مناجات در ادب فارسی

مناجات در ادب فارسی

نشست علمی «مناجات در ادب فارسی» شنبه ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱ با حضور محمدرضا سنگری (پژوهشگر، نویسنده و شاعر انقلاب اسلامی و دانش‌آموخته دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران، مدیر گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی) و طیبه عزت‌اللهی‌نژاد (عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ هنر و ارتباطات) و با دبیری مصطفی اسدزاده (عضو پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات) برگزار شد.

در ابتدای این برنامه محمدرضا سنگری در مقدمه سخنان خود به چند واژه در باب دعا اشاره و تصریح کرد: ما یک واژه کلی به نام «دعا» داریم که این دعا هم آفرین است و هم نفرین. یعنی دعا فقط به معنای مثبت نیست، به معنای منفی هم به کار می‌رود. یعنی اگر ما نخواهیم کسی را بستاییم و احیاناً در شرایط نکوهش باشیم، باز هم در حال دعا کردن هستیم. اما این دعا با چند واژه همراه است. اولین واژه، واژه «ندا» است. ندا که یک واژه کاملاً آشنای قرآنیست و کلمه منادی در قرآن از آن گرفته شده، آن گاه است که میان ما و کسی که به او نیاز داریم و او همه ناز است، فاصله داریم و او را با صدای بلند می‌خوانیم که در فرهنگ قرآنی چنین نیست و او دور نیست. همانطور که به پیامبر می‌گوید اگر بندگان پرسیدند که من کجا هستم، بگو که من نزدیکم و به قول سعدی، «دوست نزدیک‌تر از من به من است، وین عجب‌تر که من از وی دورم». او کاملاً کنار ماست. پس ندا زمانی‌ست که ما احساس فاصله کنیم اما نه به این معنا که او دور است بلکه به این معنا که من دور هستم. این من هستم که از او دور هستم و نتوانستم میان خود و محبوبم راه را درنوردم و در بلافاصلگی خود را در آغوش او احساس کنم.

واژه دوم، «نجوا» است که واژه مناجات هم برگرفته از آن است. نجوا آن گاه است که دوست نزدیک من است و من او را کنار خود احساس می‌کنم. به همین دلیل احساس نمی‌کنم که با صدای بلند باید او را بخوانم. واژه سوم، «تناجی» است. این واژه زمانی‌ست که گفتگو دوسویه می‌شود؛ یعنی من با دوست سخن می‌گویم و او هم با من سخن می‌گوید. من همه نیازم و او همه ناز و این ارتباط میان نازمند و نیازمند برقرار می‌شود و من صدای او را در درون خود می‌شنوم. او در من است و با من سخن می‌گوید. آخرین واژه که کمتر هم در قلمرو مناجات مورد بررسی هم قرار گرفته، واژه «سکوت» است. گاهی اوقات من در سکوت و بی مدد واژه با دوست حرف می‌زنم. مناجات در سکوت اتفاق می‌افتد که اتفاقاً آن را در حالات عرفا و اولیای الهی بیشتر می‌بینیم. اشاره به این واژگان از این جهت موردتوجه است که وقتی شعر یا متنی را می‌خوانیم، ببینیم شاعر یا نویسنده از کدام یک از این موارد سخن به میان می‌آورد.

نکته بعدی این است که وقتی صحبت از مناجات یا نیایش می‌شود، ما دوسویه داریم؛ یک سو «من» است که این من، فقر محض است، هیچ است و در سوی دیگر، اوست که غنی‌ست. خداوند در آیه ۱۵ سوره فاطر به آن اشاره می‌کند که «یا ایُّها النّاس اَنتُمُ الفقراء و اللّهُ هو الغنیُّ الحمید». حال این من، باید با تضرع و با تبتُّل با دوست سخن بگوید. تبتل که بتول هم از آن گرفته شده، بهمعنای بریدن است و ما به غرق‌شده‌ای می‌مانیم که در آب فرو رفته‌ایم و فقط دستی از آب بیرون آورده‌ایم و از حضرت محبوب کمک می‌طلبیم که دست ما را بگیرد. پس دعا باید با تبتل و تضرع و ناله همراه باشد. با تمام وجود طلب کند و چشم و دل از همه بگیرد. نکته دیگری که در دعا و نیایش باید به آن توجه کنیم این است که وقت خاصی برای ملاقات و دعا نیست. هدا همه‌گاهی است. در سپیده‌دم، در نیمه شب و ... .البته زمان‌هایی برای دعا خیلی مناسب‌تر است مثل زمان بارش باران و یا هنگام غروب آفتاب. همچنین خدا، همگانی‌ست و همه می‌توانند بیایند؛

بازآ بازآ... هرآنچه هستی بازآ/ گر کافر و گبر و بت‌پرستی بازآ

این درگه ما، درگه نومیدی نیست/ صدبار اگر توبه شکستی بازآ


به همین دلیل است که گفته‌اند بزرگ‌ترین گناه قنوط و ناامیدی‌ست. امیدوارانه هرچه باشید، در هرجا و در هر حالتی می‌توانید با او ارتباط بگیرید.

این شاعر انقلاب اسلامی با بیان اینکه نیایش در ادب فارسی در چند جایگاه مطرح می‌شود، ادامه داد: بهترین نیایش‌های فارسی در آغاز کتاب‌ها هستند. منظومه‌های عطار، نظامی و شاهنامه فردوسی با نیایش آغاز می‌شوند. حتی به گمان من، 18 بیت آغازین مثنوی مولانا هم نوعی نیایش است. در آثار منثور هم همینطور است. به گونه‌ای که با نیایش شروع و با نیایش پایان می‌یابد. ما درکتب معتبر و آثار بزرگ ادبی همین خصوصیت را می‌بینیم. نکته بعدی این است که هر نیایش، سه قسمت دارد که این سه قسمت را در نیایش‌های فارسی می‌بینیم.  به نظر من الگوی دعای اهل بیت (ع)، پیش روی ادیبان و شاعران بوده است و براساس آن الگو، مناجات خود را تنظیم کرده‌اند. بخش اول، طرح صفات جمال و جلال حق است. در نیایش‌ها، اول اوست، بعد من هستم و سپس، من هستم و او.

تو حکیمی، تو عظیمی، تو کریمی، تو رحیمی، تو نماینده فضلی، تو سزاوار ثنایی که صفات جمال خداوند را مطرح می‌کند  سپس صفات جلال او را:

بری از رنج و گدازی، بری از درد و نیازی، بری از بیم و امیدی، بری از چون و چرایی

وقتی صفات جمال و جلال با هم مطرح می‌شوند، به آن‌ها صفات کمال می‌گویند. پس کمال خداوند در آغاز مطرح می‌شود و بعد، نوبت به «من» می‌رسد:

نتوان وصف تو گفتن که تو در وضف نگنجی/ نتوان شبه تو جستن که تو در وهم نیایی

همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی.... که به تلویح می‌گوید من سرتاپا عیب هستم و تو ستارالعیوبی.

همه بیشی تو بکاهی، همه کمی تو فزایی... که اشاره به توانایی خداوند دارد و اینکه من توان ندارم، من صفر هستم و هیچ.


بنابراین شاعر پس از وصف کمال خداوند در قسمت اول، در قسمت دوم به عجز و ضعف و گناه و ناتوانی خود اشاره می‌کند و در قسمت آخر، نوبت به خواسته‌ها و طرح نیازها می‌رسد.

نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که شاعران در تنگناها و بحران‌ها و بن‌بست‌ها هم یاد خدا می‌کنند که به‌ویژه آن را در شاهنامه فردوسی بسیار می‌توانیم ببینیم. زمانی که رستم به جنگ با اسفندیار می‌رود و باب نصیحت را گشوده و او را نصحیت می‌کند ولی اسفندیار لجوجانه ایستاده و کوتاه نمی‌آید. دراین لحظات ناتوانی شاعر از خداوند طلب کمک می‌کند. رستم به کنار جوی می‌رود و با خدا حرف می‌زند و به او می‌گوید راه نشانم ده. این مورد را در آثار عطار و نظامی هم می‌توانیم ببینیم و به‌طور خیلی دقیق‌تر و شفاف‌تر در شاهنامه فردوسی.

گاهی اوقات وقتی فرد با خدای خود صحبت می‌کند، دعا و صمیمیت به جایی می‌رسد که گویی فرد از خدای خودش طلبکار می‌شود که من اسم این مناجات‌ها را «اشتلم» می‌گذارم. یعنی به‌گونه‌ای حرف می‌زند که خدایا چرا نمی‌دهی؟ این مدل را در مناجات شعبانیه هم می‌بینیم که می‌گوید «الهی اِذ اخَذنی به جُرمی، اَخَذتُکَ بعَفوِک» به این معنا که خدایا اگر بخواهی یقه من را به گناهم بگیری، من هم یقه تورا خواهم گرفت که تو خودت را اینگونه معرفی نکرده بودی! این مدل صحبت کردن با خدا، اشتلم است. شاید جنس صحبت کردن شبان در ماجرای موسی و شبان همین باشد که می‌گفت:

ای فدای تو همه بزهای من/ ای به یادت همه هی‌هی و هیهای من

تو کجایی تا شوم من چاکرت/ چارقت دوزم کنم شانه سرت


گاهی اوقات مناجات‌ها پس از پیروزی هستند. چون این خطر همیشه وجود دارد که ما پس از پیروزی خدا را گم کنیم. یکی از مسائلی که در معمولاً در ادعیه ما وجود دارد، پس از موفقیت‌ها و پیروزی‌هاست که ما دچار عجب، کبر، غرور و خودستایی نشویم. چون وقتی کبر مطرح ‌شود، کبریا گم می‌شود یا وقتی من مطرح ‌شود، او گم می‌شود.

لحظه دیگر، لحظه مبارزه است. هنگامی که مبارزه اتفاق می‌افتد، فرد برای ورود به میدان با خدای خودش نیایش می‌کند و از خدای کمک می‌طلبد که این هم در فرهنگ قرآنی ما وجود دارد.

استاد ادبیات فارسی دانشگاه تهران در ادامه در وصف ویژگی‌های نیایش فارسی، خاطرنشان کرد: اولین ویژگی نیایش‌های فارسی، لطافت، نرمی، ظرافت و آهنگ تضرع است که در مناجات‌های خواجه عبدالله انصاری هم می‌توانیم این لطافت را کاملاً ببینیم. وقتی او با «الهی» شروع می‌کند، آهنگ، نرم، لطیف و کاملاً رباینده است. دومین ویژگی این است که تحت تأثیر فضای قرآن و احادیث هستند. مثلاً در شعر ۷ بیتی معروف سنایی، دست‌کم ۱۴، ۱۵ آیه قرآن را می‌توانیم ببینیم که کاملاً با صفات جمال، جلال و کمال الهی و با فضای قرآن و احادیث همراه هستند. یا در ابیات عطار نیشابوری این فضا را می‌توان دید:

خالقا بیچاره راهم تو را/ همچو موری لنگ در چاهم تو را

من نمی‌دانم که از اهل چه‌ام/ یا کدامم، از کجایم یا که‌ام

بی‌کسی، بی‌دولتی، بی‌حاصلی/ بی‌نوایی، بی‌قراری، بی‌دلی

در رهی تنگم گرفتار آمده/ روی بر دیوار پندار آمده

بر من بیچاره این در برگشای/ وین ز رَه افتاده را راهی نما


سومین ویژگی این است که در مناجات‌های فارسی، ساحت‌های چهارگانه دعا اعم از تحمیدیه، معرفی خود، عجز و طلب و درخواست را می‌توانیم ببینیم.

ویژگی‌های دیگر این است که مناجات‌های فارسی هم منثور هستند و هم منظوم. همدر آثار تغزلی هستند و هم در اثار تعلیمی، حماسی و نمایشی. یعنی در همه انواع ادبی می‌توانیم آن‌ها را بیابیم. و اما ویژگی پایاینی اینکه مستمر هستند یعنی صرفاً آن‌ها را در یک قطعه ادبی تاریخی نمی‌بینیم بلکه امروز هم در آثار شعرا دیده می‌شوند. مثل شعر عبدالجبار کاکایی که برای شب قدر 1401 هم سروده است:

چراغ بارگاهت آفتاب است/ شب از بیداری چشم تو خواب است

در این دنیا نمی‌خواهم کم از تو/ تو را خواهم، تو را خواهم هم از تو

تبسم‌بخش دل‌های گرفتار/ چراغ بزم خاموشان بیدار

تجلی‌خانه تاریک‌بینان/ انیس خلوت تنهانشینان

به محرومان نافرمان پناهی/ به راه‌آوردگان را عذرخواهی

گدا گر تلخ باشد گفتگویش/ به تاوان درنمی‌بندی به رویش........

این پژوهشگر ادب فارسی در اشاره به مناجات‌های منثور، با قرائت جملاتی از کتاب «چوپان معاصر» نوشته رضا احسا‌ن‌پور؛ طنزپرداز معاصر، سخنان خود را به پایان برد.


طیبه عزت‌الهی‌نژاد دومین سخنران این برنامه به «تصویر «من» در مناجات‌نامه خواجه عبدالله انصاری پرداخت و اذعان کرد: بی‌شک خواجه عبدالله انصاری یکی از تأثیرگذارترین ادیبانی‌ست که در تاریخ ادبیات ایران نقش داشته است. به همین دلیل برایم مهم بود که ببینم چه تصویری از «من» در مهم‌ترین اثر او یعنی «مناجات‌نامه» خلق شده است. منی که در مناجات‌نامه تصویر می‌شود، هیچ است و در مقابل خدایی قرار دارد که همه‌چیز است. یک دوگانه‌ای را در سراسر مناجات‌نامه می‌بینیم؛ منِ بنده و اوی خدا. من بنده ضعیف، ذلیل، خطاکار، وابسته، معترض و ناآگاه هستم و او پروردگاریست مولا، قدرتمند، مستقل، دانا و خردمند و جبار.

او با آوردن مصداق‌های از این «من» در مناجات‌نامه خواجه عبدالله یادآور شد:

*الهی از بود خود چه دیدم مگر بلا و عنا؟/ و از بود تو همه عطا و وفا

*ای به بر پیدا و به کرم هویدا...

در این بخش، رنج و عذاب و سختی و دشواری تصویر شده و از خداوند تبارک و تعالی کسی که عطاکار است و وفا می‌کند و دائماً هویداست.

*کریما! گرفتار آن دردم که تو درمان آنی... تصویر اینجا گرفتاریو ناتوانی‌ست و درمانی که از سوی خالق تصویر می‌شود.

*الهی ضعیفان را پناهی، قاصدان را بر سر راهی... که در اینجا هم منِ ضعیف را تصویر می‌کند

*بنده آن ثنایم که تو سزای آنی/ من در تو چه دانم، تو دانی/ تو آنی که گفتی، من آنم! آنی.... این قسمت ثبات و لایتغیر بودن صفات پروردگار متعال را می‌گوید

*الهی نمی‌توانیم این کار بی تو به سر بریم... اینجا عدم استقلال و نمود وابستگی من را به تصویر می‌کشد


*تو دوستان را به خصمان می‌نمایی/ جباری تو کار جباران کند

خداوندی کار خداوندان کنی/ تو عطا و جنگ همه با دوستان کنی

الهی بنده با حکم ازل چون برآید و آنچه ندارد چه باید

جهد بنده چیست؟ کار خوب است تو را/ بنده به جهد خویش نجات خویش کی تواند؟


در گام‌های نخست دائماً تصویری که از «من» خلق می‌شود، منِ قدرتمندی نیست و از مقام بندگی تصویر شده است ولی در بخش‌هایی هم می‌گوید: الهی یک چند به یاد تو نازیدم/ آخر خود را رستخیز گزیدم/ چون من کیست که این کار را سزیدم/ اینم بس که صحبت تو را ارزیدم...

این منی که تصویر می‌کند، کسی است که لایق بندگی خداوند را برگزیده و یادآور همان چیزی است که ما می‌گوییم انسان، اشرف مخلوقات است و به نوعی، «نفحتُ من روحی» و خدای‌گونه بودن انسان را تداعی می‌کند. پس این من، مقابل آن منی ست که وابسته است و ضعیف.

به طورکلی یک تضاد زیبایی را در مناجات‌نامه می‌بینیم که من‌هایی که تصویر می‌شود، یک شکل نیستند و آن گوناگونی‌ای که در فرهنگ ما وجود دارد، به نوعی در این مناجات‌نامه‌ها هم شاهد هستیم. شاعر گاه منِ ناتوان را به تصویر می‌کشد و گاه جایگاه ارزشمند خود را به عنوان یک مخلوف باارزش یادآوری می‌کند. و دائماً یک چرخه‌ایست که تکرار می‌شود و این تصاویر از «من» دائماً در مناجات‌نامه انصاری بازتولید می‌شوند.


گزارش از: فریبا رضایی



برچسب ها
از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید