در نشست نقد کتاب «صنعت نفت و تغییر اجتماعی در ایران» عنوان شد:

این کتاب باید مبنایی برای ارائه یک مدل رهایی‌بخش در توسعه باشد

این کتاب باید مبنایی برای ارائه یک مدل رهایی‌بخش در توسعه باشد

نشست تخصصی نقد و بررسی کتاب «صنعت نفت و تغییر اجتماعی در ایران» نوشته اسماعیل غلامی‌پور، با حضور نویسنده کتاب و سخنرانان؛ عباس ملکی (استاد دانشکده مهندسی انرژی دانشگاه صنعتی شریف)، کمال اطهاری (پژوهشگر توسعه) و رضا تسلیمی طهرانی (عضو هیأت‌علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات)، دوشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۱ و با دبیری مصطفی اسدزاده (عضو پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات) برگزار شد.

در ابتدای این برنامه اسماعیل غلامی‌پور با بیان اینکه درباره رابطه اجتماعی صنایع نفتی به ویژه در مناطق نفت‌خیز محلی کمتر کار شده است، گفت: طی سال‌های گذشته به این مقوله بیشتر توجه شده است که یکی از کارهای مهم در این زمینه، مطالعه آقای کاوه احسانی در مورد آبادان با عنوان «محیط مصنوع» است. کار دیگر، کار خانم معتقدی با عنوان «زندگی و نفت» است. مطالعات دیگری هم از سال ۱۳۸۴ توسط انجمن جامعه‌شناسی انجام شده و تا امروز این مطالعات ادامه داشته است اما نکته مهم این است که انعکاس نظری و مفهومی چندانی در جامعه علمی علوم اجتماعی نداشته و به یک بحث علمی در این حوزه تبدیل نشده است. همین مسأله باعث شده که دیدگاه‌های موجود در علوم اجتماعی در باب مناسبات اجتماعی نفت، همچنان بدون زایش نظری باقی بماند. پژوهشی که در این کتاب انجام شده، یک رهیافت ساختاری دارد نه با تأکید صرف به نفت به عنوان یک منبع، بلکه قصه و روایتی‌ست در مورد تغییر اجتماعی و توسعه. در این روایت، صنایع و درآمدهای نفتی، گاز و پتروشیمی، عامل یا میانجی توسعه بودند اما عملکرد این عامل به‌مثابه یک رابطه اجتماعی اقتصادی را نهادها ازجمله دولت‌ها، شرکت‌ها، سیاست‌ها و ... رقم زدند. نهادها در حقیقت در متن یک ساختار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی عمل کردند. وقتی ملاحظه می‌کنیم که نفت در جوامع مختلفی چون آمریکا، انگلستان، نروژ و ...، نقش متفاوتی بازی کرده و پیامدهای مختلفی داشته، تأکید نظری را نباید بر روی صرف نفت به عنوان منبعی که ساختار اجتماعی را دگرگون می‌کند یا به استبداد، رانت و ... منجر می‌شود، قرار دهیم بلکه باید تأکید خود را بر ساختار اجتماعی موجودی که نفت در آن عمل می‌کند، قرار دهیم.


دیدگاه‌هایی ارائه شده از نظریه دولت رانتیر تا کتاب‌هایی که با رویکرد منفی نگاشته شده‌اند مثل کتاب آقای لسانی با عنوان «نفت بلای سیاه»، یا دیدگاه‌های آقای همایون کاتوزیان درباره دولت رانتیر و توسعه نامتوازن که نفت را عامل توسعه نامتوازن دانسته و موارد دیگر که به نفت به‌عنوان یک نعمت نگاه نمی‌کنند اما این کتاب، برخلاف آن‌ها رویکرد مثبتی به نفت دارد. دیدگاه‌های منفی به نفت، ناشی از هم کم‌توجهی به آثار مثبت نفت در شکل‌گیری توسعه و هم‌چنین، عدم تفکیک نقش نفت به مثابه یک منبع، از عملکرد نهادها در متن ساختارهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی بوده است.

در ادامه کمال اطهاری در وصف نقطه قوت این کتاب اظهار داشت: این کتاب توانسته یک بحث مغفول در ایران را وارد گفتمان اقتصادی اجتماعی کند. خیلی از مباحثی که در این کتاب باز شده، سرآغاز مباحثی‌ست که پیش از این به صورت پراکنده در کشور صورت گرفته و به عنوان یک بحث در حوزه عام، نخبگان یا روشنفکران وارد نشده است و شاید همین مسأله یکی از دلایل رویکردهای منفی نسبت به نفت باشد.

او یکی از مشکلات حوزه روشنفکری را ماندن در تحلیل رابطه کار و سرمایه دانست و افزود: یکی از مشکلات در حوزه روشنفکری به ویژه روشنفکری چپ، این است که نمی‌تواند اقتصاد سیاسی را به وضع موجود پیوند دهد و در یک رابطه کار و سرمایه و نوعی رابطه انتزاعی باقی می‌ماند. بنابراین یکی از بزرگ‌ترین مفقوده‌های بزرگ تحلیل‌های سیاسی اقتصادی در ایران، همین مسأله است. واژگان دولت رانتیر، واژگان کاملی به لحاظ اقتصاد سیاسی نیستند. به این دلیل که صرفاً دولت را توصیف می‌کنند و به ارتباط آن با جامعه نمی‌پردازند. این تحلیل نکردن، جزء برداشت‌های ساده‌انگارانه یا هگلی از کارهای مارکس است. در حالی که خود مارکس به سرعت در کارهایی مثل «هجدهم برومر»، «لویی بناپارت» و ... شکل‌بندی اقتصادی اجتماعی را تحلیل می‌کندو صرفاً به انتزاع کار و سرمایه بسنده نمی‌کند و می‌گوید دولت بناپارت، یک دولت فراطبقاتی‌ست و صریح اعلام می‌کند که این نوع تحلیل دورانی من، یک تحلیل انتزاعی فلسفی‌ست و نباید جای واقعیت را بگیرد. ولی تحلیل‌های پیرو مارکس، انتزاعی فلسفی باقی می‌مانند. بنابراین دولت رانتیر، یک دولت فراطبقاتی‌ست که باید آن را تحلیل کنیم. کاری که آقای کاتوزیان و خیلی از کسانی که در جامعه‌شناسی تاریخی هستند، به آن نمی‌پردازند و تحلیل‌های مارکس، وبر و ... را عمق‌یابی نمی‌کنند و در انتزاع هگلی باقی می‌مانند. وقتی پتروشیمی را به رابطه کار و سرمایه تقلیل می‌دهیم و رابطه اجتماعی آن را نمی‌بینیم، دچار این خطای بزرگ می‌شویم.


این پژوهشگر توسعه در بخش دیگر سخنان خود، یک موضوع مفقوده دیگر در جامعه‌شناسی و در اقتصاد توسعه را، فقدان نهاد و مدل نهادی دانست و تصریح کرد: معمولاً جامعه‌شناسان به مقوله نهادهای اجتماعی و به خصوص، مدل نهادی توجه کافی نمی‌کنند. دراقتصاد توسعه هم همینطور است. دانش نهادسازی و نقش نخبگان در آن، مورد توجه نیست. نخبگان باید بتوانند یک مدل ارائه دهند. در این خصوص درباره انقلاب مشروطه باید بگویم این انقلاب شکست نخورد. درست است که افراد آن به قدرت نرسیدند اما قانون مدنی و قانون تجارت آن، اساس روابط اجتماعی و ثبت مالکیت و اسناد خصوصی ما شد. در این زمینه نقش نخبگان است که پرررنگ است. ما مدل نداریم. حتی شکل‌بندی اقتصادی اجتماعی خود را خوب تحلیل نمی‌کنیم.

ارزش کتاب آقای غلامی‌پور در همین است که با اینکه نمی‌تواند نظریه‌ای را ارائه دهد اما این گفتمان را نقل می‌کند؛ نقل این گفتمان و سعی در نتیجه‌گیری از آن. ما جهت‌گیری به سمت یک مدل رهایی بخش مبتنی بر توسعه نداریم. بنابراین جا دارد که در انتهای کتاب، یک برنامه پژوهشی ارائه شود و این کتاب الگویی شود برای برنامه‌های پژوهشی آینده.

در بخش دوم این برنامه عباس ملکی با طرح انتقاداتی درخصوص روش پژوهش، مصاحبه و موردکاوی انجام شده در این کتاب، خاطرنشان کرد: روش پژوهش اشاره شده در این کتاب، اندکی مبهم است. نویسنده در صفحه ۲۵ کتاب، درباره روش پژوهش، به بررسی کتابخانه‌ای، مصاحبه عمیق و یک فصل موردکاوی اشاره کرده‌اند و به ذکر آن در حد یک پاراگراف بسنده کرده‌اند درحالی که در روش‌های علمی به خصوص روش‌های تجربی علوم و مهندسی، یک فصل کامل به روش پژوهش، متدولوژی، مدل‌سازی و ... اختصاص داده می‌شود.


درخصوص مصاحبه عمیق هم، باید نویسنده به شرح جزئیات آن می‌پرداختند که چند مصاحبه انجام شده، هرکدام چقدر زمان برده، این مصاحبه با چه کسانی بوده و ... .در زمینه موردکاوی نیز، آقای دکتر غلامی‌پور به تلفیقی بودن آن از روش‌های کمی و کیفی اشاره کرده‌اند که این تلفیق دیده نمی‌شود. به نظر من اگر آقای دکتر فقط ماهشهر را به عنوان مورد می‌گرفتند و متعهد به روش پژوهش آن می‌شدند، خیلی بهتر این کار انجام می‌شد.

نویسنده در صفحه ۸۲ ادعایی می‌کنند که قابل بحث است مبنی بر اینکه صنایع نفتی و پتروشیمی به لحاظ فنی، توسعه پیدا نکرده و این پاشنه آشیل کل نظام صنعتی ایران است. این ادعا به لحاظ مهندسی مقداری مبهم است.

رضا تسلیمی طهرانی سخنران سوم این برنامه کتاب «صنعت نفت و تغییر اجتماعی در ایران» را کتاب خوبی دانست و شرح‌های آن از تأثیر تاریخی نفت بر ابعاد مختلف اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در طول جامعه ایران به ویژه ماهشهر را را با جذابیت بالا اعلام کرد.

او در ادامه با ارائه نکاتی در نقد این کتاب، افزود: در باب روش پژوهش، ابهام وجود دارد و به نوعی در طول کار دیده نمی‌شود. به طور مثال درخصوص پیمایش‌ها، درباره جامعه آماری، حجم نمونه، سوالات پرسیده‌شده و ...، اطلاعاتی ارائه نمی‌دهد. درخصوص مصاحبه‌ها هم چنین است. یا زمانی که ایشان از روش مشاهده مشارکتی نام می‌برند که مبتنی بر تجربه زیسته است، در طول پژوهش توضیح نداده‌اند که این روش را چگونه انجام داده و بر چه منوالی بوده است.


از لحاظ رویکرد نظری هم ایشان از چارچوب نظری استفاده نکرده و سعی کرده از نظریات در طول کار استفاده کند که این خود نوعی نقطه قوت است. اما هم‌چنان رویکرد نظری مشخصی در کار دیده نمی‌شود و از انواع نظریات مثل نظریات مارکس، وبر، تونیس، کاستلز و ... در جاهای مختلف استفاده می‌کند که اگر وحدتی در آن وجود داشت یا اگر از رویکرد نظری خاصی استفاده می‌شد، به انسجام کار کمک بیشتری می‌کرد.

نکته بعدی این است که به نظر می‎‌رسد کتاب در بخش‌هایی دچار پراکندگی می‌شود. ایده مرکزی‌ای که آقای دکتر غلامی‌پور سعی کرده‌اند داشته باشند، تأثیر نفت بر مسائل اجتماعی و روابط متقابل نفت و جامعه است اما بخش‌هایی در کتاب وجود دارد که بیش از حد به موضوعات دیگر مثل نظریات دولت رانتیر و ... می‌پردازد که اینها انسجام کار را با مشکل مواجه می‌کند. شاید اگر کمتر به این مسائل پرداخته می‌شد، ایده مرکزی کار بیشتر دیده می‌شد.

نکته اصلی‌ای که به لحاظ محتوایی در مورد این کتاب دارم، همان چیزی‌ست که خود ایشان مطرح کرده‌اند مبنی بر اینکه می‌خواهند یک روایت مادی را از تاریخ ایران داشته باشند. به طور مثال در صفحه ۳۳۱ در بخش نتیجه‌گیری نوشته‌اند که به جای تکیه بر ایده‌ها، فرهنگ، نخبگان، جنبش‌های اجتماعی و ...، به فعالیت صنایع و درآمدهای نفت و گاز و پتروشیمی در توسعه اقتصادی، صنعتی و فرهنگی ایران، اولویت داده شده و تلاش شده نفت، به عنوان عامل اصلی توسعه و تغییر اجتماعی و نوسازی در ایران، در نظر گرفته شود. به نظر می‌رسد ما با نوعی تقلیل‌گرایی نفتی مواجه هستیم که تمام عوامل دیگر فرهنگی و اجتماعی، به عامل نفت تقلیل داده شده است که نویسنده از آن به رویکرد مادی تعبیر کرده است. در این خصوص ابتدا باید مشخص شود که منظور از روایت مادی چیست. چون در حال حاضر به غیر از مارکسیست‌های ارتدوکس، گروه‌های دیگری صرفاً به عوامل مادی توجه نمی‌کنند. حتی امروز در خود گروه‌های مارکسیستی نیز، عوامل فرهنگی خیلی با اهمیت دانسته می‌شود. لذا منظور از رویکرد مادی در این کتاب مشخص نیست.

نکته دیگر در این خصوص، طبقه متوسط جدید است که در این کتاب، این طبقه کاملاً براساس عوامل مادی درنظر گرفته شده است. درحالی‌که وجه ممیزه طبقه متوسط جدید این است که اتفاقاً افرادی هستند که از سرمایه فرهنگی قابل توجهی برخوردارند. یعنی به طور کلی در این تحلیل‌ها، همه چیز سرمایه اقتصادی و مواد خام و صنایع وابسته به آن دانسته شده و  نقش سرمایه فرهنگی نادیده گرفته شده است. در حالی که نقش عوامل فرهنگی هم در طول تاریخ و هم در حال حاضر، خیلی پررنگ است.

مسأله بعدی این است که کتاب رابطه‌ای بین مدرنیته و صنعتی‌شدن برقرار کرده و اعلام کرده صنعتی شدن باعث رشد مدرنیته در همه جای دنیا و در ایران شده است و مدرنیته را معلول صنعتی شدن دانسته که آن هم ارتباطی با صنایع نفتی دارد. احتمالا منظور آقای دکتر مدرنیزاسیون بوده و به نظر می‌رسد جای مدرنیته و مدرنیزاسیون عوض شده است. چراکه اگر منظور مدرنیته باشد، کاملاً بعد فکری و فرهنگی دارد که بعد از جنبش رنسانس و روشنگری و افکار کانت و دکارت در جهان شکل گرفته است. شروع مدرنیزاسیون در ایران هم، مربوط به دوره پهلوی اول است که به‌نظر می‌رسد در آن مقطع نفت، نقش چندانی ندارد و اتفاقت دیگری مثل ایجاد مدارس و دانشگاه‌ها، ایجاد راه‌آهن، گسترش راه‌ها و یا رشد ادبیات می‌افتد که به نوعی آن‌ها تاریخ ایران را مشخص می‌کنند نه نفت.

در پایان اسماعیل غلامی‌پور به نقدهای عنوان شده توسط حاضران جلسه، پاسخ گفت.


گزارش از: فریبا رضایی



برچسب ها
از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید