بیانی نو در گفتمان بینامتنی نگارگری و مجسمهسازی
نشست «فرایند دستیابی به بیانی نو در گفتمان بینامتنی نگارگری و مجسمهسازی» با همکاری فرهنگستان هنر، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی و مکتب نگارگری کمالالدین بهزاد، در تاریخ ۲۶ دیماه ۹۷ در محل فرهنگستان هنر برگزار شد. در این نشست دکتر محمدعلی رجبی (مؤسس مکتب نگارگری کمالالدین بهزاد و عضو هیاتعلمی دانشگاه شاهد)، دکتر سیده راضیه یاسینی (عضو هیاتعلمی و رئیس پژوهشکده هنر پژوهشگاه فرهنگ، هنر، و ارتباطات)، دکتر مینا صدری (نگارگر، مجسمهساز و عضو هیات علمی دانشگاه تهران) و دکتر حسین عصمتی (نگارگر، مجسمهساز و مدرس دانشگاه) سخنرانی کردند و به بیان ضرورت احیاء هنرهای سنتی و حفظ اصالت ارزشهای فرهنگی و همچنین معرفی دستاوردهای نوین در گفتمان بینامتنی دو حوزة نگارگری و مجسمهسازی پرداختند. دبیری این نشست را دکتر زهرا عبدالله برعهده داشت. در گزارش پیشرو، برجستهترین مباحث ایراد شده توسط سخنرانان این نشست، ارائه شده است.
در مقدمه جلسه، رجبی ضمن اشاره به هنرآموزیِ هر سه سخنران دیگر این نشست در مکتب نگارگری کمالالدین بهزاد، اهتمام این مجموعه خصوصی و هنرآموختگان آن را به هر دو بعد نظری و عملی در عرصة هنرهای ملی، و همچنین مطالعات گفتمانی بین این هنرها را یادآور شد. وی دلیل این رویکرد را از آنرو دانست که در تعریف حکمت گفتهاند: الحِکمَه هِی العِلمُ بِأعیانِ الأشیاء وَ العَمَلُ بِمُقتَضاه، بدین معنا که حکمت، شناخت حقیقت اشیاء و عمل به مقتضای آن است یا به عبارت دیگر در حکمت، علم در کنار عمل قرار دارد. بر این اساس تلاش هنرمندانی که اولین تجربه گفتمانی بین هنر نگارگری و مجسمهسازی را تحقق بخشیدهاند، بسیار حائز اهمیت است و راه را برای رهروان مسیر در سایر رشتههای هنری هموار میسازد چراکه مدلی برای تحقیقاتی است که در هر دو ساحت نظر و عمل رشد و غنا یافته است. امید است که آثار هنری شهری ما، نظیر مجسمههای میدانها با الهام از چنین ایدههایی هویت ایرانی را به معرض نمایش گذارند.
پس از این مقدمه، یاسینی ضمن تقدیر از تلاش مکتب نگارگری کمال الدین بهزاد در بسط آموزههای نظری و عملی هنرها به ویژه هنر نگارگری، سخنرانی خود را با عنوان «معاصریت در هنر سنتی و صیانت از سنت در عصر جهانیشدن» ارائه نمود. وی با اشاره به پدیدة جهانیشدن در عصر حاضر، موضوع اصلی بحث خود را بررسی اقتضائات و التزامات این پدیده، نه از بعد اقتصادی یا سیاسی بلکه از لحاظ فرهنگی و ارتباطی، برای هنرمند معاصر مطرح نمود. وی اظهار داشت در عرصة ارتباطات، پیشرفتهای تکنولوژی و فناوریهای نوین این امکان را فراهم آورده تا انسان به اطلاعاتی در اقصینقاط جهان دسترسی یافته و راجع به نحوة زیست، فرهنگ، هنر و سایر مؤلفههای زندگی آحاد بشر در سراسر زمین آگاهی یابد. در این میانه، مواجهه با فرهنگ و هنر سایر ملل تبعاتی برای هنر سنتی در پی داشته است. وی افزود: پیش از پرداختن به این تبعات، توجه به تمایز میان جهانیشدن و جهانیسازی حائز اهمیت است. جهانیسازی پروژهای است که سودای آن را دارد که فرهنگ همة اقوام و ملل جهان را زیر پرچم یک فرهنگ غالب جهانی درآورد و معیارها و ارزشهای مشترک و خودنوشتهای برای همگان تبیین نماید. از سوی دیگر جهانیشدن از صیرورت و سیری تاریخی سخن میگوید که البته نتایج خود را بهبار میآورد و بحث ما نیز معطوف به این مفهوم است. یاسینی ادامه داد: یکی از نتایج جهانیشدن در عرصة فرهنگ، تغییر نگرش انسان به خود و مسائل پیرامون خود است. به عبارت دیگر انسان جدید در تمام ابعاد درونی دچار تحولاتی بهلحاظ ذهنی، روانی، درک، میل، تقاضا و عواطف شده و به تبع، فرهنگ وی نیز در شرایط جهانیشدن دستخوش تغییراتی گشته است. گذشته از عوامل علّی موثر در فرایند جهانیسازی، بهعنوان یک رویداد آسیبزا و تهدیدگر، مواضع متنوعی نسبت به آن اتخاذ میشود. برخی جوامع در قبال این هجمه سر تسلیم فرو میآورند و بعضی دیگر نیز در یک قالب مقاومتی مرزهای فرهنگی خود را بسته و محفوظ نگه میدارند. در این میان رویکرد سومی وجود دارد، که در یک مواجهة تعاملی با این پدیده راه میانهای را در پیش میگیرد.
به عبارت دیگر میتوان در عصر جهانیشدن، یا ممکن است تصور شود که میتوان بر سنتهای گذشته پافشاری نمود و با استناد به رویکرد محلیگرایی، میان این سنتها و فرهنگهای جهانی دیوار حائلی بنا نمود، یا آنکه برای همراهی با فرایند جهانیشدن، تدبیر خردورزانهای اندیشید تا از میان دو سرحد تسلیم و مقاومت، ضمن همسخنی و همراهی با فرهنگها، سنتها و باورهای همسو با فرهنگ، سنت و باورهای ایرانی اسلامی، مسیر اعتلا و پیشرفت را نیز گشوده و پویا نگه داشت. در واقع، در رویکرد دوم علاوه بر اتخاذ راهکارهایی در جهت عرضة سنتهای خود به دیگران، میبایست ظرفیت مراوده با سنتهای بومی دیگر نقاط جهان را تقویت نمود و بهدور از تعصب، از میراث فرهنگی شایستهای که به اشتراک گذاردهاند بهرهمند شد.
یاسینی ادامه داد: جهانیشدن، هنر را نیز که زیرمجموعه فرهنگ تلقی میشود، تحت تأثیر قرار میدهد؛ هنری که در دنیای مدرن امری والا و گسسته از زندگی روزمره و همچنین فاخر، حاشیهای و جنبی تعریف میشد اما در دنیای پسامدرن یا مدرنیته متأخر، جایگاه آن، دچار دگرگونی شد و بهشدت در تعامل و پیوستگی با زندگی روزمره مردم قرار گرفت. صنایع خلاق در عرصه اقتصاد مطرح شد و در عرصه ارتباطات، رسانهها با مؤلفههای فرهنگی و عناصر هنری درهم تنیدند و چهبسا بسیاری از اغراض تعیین شده در عرصه سیاست بدون بهرهگیری از ابزار و اسباب فرهنگی و هنری رسانهها تحقق نیافتند. در عرصه اجتماعی نیز لایههای مختلف زندگی با هنر و فرهنگ درآمیخت. بدین ترتیب هنر بهمراتب بیش از گذشته با زندگی روزمره ارتباط یافته است. از سوی دیگر در فرایند جهانیشدن، دسترسی به اطلاعات و دانش در سراسر جهان باعث شده که شناخت هر ملت به هنر خود و نیز به هنر جهانی افزایش یابد و چهبسا هنرمندی که هنر جامعة خود را سرآمد هنرها میدانست با انواع هنرهای فاخر و ارزشمند دیگری نیز مواجه گردد. برخی از این آثار در رستة هنرهای جدید و مدرن، در قالبهای جذاب و فریبنده ارائه میشوند و برخی نیز آثار سنتی دیگر کشورها بهشمار میروند. در چنین مواجههای چهبسا هنرمند با احساس فرودستی نسبت به پیشرفتهای طراحی و اجرای این آثار، از ورود به میدان خلق اثر خود صرفنظر نماید؛ اما در بهترین حالت، هنرمند میتواند با مبنا قرار دادن اشتراکات فرهنگی و سنجش کاستیها و قابلیتهای آثار به بیان نوینی در هنر خود دست پیدا کند. به بیان دیگر، پویایی در این عرصه و خلق اثر هنری از یکسو به جهت رقابت با هنرمندان جهانی، دشوارتر و از سویی به دلیل کثرت منابع الهامبخش و آموزنده و برخورداری از امکانات متنوع، سهلتر شده است. بدین ترتیب اهمیت بازتولید و احیای آثار با توجه به شرائط تنگاتنگ رقابت در صحنه جهانی، لزوم شناخت مقتضیات زمانه و آگاهی از روحیات، احساسات و عواطف مخاطب را دوچندان مینماید.
