توجه به جزئیات برخلاف ساختار کلگرای علم؛ دستاورد روششناختی دکتر فرهادی
آیین رونمایی از ویراست سوم کتاب «انسانشناسی یاریگری» اثر مرتضی فرهادی (استادتمام مردمشناسی و جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی) سهشنبه ۶ تیر ۱۴۰۲ با حضور جمعی از صاحبنظران، در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد. در نشست دوم این برنامه، علیاصغر مصلح، سحر دانشور، سید حسین شهرستانی و علیرضا محمدیفرد سخنرانی کردند.
ابتدا علیاصغر مصلح استاد دانشگاه علامه طباطبایی با طرح سوالی درباره مقولات فلسفه یاریگری اذعان کرد: در فلسفه سی سال اخیر، یکی از شاخههای پر رونق، فلسفه میانفرهنگی است که اگر موضوع کانونی آن، «دیگری» باشد، موضوع تفکر و مبنای مقولات تغییر میکند. یاری و یاریگری، کیفیتی از نسبت «من» و «دیگری» است. «من» و «دیگری»، میتوانند نسبتهای مختلفی با هم داشته باشند. اساس فلسفههای ماقبل مدرن، در درک خویشتن در نسبت با «دیگری» بود؛ از اینرو تنها در فلسفه مدرن است که «من»، سوژهای خودبنیان تلقی میشود که در مراحل بعدی میتواند نسبت خود را با دیگری بررسی کند. فلسفه کانت بیشتر مبتنی بر این منِ خودبنیاد است که میتوان ردی از این سوژه مدرن را تا زمان نزدیک به هوسرل دنبال کرد. یکی از مهمترین فرازهای این تلقی در هگل است که در بیان او از تطورات آگاهی، این آگاهی در گام چهارم به خودآگاهی میرسد که از این مرحله به بعد، این خودآگاهی خود را در مقابل خودآگاهی دیگری میبیند که نسبت این دو با هم، اشتیاق و رقابت برای غلبه است؛ موضوعی که در فلسفه تاریخ مارکس هم انعکاس پیدا میکند. اما در فلسفه معاصر و از زمان هوسرل و در قالب مباحث هرمنوتیک، تحولی در این دیدگاه ایجاد میشود و تمایل به گفتوگو و فهم دیگری و رسیدن به مفاهمه، خود را در آثار فیلسوفان مختلف نشان میدهد. تفکر مدرن در تطورات خود به سمتی رفته که علیرغم سختبودن ساختارها و وجود ستیز و رقابت در آن، در لایههای فکر و فرهنگ، تمایل به صلح دیده میشود؛ از اینرو شاید برای ما ایرانیها برخی مرزکشیدنها قابل دفاع نباشد و از منظر فلسفه باید این مرزها را درنوردیم.
او یکی از مسائل بنیادین در یاریگری را، در تاریخ تصورکردن انسان دانست و اضافه کرد: هرچند ایرانیان در طول تاریخ منشأ یاریگری بودهاند، اما امروز این انسان ایرانی تغییر کرده است. بنابراین دیگر انسان امروز اهل یاریگری نیست، به دلیل دگرگونشدن آن است. یکی از مسائل بنیادین در یاریگری این است که انسان را در تاریخ و در صیرورت تصور کنیم.
مصلح اندیشیدن در بنیاد یاریگری را، مستلزم تحلیل نسبت من و دیگری دانست و گفت: در بحث یاریگری در ایران، نسبت من با دیگری آشنا و خودی که منافع مشترک با من دارد، مطرح میشود؛ اما بخش مهمی که در فلسفه میانفرهنگی مطرح است، نسبت من با دیگری بیگانه است.
او در پایان، از مشی متواضعانه استاد فرهادی در دعوت به یاریگری به نیکی یاد و ابراز امیدواری کرد که جانمایه فکر ایشان، مرهمی برای جامعه ایران باشد.
سحر دانشور کارشناس ارشد مطالعات زنان با بیان اینکه مفاهیم موجود در مطالعات زنان با خاطرات شنیدهشده از گذشتههای مادران یکسان نیست، اذعان کرد: در مطالعات زنان با مفاهیمی چون سوژگی و ابژگی زن، عاملیت یا انفعال زنان، زن مرئی و زن نامرئی و ...، مواجه میشویم که هر کدام سعی میکنند تاریخ زن ایرانی را صورتبندی کنند؛ اما هیچ کدام با خاطرات شنیدهشده از گذشته سنخیت ندارد. آورده آثار دکتر فرهادی این است که میتواند نظام فهم ما از زیست زن ایرانی را دگرگون کند. در حوزه مطالعات زنان، خلأ اینگونه مطالعات بسیار زیاد است که بتوانند ما را از دوگانههایی که نسبتی با زیست ما ندارند، برهانند. ما برای درک متناسب از زیست زنان ایرانی، نیازمند این گونه مطالعات هستیم و امیدوارم جامعه مطالعات زنان، خیلی بیشتر به این آثار توجه کند تا بتواند خود را از قید دوگانهها برهاند.
سید حسین شهرستانی عضو هیئتعلمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی، در اشاره بعد روششناسی اثر دکتر فرهادی گفت: از زمان ارسطو به این سو، علم را علم کلیات دانستیم و با افلاطون هم، به مثلهای آسمانی بهعنوان مقولهای کلی پرتاب شدیم. در جهان ایرانی اسلامی و با ظهور ابنسینا، این تفکر انتزاعی کلی و استدلالی، ریشههای ژرفتری پیدا کرد؛ بهگونهای که سایر گونههای تفکر سرکوب شدند. دوگانه کلی و جزئی، ما را از فهم امور انضمامی که در متن خود واجد معنای کلی هستند، منصرف کرد. لذا از این حیث، کار دکتر فرهادی، نوعی تجدید ساختار و تفکر ما از علم و کار علمی در ایران است؛ توضیح چگال زیستجهان ایرانی که در پی کشف معنای ایرانیبودن از خلال جزئیات است. یکی از دستاوردهای روششناختی دکتر فرهادی همین مسئله است.
او با بیان اینکه عقل انضماماندیش، رویگشوده به خیال و شعر و هنر است، ادامه داد: یکی از بحرانهای تفکر مابعدالطبیعهزده ما در قرون اخیر این است که از فهم درست ادبیات بهعنوان مهمترین سرمایه فرهنگی ایرانزمین، ناتوان بودهایم. این دانش، دانشی تمثیلی است که متفاوت از دانش قیاسی است؛ دانشی که فهم شاعرانه و اساساً زیباییشناسانه را فراهم میآورد. دکتر فرهادی از این نظر هم در آثار خود حامل این درک شاعرانه هستند.
علیرضا محمدیفرد عضو هیئتعلمی دانشگاه بینالمللی المصطفی، با نگاه به آثار استاد فرهادی از منظر روششناسی، نوع انتخاب مسئله و شیوه مفهومپردازی ایشان را برجسته دانست و گفت: در علوم اجتماعی مسائل یا از علم گرفته میشوند یا از واقعیت اجتماعی. دکتر فرهادی در آثار خود مسئله را از واقعیت اجتماعی میگیرد و سپس با جمعآوری و تحلیل دادهها، با روش کیفی به آنها میپردازد؛ روشی که معمولاً گفته میشود موقعیتمحور است و ادعای نظریه جهانشمول از آن سخت است؛ اما ایشان ابتدا با شروع از روستا، به قدری آن را توسعه میدهند که ما میتوانیم به نظریه جهانشمول برسیم و اینجا همان نقطه گرهخوردن فلسفه علم ما با مطالعات ناظر به امر واقع و انضمامی است.
او با اشاره به چگونگی انتخاب مسئله افزود: مسائلی که دکتر فرهادی سراغ آنها رفتهاند، عموماً مسائلی بوده که خیلی مورد توجه نبودهاند؛ مثل توجه به مسئله روستا در دهه ۴۰ و زمانی که شهرها در آن دوره، پررنگ بودند یا توجه به مسئله آب در اوج دورانی که دیگران بیشتر به توسعه و سدسازی توجه داشتهاند.
توجه به دانش ضمنی و بومی، رجوع به مباحث دینی، استفاده از ضربالمثل و توجه به تقسیمبندی تاریخ از دیگر مواردی بود که محمدیفرد در وصف آثار دکتر فرهادی به آنها اشاره کرد و انسانشناسی یاریگری را کلانمسئله برآمده از توجه ایشان به واقعیتهای اجتماعی و تلاش برای حل آنها دانست.
گزارش از: بهاره رضایی