تبعات فرهنگی تخریب بافت سنتی شیراز-۲
دومین نشست از سلسله نشستهای تخصصی «نقد طرح توسعه حرم حضرت شاهچراغ (ع) در شیراز» با موضوع «تبعات فرهنگی تخریب بافت سنتی شیراز»، سهشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۱ با حضور مجتبی الهی خراسانی، استاد حوزه علمیه مشهد (مرکز تخصصی آخوند خراسانی) و علی اسدپور (دانشیار گروه معماری دانشگاه هنر شیراز) و با دبیری فرزانه فرشیدنیک (عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات) برگزار شد.
در بخش اول این برنامه علی اسدپور از منظر تاریخنگاری محلی به موضوع نگریست و در راستای آن به ارائه سه نمونه تاریخی در بافت تاریخی شیراز اشاره کرد. او در تشریح این نوع تاریخنگاری و هدف از ارائه آن در این نشست، ابراز کرد: همگان واقفند که تخریب بافتها بهویژه بافتهای تاریخی از موضوعات جدی جامعه امروز ماست و در سایر کشورها هم این تجربه وجود داشته است. بنابراین پدیده جدید و تازهای نیست اما تبعات مترتب بر آن میتواند نتایج و دستاوردهای تازهای داشته باشد. یکی از این تبعات، تبعات فرهنگیست و از این قبیل تبعات میتوان به بحث تاریخنگاری محلی و حذف دادههایی که میتوانند به تاریخنگاری محلی بینجامند، اشاره کرد. منظور ما از تاریخنگاری محلی، جریانهای تاریخنگاری خرد هستند که معمولاً به دلیل اینکه حاشیهای بر جریانهای کلیدی تاریخنگاری تلقی میشوند، اغلب نادیده انگاشته شده و به راحتی حذف میشوند. چند دههایست که دنیا به این نتیجه رسیده است که باید به این سمت حرکت کند. به همین دلیل در این نشست به سه نمونه موردی در این زمینه اشاره و تلاش خواهم کرد روایت تاریخی موجود در بنا را از درون خود بنا و آثار و نشانههای برجای مانده از آن، خوانش کنم با این هدف که بتوانیم الگویی برای توسعه پیدا کنیم.
سوال اصلی این است که تخریب با هدف توسعه در بافت تاریخی شیراز، چه چیزهایی را حذف میکند و اینکه آیا مواردی که حذف میشوند، واجد ارزش هستند؟ تمام چالشی که ما پیرامون حرم مطهر شاهچراغ (ع) و دیگر بناها و بافتهای شیراز داشتهای که در طول ۸۵ سال اخیر تخریب شدهاند، پیرامون همین واژه «ارزش» نهفته است. تخریب بناهای تاریخی میتواند گنجینههای هنری و معماری ما را حذف کند و یا میتواند فرهنگ شفاهی ما را نابود و از دسترس خارج سازد. فرهنگی که سینه به سینه نقل و باعث ارتباط ما با بافتهای تاریخی میشود. یکی از دلایلی که بافتهای تاریخی یا سکونتگاهها به طورکلی، تخریب میشوند این است که بین فرهنگ شفاهی، انسجام و پیوستگی نیست و این انقطاع باعث میشود که مردم دیگر نسبت به آن حساسیت نداشته باشند. این موارد بخشی از دادهها هستند اما دادههای دیگری هم وجود دارند که به تاریخ محلی مربوط میشوند. در کمبود دادههای معماری برای مستندنگاری معماری اسلامی نه در ایران بلکه در جهان اسلام، مجبور به رجوع به خود بنا یا اصطلاحاً کلام مکتوب یا کتیبهها هستیم.
پیش از پرداختن به بحث اصلی اشارهای کوتاه به نخستین طرح جامع برای تغییر بافت شیراز میکنم که مطالعات آن در سال ۱۳۴۵ آغاز و در سال ۱۳۵۱ تصویب و لازمالاجرا شد. این طرح درواقع نخستین تلاش معاصر برای دستکاری در بافت تاریخی شیراز است. در این طرح، بافتی که به عنوان بافت تاریخی شیراز میشناسیم، با عنوان «بافت قدیمی» آمده که آگاهانه هم بوده است. ۴۰% خانههای شهر در همین محدوده بافت تاریخی بودند که حدود ۳۷۰ هکتار است. اما در متن این طرح آمده که «به جز تعداد معدودی آثار و ابنیه تاریخی، بقیه بافت فاقد ارزش است». درنتیجه تلقی آن زمان از بافت تاریخی شیراز، یک بافت قدیم بوده است. در سایر طرحهای جامع شیراز هم از آن زمان تاکنون، همچنان همین نگاه حاکم است اما آن چیزی که در تخریب آنها مهم است، همان تاریخ محلی، مناسبات اجتماعی و فرهنگ شفاهی است که به عنوان میراث ناملموس، قابل ارزشگذاری کمّی هم نیستند و متخصصان و ذینفعان مختلف با نگاههای متفاوتی به این پدیده مینگرند که این چالشیست که امروز بافت قدیم شیراز با آن مواجه است.
اسدپور در بخش دیگر سخنان خود در اشاره به نمونههای موردی در تاریخنگاری محلی با بیان اینکه میتوانیم در این خصوص ذیل عنوان جامعهشناسی معماری به پدیده نگاه کنیم، ادامه داد: ما در این آثار میتوانیم دادهها و اطلاعات مهمی از خود بنا، مجریان، عاملان معماری و نسبت و مناسبات بین آنها را بفهمیم. یکی از این آثار، «مسجد سیاوشان» در گذر حاجزینل است. مسجدی در مقیاس محلی مربوط به دوره قاجار که در آن حکایت بنا، تاریخ شکلگیری و موارد دیگر آمده است. در سردر این بنا ۱۶ کاشی هفت رنگ وجود دارد که متنی بر روی آن نوشته شده است که دادههایی از این مسجد را ارائه میدهد.اینکه کجا و چه خانههایی و در چه سمتی به مسجد اضافه شدهاند. نام بانی چیست و ... . دراین نوشتهها آمده که امر به توسعه بنای مذهبی در اینجا به دستور یک روحانی است که خود اصول شرعی، شیوه مداخله، حدود مردم و ... را به خوبی میشناسد. کتیبه دیگری در پایین این کتیبه وجود دارد که در آن آمده تنها کسانی میتوانند مساجد خدا را تعمیر کنند که به خدا و روز واپسین ایمان دارند و نماز برپا میدارند. همه این موارد به ما پیامهای اخلاقی، معنوی و اجتماعی میدهد که دخل و تصرف در بنا، چگونه و به چه شکل باید باشد. درواقع در این بنا پیوندهای بین بانیان، هنرمندان، حدود مداخله و توسعه محیط مسجد مبتنی بر سرمایه اهالی و حمایت شخصیتهای مذهبی را میبینیم.
نمونه دوم مسجد جامع عتیق است که کهنترین مسجد جامع شیراز است و از قضا امروز به توسعه حرم مطهر شاهچراغ چسبیده است. آنچه که در این بنا اهمیت دارد، داستان شکلگیری آن به لحاظ تاریخی است که در نوشتهها نیست و برآمده از اطلاعاتیست که در خود بنا وجود دارد و برای امروز و آینده ما دارای اهمیت است. در سال ۱۳۱۴ شخصیتهای مذهبی بانفوذ و اهالی سخاوتمند شهر تصمیم به مرمت این مسجد میگیرند. نکاتی که از کتیبههای این بنا میتوان دریافت کرد این است که بازسازی را اهالی شهر با هزینه خودشان متقبل شدهاند، نظارت بر مرمت نیز ازسوی علمای دینی و محلی صورت گرفته است و مهمتر از همه، این کار با مطالعه آغاز شده و با مطالعه هم پیش رفته است. بنابراین ماهیت آن، صرفاً یک ماهیت مرمتی است نه پروژهای توسعهای. ازآنجایی که کار مرمت ۱۰ سال بعد در سال ۱۳۲۴ به پایان رسیده، میتوان نتیجه گرفت سرعت در کار هم یک آفت دیگر است.
نمونه سوم، آستان مقدس شاهچراغ (ع) است که گفته میشود اولین گنبد یا بارگاه آن را، اتابک سعدزنگی در قرن ۷ قمری ساخته است. از آن زمان تا به امروز، مجموعه تعمیرها یا مداخلاتی در آن انجام شده است. در دوره معاصر به دلیل زلزلهها و تخریبهای متوالی، کلاهکی آهنین بر روی حرم گذاشته میشود. در سال ۱۳۳۶ گنبد تازهای نصب میشود. ایوان جلو برداشته میشود و ایوان جدیدتری ساخته میشود. مجموعه این اقدامات را میتوان جزء اولین موارد اقدامی برای گسترش حرم در دوره معاصر دانست.
در گسترش بناهای مذهبی تاریخی در این سه نمونه، مداخله از طرف سیاستمداران برای توسعه را نمیبینیم که این امر را به همت اهالی و کمکهای مردمی واگذار کرده بودند. معنایی که در پس این اقدامات تاریخی وجود دارد این است که باید ورود سرمایههای کلان برای توسعه بناها را محدود کنیم و اجازه دهیم متنفذین محلی با کمکهایی که از بقیه ارگانها همانند اوقاف میگیرند (که آنها هم مبتنی بر کمک مردمی هستند)، این کار را انجام دهند. در این حالت، در توسعه این قبیل بناها، مقیاس آن را مبتنی بر نیاز کنترل خواهند کرد. این ۳ نمونه به ما نشان دادند که سرمایه اجتماعی، مبنای توسعه در بناهای مذهبی است. سرمایه اجتماعی حاصل مشارکت مردمیست و مشارکت مردمی هم در یک مقیاسی ممکن است.تأمین منابع مالی برای طرحهای توسعه در چنین بناهایی که جنبه آیینی و مذهبی دارند، در تاروپود زندگی اهالی تنیده شده است. شاهچراغ با آن دیرینگی خود، بخشی از زندگی اهالیست. این نمیتواند با تخریبهای گسترده که بین مردم و حرم فاصله میاندازد، معنا پیدا کند. بنابراین الگوهای مشترک میان آنها، توسعه محدود براساس نیاز و نه خواست، سرمایه حاصل از سخاوت مردم، کمک نهادهای مردمی و نظات دقیق علمای دینی است. نباید فراموش کنیم آنچه که در بافت وجود دارد، تاریخ استو تاریخ، میراث است و همین باعث زایش و توسعه شهر میشود.
مجتبی الهی خراسانی دومین سخنران این برنامه، با اشاره به رویکرد فقه، تمدن و شهر به مساله تعارض حقوق و منافع عامه و اشخاص در توسعه شهری خاطرنشان کرد:
آنچه در فضای شهری به فقه و مطالعات اسلامی بیش از همه ارتباط دارد، این است که تا چه مقدار فضا و طراحی شهری، نحوه چیدمان عناصر و نشانگان شهری میتواند به حفظ و تقویت بنیادهای ارزشی و اخلاقی و مختصات دینی و ایمانی یک جامعه کمک کند. وقتی ابعاد فرهنگی را در یک جامعه اسلامی میسنجیم، طبیعتاً به مجموعهای از باورها اشاره میکنیم که این باورها، خداباوری، کرامت ذاتی انسان، آغازمند و فرجاممند بودن بشریت، هدفمندبودن هستی و اعتقادات و باورهایی از این قبیل است که هسته مرکزی فرهنگ اسلامی را تشکیل میدهد. بخشی از آنها، ارزشها هستند که در حوزه اخلاقیات و آدابو رسوم عامه جای میگیرند و طیف وسیعی از فضایل اخلاقی را دربرمیگیرند. دسته دیگر هم در حوزه هنجارها قرار میگیرند که نمونههای واضح آنها، رفتارهای مرتبط با حوزه اخلاق عملی اجتماعی و تعاون، همبستگی، امربه معروف، پاسداشت ارزشهای انسانی در عمل و روابط اخلاقی، رابطه بین بخشهای مختلف اجتماعی و ... است. آن چیزی که ما از آنها به اخلاق عملی تعبیر میکنیم و در مطالعات اسلامی از آن بیشتر تعبیر به احکام فقهی میشود.
استاد حوزه علمیه مشهد در بخش دوم سخنان خود به تأثیرات بافتهای سنتی در تقویت ارزشهای فرهنگی اسلامی اشاره و تصریح کرد: یکی از مهمترین ارزشهای فرهنگی اسلامی، ارتباط و همبستگی اجتماعی است. یعنی مفهومی که در تواصل و ترابط در متون اسلامی ذکر شده و منظور از آن دسترسی انسانها به دیدار یکدیگر و اطلاع گرفتن از احوال یکدیگر و امکان کنشگری در روابط انسانیست. بخشی از این کنشگری به شکل احساس پیوستگی نمود پیدا میکند و نیازمند نوعی رویکرد عاطفی خاص است که از آن تعبیر به همبستگی میکنیم. اصل در جامعه انسانی، ارتباط است. اهمیت عنصر ارتباط از اینروست که بخش عمدهای از آن چیزی که ما به عنوان ایمان یک فرد مومن میشناسیم، در سایه احکام و اخلاق و آدابی صورت میگیرد که زیرساخت آن، ارتباط اجتماعیست.
این ارتباط اجتماعی وقتی موثر است که بافت شهری فرصت و امکان این ارتباط را فراهم کند. این بستر ارتباطی در بافت سنتی بهتر حفظ میشود. ما در معابر جدید دیگر هیچ تعابیری مثل «کوچههای آشتیکنان» نداریم؛ معابری که به ما اجازه میدهد بدون اینکه بافتی را از دست دهیم، با یک پل، کوچه و ...، به بافت بعدی متصل شویم. به عبارت دیگر، با حفظ آرامش سکونتگاهها، اجازه تردد به عابران را میدهد و حفظ حقوق عابران را به عنوان بخشی از وظایف اهل خانه و حفظ آرامش ساکنان را به عنوان بخشی از وظایف عابران، توصیه میکند. این موارد اساساً در معابر عظیم شهری امکانپذیر نیست و شکل طراحی این معابر فعلاً به گونهایست که اصالت را نه به انسان بلکه به وسیله نقلیه و به تردد داده و مسأله جایهجایی بر سکونت اولویت پیدا کرده است. عاملی که جامعهشناسان شهری نگران آن هستند و این باعث میشود که عنصر آرامش را هم در ارتباطات کاهش دهد.
منظور بنده از همبستگی اجتماعی، احساس مشابهت، احساس مشارکت در بافت، اتفاقات و نشانگانیست که این قطعاً در بافت سنتی بسیار بیشتر است. عنصر درهمریختگی فضای معماری یا طراحیهای بیرونی منازل و همچنین طراحی و یکی شدن منظر درونی و بیرونی ساختمانهای مسکونی که تقسیم اندرونی بیرونی بافتهای سنتی ما را به هم زده و عنصر همبستگی را هم در بعد درونی و هم در بعد بیرونی مورد آسیب قرار میدهد، باعث میشود این احساس همذاتپنداری و احساس مشابهت و مشارکت در سرنوشت به حداقل ممکن برسد. وقتی این احساس شرکت در سرنوشت و عادات و آداب به حداقل برسد و احساس همبستگی اجتماعی کاهش پیدا کند، اولین آسیب آن، عدم رضایتمندی کافی افراد خواهد بود. احساس تنهایی و احساس جداماندگی در بافتهای جدید، متأسفانه باعث زمینهسازی برای بسیاری از جرائمی میشود که آغازگر این جرائم، احساس تنهایی و انزوای فردیست. وقتی این احساس همبستگی اجتماعی کاهش پیدا کند، علیالقاعده زمینههای توسعه اخلاق اجتماعی و نظارت عمومی هم کاهش پیدا میکند.
احساس مسئولیت در برابر همسایگان و آنچه در روایات ما با عنوان رعیات حقوق همسایگان تا ۴۰ همسایه مطرح است، در بافتهای جدید شهری مفهوم سنتی خود را از دست میدهد. مفهوم محله که پایداری مناسک دینی وابسته به مشارکت اهالی محل در این مناسک است، به هم زده میشود. معابری مثل بازار و مفهوم مسجد بازار را هم از دست میدهیم. با از دست رفتن این زیرساختهای ارتباطی و همبستگی اجتماعی، چون این احساس یکسانی و مسئولیت مشترک در رخدادهای مشترک کاهش پیدا میکند، متأسفانه آسیب دیگری با عنوان ضعف اخلاق و نظارت اجتماعی پیدا میشود.
منظور از اخلاق اجتماعی، اخلاقیست که در ارتباط و کنش خارج از هستههای کوچکی مثل خانواده شکل میگیرد و احتیاج به عنصر ارتباطی- اجتماعی دارد. اخلاقیاتی مثل انفاق، ایثار، رسیدگی به ایتام و مستمندان، احتیاج به یک بستر ارتباط طبیعی دارد که در یک محله قدیمی با طراحی شهری سنتی امکان آن فراهم است. وقتی این حوزه ارتباطی شکل میگیرد، به طور طبیعی فرصت کنش دینی و ایمانی فراهم میشود. گمان نمیکنم کسی از آپارتمانهای سربه فلک کشیده و یکسان که به هیچ وجه نه نمودی از ارزشهای فرهنگی ساکنان آن است و نه نمادی از سطح ثروت، قدرت یا تمایلات اجتماعی آنها، بتواند فراهمکننده این بستر باشد. حتی بسیاری از بزههای اجتماعی در محیطهای پنهان و فضاهایی انجام میشود که دسترسی اجتماعی نیست. نظارت اجتماعی نیز در قالب امربه معروف و نهی از منکر و آن چیزی که ضامن حفظ اخلاقیات و هنجارهای اجتماعیست، در محیط ارتباطی و با ارتباطات نزدیک ممکن است نه فضاهای بسته و تنگ امروز.
دستکم این ابهامات برای بخش جامعه دینی ما باعث میشود که به نوعی فرار از مسئولیت را برای خود توجیه کند و تغییر بافتها و مناسبات را عذری برای ترک وظایف اجتماعی بدانند.
الهی خراسانی در پایان با بیان اینکه محل ارجاع به خاطرهها و یا تاریخ شفاهی و کتبی و نیز رویدادها و نقاط عطف تاریخی، همین محلها و نشانخاطرهها هستند، تأکید کرد: ترسم از این است که بعد از یکی دو دهه متوجه شویم باید درباره این تخریبها حرفهایی را بزنیم که درمورد تخریبهای بافتهای سنتی مکه و مدینه گفتیم. این دستهای پنهانی به شکل معماری توسعه مدرن ما را وادار میکند به دست خودمان شناسنامههای خود را مخدوش کنیم، مکانخاطرههای خود را از بین ببریم و آلبوم تصاویر و خاطرات نیاکان خود را پارهپاره کنیم و دور بریزیم که امید است هرگز چنین اتفاقی نیفتد.
گزارش از: فریبا رضایی