. در آثار هنری احمد کارگران، رد پای آدمهایی را که از اینجا رد شدهاند یا شبحهایی که زمانی این محیط را ساخته اند، می توان مشاهده نمود.
هنرمند:احمد کارگران
7؛ در «منظر به مثابه مکان»، مخاطب و رفتار انسان در قبال محیط مکانی مورد تأکید قرار میگیرد. در این ساحت، وجه منفردِ یک منظر حائز اهمیت است. بهطور مثال در تهران، خیابان ولیعصر جایگاهی یکتا و منحصر بهفرد دارد و گویی خاطره محیطی این خیابان در مکان دیگر تجربه نشده است. مثال دیگر، پارک شهر است که بهواسطة تخریب و تغییر و تحولات بسیار، حافظه تاریخی و نوستالژیک خود را از دست داده است. هنر محیطی یعنی پاسداشت این مناظر و مکانمند نمودن پایدار یا ناپایدار این لکههای زیستمحیطی، از درختهای مقدس تا محله و خیابان. برخی از آثار محیطی احمد نادعلیان و نوشین نفیسی در این قالب میگنجند.
8؛ نگاه به محیط از یک منظر صرفاً زیباشناختی معضل دوران مدرن است. در «منظر به مثابه زیباییشناسی»، به طبیعت به مثابه کارمادۀ خلق اثر نگریسته میشود. از همینرو نگاه زیباییشناسانه یک نگاه تخریبی است. بسیاری از آثار هنری که از تنههای درختان جنگل برای خلق یک کمپوزیسیون زیبا استفاده میکنند صرفاً بخشی از هنرهای زیبا بوده و فاقد جنبههای زیستمحیطی و آگاهیبخشی هستند. برخی آثار فرزانه نجفی صرفاً یک کمپوزیسیون زیبا هستند که برای خلق عکس تدارک یافته و از بیان زیستمحیطی در آنها نشانی نیست.
هنرمند: فرشته عالمشاه
9؛ در نگاه دیگری که به نوعی جانمایه همه هنرهای زیستمحیطی محسوب میشود، به «منظر به مثابه مشکل» نگریسته شده و سعی در یادآوری یک معضل زیستمحیطی یا اخطار، در قبال یک وضعیت میشود. از این منظر، حضور انسان مطلقاً منفی است. آثار کامبیز صبری و نادعلیان نمونههای گویایی از این منظر و اثر تخریبی انسان در محیط ارائه میدهند.
هنرمند: کامبیز صبری
10؛ افهمی ادامه داد، آخرین نوع منظر در دستهبندی مینگ «منظر به مثابه دارایی» است که بسیاری از هنرمندان زیستمحیطی سعی در تقبیح این نگاه دارند، نگاهی که در آن به زمین، صرفاً از بعد اقتصادی و ارزش سرمایهگذاری آن نگریسته میشود. «کشتزار گندم» آگنس دنس معطوف به چنین برداشتی است. هنرمندان بسیاری سعی در توجه دادن به وجود سایر موجودات محیط زیست داشته و از عدم تعلق تام آن به انسان سخن میگویند. آثار فرشته عالمشاه و گروه گدار نمونههایی از این منظر را به نمایش میگذارند.
هنرهای زیست محیطی، حامی توسعۀ پایدار
افهمی پس از توضیحات خود پیرامون دستهبندی مینگ از منظر و بیان شیوههای هنرمندان زیستمحیطی ایران و جهان در مواجهه با منظر گفت: با هنرهای زیستمحیطی میتوان جامعه را به تبعات منفی توسعه بیرویه هشدار داد و در تأیید این مدعا، به تصویر یک اثر هنری مشتمل بر انباشت تعداد زیادی کاسة توالتهای فرنگی در یکی از شهرهای چین اشاره کرد که مضمون دورریز و مصرف بالای آب را یادآور شده و در قبال مواجهه با چنین منظرهای، تغییراتی در رفتار زیستمحیطی مردم مشاهده و ثبت شده است. در نمونه دیگر، اثری با عنوان «انسانهای زبالهای» که در دهه ۹۰ بزرگترین اثر زیستمحیطی بهشمار آمده و در حدود ۱۰۰ کشور جهان به نمایش گذاشته شده، همین رویکرد وجود دارد. مواجه نمودن انسان با تولیدات و ضایعات خود به منظور آگاهیبخشی و اصلاح رفتار از وظائف هنرهای محیطی است و زمانیکه قالب مشارکتی مییابد تأثیر آن دوچندان میگردد. نمونه چنین تأثیری را در چیدمان آلایندگی که شهروندان ملبورن استرالیا در برپایی آن مشارکت نموده و هنرمند اولیهای برای آن وجود نداشت، میتوان ملاحظه نمود.
جامعه ایران و ضرورت توجه بیشتر به هنرهای زیستمحیطی
افهمی همچنین در تبیین جایگاه هنر محیطی ایران در سطح جهانی، از موقعیت آن سخن گفت. وی افزود هنر محیطی ایران، جنبههای محلی خود را به شایستگی یافته اما به دلیل عدم اعتنا به ارزش و قابلیتهای آن، چندان در فضای مردمی مورد توجه نبوده به نحوی که در واقع، امکان ظهور این هنر در میان مردم و بهرهبرداری از ویژگی آگاهیبخشی آن، کاملاً مغفول مانده است. بهطور مثال، آثار محمود مکتبی از وجه اعتراضی و تغییر نگرش مردم نسبت به محیط زیست شایانتوجه است اما این آثار، صرفاً به صورت ویدئوهایی ضبط و بایگانی شده، باقی مانده است؛ یا اثر «مرد سبزپوش» اثر حمید نورآبادی، از آنجاکه هنر زیستمحیطی را به یک هپنینگ (رویداد) تبدیل نموده است تاثیرات بلادرنگ آن بر رفتار انسانی و همچنین افزایش آگاهی انسانی قابل ملاحظه است. افهمی گفت: نیاز جامعه و محیط مرده شهریِ جهان امروز دقیقاً متوجه چنین آثار و تکانههای حاصل از آگاهیبخشی آنهاست. هنر محیطی به تبع پیام زیستمحیطی خود، قابلیت تبدیل یک جامعه فقیر درحال گذار را به یک جامعه متمول زیستمحیطی دارا است. در واقع، فرهنگسازی پویا، از ضروریات دوران معاصر و تحقق توسعه پایدار محسوب میشود.
افهمی همچنین گفت در حوزه هنر محیطی، میتوان بحثهای تفصیلی و تحلیلی دیگری در خصوص سینمای زیستمحیطی، تئاتر زیستمحیطی، گرافیک زیستمحیطی، نقاشی زیستمحیطی، و ... را مطرح نمود.
در بخش پایانیِ نشست، حاضران به طرح سؤالاتی پرداختند. افهمی در پاسخ به پرسشی پیرامون ضرورت پژوهش در زمینه هنرهای محیطی برای تغییر نگاه زیباشناختی جامعه ایران، اظهار داشت در ایران به طور کلی با نگاه تزیینی به پژوهش نگریسته میشود. بدین معنا که پژوهش صورت میپذیرد اما از نتایج آن استفاده نمیشود. این در حالی است که «پژوهشهای منجر به اصلاحات رفتاری و تغییرات آگاهی»، از موضوعات مهم مطرح در دانش روز است. در بحث از هنر زیستمحیطی تحقیقات متعددی در زمینه سرمایهگذاریِ دولتها انجام پذیرفته است. مستندات این پژوهشها در تارنماهای مربوطه از جمله سایت کافهداتاورگان مربوط به کشور آمریکا، یا سایر برنامهها نظیر مسابقات دوبی (مربوط به ساخت مجسمههای زیستمحیطی) قابل مشاهده است. افهمی افزود، در این هنرها، از جنبههای مختلف، از جمله ابعاد فیزیکال، ادراک انسانی و ضریب تغییر رفتار، تحقیقات متعددی صورت میپذیرد. در واقع از هنرمند خواسته میشود تا بر اساس چنین دادههایی به خلق اثر زیستمحیطی بپردازد. وی گفت: از رهگذر برنامهریزیهای بلندمدت برای توسعههای زیستمحیطی دستاوردهای گوناگونی نیز بهدست آوردهاند مانند بازیافت لباس و تغییر نگاه ارزشی به لباسهای قدیمی، یا تقویت رفتارهای زیستمحیطی از طریق تئاتر برای افراد دینباور.
افهمی در پاسخ به این پرسش که در ایران، در مقایسه با مخاطبان سینما یا تئاتر، مخاطبان هنرهای محیطی چه کسانی هستند و آیا از جایگاه و تأثیر این هنرها بر مخاطبان برآورد مشخصی صورت پذیرفته است؟ به فقدان تحقیقات روشمند در این زمینه اشاره نمود و یادآور شد بسیاری از این آثار در قالب عکس یا ویدئو بروز یافته و ماندگار شدهاند و هیچگاه بیان درستی حتی در گالریهای ما پیدا نکردهاند چراکه سودی برای گالریدارها نداشتهاند. همچنین بسیاری از نمونههای این آثار در وبگاهها منتشر میشوند و در بین دانشجویان، بیشتر به عنوان یک مدیای نوین مطرحند تا یک اثر هنری برای تاثیر بر رفتار زیستمحیطی یا آگاهی زیستمحیطی. وی خاطرنشان ساخت که با اینحال نمیتوان تأثیرات این هنرها را نادیده گرفت. بهطور مثال برخی از هپنینگها یا رویدادهای شهری در اطراف تئاترشهر به نوعی افزایش آگاهی، و نه تغییر رفتار، منجر شدهاند. در واقع همانطور که در ابتدای بحث اشاره شد، شاید مهمترین کاستی در این زمینه، فراهم نساختن امکان لازم برای شکلگیری یک فضای عمومی حول این آثار برای مکالمه است. اهمیت این امر زمانی مشخص میگردد که به جایگاه سینما و حجم بالای اظهارنظرهای مردمی درباره فیلمهای سینمایی یا سریالهای تلویزیونی توجه شود. برای اغلب هنرها چنین بستری فراهم نیست چراکه محیط شهری برای آنها، تمهید نشده است. این نارسایی از مجسمههای شهری (نصبشده در حاشیه بزرگراهها که امکان مکالمه درباره آنها یا حتی مشاهده درستشان به دلیل ماهیت بزرگراه نیز فراهم نیست) تا دیوارنگارهها و غیره را شامل میشود. چهبسا ضروری است که مدیران شهری در مورد این مسئله دغدغه یافته و مسئلهمند شوند. در واقع با توجه به رویکرد مردمی و وجه آگاهیبخشی هنرهای محیطی شاید بهترین مکان برای ارائه این آثار، فضاهای شهری باشند. البته باید توجه داشت که اجرای چنین طرحهایی تدارکات و تمهیدات خاص خود را اقتضا مینماید. بهطور مثال برنامه «گالری به وسعت شهر»، گرچه اقدام شایستهای بود اما به دلیل عدم رعایت اصول طراحی و اجرا، ده درصد تصادفات شهری را افزایش داده بود. به عبارت دیگر تحصیل یک دستاورد نباید به ازای ضرر یا تخریبی دیگر صورت پذیرد و این، نیازمند تدبیر، تجربه، و تبحر است.
ویراستار و تدوینکننده: دکتر زهرا عبدالله