یاسینی سپس با تأکید بر اهمیت اصل معاصریت در هنرهای سنتی، ضرورت انطباق با شرایط کنونی را مهم برشمرد و در ادامه به ویژگیهای این شرایط پرداخت. وی اظهار داشت: هنر در تعریفی کلاسیک، بهطور کلی تجسم و ترسیم احساسات و ادراکات هنرمند تعریف شده است. همانطور که مشاهده میشود بار معنایی این تعریف بیشتر به هنرمند و تفسیر وی معطوف است. در دورة مدرن، سهم اثر هنری فزونی مییابد تا آنجا که نقش مؤلف و مخاطب در آن کمرنگ شده و اثر فاخر و والا موضوعیت مییابد. در دوران کنونیِ پساتجدد یا پسامدرن، سویة این تأکید متوجه مخاطب میگردد و مخاطب حتی در فرایند تولید اثر نیز مشارکت میجوید. یاسینی در ادامه گفت: اهمیت این ملاحظات از آنروست که حضور ما بهعنوان یک ملت با پشتوانه غنی فرهنگی و هنری در عصر جهانیشدن، مستلزم پاسداشت مواریث سنتی و بازتولید فرهنگ و هنر در عرصه کشوری و جهانی به منظور تعامل هرچه بیشتر با مخاطب اثر هنری است. چنین فرایندی بنا بر اقتضائاتی که دارد، منوط به انجام پژوهشهای گوناگون، و آزمون و خطا در این کارزار است. باید گفت آثار هنری که جلسه امروز در جهت معرفی آنها تشکیل شده است تا حدودی بدین توفیق دست یافتهاند.
این پژوهشگر هنری ادامه بحث خود را به ارائه گزارشی عینی از فعالیتهای هنرمندان سنتگرایی که در محدودة جغرافیای فرهنگی ایران با توجه به فرایند جهانیشدن تلاشهایی داشتهاند، اختصاص داد و گفت:
خادمعلی هنرمندی شیعه از قوم هزاره در افغانستان است که در استرالیا سکونت دارد. قوم هزاره به عنوان یک اقلیت، در معرض تهاجم اقوام دیگر و همچنین طالبان بوده و از سه نسل گذشته مجبور به مهاجرت به پاکستان شده است. نقاشی خادم علی با عنوان «رستم» بهشدت ملهم از آثار شاهنامه است و البته آن را با مسائل روز منطقه و پرسشگریهای هنرمند زیسته در افغانستان و در چنین جهانی تلفیق مینماید. در تفسیر آثار خادمعلی و عناصر بهکار رفته در آنها نظیر دیو، به نظر میرسد از اقوام و قبایل مهاجم به مردم هزاره تصویری غیرانسانی ارائه شده و با ترسیم آنها بهمثابه موجودات غیرانسانی که باید از منطقه رانده شوند، یاد شده است. مجموعه آثار وی که در سال ۲۰۱۳ به نمایش گذاشته شد، نقدی بر این خشونت است که با الهام از عناصر نمادین به بیان مسائل امروز زندگی مردم پرداخته است.
رستم، خادم علی، افغانستان، گواش و طلا روی کاغذ، ۲۰۰۰
هنرمند دیگر، جمال عثماناُف اهل ازبکستان، با مجموعة «رؤیاها»، آثاری متأثر از شاعران پارسیگو نظیر مولوی، نوایی و نظامی خلق نموده است. در مطالعه این آثار باید به رواج هنر واقعگرای سوسیالیستی در منطقه توجه داشت و اینکه اثر وی نشان چندانی از رئالیسم ندارد. آثار این هنرمند را میتوان، چه در زمان حضور شوروی در این منطقه و چه پس از آن، در قالب جریانهای زیرزمینی مقاومت در برابر شیوة هنری مهاجم در نظر گرفت. در حال حاضر تولیدات این هنرمند با نوعی نمادگرایی و رئالیسم همراه شده است.
جمال عثمانف، ازبکستان، رویاها، رنگ روغن روی بوم، ۲۰۱۰
تصاویر بعد آثاری از کشور تاجیکستان هستند. گفتنی است که سبک نقاشی در تاجیکستان قرابت مشهودی با نگارگری ایرانی دارد و در اینجا تصاویری ارائه میشوند که با استفاده از تکنیک موزائیککاری بر دیوارههای بلند شهر شکل گرفتهاند. یک تصویر از موزاییک دیواری متعلق به ۱۹۷۱ در زمان حضور شوروی انجام شده و سه نسل پدربزرگ، پدر و پسر را به نمایش میگذارد. در پیشزمینه پدر در حال کشت و زرع و بهنوعی عامل توسعه اقتصادی است و پسر با یونیفرم مدرسه بر نظام آموزش جدید دلالت میکند.
دیوار شهری، صادق اف، بیگیم اف، خیابان ابوعلی سینا، تاجیکستان، موزاییک دیواری، ۱۹۷۱
در آثار مشابه دیگر نیز تصاویر از زندگی سنتی تاجیکها همزمان با حضور شوروی در منطقه حکایت میکنند: تصویر زنی با یک غنچة گیاه کتان یا پنبه در دست که مبین توسعه اقتصادی از طریق کشاورزی در همان دوره است؛ نمایش تصاویری از توسعه فناوری و پیشرفتهای علمی شوروی در آن دوران از جمله سفر به ماه، در کنار نمادهایی از سابقة فرهنگی تاجیکستان که در برخی تصاویر ملاحظه میشود؛ تصویری از مراسم عروسی به سبک سنتی در تاجیکستان و نمونههایی نظیر این، نشانگر همنشینی و تعامل میان هنرهای سنتی و اقتضائات زمانه این هنرمندان است که با هدف حفظ فرهنگ و سنت، در صدد مطالعه قالبها و زبان نوین هنری برآمده است.
دیوار شهری، ژاداموف، سربریانسکی، رحیم اف، چاپکین، پوتانف و شاراپف، خیابان تهرون، ساختمان گلستان تاجیکستان، موزاییک دیواری، ۱۹۷
تصویر موزاییک دیواری دیگری نیز که مربوط به یک سالن تئاتر عروسکی در تاجیکستان است و پس از تفکیک و استقلال از روسیه اجرا شده همان رویکرد را عرضه میدارد. نکته مهم در خصوص این آثار هنری آن است که با وجود آنکه هنرهای سنتی این منطقه مناسبت چندانی با این ابعاد و متریال برای ترسیم نقوش و مضامین نداشته است اما این هنرمندان به آفرینش آثار در این سطوح با چنین ابعاد و تکنیکی همت گماردند و همزمان، مولفه های هویتی را در آنها بازنمودهاند. اگرچه ممکن است بسیاری از این آثار به سفارش دولت و در جهت تبلیغ افکار سوسیالیستی رقم خورده باشند اما هنرمندان بومی این منطقه از رهگذر این تجربه به دو مهم دست یافتند: در تمام آثار در حد توان از عناصر سنتی هنرهای بومی استفاده شده که بارزترین آنها رنگهای بهکار رفته است؛ و نیز مؤلفههایی در تصاویر از سنتهای قدیم این مردمان روایت میکند و نشانههایی از آداب، رسوم و آیینهای این منطقه را حتی در دوران سلطه به منصه ظهور میرساند.
در تمامی این نمونهها ملاحظه میشود که عناصر فرهنگی بومی در متن موزائیک دیواری و تصاویر بزرگی که ابعاد آن چندان با قالبهای سنتی ارائه آثار سازگاری نداشته نمودار شده است. قابل توجه آنکه گرچه جامعة تاجیکستان در مقطع خاصی از تاریخ خود دچار دینزدایی شد اما چنانچه از تصویر یک مجسمه در این منطقه برمیآید، بارقههایی از شیوههای نگارگرانه در قالب تجسمی از یک بانوی محجبه، با ظرافتهای نگارگری در یک اثر حجمی نمودار شده است.
مجسمه بانوی محجبه، تاجیکستان
یاسینی در ادامه گفت: همچنین در افغانستان شاهد دستبافتهایی سنتی هستیم که نقوش آنها متأثر از شرایط اجتماعی ویژة حاکم بر منطقه است. این دستبافتهها به قالیهای جنگ معروفاند و در برخی از موزههای دنیا نیز به نمایش درآمدهاند. نکته جالب توجه در خصوص این قالیها آن است که اگر از فاصله نسبتاً دور به آنها نگریسته شود، تفاوت موتیفهای سنتی با نقوش دیگر بکار رفته مشهود نیست و ناظر، صرفاً با نزدیکتر شدن به آثار، به ماهیت نقشمایههایی برگرفته از ابزار جنگی نظیر تانک، نارنجک، اسلحه و غیره پی میبرد. در واقع، هنرمند در بستر ساختار سنتی قالیبافی به خلق نقوشی متعین و غیر انتزاعی پرداخته است. دیگر نمونههایی از این قالیها که بهدست هنرمندان ترکمن پاکستانی بافته شده نیز برخورد هواپیما به برجهای دوقلوی آمریکا در ۱۱ سپتامبر را تصویرسازی کرده است.
Soldiers,made by Turkmens in Afghanistan, pre-1989
هنرمند دیگری به نام فائقاحمد، اهل جمهوری آذربایجان نیز با استفاده از تکنیک نصب (اینستالیشن)، به خلق روایتهای نوینی در سنت قالیبافی دست یافته است. وی در سال ۲۰۱۴ مجموعهای به نام «کندوکاو تخممرغ بزرگ» ارائه نمود که در آن از طریق ترکیب قالی و سایر مواد، احجامی را ارائه کرد که تلفیقی از هنر سنتی و مدرن محسوب میگردد.
فرش، فائق احمد، باکو، جمهوری آذربایجان
کندوکاو تخم مرغ بزرگ، ، فائق احمد، باکو، جمهوری آذربایجان، ۲۰۱۴.
یاسینی ادامه داد: در ژاپن نیز برخی هنرمندان از هنر بافتنی (که بهطور سنتی با هدف تولید لباس و اجناس کاربردی استفاده میشود) برای یک بازتولید و خلق سازة بافتنی (برای تعامل با مخاطب به شکلی نوین) یا از هنر دوخت و گلدوزی، برای خلق آثار حجمی استفاده کرده، یا در بافت فرشهای ماشینی از ثبت تصویر شخصیتهای اسطورهای و محبوب ژاپنی به منزلة یک بازنمود فرهنگی در کالای هنری مدرن، بهرهبرداری کردهاند. به چنین رویکردهایی، میتوان استفادة برند هرمس (برند جهانی مد و لباس)، از نقوش سنتی فرش تبریز در طراحی یک مجموعه لباس، و همچنین استفادة یک گروه موسیقی کرهای از نقوش پارچه قلمکار اصفهان را نیز افزود.
یاسینی در نتایج بحث خود بیان داشت: توجه به نمونههای نامبرده حاکی از فرصتهایی است که فرایند جهانیشدن به مثابه یک فرصت، میتواند برای هنرهای سنتی به ارمغان آورد و به سنتها معاصریت بخشد اما توجه به این نکته نیز ضروری است که بهرهگیری از این فرصتها با تعمق در الزامات و اقتضائات فرهنگ ایرانی اسلامی ممکن است. بدین منظور میبایست فارغ از خودشیفتگی، به مطالعه، بازنگری و نقد میراث هنری خود، و همچنین شناخت هنرهای سایر ملل پرداخت چراکه تداوم حیات فرهنگی ما در گردونه جهانیشدن مستلزم تعامل مؤثر و سازنده با سایر فرهنگها است.
یاسینی سخنان خود را با نقلقولی از کومارسینگ به پایان برد که گفته است: «جهانیشدن شاید برای هنرهای ما مصیبتبار و چونان توفانی ریشهبرانداز بهنظر برسد که شرائطی فراهم میآورد که در آن، قیمت بازار جایگاه هنر را مشخص نموده و تولید هنری فارغ از ملاحظات فرهنگی صورت میپذیرد اما از نگاهی دیگر، جهانیشدن را میتوان فرصتی شگرف برای ملتهایی با غنای فرهنگی دانست که قادر خواهند شد بر دنیا تأثیر گذارند».
پس از سخنرانی رئیس پژوهشکدة هنر پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، صدری و عصمتی به توضیح مراحل طراحی و تولید آثار هنری خود پرداختند.
صدری، در ابتدا انجام این پروژة مشترک هنری را حاصل تجربیات خود و همکارش در چند حوزه مختلف هنر از جمله نقاشی، مجسمهسازی و نگارگری، و همچنین حاصل بهرهمندی از تجارب آقای علی حمیدی در زمینة ریختهگری دانست. وی ساخت مجسمهها را نه تقلید عینبهعین از نگارهها بلکه برداشتی پژوهشمدارانه از ویژگیهای زیباییشناختی مطرح در نگارگری توصیف نمود و گفت: در واقع این فرایند شامل شناخت این ویژگیها و ارائه آنها در قالب حجم میشود، بهطوریکه مجسمهها علاوه بر حفظ هویت ایرانی، بهنحوی پاسخگوی تحولات زندگی امروز باشند. وی خاطرنشان ساخت که بهرغم همجواری و همافزایی رشتههای مختلف هنر اسلامی در ادوار پیشین و بالندگی هر یک از آنها تا سرحد کمال، این روند توسعهای در دورة معاصر بسیار کند شده و برخی از این هنرها به حاشیه رفتهاند. در جهت بهبود این شرائط اقداماتی در زمینه نقاشی، گرافیک و هنرهای جدید از جمله: هنرهای محیطی و چیدمان از طریق بهرهگیری از مولفهها و نقشمایههای سنتی صورت پذیرفته، اما در آثار حجمی به کمتر اقدامی در این باره میتوان اشاره نمود.
صدری گفت: در فرایند تولید آثار حجمی مورد بحث این نشست، بنابر مطالعات تطبیقی میان آثار نگارگری با آثار حجمی و نقشبرجستههای دورههای هخامنشی و ساسانی، مشخص گردید که هدف از این حجاریها شبیهسازی صِرف طبیعت نبوده است. در طراحی این آثار، صورت طبیعی موجودات با عبور از صافی ذهن هنرمند، نگاه و باورهای وی را با خود همراه نموده و در نمونههایی مثالی عرضه شده است. تلاش ما در آثار هنری تولید شده بر آن بود تا این معرفت و شناخت را در آثار خود ارائه دهیم. تبلور چنین عملکردی در عناصر تصویری مستلزم دقت و سنجیدگی در ترسیم خطوط است. با کوچکترین اختلال، شفافیت بیانیِ نمونة مثالی از دست میرود. نکته مهم دیگر رعایت پرسپکتیو بنا بر تعریف آن در آثار ایرانی است که با پرسپکتیو به معنای اصول مناظر و مرایا در آثار غربی متفاوت است. عنصر نور رکن دیگر قابل تأمل در آثار ایرانی است. به تبع تابش نور، سایههایی در اطراف نقشبرجستهها ایجاد میشود که از میزان قلمکاریها حکایت میکند. گویی نشست و برخاست قلم به کمک این سایهپردازیها بهوجود آمده است. با تابش نور به حجاریها، حجم ایجاد میشود و این احجام با میزان پردازهای بهکاررفته برای اشیاء و پیکرهها در نگارگری هماهنگی دارد. صدری افزود: سعی ما بر آن بود که وقتی این آثار حجمی در معرض تابش نور قرار میگیرند، فقط نمود این مقدار پرداخت و برجستهنمایی در آثار باشند. برای این منظور گاه در مرحلهای که خمیر روی آرماتور بود، از طریق تابش نور، به تطبیق و تنظیم سایههای پدیدآمده با قلمگیریها میپرداختیم. در واقع، هر کدام از این شاخصههای زیباشناختی عاملی در جهت نزدیکسازی آثار به نگاه خاص نگارگری ایرانی شمرده میشود که در نهایت به مجسمههای اقتباسشده هویت میبخشد.
صدری سپس به منظور تبیین اصالت و هویت مشترک نگارگری و حجاری، و همچنین شرح کارکرد خط در آنها، نمونههایی از حجاریها و آثاری از سلطان احمد جلایر ارائه نمود و به قلمزنی، برجستگیها و نوع پرداخت آثار در چهرهها، مو، فرم بینی و لبها، اسلیمیها، پارچهها و چین لباسها، و دیگر اجزاء توجه داد. وی در خصوص این اجزاء بدین نکته اشاره کرد که در چیدمان آنها گویی مبدأ و مقصد مشخصی وجود دارد و هیچیک مجزا نیستند. حقیقت آن است که آثار ایرانی از پیش از اسلام تا بعد از آن از هویت یکسانی برخوردار بودهاند و تلاش ما حفظ این هویت در مجسمهها بوده است.
عصمتی، بهعنوان هنرمند دیگر خالق مجسمهها، بحث خود را به ارائه مبنا و ساختار علمی این آثار و رویکرد بینامتنی و ترامتنی آنها اختصاص داد. وی اظهار داشت در رابطه میانمتنی که در بحثهای پیشمتنی مطرح میشود، دو نوع رابطه بهعنوان رابطة همانگونگی و تراگونگی شناخته میشوند. همانگونگی رابطهای است که در آن تقلید وجود دارد یعنی هنرمند از پیشمتن بهطور مستقیم و بدون تغییر و تحول استفاده میکند. این در حالی است که تراگونگی با نوعی تحول و تغییر همراه است. هر یک از این روشها در روابط بینامتنی خود دارای زیرگروههایی هستند و دلیل و مبنای تقسیمبندی این زیرگونهها به کارکرد آنها مربوط میشود. این کارکردها عبارتند از تفننی، طنزآلود و جدی.
کارکرد تفننی به تغییر ساختارهایی گفته میشود که مثلاً در بازیهای رایانهای در خصوص یک داستان شاهنامه صورت میپذیرد و تولید بازی برای سرگرمی و سایر اهداف در حاشیه این هدف است. استفاده سالوادور دالی از مونالیزا (به عنوان پیشمتن) در آثار خود مصداقی از کارکرد طنزآلود است. کارکرد سوم که مجسمهها ذیل آن قرار میگیرند جایگشتی است که تغییر ساختار به صورت جدی در آن اتفاق میافتد.
پرسشی که در اینجا مطرح میشود آن است که مبنای تقسیم اثر به همانگونگی و تراگونگی چیست؟ پاسخ در تغییر سبک است. زمانیکه در سبک تغییر و تحولی صورت میپذیرد با تراگونگی مواجهیم. تقلید یا عدمتقلید مبین تراگونگی یا همانگونگی اثر است. باید توجه داشت که همانگونگی یا تراگونگی مطلق نداریم.
نکته دیگر آنکه در یک رابطة بینامتنی لزوماً از دو متن سخن نمیرود و این رابطه محدود به دو متن نمیشود. چهبسا متون متعددی دخیل باشند که هر یک بنا به ساختار خود نقشی ایفا کنند. همچنین باید به این نکته اشاره کرد که انواع گوناگونی از پیشمتن وجود دارد که میتوان آنها را به دو قسم صوری و محتوایی تقسیم نمود. برخی از متون بر ظاهر و برخی دیگر بر محتوای اثر تأثیر میگذارند. عصمتی افزود: اشعار حافظ مثالی از پیشمتن محتوایی در فرایند تولید برخی از مجسمهها بهشمار میروند. از پیشمتنهای مؤثر در تولید مجسمهها تجربیات ما در زمینة نگارگری از سال 74 تاکنون بوده است. بهمنظور تبیین چنین تأثیری، عصمتی تصاویری از آثار نگارگری خود و صدری را ارائه نمود و از تلاشها در جهت اشراف بر سبک قهوهخانهای و سپس مدرن سخن گفت؛ ضمن آنکه بر لزوم شناخت هنرهای سنتی پیش از پرداختن به سبکهای مدرن تأکید ورزید. در واقع هنر مدرن معطوف به ظاهر و قشر بیرونی، و هنر سنتی از جمله نگارگری متوجه ماهیت و درونمایه موضوعات است. وی به عنوان پیشمتن دوم از وجوه مشترک آثار هخامنشی و نگارگری نام برد و بهعلاوه تجارب سیسالة خود و صدری در حیطة مجسمهسازی را به عنوان پیشمتن دیگر برشمرد و به ارائه تصاویر برخی از این تجربیات پرداخت.
در ادامه بحث برخی از پیشطرحهایی که برای مجسمهها ترسیم شده بود و منبع اقتباس آنها از نگارههای «معراج» سلطان محمد، «درویش بهشتی» رضا عباسی و مجموعه «سماع» استاد تاکستانی تا نگارة «چوگانبازی سیاوش» در شاهنامه طهماسبی ذکر شد، نمایش داده شد و در آخر برخی معضلات موجود در فرایند طراحی و اجرای آثار به اختصار مطرح گردید، از جمله: مسائل مربوط به تغییر از سطح دوبعدی نگارگری به حجم سهبعدی مجسمهسازی، دید تک زاویهای در نگارگری که در صورت اجرا در حجم به عدم ایستایی اثر میانجامد، و پیچیدگیهای پرداختن به تزئینات در مجسمهسازی در قیاس با نگارگری.
رجبی در آخرین بخش نشست ضمن ابراز امیدواری برای تداوم این روند در میان هنرمندان، به جمعبندی مسائل مطرحشده پرداخت.
این استاد نگارگر اظهار داشت: تعامل گفتمانی لزوماً در بستر ادراک مشترک شکل میگیرد، در غیر این صورت محلی از اعراب و اعتبار ندارد. شاید بتوان گفت در بحث از هنرها، این زمینة مشترک در واژة هنر نهفته است که البته باید جوهر آن شناخته شود. بهویژه در هنر، علم با عمل همراه است، بهطور مثال تا کسی ساز در دست نگیرد و ننوازد موسیقی را در نمییابد. البته باید توجه داشت که در این مسیر چشم به هر تصویر نازیبایی نیفتد، گوش به هر صدای ناسازواری نیالاید و دل به هر غمازی نگراید تا ذوق سلیم بماند و نپژمرد.
وی افزود: رابطة نقاشی و مجسمهسازی برآمده از رابطة چشم و ذهن است و در نهایت، دست، عملکرد این دو و حقیقت وجودی ما را به نمایش میگذارد. تجربة هنری ابتدا از حس میگذرد و سپس به مرحلة عمل میرسد.
آب و خاک هر کدام ویژگی خود را دارند اما وقتی با هم ترکیب میشوند ویژگیهای خود را از دست داده و نام جدید گِل میگیرند و صاحب ویژگیهای جدید میشوند. اینک میتوانند از آتش بگذرند و تبدیل به مجسمهای شوند که هزار سال ماندگاری دارد. گل در دست هنرمند حقیقتبین یک موجود بیهویت و بیجان نیست. نزد چنین هنرمندی همهچیز دارای «حق» است. اثرِ مخلوق این انسان که دائماً حق را میبیند از نقاشی تا مجسمهسازی و غیره، هنر دیگری است و جان دارد. این هنرمند میداند که خط وجود خارجی ندارد، بلکه از فرم انتزاع میشود و متعلق به عالم تجلی است. باید خط و حجم را شناخت و نسبت به تفاوتهای هر دو اصطلاح ترسیم و طراحی آگاه بود.
این دقائق و ظرائف از دیرباز در فرهنگ ایرانی قابل ملاحظه بوده است. بهطور مثال حجاریهای هخامنشی گویی درصدد جدایی از متن سنگ هستند که واقعاً نیز جدا میشوند و یک حجم کامل را تداعی میکنند که فقط از گوشهای به متن چسبیده است. هنرمند در تقید به متن از روش نمایش لایهلایه استفاده میکند. سه لایه، یک حجم برجسته را میسازد که میتوان این لایهها را با خط تفکیک نمود. همین شیوة بازنمایی در ادوار آتی در نگارگری ایرانی ورود یافت و پرسپکتیو لایه لایه را ایجاد کرد که با پرسپکتیو نقاشیهای کلاسیک اروپایی بسیار متفاوت است.
این استاد دانشگاه در آخرین بخش سخنان خود، در بحث صیانت از هویت، هرگونه تحول را به دو علت فاعلی و قابلی نسبت داد و بهویژه اهمیت علت قابلی را در این میان مهم خواند. بدین معنا که حفظ قابلیت و پاسداشت میراث گذشتگان هر هجمهای را بیاثر میکند و از سوی دیگر با از دسترفتن این قابلیت، علت فاعلی و بیرونی جولان یافته و چهبسا در تاختوتاز خود آسیبها و لطمات جبرانناپذیری وارد نماید.
ویراستار و تدوین کننده: زهرا عبدالله