چشمانداز مطالعات انسانشناسی فرش
نشست تخصصی «چشمانداز مطالعات انسانشناسی فرش: معناشناسی، زیباییشناسی، کارکرد و حس»، چهارشنبه ۲۵ خرداد ۱۴۰۱ با حضور مانی کلانی (دکتری انسانشناسی از دانشگاه تهران و پژوهشگر حوزه انسانشناسی وجودی) و طیبه عزتاللهینژاد (استادیار و عضو هیأت علمی پژوهشکده هنر پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات) و دبیری شادی تاکی (طراح و پژوهشگر) برگزار شد.
مانی کلانی در مقدمه سخنان خود به اهمیت بازتولید میراث ملموس و ناملموس اشاره و تصریح کرد: پژوهشهایی که در حوزه انسانشناسی هنر انجام میدهیم، بیشتر پژوهشهای توصیفی هستند. درست است که آنها ارزشمند و آرشیوی هستند و ما همیشه به آنها نیاز داریم. پژوهشهای دیگری هم در حوزه انسانشناسی هنر انجام شده که فرم و محتوای دیگری دارد ولی چیزی که عموماً همه ما میدانیم این است که ما با توصیف موزهای اتفاقات یا فرآیندهای خلق آثار هنری و فولکلور مواجه میشویم. وقتی ما از میراث ملموس یا ناملموس حرف میزنیم، این میراث باید بازتولید و بازآفرینی شود و بتواند در فضای رقابتی اقتصاد جهانی، خود را نشان دهد. ما خیلی از بازارها را در هنر بهخصوص در فرش از دست دادهایم. بنابراین باید پژوهشهای معطوف به حل مشکلات داشته باشیم.
او در ادامه با اشاره به تجربه زیسته خود در مطالعات میدانی مرتبط با فرش ترکمن، هریک از مفاهیم چهارگانه معناشناسی، زیباییشناسی، کارکرد و حس را در قالب این تجربهزیسته تشریح کرد و افزود: ابتدا باید تکلیف ما با چهار واژه معناشناسی، زیباییشناسی، کارکرد و حس مشخص باشد و اگر فهم درستی از آنها نداشته باشیم، پژوهش انسانشناسی ما مفهوم خود را از دست خواهد داد.
به نظر من، معنا یعنی توان روایتگری. به این معنا که کسانی که سوژههای پژوهش ما هستند، بتوانند داستان زندگی خودشان را برای ما صادقانه بیان کنند. وقتی از زنان ترکمن درباره معنای نماد و سمبل فرشهایی که میبافتند میپرسیدم، چیزی نمیتوانستند بگویند. این موارد به نوعی مشکلات و موانع پژوهش هستندو غلبه بر آنها خیلی سخت است و باید قبل از ورود به میدان مطالعه برای آنها فکری کرد. یک بستر مناسبی لازم است تا روایتها جمعآوری شوند و این بستر مناسب باید قبل از شروع پژوهش فراهم شود. برخی از زنان فرشباف ممکن است در شهر یا تشکلها باشند. برای این زنان بستر و انگیزه مناسبی فراهم است تا روایتگری کنند. بنابراین ما باید این بسترها را تشخیص دهیم و سراغ آنها برویم وگرنه در میدان عمل، با شکست قطعی مواجه خواهیم شد.
زیبایی، اوج روایت است. یعنی در اوج روایت دردهای زندگی هم، یک مواجهه خلاقانه و غیرمعمول با دیگران پیدا میکنند و میخواهند با مخاطبان خود یک دیدار و وصالی داشته باشند که این دیدار و وصال، به یک معنا تبدیل به نماد میشود. نماد یک وجه زیباییشناسانه پیدا میکند و نوعی استعاره میشود برای داستان پشت آن. بنابراین زیبایی به یک معنا فراتر از روایت است. در این مرحله به غیر از مطالعات آرشیوی، لازم است که پژوهشگر مطالعات پیشینی و تاریخی هم داشته باشد. اگر ما نتوانیم روایتهای کهن که معانی گذشتگان زنان فرشباف است را انتقالدهیم، عملاً هیچ کاری در حوزه زیباییشناسی فرش نمیتوانیم انجام دهیم. بنابراین این مورد هم دومین چالش ما در این کار است و لازم است که با پژوهشگران و مورخان هنر در یک کار میدانی یا میانرشتهای در تعامل باشیم. نکته مهم دیگر درباره زیبایی این است که بدانیم زیبای، یک امر نسبی و بینالاذهانی است. بنابراین ما باید درباره زیبایی با زنان فرشباف صحبت کنیم و به یک امر مشترک در این خصوص برسیم.
کارکرد را هم سعی میکنم به غایت یا هدف نزدیک کنم. یعنی آن چیزی که در پژوهش به دنبال آن هستیم. اگر فهممان از معنا و و از روایت را به خوبی در میدان پژوهش پیش ببریم، یک فایدهای در میدان ایجاد میشود و باعث میشود بتوانیم با سوژههای تحقیق خودمان پیوند خوبی برقرار کنیم و آنها به مشارکت در پژوهش و غایت و هدف خود فرابخوانیم. بنابراین باید بدانیم غایت آرمانی ما در آن پژوهش چیست. این غایتها میتوانند سیاسی اجتماعی، توانمندسازی در خودبیانگرکردن زنان، هنردرمانی و ... باشند. هرکدام از این غایتها و حقیقتها به ما میگویند که کدامیک از این روایتها و نمادها به شکل بالقوه این ظرفیت را دارد تا به زنان کمک کند تا آنها را در طراحی خود به کار ببرند.
طیبه عزتاللهینژاد سخنران دیگر این برنامه خلأ مطالعاتی در حوزه انسانشناسی فرش اشاره و اظهار داشت: این یک ضرورت تاریخیست که که مطالعات انسانشناسی فرش بهصورت گسترده انجام شود. ما در حوزه فرش تا مرحله توصیف و تاریخ پیش آمدهایم. علت اینکه امروز نمیتوانیم در جامعه خود، در جامعه بینالمللی و نیز در میان بافندگان، اشتیاق و علاقهمندی در فهم گذشته و روایت فرش را ببینیم، نشاندهنده خلأ مطالعاتی انسانشناسی در فرش است و این باعث شده که ما یک توقف تاریخی داشته باشیم که به نوبه خود باعث میشود روایت خلاقی نداشته باشیم و وقتی این روایت خلاق را نداشته باشیم، خیلی شاهد نخواهیم بود که افراد دیگر با این یگانه محصول تاریخ جهان که با تمام حسها در ارتباط است، ارتباط داشته باشند.
او با انتقاد از داشتن زاویه دید غربی به مولفههای هنر، اضافه کرد: در انسانشناسی هنر، هنر از چهار منظر معناشناسی، زیباییشناسی، کارکرد و حس تعریف میشود. بیشتر کارهای پژوهشی ما به معنا اکتفا میکنند و اگر هم وارد حوزه زیباییشناسی شوند، زیباییشناسی را از منظر نگاه «دیگری» مورد تحلیل قرار میدهند. انسانشناسان همواره به این مسأله تأکید دارند که جامعه غربی خواسته که مولفههای خود را به جوامع دیگر تعمیم دهد. در این میان، حتی حس هم، از نگاه جامعه دیگری برای ما تعریف شده است. هنرهای تجسمی یعنی هنرهای دیداری و جالب است که در جامعه غربی، حس دیداری اولویت دارد درحالی که ممکن است در جوامع دیگر، اولویت با حسهای دیگری باشد. برخی بررسیها نشان میدهد که در برخی از جوامع، اصلاً واژهای برای هنر وجود نداشته است. مثلاً در جامعه ترکمن که مشاهده مشارکتی داشتم، بافندگان قالی خود را هنرمند نمیدانند بلکه خود را کارگرانی میدانند که کار میکنند و درآمدی هم برای آن دریافت میکنند. پس اینطور نیست که بتوانیم واژگان آرت، زیباییشناسی و ... را به تمام جوامع تعمیم دهیم و از آن منظر آنها را تحلیل و تفسیر کنیم. بهترین تحلیلگر، خود بومیان هستند.
زندگی سراسر روایت است اما روایتگریهای کمی را در حوزه فرش، شاهد هستیم و اگر هم روایتی هست، روایت جالب و خلاقانهای نیست. بافنده فرش ممکن است نداند مفهوم آن نمادی که میبافد، چیست. چون دههها بین آنها و بافندگان گذشته فاصله افتاده اما داستانهایی نقل شده و سینه به سینه در قالب نواها، آواها و آمال و آرزوها یعنی در قالب ادبیات شفاهی، منتقل شده و اینگونه ثبت و ضبط شده است. اقوام ترکن از رنگها و طرحها و نقشها برای تمایز خود و دیگری استفاده میکنند. پس از هنر برای متمایزشدن استفاده میکنند و نوعی ثبت تاریخی اتفاق میافتد و وقایعی که در آن قوم افتاده، تبدیل به نقش و فرم شده است. پس فرش، جنبه کارکردگرایی صرف نداشته و معنا، زیبایی و حس را هم درگیر میکرده است. فرش در جامعه ترکمنی، مراسم عزاداری و مراسم شادی را مزین میکرده و به عنوان یک امر تزیینی از آن استفاده میکردند. زندگی آنها و بهطورکلی تاریخ، هویت، سیاست و اقتصاد آنها در ارتباط تنگاتنگ با فرش بوده است. پس فرش صرفاً یک ابژه و کالا نیست که امروز بخواهیم مواد و متریال یا طرح و نقش آن را تغییر دهیم. امروز نیاز است که روایتهای مختلفی از فرش داشته باشیم. وقتی این همه تمایز را در حوزه فرش در ایران شاهد هستیم، این به زبان بیزبانی به ما میگوید که خود یک بستر و متن تاریخی است و هرقوم توانسته خود را به این شکل ثبت و ضبط کند. امروز جامعه ایران باید به این امر توجه کند که فرش، یک محصول تاریخی، فرهنگی، احساسی و زیباییشناختی است. وقتی این اتفاق بیفتد، دیگران مشتاق خواهند شد که چنین کالایی را داشته باشند.
عضو هیأتعلمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در پایان با تأکید بر ایجاد رشته انسانشناسی فرش، گفت: در این حوزه لازم است که بین انسانشناسان و فارغالتحصیلان رشته هنر ارتباط تنگاتنگی برقرار شود تا حوزه انسانشناسی هنر، رونق بگیرد و پس از آن رشتههای دیگری ازجمله، انسانشناسی فرش تأسیس شود تا اسناد زیادی دراین خصوص تولید شود و بتوانیم حوزه فرش را از این طریق، از رکود خود عبور دهیم و جهان را مشتاق این کالای تاریخی، فرهنگی و حسی کنیم.
گزارش از: فریبا رضایی