از حکومت علوی تا حاکمیت اموی

از حکومت علوی تا حاکمیت اموی

نشست «از حکومت علوی تا حاکمیت اموی»، ۱۸ آذرماه ۱۳۹۸ با حضور جمعی از اندیشمندان و علاقه‌‌مندان در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.

به گزارش خبرنگار ایکنا حجت‌‌الاسلام مهراب صادق‌‌نیا، استاد دانشگاه ادیان و مذاهب، در این نشست بیان کرد: برای توجیه فجایع قرن اول، گاهی یک تحلیل خرد داریم و گاهی با یک تحلیل کل‌‌نگر می‌‌خواهیم به آنچه در آن زمان رخ داد، نگاه کنیم. در تحلیل میکرو یا ذهنی، قاعدتاً همه چیز را می‌‌خواهیم معطوف به کنشگران کنیم که اینها، یا کسانی هستند که در لشکر امام حسین(ع) بودند، یزیدی هستند یا کسانی هستند که خلافت علی(ع) را قبول کرده‌‌اند. یا اینکه کنشگران را به مثابه امویان می‌‌کنیم و می‌‌گوییم امویان این اتفاقات را پدید آوردند.

وی تصریح کرد: وقتی نگاه ما معطوف به کنشگران است، گمان این است که اگر امویان نبودند، چیز دیگری رخ می‌‌داد و مثلاً اگر به جای مروان، عمار می‌‌بود و به جای یزید، امام حسین(ع) حضور داشت، اوضاع چیز دیگری می‌‌شد، اما وقتی نگاه ما ساختاری باشد، واحد تحلیل نیز ساختار جامعه است و می‌‌بینیم که به لحاظ ساختاری، چه خصلتی در قدرت و حکومت و اسلام اموی‌‌ها وجود داشت که پدیده‌‌های زمان امویان اتفاق افتاد.


قیام امام حسین(ع) معطوف به ساختار

این استاد دانشگاه در ادامه افزود: تفاوت دیگر اینکه وقتی یک پدیده را تحلیل ذهنی می‌‌کنیم، هر پدیده را به مثابه یک پدیده و مستقلاً تحلیل می‌‌کنیم. مثلاً اتفاق عاشورا را جدای از چیزی می‌‌دانیم که در سقیفه و صفین رخ داد و هر کدام را جدا تحلیل می‌‌کنیم و به دنبال یک سری علت‌‌ها هستیم. این وقتی است که واحد تحلیل ما فرد است، اما در تحلیل ساختاری، می‌‌توانیم بگوییم که شاید همه اینها به یک جا برمی‌‌گردند و در یک جا ریشه دارند.

وی تصریح کرد: در تحلیل ذهنی، ممکن است بگوییم، مسلمانان مسلمان واقعی نبودند و نمی‌‌دانستند که امام حسین(ع) فرزند رسول خدا(ص) است، یا اینکه فریب خوردند و طمعی از ملک ری اینها را فریب داد و ... . این سخنان به غیر از داده‌‌های مضاعف، چیز دیگری نیست و ریشه این اتفاق مسائل دیگری است. یعنی علت اینکه این همه طماعِ قدرت، بسیج شده‌‌اند، دلیل دیگری دارد.


صادق‌‌نیا در ادامه افزود: ما باید به سمت یک تحلیل ساختاری برویم و ببینیم به لحاظ ساختاری چه اتفاقی افتاد که موجب شد این پدیده‌‌ها رخ داد. آن چیزی که از امام حسین(ع) نقل است که آمد تا امر به معروف کند، می‌‌گوید که این تحلیل‌‌های ذهنی را کنار بگذارید و این امر به معروف نیست که چهار تا گناه را پیدا کنم و بگویم تو روسری خودت را درست کن و ... ، اگر می‌‌خواست این مدل امر به معروف کند، جای دیگری هم بود و این یعنی، معطوف به ساختار حرکت کرد و حرکت ایشان معطوف به قدرت است.

وی تصریح کرد: اسلامی که پیامبر(ص) از آن حرف می‌‌زند، چند خصلت داشت؛ اول اینکه پیامبر(ص)، بر خلاف امویان، برای حفظ وضع موجود سراغ آموزه‌‌های دین نمی‌‌رفت و سخنان ایشان پر بود از مفاهیمی که به آن، مفاهیم امیدبخش اجتماعی می‌‌گویند. مفاهیمی که معطوف به تغییر وضعیت موجود بودند و با وضعیت موجود درگیر بودند. گویی اسلام، آرمان است و باید به سمت آن حرکت کنیم.


پیامبر(ص) حفظ حاکمیت را از هر امر اخلاقی واجب‌‌تر نمی‌دانست

صادق‌‌نیا در ادامه افزود: در سخنان پیامبر(ص)، این نیست که مثلاً حفظ یک چیزی مانند حاکمیت از هر امر اخلاقی واجب‌‌تر باشد، چون آرمان، وضعیت اخلاقی است که پیامبر(ص) می‌‌گوید باید به سمت آن حرکت کنیم، بنابراین، اسلام نبوی، مطلوب بود و اسلام پیامبر(ص)، غیر ایدئولوژیک بود و مفروضات پیشینی و از پیش تعیین شده که برای حفظ آنها باید همه چیز را زیر پا گذاشت نداشت، بلکه ماهیتی فرهنگی داشت، نه ماهیتی سیاسی.

وی تصریح کرد: در قرآن رویکرد سیاسی و گفتمان سیاسی پیدا نمی‌‌کنید که قرآن، نظریه سیاسی ارائه کند. قرآن کریم ممکن است در مورد جمع و اخلاق جمعی حرف بزند، اما در مورد اخلاق اجتماعی چیزی نمی‌‌گوید. اینکه غیبت نکنید و عدالت را اقامه کنید، معطوف به جمع هستند، نه معطوف به اجتماع. همه چیزهایی که بعداً حاکمان از قرآن بیرون می‌‌کشند، حاصل مفهوم‌‌سازی خودشان است که از این آیات، چیزی را بیرون می‌‌کشند که در قرآن نداریم. چیزی که از آن بشود نظریه سیاسی بیرون کشید، در قرآن نداریم. قرآن در مورد جامعه حرف زده است و در مورد اخلاق جمعی سخنانی دارد، اما تئوری سیاسی که بگوید تقسیم قدرت این‌طور باشد و حاکمیت با این شرایط باشد، در قرآن نیست و با اجتهادهای غلیظ می‌‌شود آن را برداشت کرد.

این استاد دانشگاه گفت: اسلام پیامبر(ص)، ایدئولوژیک نبود و بیش از آنکه یک پیام باشد، یک رسانه بود و اینطور نبود که تعالیم را به مردم بدهد که انجام دهند و پیامبر(ص) با توجه به فرهنگ آن زمان، پیام خود را منتقل می‌‌کرد. یعنی نوعی انعکاس از وضع موجود بود و در مواجهه با وضع موجود، آموزه‌‌های اخلاقی و فقهی خودش را بیان می‌‌کرد. ویژگی دیگر این اسلام، این بود که برای چیزی نبود و برای دین هم نبود، بلکه برای خودش بود. اسلام ابزار نبود و خودش ماهیتی مستقل و ارزشی داشت و لذا برای توجیه قدرت به کار گرفته نمی‌‌شد.

وی تصریح کرد: پیامبر(ص) هیچ وقت به مردم نگفت، چون من می‌‌گویم این کار را انجام دهید و اینطور باشید. خیر، می‌‌گوید خدا گفته بروید جنگ و اینها نیز می‌‌رفتند و هیچ گونه رگه‌‌ای از خودمحوری در پیامبر(ص) نیست و در آخر خداوند می‌‌گوید، با مردم مشورت کن. این مشورت کردن، یک امر صوری نیست و منظور این نیست که با مردم مشورت کن و در آخر هم هر کاری دوست داشتی انجام بده.


امویان مروج دین وضع موجود

صادق‌‌نیا با اشاره به حکومت اموی و ویژگی‌‌های آن بیان کرد: اسلام اموی، یا دینی که امویان از آن حرف می‌‌زنند، دین وضع موجود است، نه دین وضع مطلوب. دینی است که باید وضع مطلوب و قدرت حفظ شود و قرائتی از دین قابل قبول است که دین را حفظ کند. بنابرین چون مرجئه، دین و حکومت اموی را حفظ می‌‌کند، قبول است، اما قرائت‌‌های دیگر که کمکی به حفظ امویان نمی‌‌کند، آنها باید کنار بروند و هرگونه انقلابی‌‌گری در حکومت اموی مردود است، چون انقلابی‌‌گری یعنی وضع موجود را به هم‌‌زدن و امر به معروف نیز تبدیل به ابزاری برای سرکوب انقلابی‌‌ها می‌‌شود و هرگونه شورشی را ارتداد می‌‌داند، اما پیامبر(ص) می‌‌خواست ساختار را به هم بزند تا به جایی برسد.

وی بیان کرد: حکومت اموی عمیقاً ایدئولوژیک و بر پایه باورهایی استوار بود که حفظ آن، از حفظ هر کسی بالاتر بود. در اسلام نبوی، یک جنگ مذهبی پیدا نمی‌‌کنید و پیامبر(ص) هیچ درگیری مذهبی ندارد، بلکه زمانی که گروه مسلمانان تهدید می‌‌شوند می‌‌جنگند، نه زمانی که اسلام تهدید می‌‌شود.

صادق‌‌نیا تصریح کرد: امت پیامبر(ص) در زمان بنی امیه، تبدیل به حکومت شد. پیامبر(ص) اگر هم حکومتی تشکیل داد، به این دلیل بود که آموزه‌‌های اسلامی را پیش ببرد، اما بنی امیه حکومت را برگزید و برای اینکه حکومت خود را نگه دارد، به اسلام متمسک شد.


غلامرضا ظریفیان، استاد دانشگاه تهران در این نشست بیان کرد: فتوحاتی که پس از رسول خدا(ص) صورت گرفت، فهم رحمت‌گونه اسلام را در آغازین سال‌های بعد از رحلت پیامبر(ص) تغییر داد و روحیه‌ای دوقطبی ایجاد کرد. در ادامه نیز با اشتباه عمر که توزیع بیت‌المال بر اساس سابقه را در پیش گرفت، روح عدالت به صورت ناخواسته از بین رفت و البته که عمر خودش نیز بعد مدتی می‌خواست این اشتباه را جبران کند که نشد. در حقیقت آدم‌هایی که از رانت استفاده می‌کنند، نمی‌توانند به شرایط قبل از خود برگردند. بنابراین، فتوحات ظرفی شد برای اینکه بنی امیه بتواند میراث خود را بر جهان اسلام جاری و ساری کند و موفق هم شد.

ارزش‌مندی قدرت در تحقق حقیقت
وی تصریح کرد: بعد از اینکه بنی امیه توانست صحابه را کنار بزند، به مدت ۹۰ سال بر ارکان جهان اسلام حاکم شد و اتفاقی که از رسوبات اموی‌ها افتاد، این بود که اسلامِ حقیقت را تبدیل به اسلام قدرت کردند. اگر به قرآن نگاه کنیم، می‌بینیم که وارد عرصه سیاست می‌شود و بحث سیاست در قرآن جدی است، اما آنچه در قرآن با آن رو به‌رو هستیم، این است که قدرت، ابزاری برای تحققِ حقیقت است. اگر قدرت تحقق پیدا کرد و با رضایت عامه همراه شد، در واقع خادم معنویت شده است.



این استاد دانشگاه در ادامه افزود: به تعبیر امام علی(ع)، اگر از دل قدرت، نتوان عدالت و توزیع عادلانه ثروت و کرامت درآورد، این قدرت در حقیقت استخوان خوکی در دست یک جزامی است. اموی‌ها اصالت قدرت را تئوریزه کردند و حقیقت نزد آنان فدای قدرت شد. همه باید فدای قدرت می‌شدند و برای این احکام صادر کردند، در حالی که قرآن با همه عظمتی که پیامبر(ص) دارد، صراحتاً به پیامبر(ص) می‌گوید که «لست علیهم بمصیطر: تو حق سیطره نداری». مخصوصاً سیطره معنوی که خطرناک‌تر است و قلب را جذب می‌کند و عقل را کنار می‌زند.
ظریفیان بیان کرد: در ادامه نیز «فقه الغلبه» درآمد که در احکام السطلانی‌ها این را مشاهده می‌کنیم که البته میراث اموی‌ها است. همچنین «فقه الغلبه» از ارکان مشروعیت‌بخشی به حکومت‌ها بود که همه‌چیز در خدمت قدرت باشد. با نام قدرت گفتند که هر کس با قدرت، یعنی معاویه و بنی امیه مخالفت کند، کافر و خارج از دین است و خون او مباح محسوب می‌شود.

تفاوت حکومت توتالیتر و استبدادی
وی در ادامه افزود: بین حکومت‌های استبدادی و توتالیتر تفاوت وجود دارد. حکومت‌های استبدادی، از شما فقط رای را می‌خواهند و کاری با اذهان شما ندارند، اما توتالیترها می‌گویند علاوه بر اینکه من را تأیید می‌کنید، باید امضا کنید که هرچه من قبول دارم، شما نیز قبول دارید. نظام اموی یک نظام توتالیتر است. هشدارهایی که قبل از شکل‌گیری دولت اموی، افرادی مانند عمار دادند نیز در خور توجه است. یعنی بزرگان و نخبگان، هشدار می‌دهند و عمار در صفین این را گفت که اینها پیراهن عثمان را علم کردند تا قدرت را به دست بگیرند.

ظریفیان تصریح کرد: قدرت مقدس نیست و زمانی ارزش دارد که در خدمت حقیقت و معنویت باشد و الا خطرناک است. بنابراین برای قدرت اجازه دادند که خون امام حسین(ع) ریخته شود و واقعه حره رخ دهد. اجازه دادند که به نام قدرت و برای حفظ قدرت، به صدها زن مومنِ مسلمان تجاوز شود و آن را نیز تئوریک کردند. بعد هم از معاویه یک رابین‌هود ساختند و فضیلت‌هایی برای او جعل کردند که او بود که اسلام را زنده نگه داشت و عظمت را او به اسلام برگرداند. اما از دل این رابین‌هود، صدها رابین‌سود درآمد که رانتی بودند. این نگاه تا به امروز، در بخشی از فقه جهان اسلام مشروعیت دارد که اصالت قدرت در برابر اصالت حقیقت باید قرار گیرد.

وی در ادامه افزود: نکته دیگر، خشونت بی‌مهار است. سراسر دوره اموی‌ها پر از خشونت‌های پنهان است. معاویه اهل خشونت‌های پنهان بود، اما بعد از او، خشونت آشکار است و این خشونت، حتی پادگفتمان‌های اموی را خشن کرد. یعنی نه فقط خوارج را زنده نگه داشت، شیعه را نیز به بحران کشاند. زیدیه از دل این خشونت بیرون آمد و فرقه‌های ضد بنی‌امیه هم خشن شدند و این جریان ادامه پیدا کرد. بنابراین یک خشونت را در رحمانیت اسلام جاری و ساری کردند.

این استاد دانشگاه تصریح کرد: نکته دیگر نیز جبر است. اموی‌ها نیاز داشتند برای بقای خودشان انگاره‌ای درست کنند و بدون تئوری هم نمی‌توانستند یک حکومت را ادامه دهند، بنابراین انگاره جبر را تئوریزه کردند. از جبر و جریانی که مشوق جبر شد، یعنی مرجئه اولیه استفاده کردند. بعدها نیز جبر در اشاعره تئوریزه شد. لذا اموی‌ها از جبر استفاده می‌کردند، چون نمی‌توانستند جنایت را توجیه کنند.

وی در ادامه افزود: نکته دیگر نیز بحث بردگی است و این مسئله بسیار پیچیده است. بردگی در قرن هجدم نیز حل نشد و «ابراهام لینکلن» نیز اگر پدر آزادی برده‌ها است، چون تکنولوژی کمکش کرد و الا موفق نمی‌شد. بخش عظیمی از چیزی که در مورد بردگی در فقه است، برای دوره اموی است، چون صدها هزار ایرانی و ... را برده کردند و نیاز شد که برا‌ی آن فقه درست کنند.

امویان امر به معروف را از حکومت معطوف به مردم کردند
ظریفیان بیان کرد: امر به معروف و نهی از منکر نیز یکی از ارکان مهم تعدیل قدرت است که بر قدرت نظارت شود. یعنی امر به معروف، در باطنش برای نظارت است و علی(ع) نیز گفت من را نقد کنید. اما اموی‌ها امر به معروف را تبدیل به حسبه کردند، یعنی امر به معروفی که آمده بود تا حاکمان را نظارت کند، تبدیل شد به نهاد نظارتی برای مردم. علی(ع) فرمود مقدس نیست امتی که ضعیف و فرودست آن، نتواند بدون لکنت حقش را از قوی بگیرد. این را امویان تبدیل کردند به حسبه که یک عده جمع شوند و ستاد امر به معروف تشکیل دهند که مردم را نظارت کنند. آنچه که به آن نیاز داریم، این است که باید بنی امیه را با ذره بین مطالعه کنیم و جریان و تثیرات آنها را در دوره بنی‌عباس مورد بررسی قرار دهیم. بنی امیه روح اسلام را گرفتند و در پوسته آن، خشونت و بی‌عدالتی را دمیدند.


آیت‌الله سید عباس حسینی قائم مقامی با اشاره به حدود نود سال حکومت بنی امیه و هزار و چهارصدمین سالگرد آغاز حکومت بنی امیه گفت: خوارج بزرگترین فتنه دوران حکومت امیر مومنان بودند. اما امام پس از پیروزی بر آنها می‌فرمایند: خوارج را بعد از من نکشید، چرا که تفاوت است بین کسی که دنبال حق است و اشتباه می‌رود و کسی که به دنبال باطل است و آن را درک می‌کند و می‌افزایند: فکر نکنید فتنه اصلی نهروان و خوارج است، فتنه اکبر بنی امیه است.

وی با یادآوری اشارات قرآن به فتنه بنی امیه افزود: سوره اسرا به شجره ملعونه‌ای اشاره کرده که در تفاسیر اهل بیت، به رویای پیامبر تطبیق یافته که میمون‌ها از منبر ایشان بالا می‌رفتند و به پیش‌بینی موضوع از سی سال قبل توسط پیامبر اشاره دارد. در تفاسیر سوره قدر هم اشاره‌ای به هزار ماه حکومت بنی امیه شده است. این موضوع وقتی اهمیت می‌یابد که می‌بینیم پیامبر و امیر مومنان، انحراف امویان را خطرناکتر از موارد قبل و بعد آن، یعنی دوران خلفا و بنی عباس می‌دانند.


قائم مقامی با طرح این سوال که چه چیزی در بنی امیه است که این قدر خطر آن اهمیت می‌یابد و با دیگر انحرافات متفاوت است؟، توضیح داد: از امام حسین(ع) درباره آیه ۱۹ سوره حج و دو دشمنی که درباره خدا با هم نزاع می‌کنند، سوال کردند و ایشان می‌فرمایند: مقصود ما و بنی امیه هستیم که تا قیامت با یکدیگر در مورد خدا نزاع داریم. پس اگر ما ریشه‌های جدال بنی امیه و اهل بیت را متوجه شویم، این اختلاف را می‌توانیم تشخیص دهیم. چرا که برخی انحرافات، قبل از بنی امیه هم سابقه داشت و غصب خلافت و امامت، خشونت دینی، ظلم و بی‌عدالتی را بنی امیه تاسیس نکردند.

رئیس پیشین مرکز اسلامی هامبورگ با بیان این که قرآن «فرقه شدگی» را بزرگترین تهدید دین می‌داند، ادامه داد: هر نوع تفسیری از دین که منجر به عدم شمول دین و اختصاص دین به بخشهای خاصی از انسانها باشد، فرقه شدن دین است. فرقه شدگی یک جزء از دین را بر کلیت آن غلبه می‌دهد و دین را از تعادل و توازن خارج می‌کند.

به اعتقاد این پژوهشگر دینی، اگر عنصر سیاست و قدرت، از جایگاه خود به عنوان یک جزء خارج شود و بر کل اجزای دین غلبه کند، فرقه‌شدگی رخ می‌دهد و بنی امیه این کار را کردند، یعنی با محوریت بخشیدن به قدرت، در راستای تبدیل دین به فرقه حرکت کردند. بنابراین علت بزرگتر بودن فتنه بنی امیه نسبت به سایر فتنه‌ها این است که خطرناک‌ترین عنصر یعنی قدرت، محور فرقه می‌شود و به تعبیر امیر مومنان، برگشتن ظرف دین و خالی شدن آن از محتواست، یعنی پوسته و ظاهر می‌ماند اما بدون محتوا و این خطرناکترین نوع انحراف است.

آیت‌الله قائم مقامی ریشه این انحراف را معرفت‌شناسانه دانست و افزود: این انحراف موجب می‌شود قدرت غایت دین ‌شود، به گونه‌ای که اخلاق، عبادات و سایر اجزای دین در خدمت آن قرار می‌گیرند و بر آنها، نوعی سلطه معرفت شناسی پیدا می‌کند، فقه تولید می‌کند، عرفان و عبادت تولید می‌کند و همه اجزای دین را مطابق میل قدرت بازتولید می‌کنند و به این شکل، از عمیق‌ترین لایه‎های انسان تا اجتماعی و بیرونی‌ترین لایه‌ها اثر می‌گذارد.

او ادامه داد:آسیبی که دین از قدرت می‌خورد با هیچ خطر دیگری قابل مقایسه نیست و از سوی دیگر قدرت هم با هیچ ابزار دیگری به اندازه دین نمی‌تواند به این میزان بر انسانها نفوذ کند.

مدرس علوم اسلامی شعر قرائت‌شده توسط یزید در مجلس شام با این مضمون که بنی‌هاشم به وسیله دین با حکومت بازی کردند، را نه علیه دین، که نشانگر نگاه یزید به دین دانست که طبق آن، هدف اصلی دین، کسب قدرت و حکومت است.

به باور قائم مقامی، با غلبه معرفت شناسی قدرت در دین، دین جدید ظاهر می‌شود و همین است که در روایات داریم امام زمان، دین به ظاهر جدیدی می‌آورد، یعنی بازگشت ایشان به سیره پیامبر و اهل بیت با برداشت متداول روز از دین کاملا متفاوت است و دینی جدید به نظر می‌رسد.

«یک ویژگی قدرت، میل به بسط و تمامیت و مطلق شدن است و به همین علت، قدرت مطلق شر و به تعبیر قرآن شرک است، چون هر مطلق دیگری غیر از خدا، شرک است و اگر قدرت، مطلق شود، همه چیز را در خدمت خود درمی‌آورد و حتی دین را شرک آلود می‌کند.»

این استاد فقه با یادآوری دیدگاه آیت‌الله بروجردی که فقه شیعه را حاشیه بر فقه اهل سنت می‌داند، ادامه داد: البته روش اجتهادی فقه شیعه مختص اهل بیت است. اما مسائل فقه شیعه، همان مسائل فقه اهل سنت است که در بستر قدرت متولد شده، چرا که اساس این فقه در دوران اموی شکل گرفته است و کلام ما هم متاثر از همین آسیب معرفت شناسی است. در واقع زمین بازی فقه و کلام ما در بستر قدرت و نگرش اموی شکل گرفته و ما بعضا روش فقهی و کلامی اهل بیت را در خدمت مسائل اموی قرار داده ایم.

قائم مقامی یکی از پیامدهای این نگاه در طرح مسایل فقهی را تقسیم حقوق به حق‌الله و حق‌الناس در ادبیات دینی جامعه دانست و گفت: این در حالی  است که حق‌الله به معنای اصیل خود قابل شناختن و ادا کردن نیست و در مقام افعال نیز حق‌الله همان حق الخلق است و در نگاه مترقی اسلام به جهان که بالاتر از نگاه ابزاری غرب است، همه موجودات اعم از زنده و بی جان، به جهت وجود خود حقی دارند که باید پاس داشته شود.

وی ادامه داد: در احکام نیز شاهد همین تفاوت نگاه فقهی با زمینه اهل سنت و نگاه اهل بیت هستیم، مثلا اسلام حجاب را مانند نماز و روزه واجب کرده، اما این وجوب، اختیاری و ارادی است، یعنی فرد باایمان آن را لازمه دینداری می‌داند و به آن پایبند است، نه وجوب بیرونی و اجباری، به همین دلیل هیچ فقیهی حکم به اجبار مسلمین برای نماز خواندن نداده است.

قائم مقامی در پایان گفت: حجاب هم به عنوان یک حکم شرعی و فقهی بر مومنان واجب است، اما نمی‌توان فردی را با حکم دینی مجبور به رعایت حجاب کرد. البته حجاب اجباری می‌تواند به عنوان یک قانون، مانند سایر قوانین عرفی و متکی به خواست اکثریت جامعه، تصویب واجرا شود اما نمی‌توان این اجبار را حکمی شرعی و دینی دانست.



برچسب ها
از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید