کرونا، مردم‌شناسی مرگ و هویت آستانه‌ای ایرانیان

علیرضا حسن زاده - عضو هیئت علمی پژوهشکده مردم‌شناسی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
کرونا، مردم‌شناسی مرگ و هویت آستانه‌ای ایرانیان

اواخر سال ۱۳۹۴ همایش ملی مردم شناسی مرگ و زندگی برگزار شد و ناگهان نویسنده این متن به عنوان دبیر علمی همایش  در برابر برچسبی در فضای مجازی  قرار گرفت که آن را همایشی در  پرستش و ستایش مرگ و قبرستان می دانست. هر چند نویسنده آن متن با وجود علاقه ظاهری به زندگی و بیزاری از مرگ، از عنوان همایش تنها «مردم‌شناسی مرگ» را دیده و  «زندگی» آن از نگاهش دور مانده بود، اما شاید وقوع همه گیری کرونا که جهان را چشم در چشم مرگ نموده و متاسفانه تقویم روزانه زندگی مردم جهان را با روزشمار مرگ عجین کرده، فرصتی دیگر برای تامل درباره موضوعی به نام مرگ و مردم‌شناسی مرگ فراهم سازد.

 در آن همایش دکتر حامد وحدتی نسب از مرگ‌آگاهی انسان نئاندرتال، نگارنده از فرهنگ جوانان و مرگ قهرمان با تمرکز بر مرگ مرتضی پاشایی،  دکتر مزداپور از اسطوره سیاوش و فهم ایرانیان از مرگ،  و بانویی دانشور از تجربه دردناک مرگ فرزند خردسال خود و بقیه از چیزهایی شبیه همین موضوعات نوشته بودند و این حدود ۲۰۰ مقاله ربطی به آنچه آن نویسنده  پرستش قبرستان و مرگ می دانست نداشت. اما این برچسب او پرسش‌هایی جدی را با خود در برابر نقدهایی از این نوع که تامل درباره مرگ را تحقیر  می‌کرد به همراه می آورد.  همانطور که در ارغنون مرگ دکتر محمد صنعتی و دکتر یوسف اباذری به درستی مطرح کرده بودند، پس از رخداد جنگ جهانی دوم با انبوهی از مرگ و میر دردناک خود، توجه علمی و فلسفی غرب به موضوع مرگ بسیار فزونی گرفت و کتاب ها و جستارهای گوناگون در این باره تالیف و تولید شد. 

نگارنده در کتاب وضع آیینی و وضع هنجاری (,Hassanzaseh, 2014 ) توضیح داده است که با وجود نقش مهم فجایع تاریخی چون خشکسالی، زلزله،سیل و فجایع انسانی چون جنگ، قحطی و اپیدمی ها چگونه می توان انتظار داشت که مرگ در جهان‌بینی ایرانیان و درک آنان از تاریخ نقشی نداشته و مهم تلقی نشود؟ در همین کتاب با الهام از  آنتونی الیور اسمیت توضیح داده شده است، که چنین بستری منجر به شکل‌گیری واقعیتی به نام هویت آستانه‌ای ایرانیان در طی تاریخ شده و از جمله مهمترین چشم‌انداز های ظهور چنین هویتی آیین و زبان (ادبیات) است. این بستر بر اهمیت بن‌مایه باززایی و بازتولد افزوده و منجر به برجسته‌ترشدن مفهوم مرگ مقدس شده است. به همین دلیل است که در بخش مهمی از آیین‌های ایرانی بن مایه باززایی و بازتولد وجود دارد.

از سوی دیگر همچنان که فرناندز، مردم‌شناس آمریکایی مطرح کرده است، مرگ در دو صورت جلوه‌گر می‌شود، مرگ دور و مرگ نزدیک. مرگ در زمان وقوع رخدادهایی چون همه گیری از مرگ دور به مرگ نزدیک و زیسته شده تبدیل می شود. مرگ "دیگری دور" به مرگ "دیگری نزدیک" و مرگ نزدیک تغییر می یابد. این امر نشان می دهد که مرگ نزدیک جهان را به نقد مناسبت های اقتصادی و سیاسی در جهان، بدون توجه به مرزهای سیاسی، نژادی و ملی تبدیل کرده است. به واقع همین نگاه منتقدانه پس از جنگ جهانی دوم بود که بخشی از مهمترین ارزش های فرا ملی و جهانی را در عرصه فکر و فلسفه و ادبیات و هنر پدید آورد. اکنون با وقوع کرونا جهان دریافته مرگ تنها برای همسایه نیست و در این جهان ساخت بهشت نمی تواند به بهای دوزخ برای دیگران محقق شود. به واقع مرگ‌آگاهی در اینجا متاثر از نگاه مولانایی خود جلوه گر می شود و به معنی  «زنده باد مرگ نیست» بلکه به معنی ستایش زندگی برای همه انسان ها و کوشش در برچیدن شرایطی است که جهان کنونی ما را چشم اندازی از نابرابری و همزیستی فقر و ثروت و رنج و لذت ساخته است. 

در اینجا ظهور افقی جدید از ادارک با تولد نگاهی نو به زندگی و مرگ گره می خورد تا درک رنج دیگری از تجربه‌ای دور به تجربه ای نزدیک و قابل فهم تبدیل شود. اکنون جهان به دلیل سختی، دشواری و درشتی مرگ می تواند به یک نوزایی اخلاقی و فکری در زندگی خود دست یابد. به قول باختین، مرگ و زندگی در هم تنیده‌اند و نمی توان آنها را از هم جدا کرد. تفکر درباره یکی لاجرم تفکر درباره دیگری است.

منبع

Hassanzaseh, Alireza (2013). Rituality and Normativity, Amsterdam:  Amsterdam University Press.

پی‌نوشت: این یادداشت به درخواست پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات تهیه شده است.



اخبار مرتبط:



برچسب ها
از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید