تاریخ شفاهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تدوین میشود
«پژوهش و مطالعه تاریخی روند و چگونگی تدوین و تحقق راهبردها و سیاستها غالب بر برنامهریزی، اقدامات و فعالیتهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (1357 تا 1398)» ازسوی حبیبالله اسماعیلی در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات انجام میشود.
این پژوهش، 4 دهه اخیر را با روش تاریخ شفاهی مورد مطالعه قرار میدهد. به عبارت دیگر، در این پژوهش، مطالعه تاریخی مدیریت و برنامهریزی فعالیتهای فرهنگی و هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از طریق گفتگو با کنشگران این عرصه در سطح وزیران و معاونان در دوره بعد از انقلاب اسلامی، صورت میگیرد.
در این راستا تلاش میکند به این سوالات پاسخ دهد که براساس کدام مفروضات راهبردی فرهنگی، ساختارهای اداری و مدیریت فعالیتهای فرهنگی در دورههای مختلف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شکل گرفتهاند؟ کدام فضاهای کالبدی به مثابه صورت نوعی و تجسم عینی راهبردهای فرهنگی غالب بر دوره تاریخی یادشده، پدید آمدند؟ و رخدادهای فرهنگی و هنری به مثابه تجلیگاه بروز و نمود راهبردهای فرهنگی غالب بر هر دوره، چگونه شکل گرفتند؟
همچنین، تحولات سیاسی و اجتماعی موثر بر شکلگیری سیاستها و اقدامات هر دوره، چیستی ارزشهای بنیادین مقوم سیاستها و راهبردهای فرهنگی و چگونگی اثرگذاری آنها در تولیدات فرهنگی، جایگاه و نقش الگوهای غربی و الگوهای بومی در سیاستها و راهبردهای فرهنگی، چگونگی اثرگذاری قبض و بسط اقتصادی بر مدیریت و برنامهریزی فرهنگی، نظر مخاطبان تولیدات فرهنگی نسبت به سیاستگذاریها و اقدامات فرهنگی دورههای مختلف و ...، موضوعات دیگری هستند که این مطالعه قصد دارد به آنها پاسخ دهد.
در این مطالعه تاریخی، مدیریت و برنامهریزی فعالیتهای حوزه هنرهای تجسمی، تئاتر، سینما، کتاب، موسیقی و مطبوعات بهعنوان عمدهترین عرصههای فرهنگی مورد توجه قرار گرفته است.
بر این اساس، این پژوهش مدعی است که مدیریت و برنامهریزی فرهنگی در روزگار معاصر ایران، امری جدید است و به تناسب راهبردهای فرهنگی غالب بر هر دوره، در سه عرصه ساختارهای مدیریتی، فضاهای کالبدی و رخدادهای فرهنگی و هنری بروز و ظهور یافته و متعین شده است. به عبارت دیگر، در شش حوزه هنرهای تجسمی، تئاتر، سینما، کتاب، موسیقی و مطبوعات، مکانها و فضاهای کالبدی، ساختارهای مدیریتی و رخدادها به مثابه محصول و تولیدات فرهنگی و هنری، تجلیگاه راهبردها و سیاست فرهنگی غالب در هر دوره تاریخی است. از همینرو پژوهشگر تلاش میکند این مدعا را با واکاوی شواهد شفاهی جاری در اذهان کارگزاران ارشد وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از سال 1359 تا 1398، با روش تاریخ شفاهی بسنجد.
این مطالعه، ضمن اشاره به سه دوره تاریخی مهم در مدیریت و برنامهریزی فعالیت فرهنگی و هنری ایران؛ وزارت معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه، وزارت فرهنگ و هنر و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تفاوت راهبردهای غالب در سه دوره کلان مدیریت برنامهریزی فعالیتهای فرهنگی در کشور را خاطرنشان میکند و با اشاره به تغییرات مهم سیاسی بعد از انقلاب اسلامی، 5 دوره را در مدیریت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از هم تفکیک و در یک نگاه کلیتر، این 5 دوره را با دو رویکرد «مصونیت فرهنگی» و «قرنطینه فرهنگی» دستهبندی میکند.