تمایزات و تشابهات مفهوم هنر در نگرش سنّتی و مدرن
دومین نشست از مجموعه نشستهای مجازی«مطالعه ابعاد آموزش و پژوهش در هنرهای سنتی ایران با رویکرد احیا و توسعه» با عنوان «تمایزات و تشابهات مفهوم هنر در نگرش سنّتی و مدرن و نقش آن در احیا و توسعه هنرهای سنتی ایران»، ، با حضور امیر مازیار و مهدی کشاورز افشار؛ پژوهشگران فلسفه و حکمت هنر و با دبیری طیبه عزتاللهینژاد، عضو هیاتعلمی پژوهشکده هنر، سه شنبه 11 آبان 1400 برگزار شد.
امیر مازیار سخنران اول این برنامه، در مقدمه سخنان خود به تبیین مفاهیم هنر مدرن و هنر سنتی پرداخت و گفت: ما مفهوم هنر را در تاریخ گذشته به شکل امروزی نداشتیم. هنر زیبا یک مفهوم کاملاً جدید و غربی است که از اول قرن ۱۸ میلادی به وجود آمده است. منظورم این نیست که ما الفاظ دیگری داشتیم، بلکه مفهوم هنرهای زیبا بر دستهای از فعالیتها دلالت میکند که ما اینها را مجموعاً در مقولهای می گذاریم و به آن هنر میگوییم. بحث این است که در دوران گذشته این مقولهبندی و این دسته فعالیتها که در یک مجموعه واحد گرد آمده باشند، وجود نداشته است. یا گاهی گمان میشود که ما هنر نداشتیم و آنچه که در هنرهای سنتی ما دلالت میکند، صناعت است که این هم نادرست است. البته ما در انواع فنون و صناعاتی که داشتیم، دستهبندیهای مختلفی وجود داشت که ممکن است یک دستهبندی را در میان آنها بیابیم که شباهتهایی با دستهبندیهای امروز ما داشته باشد. بهطورکلی، خیلی سخت است که بگوییم هنر در تاریخ گذشته ما دقیقاً چه معنی و مفهومی داشته و سپس بیاییم آن را با مفهوم جدید مقایسه کنیم. کاری که میتوانیم بکنیم این است که ببینیم بهطور مثال موسیقی، نقاشی، معماری، خوشنویسی و...، هرکدام جداگانه در گذشته چه معنا و مفهومی داشته است و امروز چه معنایی. در بهکارگیری تلقی مدرن و تلقی سنتی، یک خطا و لغزشی پیش روی ما قرار میگیرد و ممکن است ابهام ایجاد کند. ما باید بدانیم وقتی واژه هنر سنتی را به کار میبریم، این مفهوم یک واژه اعتباری و کلی است که دورانی را که مربوط به دوران مدرن نیست، زیر پوشش خود قرار میدهد نه یک دوره مشخص با ویژگی و اهداف زیباشناختی خاص.
واقعاً این دوگانهسازیها میتواند برای ما مشکلات زیادی ایجاد کند. فارابی یا ابن سینا، از صناعات محاکاتی صحبت میکردند. ابن سینا نقاشی، موسیقی، رقص، نمایش و گاهی خوشنویسی را در مصادیق آن میآورد. وقتی از ابن سینا بپرسیم اینها چه کاری انجام میدهند یا اغراض محاکات چیست؟ میگوید «لذت» ایجاد میکنند. بنابراین این دیوارکشی بین ایرانی و غرب، به این معناکه چیزهایی که اینجا هست، در غرب نیست و آنچه که در غرب وجود دارد، اینجا نیست، خطا و ابهام ایجاد میکند.
کانت یا هیوم، ادبیات را جزء هنرهای زیبا قرار میدهند. هگل هم شعر و ادبیات را ذیل این تقسیمبندیها قرار میدهد. بنابراین این دیوارکشیها مخل فهم درست شده است. چنین ذاتهای خیلی ثابت و یکنواختی وجود ندارد که بگیم فلان چیز مختص ایران و فلان چیز مختص غرب است. نوع نگاه مطلقانگارانه در قرن ۱۹ بوده است اما امروزه در مباحث علمی کنار گذاشته شدهاند. بهتر است بهطور مثال ما ببینیم که موسیقی نزد مولوی، ملاصدرا، فارابی و...، چه تعریفی داشته، چه خصوصیاتی دارد و چه مسائلی را ایجاد کرده است اما اینکه یک هاله قدسی دور هنر خودمان بکشیم و متقابلاً هنر غربی را هنر دنیایی، بازارگرا و ... بدانیم، درست نیست. هنر اینجا هم با بازار ارتباط داشت. مگر میشود هنرمند نیاز به روزی نداشته باشد؟ این هاله عرفان و تقدس که دور هنر ایرانی و سنتی خود کشیدهایم، باعث شده که نتوانیم مناسبات تاریخی را در هنر ببینیم.
مازیار با انتقاد از تلاش برخی در زندهکردن هنر گذشته ادامه داد: هر جامعهای هنر سنتی به معنای معمول و متعارف خود را دارد. آلمان، عربستان، چین، ژاپن و بقیه کشورها هم هنر سنتی داشتهاند. اینکه بخواهیم جریانی درست کنیم که هنرهای قدیمی را احیا کنیم، تا حدی خوب است است اما گاهی میگویند هنر سنتی را بازشناسی و دوباره آن را به کار بیندازیم که این خیلی حرف عجیبی است. هنر گذشته، برای گذشته است چرا باید درصدد دوباره زنده کردن آن باشیم؟ درست است که ارزشهایی چون ارزشهای باستان شناختی و... دارد ولی این دلیل نمیشود که ما بخواهیم گذشته را زنده کنیم.
در واقع یک عالم مثالی بی زمان درست میکنیم و تلاش میکنیم دوباره به آن دست یابیم. این ارزشهای عرفانی که ما در آنها میبینیم، قدما نمیدیدند. هرکدام از هنرها کارکرد خاص خودشان را داشتند. در آن زمان وقتی فارابی درباره موسیقی صحبت میکند، به این ارزشها نهتنها توجه ندارد، بلکه آنها را نقد و رد هم میکند. درواقع کارکرد ارزشمند مدنی برای آن قائل است اما نگاه عرفانی به آن را رد میکند.
مفهوم هنرهای زیبا یک مفهوم جدید است. اینکه چه چیزی در هنر مدرن، زیبا بوده که هنرهای سنتی احتمالاً آن را نداشتند، بُعد و تلقی جدیدی از هنر است که در قبل نبوده است.
این پژوهشگر فلسفه و حکمت هنر، موفقیت امروز را در گروه پیوند مناسب با گذشته دانست و تأکید کرد: درست این است که هرجامعهای نسبت صحیحی با گذشته خود داشته باشد و دچار هیچ گسستی با سنت گذشته خود نشود. وقتی به جامعه غربی نگاه میکنیم، میبینیم که پیوند خیلی جدیای بین امروز و تاریخ خود برقرار کردند اما ما از زمانی که دچار یک فترت تمدنی شدیم، این نگاه به گذشته به سمت دیگری چرخید و نتوانستیم آن پیوند خود را با گذشته برقرار سازیم. حال در این مسیر که دچار گسست شدیم، درست نیست که یکی را کنار بگذاریم و بگوییم گذشته خوب بوده است. هر جامعه تا با تاریخ خود متصل نشود و نفهمد که در حوزههای فرهنگی و هنری چهها بوده و چه مشکلات و مسائلی وجود داشته، نمی تواند پای خود را جای محکمی بگذارد. این سنتگرایی با یک تقدسگرایی جایش عوض شده است. در گذشته هم چیزهای خوب بوده، چیزهای بد هم بوده است. تاریخ خود را موزهای و گلخانهای کرده و آن را اتوکشیده روی طاقچه گذاشتهایم. ما بیتاریخ، به خودمان نگاه میکنیم و این باعث میشود نفهمیم دقیقاً کجا هستیم.
در بخش دوم این برنامه مهدی کشاورز افشار تلاش برای رسیدن به تعریفی واحد از هنرهای سنتی را نوعی کاستن از جایگاه هنرهای سنتی خواند و تصریح کرد: اگر میخواهیم یک تعریف نگرش به هنر در دوران سنتی داشته باشیم، باید بدانیم که اولاً این یک دوره بسیار طولانی است که قابل یکپارچه کردن نیست و دوماً طیف وسیعی از هنرها را شامل میشود که هر کدام از آنها کارکردهای مختلفی دارند. بنابراین تلاش برای رسیدن به تعریف واحد، به نظر میرسد که بهنوعی بحث را تنزل میدهد. بنابراین در نگرشی تحت عنوان نگرش هنر سنتی، نمیتوان دورهای واحد پیدا کرد بلکه باید به سراغ انواع هنرها در ادوار تاریخ رفت و سپس آنها را مقایسه کرد.
افشار در تکمیل سخنان دبیر نشست مبنی بر اینکه هنر برخاسته از جامعه است و در جامعه ایرانی، هنر تحتتأثیر فلسفه و دین بوده است، اظهار داشت: من همیشه مثال اومانیزم در غرب را میزنم که ابتدا در ادبیات و هنر مطرح شد و سپس وارد فلسفه گردید. بنابراین اگر کسی در قندهار مثلاً سفال درست میکند، خیلی اعتقاد ندارم که تحت تأثیر فلسفه حاکم بر جامعه در حال آفرینش هنری است. لذا این تعابیر به نظرم، بیشتر بازیهای فرمشناختی هستند. حتی ایدههایی که در باب هنر داده شده مثل ایدههایی که افلاطون، ارسطو، هایدگر و... دادهاند، پس از خلق هنر بوده است.
افشار همچنین اشاره کوتاهی به بحث لذت در هنرهای سنتی کرد و افزود: چیزی که برای من مهم است و در هنرهای سنتی از قلم میافتد، بحث «لذت» است. ما وقتی راجعبه هنرهای سنتی خود صحبت میکنی، گویی این یک مقوله منفی است. بحث لذت، یکی از کلیدواژههای گمشده هنرهای سنتی است. به نظرم خیلی از این هنرها برای لذت ساخته و تولید میشدند.
این پژوهشگر فلسفه و حکمت هنر، با انتقاد از نگاه قدسی به هنرهای سنتی خاطرنشان کرد: نگاه قدسیای که در تعریف ما از هنرهای سنتی وجود دارد، این هنرها را به گلخانه برده و باعث قطع ارتباط آنها با جامعه شده است. قدسی کردن خیلی از هنرها به اقتصاد آنها هم، ضربه زده است. مثلاً زمانی که فضای قدسی برای حوزه فرش پیش آمد، به اقتصاد آن هم ضربه زد. هنر همواره با نوآوری و خلاقیت رابطه دارد. این برچسب سنتی خیلی از مواقع جلوی نوآوری را هم گرفته و نهتنها به جامعه فرهنگی ما ضربه میزند که در پی آن یک جامعه و حوزه فرهنگی فریز شده خواهیم داشت، بلکه به حوزه اقتصاد هم ضربه میزند. نگرش امروزی به هنرهای سنتی یک نگرش شرقشناختی است. نگاهی که در خیلی از موارد، جلوی تجربهگری در عرصه هنر را هم گرفته است.
گزارش از: فریبا رضایی