نقد کتاب «تکوین نهاد مرجعیت تقلید شیعه»

نقد کتاب «تکوین نهاد مرجعیت تقلید شیعه»

نقش روحانیت باید در شکل‌گیری مرجعیت سیاسی عمیق‌تر بررسی شود

محمدعلی حسینی زاده در نقد کتاب «تکوین نهاد مرجعیت تقلید شیعه» گفت: بحث درباره سیاست و تحولات سیاسی در کتاب باید بیش از صفحات کنونی باشد و نقش روحانیت را در شکل‌گیری مرجعیت سیاسی چه به صورت مثبت و چه منفی به صورت عمیق‌تر بررسی کرد.

نشست نقد و بررسی کتاب «تکوین نهاد مرجعیت تقلید شیعه» با حضور حجت السلام حمید پارسانیا، استاد دانشگاه تهران و دکتر محمدعلی حسینی زاده، استاد دانشگاه شهید بهشتی و دکتر محسن صبوریان، مولف اثر دوشنبه 25 شهریور در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.

محمدعلی حسینی‌زاده گفت: عنوان کتاب برایم بسیار جذاب بود، زیرا به این موضوع در منابع فارسی بسیار کم پرداخته شده و اغلب این موضوع در آثار شیعه‌شناسان غربی مورد توجه قرار گرفته بود، در حالی که بسیار موضوع مهمی است و نقطه عطفی در تاریخ مذهب شیعه به شمار می‌آید که مولف با بررسی منابع تاریخی سراغ تحلیل موضوع رفته است و دست‌پخت مولف متن روان و خوشخوانی است که باعث می‌شود مخاطب به راحتی و سرعت کتاب را مطالعه کند که این نوع نوشتن مولف جوان کتاب جای تحسین دارد.

وی افزود: مولف در بحث روش و مبنای نظری از نظریه جامعه‌شناسی تاریخی و دیوانسالاری وبر استفاده شده که با این روش موافق نیستم، به نظرم انتخاب خوبی نیست. نکته دیگر در بحث روش کتاب‌های زیادی تالیف شدند که مولف در مواردی به آنها اشاره کرده که در آن منابع مولفان به آرائه نظریه وبر شدند که بهتر بود، مولف مباحث و طریقه استفاده نظریه وبر را در این منابع با دقت بیشتری مطالعه می‌کرد، اگر مولف با دقت بیشتری منابع را بررسی می‌کردند، به نظرم به نتیجه دیگری در نظریه وبر می‌رسیدند.

استاد دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد: وقتی از تکوین نهاد مرجعیت صحبت می‌کنیم، باید سراغ نهادهای تاریخ برویم، زیرا نهادهای تاریخی به خوبی پاسخگوی مباحث نظری خواهد بود، به دلیل این‌که در زمینه نهادگرایی تاریخی، شاخه‌های متنوع و تالیفات بسیار مختلف وجود دارد، لذا برای نهاد نه سازمان و دموکراسی از نظریه نهادگرایی می‌توان استفاده کرد. وقتی کتاب را دیدم، تصورم بر این بود که از نظریه نهادگرایی استفاده شده، اگرچه این نظریه چندان در جامعه دانشگاهی ما شناخته شده نیست، اما به هر حال روش و نظریه‌ای است که در بحث از نهادهای مذهبی به خوبی می‌تواند پاسخگو باشد به ویژه در نهادگرایی تاریخی که مفاهیمی دارد که آن مفاهیم را خیلی خوب می‌توانستید استفاده کنید، در مجموع به نظرم در بخش روش نمی‌توان چندان حسنی برای کتاب در نظر گرفت، زیرا با حذف روش هم هیچ اتفاق خاصی نخواهد افتاد.

محمدعلی حسینی‌زاده گفت: نکته دیگری که در کتاب به سرعت به ذهن می‌آید، به عنوان کتاب برمی‌گردد، وقتی سخن از تکوین نهاد مرجعیت است، اما مولف بعد از فصل نخست در فصل دوم سراغ نهاد روحانیت می‌رود! در حالی که نهاد روحانیت با نهاد مرجعیت کاملا فرق دارد. در کتاب شکل‌گیری نهاد روحانیت در قرن 18 بحث ‌شده و نهاد مرجعیت به عنوان یکی از شاخه‌ها و پیامدهای نهادی شدن روحانیت مطرح می‌شود. بنابراین بحث اصلی کتاب نهاد روحانیت است و با عنوان کتاب چندان سازگار نیست.  

وی افزود: وقتی کتاب را می‌بینم، توقع دارم یک بحث نظری مطرح شود، در بخش‌هایی از کتاب بحث نظری مطرح شده، اما در عمده مباحث تاریخ بر نظریه و تحلیل آن سایه انداخته است. به هر حال نمی‌توان از مولف جوان خرده گرفت و از یک رساله دکترا انتظار کار نظری عمیق داشت، اما به هر حال می‌توان با تذکر به این نکته امید داشت، مولف در آینده به کارش عمق بیشتری بدهد. نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد، گستردگی موضوع است که به نظرم در این رابطه باید قدری محدودتر رفتار کرد و موضوعات را گسترش نداد، ما ایرانیان به ویژه در دوران تحصیل درباره موضوعات تحقیقی، دامنه موضوعات را خیلی گسترده می‌گیریم و دوست داریم از آفرینش انسان تا ظهور حضرت موعود بحث و تحلیل کنیم. در حالی که هر چه دامنه را وسیع‌تر بگیریم، عمق کار کمتر می‌شود.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد: کتاب از یک دوره تاریخی شروع شده، در ادامه بحث شیخ مفید، دوره نصر بغداد و در خاتمه دوره پهلوی را بررسی کرده است. وقتی دامنه این‌قدر وسیع است به طور طبیعی مولف دیگر فرصت نمی‌کند به برخی موضوعات بپردازد. نکته دیگر این‌که در تک تک مباحث مطرح شده در کتاب، منابعی وجود دارد که به نظر می‌رسد مولف آن منابع را ندیده است.

محمدعلی حسینی‌زاده گفت: وقتی بعضی منابع کتاب را به دقت خوانده باشید و بعد به کتاب «تکوین نهاد مرجعیت تقلید شیعه» مراجعه کنید، احساس می‌کنید، نکته تازه‌ و بدیعی برایتان ندارد. از طرفی بحث مرجعیت شیعه از دهه 60، 70 در میان شیعه‌شناسان شروع شده و کتاب‌های مهمی در این زمینه تالیف شد، برخلاف ادبیات فارسی که تالیف درباره مرجعیت شیعه چندان پررنگ نیست، در ادبیات انگلیسی، آثار بسیار غنی وجود دارد که نیاز است که در ادبیات فارسی به طور جدی این آثار بررسی شود و اگر نقدی وارد است، مطرح شود.

وی افزود: مولف از برخی موضوعات جدی خیلی راحت عبور کرده است، شاید به دلیل گستردگی موضوع باشد، اگرچه به نظرم نکات تاریکی در برخی موضوعات وجود دارد که جای کار بیشتری را می‌طلبد، از جمله درباره مکتب حله موضوع مهمی است که باید بیشتر از این به موضوع پرداخته شود، علامه حلی بر تاریخ شیعه بسیار تاثیرگذار بوده و بازگشت به این مکتب می‌تواند خیلی به حل مسائل امروز ما کمک کند؛ باز بودن مکتب و گشودگی آن نسبت به اهل‌سنت خیلی اهمیت دارد. از طرفی بحث اجتهاد تا زمان علامه حلی در شیعه پذیرفته نمی‌شد، اگرچه ممکن است بگویند بحث بی‌راهی است، اما واژه اجتهاد به کار برده نمی‌شد، بعدا در دوره علامه حلی از آن استفاده شد، درست زمانی که در اهل سنت باب اجتهاد بسته می‌شود. دوست داشتم که مولف به تاثیر احتمالی غزالی بر علامه حلی در اصول فقه بپردازد و این موضوع را باز کند، به جای این‌که موضوعات بسیاری باز شود و هر کدام نیمه باز بماند.

عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی ادامه داد: درباره تحولات تاریخی بعد از صفویه در کتاب مطالبی آمده و در واقع دورانی از تاریخ شیعه پس از سقوط صفویه پایان یافت که این دوره تاثیر بسیار زیادی بر شیعه گذاشت و پس از آن دولت نادر و زندیه برخورد متفاوتی با روحانیت داشتند، موقوفات را از روحانیت گرفتند، بخش زیادی از روحانیت از ایران مهاجرت کردند، در دوره قاجار، روحانیون سیاست بر عکس را در پیش گرفتند و بعد از 80 سال خواستند بازگشت به صفویه داشته باشند، اما این بار علما نگاه دیگری به حکومت داشتند. مرور این وقایع بسیار کمک می‌کند که زبان تاریخی نهاد روحانیت را بهتر بشناسیم، به نظرم بحث درباره سیاست و تحولات سیاسی در کتاب باید بیش از صفحات کنونی باشد، گرچه به صورت کوتاه اشاره شده، اما به نظرم باید به آن عمیق‌تر اندیشید و نقش روحانیت را در شکل‌گیری مرجعیت سیاسی چه به صورت مثبت و چه منفی بررسی کرد.

محمدعلی حسینی‌زاده گفت: برخی مولفان معتقدند که فتحعلی‌شاه خیلی در شکل‌گیری نهاد مرجعیت نقش داشته است، اگرچه به دلایلی با این سخن موافق نیستم. نکته دیگر که نادیده گرفته شده، بحث رقابت‌ها و منازعات مذهبی در ایران اعم از منازعات صوفیان، شیخیان، مسیحیان و بعدا بابی‌هاست که این منازعات بسیار در تمرکز اقتدار در روحانیت تاثیرگذار بود. در آن دوره احساس می‌شود که دعوایی وجود دارد بر سر مرجع خدا در جامعه شیعه چیست؟ شاه دیگر نمی‌تواند مرجع خدا باشد، اگرچه شاید صفویان به دلایلی می‌توانستند اما آقامحمدخان و فتحعلی‌شاه نمی‌توانند مرجع خدا در جامعه شیعه باشند، حال جایگزین این اقتدار از دست رفته چیست؟ پس تکلیف اقتدار چه می‌شود؟ لذا اگر دقت کنید نهاد اقتدار در این دوره شکل می‌گیرد.

ایفای مسئولیت فقیه رقیبی برای دستگاه سیاسی

حمید پارسانیا در ادامه این نقد گفت: کتاب «تکوین نهاد مرجعیت تقلید شیعه» نقطه عطفی در حوزه پژوهش دین در داخل ایران است که جای تحسین دارد و من هم به صورتی در فرایند تکمیل آن حضور داشتم، کار رساله اقای صبوری است و من برداشتم خودم را به لحاظ روش ذکر می‌کنم. بخشی از مسائلی را که بیان خواهم کرد، نگاهی به نظریه مطرح شده در تحقیق حاضر است که در بعضی از قسمت‌ها باید شفاف‌تر مطرح می‌شد. آقای حسینی‌زاده درباره نظریه به کار گرفته شده در کتاب نظری داشتند که من نیز بحثم را از همین مساله آغاز می‌کنم. ابتدا باید بگویم رساله ارائه شده نوعی جامعه‌شناسی تاریخی درباره مساله تکوین نهاد مرجعیت است و رویکردی اجتماعی به زمینه‌های بروز آن دارد.


وی افزود: البته مساله قدرت و اقتدار نیز بخشی از این امر است و متمرکز روی حوزه اقتدار نیست، گرچه اقتدار نیز سهم مهمی در مساله به خود اختصاص داده است. از طرف دیگر به لحاظ روش تصور می‌کنم رویکردی که در تحقیق به کار گرفته شده، نوعی از پدیدارشناسی معناست، چون مففهوم پدیدارشناسی را که به کار می بریم، خیلی مفهوم عریضی را استفاده می‌کنیم، یعنی با کلمه پدیدارشناسی یک تفکیک را قائل می‌شویم و آن تفکیک به لحاظ معناست و حضور معنا در سیستم و حیات ثانی است و از طرفی ذات‌گرایی به نسبت معنا در مقابل برساخته دانستن  آن است، رویکردی که معنا را به افق‌های دیگر تحلیل می‌برد، ضمن این‌که برایش نقشی قائل هستند، اما حوزه اصالت و ذات را برای آن قائل نسیتند، لذا کتاب از این زاویه و منظر به شکلی پدیدارشناسی است و برای معنا ذات قائل است و این ذات در حوزه تاریخ فعال می‌شود و الزامات و اقتضائات خودش را به تدریج به سمت ظاهر و بارز کردن می‌برد.   

استاد دانشگاه تهران ادامه داد: با این نگاه مرجعیت یک معناست که در نظام معنایی و در مقطع تاریخی خاصی فرصت بروز و ظهور با عمل کنشگرانی که وجود دارد، پیدا می‌کند. حضور معنا در عرصه حیات و زیست به شکل برساخته است، گرچه معنا خودش ذات دارد، اما این‌که کنشگران معنا را می‌آورند، فعل انسانی و لحظه به لحظه تاریخی است و نیاز به رصد دارد و کنشگر با اقبال و ادبار خودش می‌تواند آن ذخیره‌ای که از معنا تحقق پیدا کرده، چگونه با آن رفتار کند و فرصت‌هایی را که به وجود آورده، چگونه از آن بهره ببرد یا فرصت‌سوزی کند.

حمید پارسانیا گفت: بنابراین تحقیق مطرح شده، کاملا یک کار تاریخی است و معناشناسی فقهی، کلامی، اصولی و فلسفی نیست. به عبارتی قصد ندارد که به بحث درباره چگونگی اجتهاد و فتوا و غیره در نظام معنایی شیعی ‌بپردازد و وارد نزاع‌های اصولی یا کلامی اخباری یا اصولیون شود و سراغ بحث‌های میان بحرالعلومی و محدث بحرانی برود، اما تعامل هر کدام از این رویکردها را با توجه به بستر تاریخی و وضعی را که به وجود آوردند، بر آن شده تا دنبال کند. لذا بر اساس این رویکرد، مساله مرجعیت پدیده‌ای است که به نظام فکری شیعه بازمی‌گردد، اگر مولف سراغ شیخ مفید رفته یا زمینه تاریخی را پیدا کرده، عقبه‌های امتداد این معنا را دریابد.  

وی افزود: درست است که مفهوم مرجعیت یک مفهوم تاریخی متاخری است، همان‌طور که روحانیت نیز خیلی متاخر است، اما این مفهوم ترکیبی از حوزه افتاء و ولایت است که در یک فرصت تاریخی خاص شکل گرفته و فرصت بروز و ظهور پیدا کرده این ترکیب و امتزاج پدید آمده است. در نظام اندیشه شیعه، عالم و فقیه سه مسئولیت فتوا، قضا و ولا را بر عهده دارد؛ مسئولیت‌هایی که همیشه فرصت بروز اجتماعی نداشته و در زمان ائمه معصومین نیز این مسئولیت‌ها تحقق اجتماعی پیدا نکرده است.

عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ادامه داد: به لحاظ تاریخی در عصر غیبت بخشی از مسئولیت مرجعیت فرصت بروز پیدا کرده تا این نظام معنایی آن‌قدر مستحکم و ترویج شود که بتواند در جامعه نهاد ایجاد کند که این نهادسازی هم کمیت و هم کیفیت خاصی را می‌طلبد که کتاب به لحاظ جامعه شناسی‌تاریخی این موارد را دنبال کرده که در دوران صفویه، قاجار و پهلوی چه شرایطی داشته است و آنچه که مرجعیت را به وجود آورده در مقطع تاریخی میانه قاجار به دلیل منزلت اجتماعی است که فقیه پیدا کرده و جریان‌های معنایی رقیب حذف شدند، اگر جریان معنایی اخباری در فرهنگ ظهور پیدا می‌کرد، مرجعیت اجازه بروز پیدا نمی‌کرد و در جامعه محدثانی وجود داشتند که تنها نقل حدیت می‌کردند و بسیاری از روابط و مناسبات اجتماعی دگرگون می‌شد.

حمید پارسانیا گفت: در دوره میانه قاجار جایگاه و منزلتی که فقیه به دلیل ارتباط با حوزه فرهنگ و مردم پیدا می‌کند و تعاملی که در فتوا به وجود می‌آید، زمینه شکل‌گیری دو مسئولیت دیگر فقه یعنی قضا و ولا را به وجد می‌آورد و عالمان به قضاوت می‌پردازند، ایفای مسئولیت فقیه به عنوان رقیبی برای دستگاه سیاسی زمان به شمار می‌آمد و مهم‌تر از آن احکام ولایتی است که در مناطقی شروع به اجرای آن می‌کنند، به عبارت دیگر در این دوره فقیه تنها فتوا نمی‌دهد و مردم در رفتار خودشان تنها به فتوای او عمل نمی‌کنند، به نوعی متصدی جاری شدن و قوام فتوا در جامعه است و به تدریج به عرصه مدیریت اجتماعی می‌رسد.  

وی افزود: بنابراین فقیه در دوره میانه قاجار نهادی اجرایی را پدید می‌آورد و تنها یک نهاد علمی صرف نیست که فقط در زمینه ارتباطات فرهنگ عمومی مردم کار کند، بلکه ارتباط با مردم و شکل‌گیری تلگراف باعث می‌شود، نوعی تجمیع در ظرفیت عملی فقیه صورت بگیرد، ضمن این‌که ویژگی نهاد افتاء نیز در این است که قوامش بر علم و اعلمیت بوده است، لذا شخصی که تبلور علم در او جمع می‌شود و می‌تواند به صورت شاخصی بروز و ظهور پیدا کند و به نوعی تمرکز در او به وجود بیاید و هم به توانمندی علمی و هم زمینه ارتباطات اجتماعی و وسایل تکنولوژی ارتباطات کمک می‌کند تا عالم محلی به صورت عالم شناخته شده‌ای دربیاید که بیان و کلامش مورد مقایسه قرار بگیرد و شاخص باشد و تمرکز پیدا کند و این تمرکز در حوزه فتوا به تدریج زمینه اجرا و ولا را هم به وجود می‌آورد.  

عضو هیئت علمی دانشگاه تهران ادامه داد: ما نهادهای اجتماعی را به لحاظ مفهومی از یکدیگر تفکیک می‌کنیم، اما به لحاظ مصداقی خیلی از آنها قابل تفکیک نیستند، یعنی در حوزه فرهنگ، اقتصاد و سیاست مصدایق ارتباط در هم آمیخته‌ای دارند، اقتدار و ارتباطی که به وجود می‌آید، قاعدتا مناسبات و شکل اقتصادی خودش را هم باید نشان بدهد. یکی از کارهای خوبی که مولف انجام داده، نشان دادن ایفای نقش وقف در حوزه اقتصاد نهاد مرجعیت است و لذا صاحبان فتوا و یا نهاد علمی خود را به دلیل استغنایی که از ناحیه وقف پیدا می‌کرد، ظرفیت دیگری را که در فرهنگ دینی حضور دارد و آن خمس است، سراغ آن نمی‌رود و این ظرفیت مسکوت می‌ماند، اما به دلیل هجومی که به نهاد وقف به ویژه از دوره رضاشاه صورت می‌گیرد، ظرفیت دیگری در دورن این نظام معنایی شکوفا می‌شود.

پرونده‌های باز گسترده ضرروت تحولات تاریخی مرجعیت

محسن صبوریان در پایان این نشست با اشاره به برخی نقدها گفت: موضوع کتاب گفتمان سیاسی فقه شیعه نبود و از طرفی سعی بر آن بود که از نظریه گفتمان استفاده نکنم و در این کار به گفتمان‌های مختلف نقد نکردم، زیرا نقد نظریه گفتمان ارتباطی با کار من نداشت. شاید بد نباشد که درباره نظریه گفتمان توضیح دهم که به نظرم می‌رسید که این نظریه می‌توانست مبداء یکسری پژوهش‌ها باشد که بعدا درباره تاریخ علم یکسری کارها انجام شود.

وی افزود: تقریبا در دهه 70 گفتمان‌پژوهی در ایران خیلی رونق گرفت و عمدتا تحت تاثیر  دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران بود و بعد فوکو ترجمه و سکه اغلب پژوهش‌های سیاسی و اجتماعی شد، به طوری که اگر یک نفر تحلیل گفتمان نمی‌کرد، کارش به نوعی بی‌کلاس بود. در حالی که این تحول باعث شد ما فرم تحلیل نظریه گفتمان را بگیریم و محتوا تهی شود، هنر نظریه گفتمان بر این است که یکسری گفتارها یا کنش‌های غیرگفتمانی را برجسته می‌کند، در حالی که یکسری تحولات تاریخی را نشان دهد.

مولف کتاب «تکوین نهاد مرجعیت تقلید شیعه» ادامه داد: ته کار فوکویی در نظریه گفتمانی نشان دادن یک گسست است و در یک جایی یکسری تحولات تاریخی پیدا می‌کنید که در یک زمانی به وجود آمده است، حال این را بگذارید کنار این‌که نظریه گفتمان عمدتا این فرض را درباره ایران همیشه در نظر می‌گیرد که یک شیوه ساز و کار پنهان وجود دارد تا یک نسبت میان قدرت یا امر سیاسی برقرار کند و هر کاری که در حوزه گفتمان انجام می‌شود، بر این اصل است که نسبت‌های میان قدرت است که یک گفتمان را شکل می‌دهد و با گفتمان به قدرت افسار می‌زند و این به شکل دو طرفه برقرار است.

محسن صبوریان گفت: من در کتاب اصرار بر این داشتم که چنین نیست و یکسری اتفاق‌های تاریخی رخ داده که بعضی گفتمانی هستند و برخی غیر گفتمانی و اتفاقا دست خاصی هم در کار نیست، اگرچه خود فوکو هم نمی‌گوید که دستی در کار است، اما اعمال قدرت در تاریخ شیعه را به سختی می‌توان پیدا کرد و من بسیار دوست داشتم که از این موارد پیدا و از نظریه گفتمانی استفاده می‌کردم، اما چون پیدا نکردم، به نظرم رسید دیگرانی که نظریه گفتمانی کار کردند، از این وجه به موضوعات پرداختند.

وی با اشاره به گستردگی پرونده‌های باز شده در کتاب افزود: برای این‌که بتوانم موضوع تحولات مرجعیت در یک دوره خاص را بررسی کنم، باید تمام اتفاق‌های مهم تاریخی مانند بابیه، اخباری‌گری و غیره را یک به یک شرح می‌دادم، اما زمان چندانی نداشتم، هر چند در بعضی موارد معتقدم که اخبارگری را به نحوی بیان کردم که بعدا تبدیل به مقاله شد و در بخشی شیخیه و صوفیه را نیز آوردم و در واقع این موضوعات را به عنوان جریان‌های رقیب متجهدان ذکر کردم.   

گزارش از: ماهرخ ابراهیم پور

دریافت فایل صوتی برنامه از لینک زیر



از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید