سنجش انطباق عالم هنر و جهان اجتماعی؛ در جهان و در دوران معاصر
نشست «سنجش انطباق عالم هنر و جهان اجتماعی؛ در جهان و در دوران معاصر» با حضور دکتر نیره توکلی مدیر گروه جامعهشناسی و هنر انجمن جامعهشناسی ایران، و دکتر هلیا دارابی پژوهشگر و عضو کمیته تاریخ هنر معاصر فرهنگستان هنر، روز دوشنبه ۱۱ شهریور در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات به دبیری دکتر زهرا عبداله برگزار شد.
دکتر عبداله، در مقدمه گفت: هنر را از یکسو منتسب به هنرمند منزوی و نابغة بیگانه دانستهاند، به این ترتیب که هالههای تقدس، هنرمندان را چون پیامبران شوریدة تنهایی جلوه داده که جلوههای زندگی عادی بر آنها بیتأثیر است، اما از منظر جامعهشناسی و قائلین به نظریة بازتاب، هنر بازنمایی جامعة هنرمند است. بهویژه از دیدگاه جامعهشناسانی مثل بوردیو این هالههای تقدس حذف و محو میشوند و جای آن را رقابتی سخت بر سر انواع سرمایه میگیرد. موضوع این نشست بررسی تکوتای میان این دو سر حد است و صحت و سقم این نظریهها در هنر دنیای معاصر به بحث گذاشته میشود. این بحث که به میزان انطباق عالم هنرمند و جهان اندیشة او با دنیای مدرن و پسامدرن میپردازد مقدمهای برای بررسی تأثیر و تأثر هنرمند ایرانی (با ویژگیهای فرهنگی خاص او) و جهان اجتماعی پیرامون در عصر کنونی ایران خواهد بود که در نشستهای آتی بدان پرداخته میشود. عبداله افزود: بدین منظور و در نشست پیش رو، دکتر نیره توکلی به بررسی رابطة هنرمند و اجتماع در تولید هنری، بازنمایی اجتماعی و همچنین ایدئولوژی طبقاتی در هنر پرداخت و دکتر هلیا دارابی با توجه به این پرسش که هنرمندی که میل به کنشگری و تأثیرگذاری اجتماعی دارد چگونه و بر چه مبنایی باید نقش و کارکرد هنر در اجتماع را بازتعریف کند، نمونههایی از تجارب و استراتژیهای هنرمندان معاصر در عرصة کنشگری اجتماعی را مطرح خواهند نمود.
رابطة هنر، واقعیت و قدرت
توکلی با اشاره به گستردگی موضوع، نظرات برخی جامعهشناسان نظیر مایاکوفسکی را دربارة دستهجمعیبودن تولید هنر مورد توجه قرار داد. وی گفت: مایاکوفسکی در رابطه با اجتماعیبودن هنر اظهار میدارد که هنرمند بههیچوجه آنگونه که توماس مان هنرمند زیرشیروانی را مطرح میکند، تافتة جدابافته نیست و چنین نیست که پرندة الهام بر هنرمند فرود آید و چیزی را تولید کند که صِرف هنرمند بودن فرد، خلق میشود. البته در مورد رابطة فرد و جامعه بحثهایی وجود دارد نظیر آنکه همه ممکن است در محیطی باشند ولی همه موتزارت نمیشوند. یکی از کارهایی که جامعهشناسان کردند این بود که نشان دادند تولید هنر دستهجمعی است. هنرهای مختلف هم با هم متفاوتاند. در برخی از آنها ممکن است ردپای جمع کمتر محسوس باشد و برخی نیز مثل سینما و تئاتر کاملاً دستهجمعی است تا آنجاکه شاید اثری که پدیدآورندگان اولیه قصد تولید آن را داشتند چنان در روند تأثیرگذاری جمع واژگونه شود که با طرح اولیه کاملاً متفاوت گردد.
توکلی ادامه داد: در بحث از جامعهشناسی و نقد جامعهشناختی هنرها، تصور برخی بر آن است که جامعهشناسان مبلغ رئالیسم سوسیالیستی بوده و نقد جامعهشناختی صرفاً به معنی مدنظر قرار دادن موضوعات اجتماعی است. این در حالیست که جامعهشناسان بر این باورند که چه بخواهید چه نخواهید و چه مسائل و موضوعات اجتماعی را مسکوت بگذارید یا آنها را بیان کنید اثر، اجتماعی است. منظور رولان بارت از مرگ نویسنده آن است که نویسنده پس از نوشتن کنار میرود. یعنی هر چه گفته دیگر به او مربوط نیست و دیگران از درون حرفهای او و حتی از بین سطوری که ننوشته و مسکوت گذاشته میتوانند مطالب را دریافته و دلائل پرداختن یا نپرداختن به موضوعی را استنباط نمایند. پس هر اثر هنری را میتوان نقد جامعهشناختی کرد بدون اینکه عدهای بخواهند حکم کنند که هنرمند باید دربارة مباحث اجتماعی صحبت کند، مردم را تربیت کند، انقلاب راه بیندازد و مواردی از این قبیل. از این منظر جامعهشناسان دو دستهاند. دسته اول جامعهشناسان مکتب انتقادی هستند که از مکتب فرانکفورت آغاز میشود. مارکوزه میگوید شما میتوانید هنرمندی باشید که به منظور ایجاد تغییر اجتماعی، جامعه و وقایع اجتماعی را در تئاتر منعکس کرده و شعارهای انقلابی مطرح کنید. حتی اگر تئاتر شما را برتابند مخاطب شما لزوماً انقلابی نخواهد شد. هنر عرضهشده اغلب خصلت تأییدگر فرهنگ حاکم را دارد اما اگر بنای خلاف آن را داشته و هنرمند تأییدگر نباشد و نقش روشنفکرانة خود را ایفا کند آنگاه از مکانیزمهای دیگری سخن به میان میآید. مارکوزه، هورکهایمر، آدورنو و حتی برشت از این دستهاند. مارکوزه اظهار میدارد زمانی که تئاتر انقلابی اجرا میکنید به این معنا نیست که مخاطب شما انقلابی میشود بلکه شما فقط تخلیة روانی خواهید کرد. بولگاکف، نویسندة روس، اولین کسی است که از دنیایی میگوید که مردمش دلباخته جادو و چشمبندیاند، یعنی ناتوانی در برابر حکومت، توسل به جادو را که نوعی تخلیة روانی است به بار میآورد. مارکوزه، آدورنو و برشت معتقدند اگر قرار است خصلت تأییدگر فرهنگ را نداشته و بخواهیم تأثیری بگذاریم باید به فرم و نوآوری در آن توجه کنیم.
برشت با فاصلهگذاری و مارکوزه با تفاسیر خود بر آن هستند تا نشان دهند واقعیت جای دیگری است و باید مخاطب را درگیر نموده و به تفکر واداشت. بر خلاف جامعهشناسان مکتب انتقادی، سکانداران هنر امروز دنیا در پی القاء آن هستند که واقعیت همینجاست. کدام واقعیت؟ واقعیتهایی تقلیلیافته و تنزلیافته. زمانی سرخپوستها بد هستند و باید آنها را کشت؛ زمانی دیگر نژاد زرد بد است و زمانی نیز مسلمانان. این عدالتستیزی و آزادیستیزی، تعریف آنها از واقعیت است که سعی در ترویج آن دارند. عصر حاضر را میتوان دوران حاکمیت نوعی رمانتیسیسم اجتماعی دانست و این رمانتیسیسم اجتماعی، متافیزیکی در رابطه با یک قدرت شر را جانشین قدرتی که به نظر خیر بوده کرده است. بهطور مثال از شری چون نظریة توهم توطئه سخن به میان آورده و با انواع و اقسام فعالیتهای هنری از آن حمایت میکنند. به طوریکه در روابط میان هنر و قدرت، در هر عملکردی هنر معطوف به قدرت است. به عبارت دیگر با این حکم که شما بههیچوجه از این قدرت شر رهایی ندارید، نوعی سرنوشتگرایی و قدرگرایی ترویج میشود.
توکلی ادامه داد: در زمانة کنونی با نوعی بازگشت به فئودالیسم و رمانتیسیسم مواجهیم. هر نوع دفاعی از عدالت، ستیز با قدرت شری که مشروع جلوه میدهد، قلمداد میشود. بهطور مثال هر نوع استقلال در سطح جهان، بد جلوه داده میشود. اینکه کشور مستقلی اجازه استقرار پایگاه آمریکایی را در آن ندهد علتالعلل ناامنی معرفی شده و آرامش، به معنی تمکین در برابر قدرت برتر تعریف میگردد. کارل اشمیت ابراز میدارد بر اساس رمانتیسیسم سیاسی، هنرمند صرفاً تا جایی به واقعیت علاقه دارد که ابزار و مصالح کارش تأمین شود، در غیر این صورت اصلاً به واقعیت اعتنا نداشته و چهبسا اعلام نماید که جنگ جهانی اول اتفاق نیفتاده است. امروزه در عرصة جهانی و هنری که مدام به مردم عرضه میشود این واقعیت تلقین میشود که فلسطین وجود نداشته است و وجود ایران مسأله فلسطین را به مشکل بدل کرده است. ناامنی یا گرسنگی در سطح جهان وجود ندارد و وجود مسلمانان این معضل را در برخی مناطق پدید آورده است. در راستای همین عدالتستیزی و نظام سرمایهداری است که کشورها، آدمها و هنرمندان تحریم میشوند. البته در این میان، همیشه هنرها و هنرمندانی بودهاند که سر بر میآورند و از محاکمه کودکان زیر سن قانونی فلسطینی در دادگاههای نظامی و زندانهای انفرادی خبر میسازند.
از این رمانتیسیسم هنری برای تخلیة هیجانی استفاده میشود. جادو در هری پاتر بارز و اساسی است، در آثار ادبی بولگاکف جنبة سیاسی مییابد و بخش جداییناپذیر سریالهای فضای مجازی و ماهوارهای شده است. در این میان، اصل و نسب سلطنتی یا همان ژن خوب، ریشههای داعشسیم، بازگشت به شکنجههای قرون وسطایی و مواردی از این قبیل حائز توجه و قابل بررسی هستند.
تنزلگرایی و فروکاستن جهان خارج به جهانی که هنرمند طرفدار رمانتیسیسم قصد خلق آن را دارد همیشه با سانسور همراه است. بخشی از این سانسور به دست هنرمند و بخشی از آن توسط مؤسسات حامی صورت میپذیرد. مثال خودساختة من در توضیح این امر، سهگانة سین شامل سگ، ساسیمانکن و سوگلی جان بولتون است که بر اثر سانسور داخلی پهلوانپنبه و قهرمان میشوند. یک پرورشدهنده سگ قهرمان اجتماعی میشود، یک آهنگ با رقصیدن چند بچهمدرسهای بر سر زبانها میافتد و شخصی چون مسیح علینژاد مرکز توجه قرار میگیرد.
توکلی در ادامه بحث با تمرکز بر هنرهای تجسمی اظهار داشت از جمله تحقیقات جامعهشناسان، بررسی نمونههایی از هنرهای تجسمی و مشخص نمودن تأثیری است که حامیان هنر و ایدئولوژی بر این هنرها میگذارند. جان برگر اعلام نموده است که نقاشی رنگ روغن در نشاندادن مالکیت و تأیید مالکیت فئودالی و دیدگاه طبقاتی نقش داشته است. در نقاشی «آقا و خانم اندروز» اثر توماس گینزبارو (تصویر1) زن و مردی نشسته و در پشت آنها گسترة وسیعی از کشتزارها به نمایش درآمده است. جان برگر هدف این صحنهپردازی را نه زیباشناختی بلکه برای نشان دادن گسترة مالکیت آنها دانسته است. یکی دیگر از بهترین نقدهای جامعهشناختی توسط بارت برای تصویر روی جلد یک مجلة فرانسوی است که احترام یک سرباز سیاهپوست الجزایری را به پرچم فرانسه نشان میدهد (تصویر2).
توکلی در انتهای این بخش از سخنان خود یادآور شد که تفکر مدنی با هر نوع تبعیض مبارزه میکند و به هر چیز با دیدة انتقادی مینگرد، فرآوردههای تنزلیافتة غرب را نیز نقد نموده و دقت میکند تا معلولها را به جای علتها در نظر نگیرد. تنزلدادن و پاککردن صورت مسئله، انطباق با جهان واقعیت نیست بلکه جهانی سفارشی است که حامیان و اسپانسرها به هنرمند سفارش دادهاند.
نقش اجتماعی هنر
در ادامه این بحث، هلیا دارابی چنین مطرح ساخت که نقش هنر در جامعه مسئلة بسیار مهمی است که امروز کمتر به آن توجه میشود. در وضعیت امروزِ هنرهای تجسمی شاید کمتر کسی دربارة تأثیرگذاری هنر بیندیشد. زمانی که هنرمندان دست به تولید اثر میزنند. یا حتی پیش از آن، زمانی که دانشجویان در حال یادگیری هنر هستند تا در آینده در کسوت هنرمند درآیند. کمتر به این فکر میکنند که هنر آنها قرار است چه کارکردی در جامعه داشته باشد و چه تأثیری بگذارد. آنچه بیشتر ذهن آنها را به خود معطوف میدارد آن است که اثرشان چطور به چرخة اقتصادی ورود یافته و ایجاد شهرت کند. این دغدغه حتی در زمان انتخاب رشته، انتخاب دانشجویان را تحت تأثیر قرار میدهد. ما از قابلیتهای هنر در این زمینه بسیار دور شدهایم. باید توجه داشت که این رشته و شاخة اندیشگی را بههمراه ساختار آکادمیک آن از غرب وام گرفتهایم. رشتة تاریخ هنر بهنوعی رشتهای قرن نوزدهمی است که مجموعهای از فعالیتهای بشری را که در مناطق مختلف طی قرون و هزارههای مختلف در اقصی نقاط عالم صورت گرفته بود جمعبندی کرد و اسم آنها را هنر گذاشت. در صورتی که اینها هر یک در زمان خود با منظور و مقصود خاصی خلق شده بودند و کارکرد مستقیمی در جامعه داشتند. وقتی همة اینها را ذیل نام هنر قرار دادیم، برای آنها خانه و منزلی درست کردیم که همان موزهها و گالریها هستند و بدین ترتیب نقش اجتماعی آنها را به این فضاها محدود کردیم.
نمونههایی که بررسی خواهیم کرد آثاری از هنرمندان دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی است که سعی داشتند این حاکمیت موزهها و گالریها و محدودشدن هنر به این فضاها را بشکنند. البته تأثیر اقدام آنها در همه موارد دقیقاً مشخص نیست و در تأیید سخنان دکتر توکلی معلوم نیست کدامیک بهمثابة سوپاپ و به منظور تخلیه فشارها و تنشها عمل کرده و کدام واقعاً تأثیر اجتماعی داشته و به سمت تغییر در اجتماع حرکت کرده است. این فاصله بسیار ظریف است و در طول تاریخِ این دوران به مراتب شاهد پیدایش هنرمندانی بودهایم که با ایدة عدالت و گسترش هنر و مبارزه با سانسور آغاز کردهاند. اما سرمایهداری بلافاصله آنها را از آن خود کرده و وارد چرخة پولساز خود نموده است. در واقع نظام سرمایهداری همواره در کمین استعدادهایی است که به «فرم»ی جدید سعی در انجام حرکتی متفاوت دارند و بر آن است تا آنها را از آن خود کند.
بحث من به حوزه مطالعات تاریخ اجتماعی هنر تعلق دارد که خود شاختهای از منظر مارکسیستی است که سیطرة آن بر تاریخ هنر نو بسیار حائز اهمیت است. در مارکسیسم کلاسیک در بحث زیربنا و روبنا، هنر به همراه کل روبنای اجتماعی بازتاب وضعیت اقتصادی ساختارهای تولید و توزیع سرمایه بهشمار میآید. این بحث از سوی مارکسیستهای متآخرتر به چالش کشیده شده است؛ به این ترتیب که بر اَشکال مختلف تعامل، و عاملیت هنر و روبنا، تأکید میکند. ساختار سرکوب صرفاً از طریق نیروهای فیزیکی که نمود واضح و مشخصی دارند عمل نمیکند. بلکه در بسیاری از موارد از طریق ایجاد نوعی تمکین یا سرسپردگی بههمراه رضایت ایفاء نقش میکند. تمکین گاه ناشی از آن است که شما باور دارید نمیتوانید تغییری ایجاد کنید و زمانی نیز اساساً ضرورتی به ایجاد تغییر نمیبینید. باید توجه داشت که این ایدئولوژی مثل هوایی که در آن تنفس میکنیم به چشم نمیآید و صرفاً زمانی متوجه آن میشویم که تغییری صورت پذیرد. اگر تغییر وضعیت زنان شدنی نبود حضور آنان در این جلسه چه توجیهی دارد. پس تغییر اجتماعی امکانپذیر است. اینک برای بررسی این موضوع که هنر تا چه اندازه میتواند سرسپرده یا حامی وضعیت موجود باشد و در چه شرایطی میتواند تغییردهندة شرایط باشد، و بنا به عنوان نشست، نمونههایی از هنر غرب ارائه خواهم کرد. این آثار از آنرو مطرح میشوند که استراتژی و جهتگیری مشخصی داشتند، سازماندهیشده و صورتبندی شده بودند و به جریان مشهوری در غرب منجر شدند.
هنر و نقد نهادی
دارابی افزود: دانیل بورن Daniel Buren از مشهورترین هنرمندان معاصر فرانسه است که تحت نفوذ فلسفه پساساختارگرای فرانسه در سالهای 1960 و 1970 و تحولات اجتماعی آن دوران به خلق آثار خویش میپردازد. در آثار او نوارهاي راهراه به طرز قاعدهمندی روبهرو يا در كنار هم قرار ميگیرند. در این فرم انتزاعی هیچ شکلی از شعار و بیانگری خاصی مطرح نیست. او سعی داشت هنری که بر دیوار گالریها بود به شهر بیاورد و نشان دهد امر مخفي و رازگونهاي در آتليه وجود ندارد. همانطور که در تصویر 3 مشاهده میشود او قابهایی را ساخت و بر دوش آدمها نصب کرد و آنها را روانه شهر نمود.
اثر هنری میتواند در یک بافتار، محافظهکارانه و در بافتار دیگر انقلابی باشد. از فعالیت بورن در قالب شورش در برابر سيستم هنر پاريس، خوانشی انقلابی میشد که البته لزوماً سیاسی نبود. دغدغة این هنرمند نقد نهادی بود. بر خلاف ایران که فقدان یا فعال نبودن نهادها آسیبهای متعدد بر پیکرة جامعه هنری وارد نموده است، هنرمندانی نظیر بورن سعی در اعتراض به سیطرة نهادها، سیستم سالنها و موزهها، و نظام گالریها و مؤسسات هنری در غرب داشتند.
توکلی با توجه دادن به اهمیت نقش حامیان هنر، بازار و صنعت و همچنین لزوم تفکیک آنها از نهادها، در تأیید سخنان دارابی به نقل از جانت ولف خاطرنشان ساخت که با آغاز دوران سرمایهداری، نهادهای حامی به نظامهای دلال-منتقد بدل شدند. به این ترتیب که دلالان آثار هنری به بازاریابی پرداخته و هنر به صنعت فرهنگ تبدیل شد.
دارابی سپس ادامه داد بحث بورن آن بود که گالریها و موزهها اشیاء را به هنر، و هنر را به شیء تبدیل کرده و از کارکرد اجتماعی آن تهی کردهاند. در واکنش به این فرضیه، وی به نصب راهراهها بر روی پوسترها و تبلیغات مختلف پرداخت (تصویر4). وی با این راهراهها تبلیغات را میپوشاند و عرصة جدیدی برای ارائه فراهم مینمود. با این ایده که در این راهراهها سفید فضای منفی و تیره فضای مثبت را تداعی میکند، نوعی بازتولید فضای نقاشی و هنری در این آثار مشاهده میشود و نقاشی بین این فضا گسترش و جریان مییابد. بورن در جای دیگر، همین راهراهها را از قاب بیرون آورد و به صورت آویخته از گالری خارج کرد تا با کارکردی شبیه به بنر تبلیغاتی، پیامی عمومی برای جامعه به همراه داشته باشد.
از ویژگیهای آثار دانیل بورن مکانویژه بودن آنهاست، بدین ترتیب که چهبسا در مکان خاصی حامل معنا بوده و با جابجایی، مفهوم خود را از دست بدهند. تابلوی بسیار بزرگ راهراه وی در وسط موزة گوگنهایم نیویورک نمونهای از این آثار است که کل کارکرد حلقوی فضای گوگنهایم را مختل کرد (تصویر5). در این نمایشگاه که از آثار مینیمالیستها برپا شده بود بسیاری از هنرمندان به این اقدام اعتراض کردند و خواستار جمعآوری اثر بورن شدند در حالیکه برخی دیگر حذف این اثر را به معنی سانسور تلقی کرده و ماندن آثار خود را در گرو ادامه نمایش آن اعلام نمودند.
دارابی افزود: هانس هاکه Hans Haacke از دیگر هنرمندان نقد نهادی است که به افشای سوابق نهادهای هنری شهرت دارد. زمانی که از این هنرمند آلمانی برای شرکت در یک نمایشگاه گروهی در موزة شهر کلن دعوت به عمل آمد، پیشنهاد داد تابلویی از مانه (دسته مارچوبه، 1880) روی یک سهپایه گذارده شده و بر روی دیوارها پانلهایی نصب شود تا خلاصهای از وضعیت اجتماعی و اقتصادی مالکین تابلو از زمان تولید اثر و همچنین سوابق هیئت امنای موزه و پیوندهای سیاسی آنها ارائه شود. قیمت تابلوی مانه از مبلغ 1000 فرانک فرانسه در سال 1880 به 1360000 مارک آلمان در سال 1968 رسیده بود. هاکه بر آن بود تا اهتمام موزه را به تبدیل تجربه هنری به ارزش مالی و هنرمند به تولیدکننده به نمایش گذارد. انتخاب این اثر مانه توسط هاکه تا حدودی به داستان تولید اثر نیز ارتباط دارد. شارل افروسی برای سفارش این تابلو به مانه، مبلغ 800 فرانک تعیین کرده بود اما از آنجاکه اثر مورد رضایت وی قرار گرفت، زمان پرداخت 200 فرانک بیشتر ارسال کرد. مانه نیز یک عدد مارچوبه نقاشی و با این یادداشت که این مارچوبه از بقیه جامانده بود آن را برای افروسی فرستاد. در واقع در پس این تابلو که اینک به کالایی باارزش برای موزه تبدیل شده بود یک کنش انسانی نهفته بود.
بورن همچنین اثری دارد که در آن، پرچم آمریکای جاسپر جانز را بر روی راهراههای معروف خود نصب کرده و مقابل آن ایستاده و ژست گرفته است (تصویر5). با این چیدمان گویی اثر جانز را در دل کار خود نهاده و آن را تحت سیطرة خود درآورده است. چنین بازنمایی بهطور ضمنی جنبة سیاسی دارد و قدرت هنر بورن را به نمایش میگذارد. باید متذکر شد که ترفند هنری بورن که در دورهای خاص چنان گویا و قدرتمند ظهور کرد در حال حاضر در قالب آثار هنری در گالریهای اروپایی به نمایش درآمده و عاملیت اجتماعی خود را از دست داده است. به عبارت دیگر این آثار نیز تجاری شده و توسط سیستم بلعیده شدهاند.
تصویر5
دارابی سپس اضافه نمود که تحلیل اجتماعی هنر و قضاوت درباره آن امری پیچیده و موکول به مدنظر قرار دادن عوامل و فاکتورهای متعدد است و چهبسا توجه به یک عامل موجب غفلت از عواملی دیگر گردد. البته گاهی نیز یافتن علائم سرسپاری هنر به یک ایدئولوژی خاص چندان دشوار به نظر نمیرسد و بهویژه در خصوص هنرهایی نظیر سینما، سرمایهگذاری در جهت پیشبرد اهداف حاکمیت یا شکلی از قدرت بارزتر است. نمود این امر در حوزه هنرهای تجسمی را میتوان در بزرگ شدن بیش از حد بومهای نقاشی جستوجو کرد. اهتمام آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم، پس از سردمداری سیاسی به سردمداری فرهنگی معطوف گردید. هنرمندانی نظیر جکسون پولاک و مارک روتکو گرایشهای سوسیالیستی و چپ داشتند اما در حال حاضر از گرانترین هنرمندان دنیا بهشمار میروند و البته این سرنوشتی نبود که در انتظار همة چنین هنرمندانی باشد. بههرحال باید توجه داشت که عمر انقلابیگری و تأثیرگذاری هنر، به دلیل ویژگیهای ذاتی آن، کوتاه است؛ شاید از آن جهت که مراکز و کانونهای قدرت همواره در حال تغییرند.
واکنشهای انطباقی و اعتراضی هنر به شرائط جامعه معاصر
دارابی سپس در پاسخ به این پرسش که آیا هنرمندانی وجود دارند که در سیستم، مستحیل نشده و به فعالیت اجتماعی خود ادامه دهند، گفت: در فضای امروز ایران چنین پدیدهای کمیاب است. در جهان پس از دهه 60 و 70 نیز به دلیل سیطرة سرمایهداری کمتر شاهد حضور چنین افرادی هستیم اما نباید از نظر دور داشت که تولید هنری و کانونهای فعال در این عرصه در دوران کنونی بهحدی زیاد است که قضاوت در اینباره را مشکل میسازد، ضمن اینکه چنین برآوردی اغلب پس از گذشت سالیانی چند پس از تولید اثر امکانپذیر است و هدف بحث من نیز چنین قضاوتی نبوده است و صرفاً نمونههای مقاومت را مدنظر داشتهام و بنابراین، وجود این دسته بلاتردید است.
وی افزود: نکتة حائز اهمیت دیگر پیدایش انواع شبکههای اجتماعی است که عاملیت افراد و به تبع آن، هنرمندان را (دستکم در حال حاضر) افزایش داده است. بهطور مثال در ایران فعالیتهای محیطزیستی نظیر تفکیک زباله، رفتار درست با حیوانات و بسیاری ارزشهای دیگر از همین طریق اشاعه یافته است. چاپ بسیاری از مطالب نظیر نقدها، یادداشتها و مقالات در مجلات و روزنامهها ممکن است به دلیل هزینه یا عامل دیگر با مشکل مواجه باشد اما میتوان آنها را در صفحة اینستاگرام یا شبکه های اجتماعی به اشتراک گذارد. در خصوص وجود تبعیض در حوزه هنر در سطح جهانی میتوان به بیینال ونیز اشاره کرد که از معتبرترین و قدیمیترین رویدادهای هنرهای تجسمی جهان بهشمار میآید. مسأله آن است که کشورهایی که پیشتر برای خرید پاویون هزینه نپرداختهاند (نظیر ایران) بلاتکلیف بوده و شرائط یکسانی در مقایسه با کشورهای صاحب پاویون ندارند. یکی از نمونههای اشاره مستقیم به ملیگرایی در این دوسالانه اثر هانس هاکه در سال 1993 بود که از طریق کفپوشهای شکسته و خرد شدة پاویون آلمان و نصب تصویر هیتلر در ورودی نمایشگاه (تصویر6)، ضمن نمایش تخریب ناشی از جنگهای جهانی تحمیلشده از آلمان هیتلری، به محدودیتهای ملی این دوسالانه نیز اعتراض کرد.
نمونة دیگر از چنین کنشگریهای اعتراضی هنر را میتوان در «ائتلاف کارگران هنر» مشاهده نمود که به شدت با مواضع موزهها مخالف بودند و اقدامات آنها گاه با تظاهرات و بستنشینی مقابل موزهها نیز همراه بود. بیانیة 13 مادهای آنها بیانگر مطالبات ایشان از جمله موارد زیر است: حق عضویت هنرمندان در هیئت امنای موزهها، کسب اجازه از هنرمند در خصوص اقدامات مربوط به اثر خریداری شده از وی، اختصاص بخشی از موزه به هنر رنگینپوستان و ... این گروه در سال 1970 همزمان با نمایش موقت تابلوی گرنیکا در موزه هنر مدرن نیویورک، ذیل آن به نمایش عکسهای فجیع خبری از کشتگان جنگ آمریکا در ویتنام پرداختند (تصویر7).
دامنة چنین اعتراضاتی به پیوندهای تجاری موزهها با عالم تجارت و سازوکارهای منسوب به آن نظیر پولشویی نیز میرسید. تجارت هنر معاصراز سوی انواع تجارت غیر قانونی چون موادمخدر، سکس و اسلحه حمایت میشود و چه بسا در سطح کلان پول تمیز در حوزة هنر معاصرز کمیاب باشد.
دارابی در ادامه بحث به نقش فمینیستها اشاره کرد و به زمینههای پرسشگری آنها در خصوص آنکه «زن به عنوان سوژة لذت همیشه هست ولی به عنوان کنشگر و هنرمند جایش کجاست» پرداخت. در همین راستا، گروه «گریلا گرلز» هنرمندان فمینیستی هستند که از اواسط دهه 80 نسبت به نژادپرستی و جنسیتگرایی در جهان هنر اعتراض کردهاند. این گروه که همیشه ماسک زده و بهطور ناشناس به فعالیت میپردازند اعتراضات خود را اغلب در قالب پوسترهایی ارائه میدهند که در گالریها و موزهها به نمایش درمیآیند. ماسک گوریل بر چهرة این زنان اعتراض به این حقیقت است که «نمیتوانید وارد عالم هنر شوید مگر اینکه زیبا باشید».
دارابی سپس از چیدمان عظیم جودی شیکاگو در «میهمانی شام» با جزئیات متعدد صنایع دستی یاد کرد که یادمانی از 99 زن برجسته تاریخ است. (تصویر8). شیکاگو با خلق این اثر نهتنها موضوع زنان را مطرح میکند بلکه به مهارتهای زنانه نظیر دوخت، بافت و ساخت ظروف نیز توجه میدهد و خواستار ارج نهادن به هنرهای زنانهای است که در جریانهای هنر، والا محسوب نمیشوند. این اثر با این ظرافت، زیبایی و جذابیت سالها آواره بود و هیچ موزهای حاضر به خرید آن نبود و البته اخیراً خریداری شد.
توکلی در جمعبندی این بخش از بحث خاطرنشان ساخت اگرچه واقعیت در هنر فرمایشی کژدیسه شده ولی با اطمینان باید گفت که واقعیت وجود دارد و به نحوی خود را نشان میدهد. این مسئولیت هنرمند است که از طریق جوشش مدام امید را زنده نگاه دارد و دگرگونی بیافریند، و این منوط به نوآوری در بینش و دید انتقادی است. امروز، امید و حفظ آن یک فضیلت اجتماعی بهشمار میرود.
در بخش پایانی جلسه، سخنرانان به پرسشهای مطرح شده پاسخ دادند.
در پاسخ به این سوال که نسبت هنرمندان ایرانی با جهان واقعیتهای اجتماعی خود در مقایسه با نسبت هنرمندان جهان با جهان اجتماعیشان چگونه است؟ توکلی گفت: فقدان آمار در ایران پاسخ به این سؤال را با مشکل مواجه میسازد. آثار برخی هنرمندان بهطور جهانی مطرح است اما بهطور کلی چند رمان خوب ایرانی و چند اثر هنری ایرانی میشناسید که فارغ از زمان و مکان ماندگار شده باشند و مخاطب کتابخوان را جذب کرده باشند؟ افرادی مثل مرادی کرمانی، کیارستمی و رخشان بنیاعتماد از جمله کسانی هستند که هم هویت خود را حفظ کردهاند، هم محلی هستند و هم بینش اجتماعی دارند. شایسته آن است که هنرمند ایرانی خود را از سفارشی شدن (چه از سوی داخل و چه خارج) مصون نگاه دارد. منشأ سفارش میتواند محافل کوچک ادبی، دولت یا بازار هنر باشد. در حال حاضر فیلمهایی تولید میشوند که از واقعیتها به دورند اما در سطح جهانی معروف میشوند. این هنرمندان در حد سیاهمشقکردن از روی نوآوری دیگران باقی ماندهاند. ماندگار شدن هنر منوط به فرا رفتن از این مرحله، یافتن بینش مدنی، و پدید آوردن فرمهای نوین است.
دارابی: اگرچه ظهور و بروز موج بازگشت به فرهنگ و هنر ایران امیدبخش است اما شرایط و فضای کنونی برای اعتراض و انتقاد، و بیان واقعیتهای موجود که لازمة پویندگی و بالندگی هنر است فراهم نیست.
توکلی همچنین در پاسخ به اینکه آیا هنرمند ایرانی معاصر است؟ یعنی آیا اجتماع خود را دریافته و در تولیدات هنری خود (چه در قالب انتقاد و چه در موضع تأیید) انعکاس میدهد، و آیا در فضای اجتماعی خود زیست میکند یا در فضای دیگری با تأخیر زمانی یا آمال مکانی متفاوت بهسر میبرد؟ گفت: نقد رئالیسم سوسیالیستی در اینجا مطرح میشود و اینکه گاه هنرمند موظف به ترسیم چهرههای خندان در آثار خود است و گاه مانند هاینریش بل در کتابش از کسی سخن میگوید که به جرم خندیدن دستگیر میشود (دارابی: و هنرمندی چینی هست که همة آدمها را با خندههایی اغراقآمیز تصویر میکند). یکی از واقعیتهای موجود اجتماعی ما آن است که صداوسیما واقعیتهای موجود را نشان نمیدهد. انسانی که در صداوسیما به نمایش در میآید مطابقتی با عرف اجتماعی و مردم عادی کوچه و خیابانهای ما ندارد. از سوی دیگر هنرمندانی هستند که از آن جهت که صرفاً برای خارج از کشور به خلق اثر میپردازند سیاهنمایی میکنند. رمان لولیتا از لحاظ فرم و نثر عالی است اما بعد از انقلاب گفته نشد چون کتاب لولیتا خواندهاید باید به زندان بروید. این در حالیست که پیش از انقلاب خواندن برخی کتابها جرم بود و منجر به دستگیری میشد. دروغ به هر شکل آزاردهنده است. در کنار اینها باید توجه داشت که سانسور شدید هنرمند را به این سو سوق میدهد چراکه به این توافق رسیدیم که هنر امری جمعی است. از سوی دیگر، چهبسا نکات مثبت و واقعیات اجتماعی که جای سفیدنمایی دارند. بهطور مثال ایران دموکراتترین مسلمانان دنیا را دارد و شناخت ایرانیان نسبت به ادیان دیگر قابل توجه است.
یاسینی، رئیس پژوهشکدۀ هنر در توضیحی خطاب به دارابی بیان کرد: در ارتباط با سؤال مطرحشده بهتر است توجه شود که نخست بین کسی که هنر سفارشی (در تأیید گفتمان غالب یا در راستای مطالبات مجامع بیگانه) انجام میدهد و هنرمندی که غیرسفارشی به خلق اثر میپردازد تفکیک قائل شد. ضمناً در طرح سؤال مذکور، نقد نهادهایی مثل صداوسیما (که البته نقد درستی برای آن مطرح شد) منظور نبود. این توجه لازم است که بر اساس سیاستهای هالیوود نیز هنرمندان مجاز به طرح نقد جدی مسائل و مشکلات اجتماعی هستند مشروط به آنکه در بطن پیامی که به طور ضمنی با هنر خود ارائه میکنند نقطة روشنی برای گریز از آن مشکل و فضای اجتماعی منجر به آن مشکل را ترسیم نمایند. پس سیاهنمایی مورد اشاره شاید یک کارکرد تبلیغاتی داشته باشد که اشکالی هم ندارد؛ یک اثر هنری میتواند پیچیدهترین معضلات اجتماعی را در اثر خود مطرح سازد و بر اساس تعهد انسانی خود، باید هم مطرح نماید، اما مهم آن است که چه نتیجهای از آن میگیرد و این امر توجه به همان تعهد و امیدآفرینی است که شما منظور نظر دارید. دارابی نیز در پاسخ گفت: با این تبیین اختلافنظر دارم. اگر هم چنین شرطی در اساسنامة هالیوود یا استراتژی ناگفتة آن باشد چنین پایان شادی، وضعیت تخدیری ایجاد میکند. بدین ترتیب که مخاطب را به سینما میکشاند، موضوع را به تصویر میکشد و میگوید ببینید درست شد. ضمن آنکه برداشت من از هالیوود امید نیست.
یاسینی افزود: همانطور که گفته شد موضوع نشست، بحث نقد و بررسی نهادها نیست. سؤال این است که آیا در حال حاضر مسئلهشناسی هنرمندان ما منطبق بر واقعیت اجتماعی هست یا خیر و آیا هنرمندان مسائل اجتماعیشان را بهدرستی تشخیص و در تولید هنریشان انعکاس میدهند؟ البته هنرمندانی هستند که منتقدانه میاندیشند، متعهدانه فعالیت میکنند و معترضانه اثر میآفرینند. از سوی دیگر هنرمندانی نیز هستند که با این استدلال که امید به تغییر نداریم به انزوا رفته و در عالم خیالی خود زندگی میکنند، گالری میگذارند و آثار هنری خود را به نمایش میگذارند. موضوع این نشست نه مطالعة آماری، بلکه یک پرسش تحقیقی است تا روشن شود کدام یک از این گمانهزنها محقق شده است؟ آیا بین خود کنشگران نیز میتوان دستهبندی قائل شد و نیز اینکه هر دسته کدام هدف را دنبال میکنند. حتی بین واقعیتهای اجتماعی که شناسایی و نشان داده میشوند کدامشان اساسیتر و حیاتیتر هستند و کدامیک برای حل مشکلات امروز ما جدیتر بوده و اقبال به آنها بیشتر است.
دارابی در این باره پاسخ داد: این بحث پیچیده و دامنهداری است و این جلسه میتواند شروع آن باشد ولی کسی که نمایشگاه میگذارد و اثر انتزاعی عرضه میکند نیز میتواند تأثیرگذار باشد و برخی آثاری که در این نشست ارائه شد مصداق همین مدعا هستند. ممکن است در یک جامعه رفتاری انتزاعگرا تأثیرگذار باشد و در جامعة دیگر قالب کنشی دیگری کارآمد باشد همانطور که هنر انتزاعی در روسیه کنشگرانه بود و همان اتفاق در دهة ۶۰ در آمریکا محافظهکارانه محسوب میشد.
یاسینی نیز افزود: تمرکز ما بر همان کنشگری است و قالب این کنشگری در این بحث مدنظر نیست.
توکلی نیز در پاسخ به سوال مطرح شده در این بحث گفت: در دوران کنونی روشنفکران را از کلیت مردم ایران عقب میبینم. البته یک راه روشنفکری سهلی وجود دارد که همان تندادن به شعارهای قدرت جهانی است و برخی روشنفکران ما را نیز درربوده است بهطوریکه به پتانسیلهای موجود خودمان کمتر اعتنا میورزند. نکته آن است که باید اجازه داد حرفشان را بزنند، کتابشان را بنویسند، اثرشان را ارائه دهند و البته نقد نیز بشوند. آزادی نوشتن، عمل و گفتن نباید سلب شود. در همین راستا، در حوزه ادبیات کودک به جایگاه شایستهای در جهان رسیدهایم. در ده سال اخیر احمدرضا احمدی، مرادی کرمانی و فرهاد اصلانزاده آثار فاخری ارائه دادهاند. هنر خوب هم ملی است هم اجتماعی است و هم جهانی. آثار مرادی کرمانی به ۲۷ زبان ترجمه شده است. قصة «ناظم» وی توجه مخاطبین جهانی را به خود جلب کرده است. این سیاهنمایی نیست بلکه وضعیت آموزش و پرورش ماست و ریشة فانتزی هم واقعیت است. در حوزه ادبیات پایداری (جنگ ایران و عراق) نیز آثار ارزشمندی تولید شده است. امروز هنر خوب نمیتواند بدون فردیت و بدون آنکه مهر آن جامعه را داشته باشد موفق باشد.
در پایان یکی از حضار خاطرنشان ساخت در کنار این دقت نظرها باید به شیوههای بیانی و بهروزآوری روشها نیز توجه داشت. تروُر پاگلن Trevor Paglen هنرمند، نویسنده و جغرافیدانی با شهرت جهانی است که طی پروژهای با همکاری دانشمندان و حقوقدانان آمریکایی، نمایشگاهی از عکسهای ماهوارهای از ارتشها و پادگانهای سری آمریکا برپا نمود و درباره سیستم نوین نظم جهانی و روشهای مورد استفاده آنها به اطلاعرسانی با رویکردی انتقادی پرداخت.
ویراستار و تدوین کننده: زهرا عبداله