تأملی جامعه‌شناختی بر «نوع مواجهه عقلانیت مدرن با مرگ»

رضا تسلیمی طهرانی- عضو هیأت پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
تأملی جامعه‌شناختی بر «نوع مواجهه عقلانیت مدرن با مرگ»

مرگ یکی از پدیده‌‌هایی است که همه انسان‌ها در طول تاریخ با آن مواجه شده و پس از این نیز با آن مواجه خواهند شد. اگرچه هیچ انسانی مرگ را تجربه نخواهد کرد و پیش از آنکه از چنین فرصتی برخوردار شود خواهد مرد اما مرگ همواره یکی از دغدغه‌‌ها و اضطراب‌‌های بشری باقی خواهد ماند.

تاریخ بشری در برگیرنده‌ روایت‌‌هایی گوناگون از شیوه‌های مختلف اندیشیدن به مرگ است. با وجود این، هنگامی که در مورد تلقی انسان مدرن از مرگ و نحوه مواجهه او با مرگ سؤال می‌‌شود نظریه‌های مشخصی برجسته می‌‌شوند و مورد بحث قرار می‌‌گیرند. گروهی از متفکران و جامعه‌شناسان بر این عقیده‌‌اند که مرگ در دوران حاضر به «امری شرم‌آور» بدل شده است و از سوی انسان مدرن انکار می‌‌شود. از دیدگاه آنان، مرگ یکی از مهم‌ترین تابوها و موضوعات ممنوعه در دوران حاضر است که در جامعه امروز پنهان می‌‌شود و مورد طرد قرار می‌‌گیرد.

جفری گورر، جامعه‌شناس انگلیسی، از نخستین متفکرانی است که بر تابو بودن و ممنوع بودن تفکر و گفت‌وگو درباره مرگ تأکید کرده است. از دیدگاه او، فرو خوردن غم و اندوه، ممنوعیت نمایش آن در میان عموم و الزام به رنج کشیدن در تنهایی و خفا از مشخصات آشکار برخورد با مرگ در عصر مدرن است. گورر در اثر مشهور خویش تحت عنوان «پورنوگرافی مرگ»(1965) معتقد است که تابو بودن و ممنوعیت مرگ در جامعه موجب ظهور آن به نحو پورنوگرافیک می‌گردد. به عبارت دیگر، اگر هنجارهای اجتماعی و دین نتوانند تفکرات و احساسات ما را در مورد مرگ تنظیم کنند این احساسات به نحوی «بی‌قاعده» بروز خواهند کرد. (همان: 175).

فیلیپ آرئیس در اثر مشهور خود با عنوان «تاریخ نگرش‌های غربی نسبت به مرگ؛ از قرون وسطی تا زمان حاضر» معتقد است که مرگ در دوران حاضر از واقعیتی آشنا و همه‌جایی به موضوعی شرم‌آور و ممنوعه تبدیل شده است. از نظر او، در دوران مدرن فرض بر این است که زندگی پیوسته شادی است یا پیوسته باید چنین باشد در نتیجه فرد باید از هر گونه پریشانی و اضطرابی که مرگ به وجود می‌آورد و می‌تواند شادی زندگی را تحت‌تأثیر قرار دهد، پرهیز نماید. (آرئیس، 1392: 98).

نوربرت الیاس در کتاب «تنهایی دمِ مرگ» معتقد است که احساسات مربوط به مرگ موضوع فرایند درونی‌سازی قرار گرفته و از موضوعی عمومی و همه‌جایی به موضوعی رازآلود و خصوصی تبدیل شده است. در نتیجه از نظر الیاس، امروزه مرگ موضوعی به‌شدت رازآلود است و اهتمام عمده انسان‌ها صرف سرکوب آن می‌گردد. از نظر الیاس، پنهان کردن حقایق زیست‌شناسی مرگ از کودکان در حکم خصیصه الگوی حاکم بر این مرحله از تمدن است. این در حالی است که در گذشته کودکان با حقیقت مرگ آشنا بودند و در هنگام احتضار آدمیان حضور داشتند. (الیاس، 1384: 44).

ژان بودریار در کتاب «مرگ و تبادل نمادین» حذف مرگ و مردگان را هسته مرکزی عقلانیت مدرن می‌‌داند که به‌عنوان مدلی برای حذف مجانین، کودکان و نژادهای به حاشیه رانده شده، بکار می‌رود (بودریار، 2000: 126). از نگاه بودریار، در نظم مبتنی بر اقتصاد سرمایه‌داری «مرگ» و «زندگی» به نحوی بی‌سابقه در برابر هم قرار می‌گیرند و افراد به سرکوب مرگ و ارزشمند دانستن زندگی تشویق می‌شوند.

از نگاه میشل فوکو، در گفتمان مبتنی بر زیست قدرت، مرگ لحظه‌ای است که از قدرت می‌گریزد و در نتیجه به رازآلودترین و خصوصی‌ترین جنبه زندگی تبدیل می‌شود (فوکو، 1978: 138). به عقیده فوکو، برخلاف قدرت پیشین که ادعای تسلط بر زندگی و مرگ افراد را داشت اما در عمل تنها می‌‌توانست زندگی را بگیرد و زنده بگذارد، اکنون شاهد ظهور قدرتی هستیم که بر زنده کردن و میراندن تکیه دارد(فوکو، 1390: 328). به بیان دیگر، زیست قدرت با استفاده از دانش پزشکی، مرگ را به عقب می‌راند و موجب فراموشی آن می‌‌شود.

 آلن کلِهییر در «تاریخ اجتماعی مردن»(2007) به بررسی صورت‌های گوناگون تفکر درباره مرگ در اعصار مختلف تاریخی می‌پردازد و انکار مرگ را به‌عنوان مشخصه دوران معاصر (عصر جهانی) در نظر می‌گیرد. از نگاه او، مرگ، اکنون به امری شرم‌آور و خصوصی تبدیل شده است. به عقیده کلِهییر، ما می‌توانیم دو روند تاریخی متمایز مردن را که در طول دو میلیون سال گذشته در مسیرهایی متضاد در حال حرکت بوده‌اند، تشخیص دهیم. بر این اساس، از یک سوی، تجربه فرایند مردن بتدریج، هر چه بیشتر به تجربه‌ای خصوصی تبدیل شده است و از سوی دیگر و در همان زمان، این تجربه هر چه بیشتر به نحو عمومی کنترل و تعریف شده است.(کلِهییر، 2007: 255-251).

با این همه و در تقابل با دیدگاه اندیشمندان معتقد به «انکار مرگ» می‌‌توان از تفکرات جامعه‌شناسانی یاد کرد که با این نظریه به مخالفت پرداخته‌اند و از حضور مرگ در جوامع معاصر، پذیرش آن و احیای آن در شکل فردی و شخصی‌شده سخن می‌‌گویند.

در همین راستا، تونی والتر، در اثری با عنوان «احیای مرگ» (1994) به بررسی موقعیت اجتماعی مرگ در متن فرهنگ مدرن متأخر و فرهنگ پسامدرن پرداخته است.

از دیدگاه او در جامعه امروز، افراد در راه به‌دست آوردن کنترل دوباره خویش بر فرایند احتضار، سوگواری و عزاداری تلاش می‌‌کنند و خواستار ورود مجدد تجربیات خصوصی خویش در گفتمان عمومی هستند (همان: 27). از دیدگاه او، هنگامی که شیوه‌های سنتی و رویه‌های پزشکی مدرن نمی‌توانند تجربه محتضران و سوگواران را معنادار کنند، شیوه خاصی از سخن گفتن در مورد مرگ در حال احیا شدن است که اقتدار نهایی را نه در اعمال سنتی و نه در تخصص پزشکی بلکه در «خود فرد» جست‌وجو می‌‌کند. بنابراین، این تنها خود افراد هستند که می‌توانند نحوه مرگ خود و شیوه سوگواری خویش را تعیین کنند (والتر، 1401).

همچنین، کلایو سیل، در کتابی با عنوان «برساختن مرگ؛ جامعه‌شناسی مردن و سوگواری»، به مخالفت با دیدگاهی برمی‌‌خیزد که انکار مرگ را در حال گسترش می‌‌بیند.

