چرا «جزء از کل» در جامعه ایران پرفروش است؟
رضا تسلیمی طهرانی؛ عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطاتبه نظر می رسد رمان «جزء از کل» یک معنا و مفهوم مرکزی دارد که با گفتمان رایج بر فضای فرهنگی جامعه امروزِ ما همخوان است. بر اساس این گفتمان، «فرد»، محور و مدار همه چیز است و «افکار فردی» و «درون نگری» مهمترین عوامل رسیدن به موفقیت فردی هستند. رضا تسلیمی طهرانی، عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات یادداشتی درخصوص پُرفروشبودن این رمان در شماره ۱۰ ماهنامه تجربه به چاپ رسانده که بازنشر میشود.
«جزء از کل» اثر استیو تولتز رمانی جذاب و خواندنی است که در ایران با ترجمه پیمان خاکسار به وسیله نشر چشمه منتشر شده و در سالهای اخیر بسیار پر فروش بوده است. تشخیص دلایل پرفروش بودن یک کتاب در جامعه ایران کار چندان آسانی نیست. عوامل بیرونی و درونی فراوانی میتوانند این پدیده را توضیح دهند. نویسنده، مترجم، ناشر، نحوه انتشار، نحوه انجام تبلیغات و عوامل متعدد دیگر میتوانند بر میزان فروش یک اثر تاثیرگذار باشند. با وجود این، محتوی کتاب و مطالب ارائه شده در آن از مهمترین عواملی هستند که بر میزان فروش اثر تاثیر میگذارند و از همین روی میتوان این عوامل را مورد بررسی و تحلیل قرار داد. استیو تولتز در «جزء از کل» داستانی را روایت میکند که طیف متنوعی از رمانخوان ها را به خود جذب میکند و آنها را در گیر و دار داستان گرفتار میسازد. اقشار و گروههای گوناگون، به ویژه در بین اعضای طبقه متوسط جدید، می توانند مخاطبان بالقوه این رمان باشند.
«جزء از کل» روایتی از زندگی یک پسر (جسپر) و پدر (مارتی) و گفتگوهای آنها است و در این بین به شرح زندگی دیگرانی از جمله تری (برادر مارتی و عموی جسپر) میپردازد. جرم، جنایت، قتل، انفجار، مرگ، عشق و زندگی مضامین اصلی این رمان هستند که در پیچ و خم داستان به چشم می خورند. به بیان دیگر، قهرمانهای اصلی داستان با جرم و جنایت درگیرند و زندگی شان را در مواجهه با مرگ، بیماری و عشق تجربه میکنند. «جزء از کل» شرح رابطه پر فراز و نشیب پدر و پسری است که رابطه ای سرشار از عشق و نفرت را پشت سر می گذارند. نفس چنین رابطه ای میتواند برای بسیاری از خوانندگان ایرانی آشنا و جذاب باشد. پدران و پسرانی که در خانواده های خویش چنین روابطی را تجربه میکنند.
اما به نظر می رسد رمان «جزء از کل» یک معنا و مفهوم مرکزی دارد که اتفاقات داستان در حول آن به وقوع می پیوندد. معنا و مفهومی که با گفتمان رایج بر فضای فرهنگی جامعه امروزِ ما همخوان است. بر اساس این گفتمان، «فرد» محور و مدار همه چیز است و «افکار فردی» و «درون نگری» مهمترین عوامل رسیدن به موفقیت فردی هستند. نحوه نگاه فرد به جهان و آنچه فرد به آن میاندیشد مسیر زندگی را مشخص میکند و فرد را به سعادت میرساند. بر این اساس، ذهن بر عین مقدم است، عینیتها اموری ثابت هستند که نمیتوان آنها را تغییر داد و نباید در تلاش برای تغییر آنها وقت و انرژی را تلف نمود اما میتوان با درون نگری و تغییر جهان بینی فردی به موفقیت رسید. این همان نگاه «روانشناسانه»ای است که در روزگار ما بسیار تبلیغ میشود و موجب ارج و قرب پیدا کردن افراطی روانشناسان شده است. این رویکرد در سر تا سر داستان به اشکال مختلف بازگو میشود. به عنوان نمونه: «فکر کردم مشکلات مردم با اولویتهایشان ارتباط دارد، اولویتهایی که باید جا عوض میکردند و بنابراین به نظرم رسید علت پنهان تمام مشکلات با دید ارتباط دارد، با بخش هایی از دنیا که مردم به درون شان راه میدهند و بخشهایی که نادیده رها میکنند» (صفحه 88). اما با این حال، قهرمانان رمان استیو تولتز افرادی منفعل و سرخورده اند. کسانی که اگرچه کجرفتاری های گوناگونی را از خود بروز میدهند اما به عنوان «جزیی از یک کل» از توانایی تغییر دیدگاه خود و ایجاد یک زندگی مطلوب برخوردار نیستند. «فکر کردم ستارگان نقطه هستند. بعد فکر کردم هر انسان هم یک نقطه است. ولی بعد متاسفانه به این نتیجه رسیدم که اغلب ما حتی توانایی روشن کردن یک اتاق را هم نداریم. ما کوچک تر از آنیم که نقطه باشیم» (صفحه 111). در نتیجه، قهرمانان رمان، نه می توانند دیدگاه شخصی خود را اصلاح کنند و نه در صدد تغییر شرایط بیرونی و اجتماعی هستند. «ما مخلوقاتی کوچک و آب رفته بودیم که حال هیچ گونه اعتراضی نداشتیم» (صفحه 616). «مثل تری، بر لبه مرگ زندگی خواهم کرد، گور پدر دنیا. تمدن؟ جامعه؟ به جهنم. به پیشرفت پشت میکنم و بر خلاف پدرم، توجهم را معطوف به درون میکنم نه بیرون» (صفحه 650).
به نحوی که ذکر شد، مرگ یکی از مضامینی است که در رمان «جزء از کل» از جایگاه برجسته ای برخوردار است اما مرگ هم در این رمان، در عوض آنکه با ترسیم دورنمایی کلی از زندگی، امکانات فرد را به او یادآور شود و موجب فعالیت و تحرک او گردد، یادآور فردیت افراطی، انزوا و انفعال است. «شاید تو زندگی را به تنهایی تجربه کنی، می توانی هر چه قدر دوست داری به یک آدم دیگر نزدیک شوی، ولی همیشه بخشی از خودت و وجودت هست که غیرقابل ارتباط است، تنها می میری، تجربه مختص خودت است، شاید چند تا تماشاگر داشته باشی که دوستت داشته باشند، ولی انزوایت از تولد تا مرگ رسوخ ناپذیر است. اگر مرگ همان تنهایی باشد منتها برای ابد چه؟ تنهایی ای بی رحم، ابدی و بی امکان ارتباط. ما نمیدانیم مرگ چیست. شاید همین باشد» (صفحه 82). به بیان دیگر در اینجا، اضطراب از مرگ، در عوض آنکه عامل روی آوردن به زندگی، ایجاد تغییرات بیرونی و اصلاح ساختارهای اجتماعی باشد موجب نوعی خلسه و نا امیدی میشود. «از مرگ به اندازه ترس از مرگ وحشت ندارم. ترسی که باعث میشود مردم اعتقاد داشته باشند، اینکه یکدیگر را بکشند یا خودشان را بکشند؛ من از ترسی هراس دارم که قادر است به شکلی ناخودآگاه وادارم کند دروغی آرامش بخش یا گیج کننده جعل کنم، دروغی که شاید بدل به بنیان زندگی ام شود» (صفحه 649).
بر اساس مطالب ذکر شده، شاید بهتر بتوان دلایل قرار گرفتن «جزء از کل» در فهرست پرفروش ترین کتابهای سال های اخیر در جامعه ایران را درک کرد. «جزء از کل» پر فروش است زیرا مهمترین ویژگیها و مولفههای گفتمان جدیدی را، که به ویژه در بین اعضای طبقه متوسط جدیدِ جامعه ایران در حال گسترش است، با بیانی جذاب و گیرا روایت میکند. مولفههایی مانند: «درون نگری»، «موفقیت فردی»، «روانشناسی گرایی» و «انفعال در برابر شرایط بیرونی و ساختارهای اجتماعی».