از نظر او، سازمان اجتماعی مرگ در مدرنیته متأخر به نحو قابل‌توجهی فعال، واقع‌گرا و پذیرنده مرگ است (سیل، 1998: 3). از نظر او، آگاهی و پذیرش مردن را می‌‌توان به‌عنوان نمایشنامه‌ خاص دوران مدرن متأخر در نظر گرفت و پروژه‌ خودآگاهی در قلب تحولات این دوران قرار دارد. نمایشنامه‌‌های قهرمانانه که اکنون در دسترس بسیاری از محتضران قرار دارند، نشان می‌‌دهند که مرگ را نمی‌‌توان، به نحوی که به وسیله‌ نظریه‌‌پردازان انکار مرگ به تصویر کشیده می‌‌شود، رویدادی بی‌‌معنا در نظر گرفت (سیل، 1995: 612-611).

در هر حال، چه مرگ مهم‌ترین تابوی زمانه ما باشد و از سوی اکثریت افراد و جوامع مورد انکار قرار گیرد و چه در شکل فردی و شخصی شده یا در قالب نمایشنامه‌های قهرمانانه مورد پذیرش واقع شود می‌‌توان پذیرفت که نحوه مواجهه انسان معاصر با مرگ با آنچه پیش از این و در طول تاریخ تجربه شده است به میزان زیادی تفاوت دارد. انسان مدرن، در سایه تحولات گوناگون ایجاد شده که از مهم‌ترین آنها می‌‌توان به ایجاد فنون و تجهیزات پزشکی، افزایش طول عمر انسان، مهار بیماری‌های همه‌گیر و کاهش جنگ ‌و خشونت‌های بدنی اشاره کرد مرگ را نه در زندگی روزمره و در متن تعاملات اجتماعی هر روزه بلکه بیشتر در فیلم‌ها، سریال‌ها، بازی‌های رایانه‌‌ای، کتاب‌ها و روزنامه‌ها مشاهده کرده است.

در چنین شرایطی، به نظر می‌رسد، همه‌گیری ویروس کرونا و مرگ‌های رخ داده بر اثر آن، نظریات جامعه‌شناختی ذکر شده را با چالش مواجه کرده است. مرگ‌های فراوان رخ داده بر اثر همه‌گیری این ویروس، بار دیگر مرگ را به نحو عینی به نمایش گذاشته و آن را بیش از پیش در برابر چشم همگان قرار داده است. این مرگ‌ها موجب افزایش تفکر در مورد مرگ گشته و تابوی فرض شده در مورد مرگ را بیش از پیش تضعیف کرده است. همچنین، این مرگ‌ها تا حدود زیادی، «مردن به شیوه خود» و امکان استفاده از نمایشنامه‌های قهرمانانه و خودآگاهی موجود در آنها را با محدودیت مواجه کرده است.

منابع

آریس، فیلیپ (1392) تاریخ مرگ، ترجمه محمد جواد عبداللهی، تهران: نشر علم.

الیاس، نوربرت (1384) تنهایی دم مرگ، ترجمه امید مهرگان و صالح نجفی، تهران: انتشارات گام نو.

والتر، تونی (1401) احیای مرگ، ترجمه رضا تسلیمی طهرانی، تهران: طرح نو.

Baudrillard, J. (2000) Symbolic Exchange and Death. London: SAGE.

Gorer, G. (1965) ‘The Pornography of Death’, in Death, Grief, and Mourning in Contemporary Britain. London: Cresset. pp. 75-169.

Foucault, M. (1978) The History of Sexuality (1st Vintage Books ed.). New York: Vintage Books.

Kellehear, A. (2007) A Social History of  Dying. Cambridge, U.K.: Cambridge University Press.

Seale, C. (1995) Heroic Death, Sociology, Vol. 29, No. 4. pp. 597-613.

Seale, Clive (1998) Constructing Death: The  Sociology of Dying and Bereavement. Cambridge University Press.

Walter, T. (1994) The Revival of Death. London: Routledge.


پی‌نوشت: این یادداشت در شماره ۳۰ فروردین روزنامه ایران، صفحه ۲۷ منتشر شده است.


برچسب ها
از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید