افسانههای پهلوانی را از دل کتابها بیرون آوریم تا دیده شوند
سینماگران ما بر فرهنگ عامه مسلط نیستندحسن ذوالفقاری گفت: امروز رسالتی مهم بر دوش تهیهکنندگان و فیلمسازان است. ما نمیتوانیم این افسانهها را به شکل مکتوب به مدارس ببریم. نیازمند آنیم که این افسانهها به پویانمایی تبدیل شوند. تا کی بچههای ما باید افسانههای کرهای ببینند؟ جاذبه فیلمهای کرهای و ژاپنی هم همین افسانههای آنهاست.
نشست «آئینهای جوانمردی و فرهنگ پهلوانی در ایران و جهان اسلام» یکشنبه ۸ خرداد ۱۴۰۱ با حضور حسن ذوالفقاری (عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس) و محمد جعفری قنواتی (عضو شورای عالی دایرهالمعارف بزرگ اسلامی) و با دبیری مصطفی اسدزاده (عضو پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات) برگزار شد.
در ابتدای این برنامه حسن ذوالفقاری فرهنگ عیاری را متعلق به کل ابنای بشر دانست و گفت: فرهنگ عیاری و پهلوانی چیزی است که به زندگی انسانها برمیگردد. تاریخ آن، از زمان شروع زندگی بشر بوده است. انسانها به چنین تشکلهای اجتماعیای نیاز داشتند که در قالبها و با نامهای مختلف در طول تاریخ و در غرب و شرق ایجاد شده است. در غرب، شوالیهگری بوده، در فرهنگهای شرقی، ساموراییها و در ایران اسواران. بخشی از این فرهنگ پهلوانی به شکل مکتوب در آثار ادبی ما باقی مانده که بخشی از آن در کتاب افسانههای پهلوانی است و درباره ۶۰ افسانه منتشرشده است. اما خیلی از افسانهها هستند که هنوز منتشر نشدهاند. تعداد افسانههای ما خیلی زیاد است و همین تعداد نشان میدهد این فرهنگ، خیلی قوی و پایدار در میان ایرانیان بوده است به طوری که همین امروز هم، این فرهنگ پهلوانی را در آییهای زورخانهای میتوانیم ببینیم. ضمن اینکه این آیینهای عیاری در فرهنگ ما، با آیینهای تصوف مثل قلندریه پیوند خوردهاند. بنابراین آیینهای پهلوانی از یک طرف با آیینهای زورخانهای پیوند میخورند که برای پرورش تن و جسم در جهت دفاع از مردم است و از طرف دیگر، با جریان تصوف که نوعی پالایش روح است. لذا اینگونه مکمل هم میشوند.
آیینهای عیاری هم فایدههای شخصی برای آحاد مردم داشته؛ در زمانهایی که مردم زیر حکومت ستمگران و جائران بودهاند، به مردم در برابر زورگویان در قالب یک جریان عدالتخواهانه کمک کرده است که این موارد را چه در منشور اخلاقی و چه در رفتارهای اجتماعی آنها میتوان دید. از طرف دیگر، جنبههای سیاسی نیز داشتهاند.
او در ادامه به ذکر انواع این گروهها و برخی از ویژگیهای آنها پرداخت و اظهار داشت: سازوکارها و رویهها و همچنین اسامی این جوانمردان در طول تاریخ همواره تغییر کرده است. مهتران، شبروان، اختران، فتیان، بابایان و ... بخشی از اسامی آنهاست. جوانمردان در تمامی گروهها بودند و تشکیلات خیلی منظمی داشتند. حتی ما جوانمردان زن هم داشتیم. مثلاً جدّ که همه مرید او بودند، کبیر در مراسم تشرف جوانمرد قدح آب و نمک به جوانمردان مینوشانده، کار زعیم، اندرزگویی بوده، وکیل نیابت کبیر را داشته است و ... . همه این گروهها هرکدام یک طبقه اجتماعی بودند. جوانمردان تشکیلات دیگری هم داشتند. گروههایشان به حزب و بیت تقسیم میشد. بیت گروه بزرگتر از حزب بود و هر بیت، شامل چند حزب میشد. دقیقاً همانند یک ارتش عمل میکردند و سلسلهمراتبی داشتند. در آیینهای زورخانهای هم چنین بوده است. مثلاً نوچه باید مراحل نوچگیاش را طی میکرد تا به مرشدی و درجات بالاتر برسد.
گروههای عیاران یک اسم عمومی بود برای همه گروههای جوانمردی که در طول تاریخ به وجود آمدند و حیات اجتماعی خودشان را ادامه دادند. طبقه عیاران اصول اخلاقی خودشان را داشتند. به طور مثال مهمترین اخلاقیاتشان، بخشش آن هم به صور نهانی، بیعت و پیمان گرفتن، دروغ نگفتن، حق نان و نمک خوردن (خیلی به آن قائل بودند)، مردانگی در جنگ، بوسیدن روی حریف، امانتداری و ... بوده است. گروهی که پیش از اسلام در میان عیاران بودند، گروهی از جنگاوران با نام اسواران بودند؛ سپاهیانی در دوره ساسانی که به جوانمردی مشهور بودند و ریشه آنها را به دورههای قدیمیتر مثل هخامنشیان میرسانند. اینها قدیمیترینها بودند که شاید عیاران ایران بازماندگان آنها بودهاند.
گروه دیگری که از سده هفتم به بعد خیلی در تاریخ ایران نقشآفرینی کردند، قلندران بودند که خوشبختانه کتاب مهم آقای دکتر شفیعی کدکنی با نام «قلندریه در تاریخ» پر از اطلاعات خوبی درباره آنهاست و تاریخ قلندری را برسی عمیق کرده است. منشأ این قلندری را موسس آن یعنی جمالالدین ساووجی میدانند. قلندر نام مکانی بوده که در جایی مانند مسجد یا مدرسه در آن زندگی میکردند و بعدها به کسانی که در این گونه مکانها زندگی میکردند، قلندریه میگفتند. قلندریه در فرهنگ ما خیلی حضور دارد. نزدیک بیش از ۳۰۰۰ شعر و ۷۰ الی ۸۰ مثل درباره آنها وجود دارد. رفتارهای این قلندران شبیه جوانمردان بوده که در متون و در فرهنگ شفاهی ما خیلی بازتاب پیدا کرده است. کار و کردار آنها در متون و فرهنگ ما جالب و متفاوت است. گاهی در اشعار آنها را به شکمباره معرفی میکنند مانند این اشاره سعدی: قلندران چنان خورند که در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس. دسته دیگری از قلندران، بابوها بودند که درواقع سرکرده قلندران بودند.
او با اشاره به اشکال جدید گروههای جوانمردی در دوره معاصر، ادامه داد: آیینهای جوانمردی خصیصههای انسانی هستند که عمومی هستند و امروز هم وجود دارد. آنها گاهی چهرهها و لباسهای خاصی داشتند. گاهی هم تشکیلاتی نداشتند ولی کارهای عیاری میکردند. امروز گروههای جدیدتری هستند که بیشتر وابسه به زورخانهها هستند و از همین گروههای جوانمردی به حساب میآیند. یکی از اینها، لوطیها یا کلاهمخملیها هستند که برای خود تشکیلات و آیینهای خاصی دارند و کارشان حفاظت از ناموس مردم بوده است. امروز اگر فیلمفارسیهای قبل از انقلاب را نگاه کنیم، میبینیم بخش عمدهای از آنها، فرهنگ کلاه مخملیها را نشان میدهد. بنابراین در همه ادوار و به شکلهای مختلف پیدا و پنهان در ادبیات و شعر و نیز در بطن جامعه حضور داشتهاند. این جوانمردان در فرهنگ ما به خصوص در فرهنگ تصوف، نقش داشتهاند. به گونهای که خیلیها معتقدند که تصوف از دل آیینهای جوانمردی بیرون آمده و این نشان میدهد که آنها، فرهنگساز بودهاند. همین که در ادبیات خود ردپای جوانمردان را داریم، نشان میدهد آنها در فرهنگ، ادبیات و حتی ادبیات دینی ما، اثر گذاشتهاند. مثلاً ما گروهی از جوانمردان به نام سقایان را داریم که پشت دستههای عزاداری شروع به حرکت میکنند. یا شاطران را داریم که در دورهای نامهبر و در دورهای محافظ شاه بودهاند. امروز همانند آنها را در برخی شهرستانها داریم که دنبال دستههای عزاداری حرکت میکنند. تکیهداران هم همین دستههای جوانمردان بودند که تکیهها را اداره میکردند یا در ماه مبارک رمضان، مراسم سخنوری داشتیم که این مراسم را همین عیاران و همین دستهها اداره میکردند.
در آسیای میانه به گروه جوانمردان آلوفتگان میگفتند. در افغانستان این گروهها تشکیلات خاص خودشان را داشتند و به آنها «کاکه» میگفتند.کاک به معنای برادر است و کاکهها، جوانمردان در دوره معاصر بودند. در قندهار به آنها «پایکچها» به معنای پابرهنه میگفتند چون زمین را منظر خدا و حضور پیغمبر خدا میدانستند و کفش پوشیدن را نوعی گستاخی. ملنگان هم گروه دیگری بودند. به طورکلی، فتیان را به سیفیان (جنگندهها)، قولیان (در لنگرگاهها و تکیهها جمع میشدند)، سراویل (شلوار خاصی میپوشیدند) و شربیان (شربتی از نمک مینوشیدند) میتوان تقسیم کرد. در کشور خودمان، سربداران را در تاریخ داریم که از گروههای عیاری بودند. در مقابل مغولها قد علم کردند و پهلوانانی داشتند که زورمند بودند. ضمناً در منطقه بلوچستان هم، به خوانندگان پهلوان میگفتند که یکی از کارهایشان همین آوازخوانی و شعرخوانی بوده است. ابن بطوطه یکی از نویسندگانیست که در سفرنامهاش اطلاعات خوبی از این جوانمردان ارائه میدهد.
عضو هیأتعلمی دانشگاه تربیت مدرس در بخش دوم سخنان خود، به فقدان فتوت و جوانمردی در عصر حاضر اشاره و خاطرنشان کرد: ما متأسفانه امروز بیش از هر زمان دیگری این فقدان جوانمردی را میبینیم. راهزنهایی که در کوچه و خیابان به یک خانم حمله میکنند و یا زمانی که کسی تصادف میکند به جای کمک به او، از او فیلم میگیرند، نمونههایی از این موارد است. در زمانهای گذشته در بازار وقتی کسی میخواست از دیگری پول بگیرد، یک تار مو از سبیل خود را گرو و به عنوان تضمین میداد و زمانی که این پول را برمیگرداند، تار موی او را تحویل میدادند. یعنی به قدری جوانمردی حاکم بود که هم گیرنده و هم دهنده پول، متعهد بر قول خود بودند. این موارد، رفتارهای اخلاقی هستند. ته کار جوانمردان، دستورهای اخلاقی است که ما شاید معادل آن را در صدها کتاب اخلاق نظری و عملی ببینیم ولی واقعاً اخلاق عملی، در همین فتوتنامههاست که به اخلاق عمل میکردند و همین، پشتیبان سلامت جامعه بوده و آن را بیمه میکرده است. امروز ما اینها را نداریم چون این موارد را از هم تفکیک کردهایم. مثلاً در میان اصناف ما پارهای بخشنامه خشک و اداری صادر میشود که به آن عمل هم نمیشود. ما باید مقداری به سمتی برویم که ادبیات را از یک منظر تنگ و کوچکی که برایمان ایجاد کردهاند، جدا کنیم. کتاب مهم صادق هدایت به نام «داش آکل» که مرام داشها و مشتیها را میگوید، معادل همان گروههای اخیانی است که در آناتولی شکل گرفت. هدایت دقیقاً رفتارهای این داشها را در صحنه ادبیات به تصویر کشیده است. امروز ما لازم داریم که در مدارس به جای موعظههای خشک که هیچ نتیجهای هم تاکنون نداشته، به این رفتارهای جوانمردانه و جوانمردی بپردازیم. همچنان که عشایر ما با شاهنامهخوانی روی پای خود ایستادهاند. اگر شاهنامهخوانی را از عشایر، لرها، بختیاریها و ... بگیرند، گویی همه چیز آنها را گرفتهاند. تمامی کردارها و رفتارهای آنها منشعب از شاهنامه است. این رفتارهای پهلوانی باعث شده که مردان غیوری میان عشایر داشته باشیم که همیشه ذخایر ما هم بودهاند و دورتادور ایران را این ذخایر با همین روحیه پهلوانی و قهرمانی حفظ کردهاند.
او در جواب سوالی مبنی بر اینکه «آیا همچنان نیازمند پژوهش در زمینه پهلوانی هستیم؟» پاسخ داد: خوشبختانه در زمینه آیینهای جوانمردی در حوزههای مختلف کارهایی شده است که فتوتنامهها در این خصوص برای خودشان دنیایی هستند. پژوهشگرانی هم تصحیحهایی داشتهاند. کتاب افسانههای پهلوانی هم مدخل و ورودی بر این موضوع است. ما افسانههای پهلوانی در فرهنگ شفاهی هم داریم مثل ملک جمشید. بنابراین لازم است که در افسانههای شفاهی هم کارهایی انجام شود تا آنها را پیش روی مخاطب قرار دهیم.
در این میان از همه مهمتر، رسالتیست که امروزه بر دوش تهیهکنندگان و فیلمسازان است. ما نمیتوانیم این افسانهها را به شکل مکتوب به مدارس ببریم. نیازمند آنیم که این افسانهها به پویانمایی تبدیل شوند. تا کی بچههای ما باید افسانههای کرهای ببینند؟ جاذبه فیلمهای کرهای و ژاپنی هم همین افسانههای آنهاست. پس ما چرا این کار را نکنیم؟ متولیان ما و کسانی که دستی در منابع قدرت دارند، باید برای معرفی فرهنگ ایرانی در خارج از کشور این کار را بکنند. چراکه بحث ایران و ایرانی بسیار در خارج از کشور دچار مشکل شده است. ما باید بتوانیم از طریق سینما و ادبیات نمایشی، این چهره ساختهشده را بازسازی و چهره حقیقی ایرانی را از طریق فرهنگ غنیای که داریم، نشان دهیم. ما به قدری متون مختلف و تحقیق درباره فرهنگ پهلوانی داریم که در هیچ جای دیگری نیست. هرکدام از این گروههای پهلوانی باید یک رساله شوند و روی هرکدام از آنها کار شود. همین امروز ما در حوزه فرهنگ شفاهی به یک کار میدانی نیاز داریم تا آنها را شناسایی و معرفی کنیم.
ذوالفقاری درباره علت عدم استفاده سینماگران از این افسانهها، افزود: من فکر میکنم علت اصلی، ناآشنایی و عدم شناخت آنها با این فرهنگ است. در گذشته افرادی مثل جمالزاده، دهخدا، هدایت و نسلهای بعد مثل چوبک، فرهنگ ما را میشناختند. یعنی بر فرهنگ شفاهی عامه مسلط بودند و به خوبی از آنها در آثارشان استفاده کردند اما متأسفانه نسلهای امروزی از این آثار دور افتادهاند. جا دارد که حداقل یک بار داستانهای هزارویک شب، شاهنامه، افسانههای پهلوانی و ... را بخوانند و ببینند چقدر در این آثار، جاذبههای هنری و حتی تکنیکی وجود دارد. این منابع را ماده اولیه کنند و روی آنها کار کنند. ما در رشتههای ادبیات نمایشی، پیوند هنر و ادبیات را خیلی ضعیف میبینیم که بیشتر به موارد ترجمه و چیزهایی که از آن طرف میآیند، چشم دوختهاند. باید روی فرهنگ بومی خودمان کار کنند. هنرمند ما در زمینه اقتباس باید یک نگاه به فرهنگ خودمان داشته باشد. بازیسازها هم میتوانند از این داستانها برای تولید بازی استفاده کنند. مثلاً قهرمان قاتل، یکی از افسانههای بسیار پرجاذبه برای ساخت بازی است.
او بر اهمیت توجه به هویت ملی در کنار هویت دینی تأکید کرد و گفت: این موارد بخشی از هویت ملی و بلکه هویت دینی ما هستند که منابع آن در دست وزارت ارشاد، میراث فرهنگی، سازمان تبلیغات و صداوسیما است. درحالی که تأکید آنها بیشتر بر روی آثار مذهبی و دینی است. اما این نباید به ازای فراموش کردن هویت ملی ما باشد. حتی در دوره صفویه که یک حکومت صد در صد دینی بود، چنین کاری نکردند و به هویت ملی ما خیلی خدمت کردند. لذا ما باید امروز، دوره صفویه را پیش روی خود بگذاریم و ببینیم امروز برای ایران چه کاری کردیم. ما باید در نسل جدی و نسل آینده، اعتمادبه نفس ایجاد کنیم که این از طریق تقویت هویت اتفاق میافتد. اگر ما امروز عناصر هویت ملی را از طریق سینما، تابلو، نمایش، کارهای خیابانی و ... ندهیم، آنها را از خوراک و منابع اصلیشان دور کردهایم.
سخنران دوم این نشست محمد جعفری قنواتی به چرایی شکلگیری پهلوانی در فرهنگ ایران، اشاره و اذعان کرد: پهلوان از دو جزء پهلَو و آن تشکیل شده است. پهلوان منسوب به پهلَو یعنی سرزمین پارت است. پهلوانی اگرچه در همه جوامع کم و بیش وجود داشته و آداب و آیینهای خاصی هم داشته است، اما بنا به دلایل خاصی در جامعه ایران، جایگاه خاصی دارد. وجود نوع و ژانر حماسه، الزامات خاصی را میخواهد که این الزامات در جامعه ایران فراهم بوده است.یکی از این الزامات، وجود قشر خاصی از نخبگان بوده که کارهای پهلوانی انجام میدادهاند. ژانر حماسه که در فرهنگ و ادبیات ما وجود دارد، موید همین قشر پهلوانان در فرهنگ ایرانی است. تعداد قابل توجهی پهلوانبانو در تاریخ فرهنگ ما وجود دارد که در ادبیات ما هم بازتاب پیدا کرده است. مثلاً منظومه مخصوص پهلوانبانوها داریم مثل بانوگشسبنامه.
او با اشاره به اهمیت سنت پهلوانی در دوره حماسی، اضافه کرد: پهلوانی و سنت پهلوانی تحولات مختلفی را از دوره اساطیری تا دوره تاریخی در کشور ما به خود دیده است. پهلوانی و شاه جدا از هم نبودند. شاه، پهلوان هم بود. در دوره حماسیست که نقش و کارکرد پهلوان از نقش و کارکرد شاه جدا میشود. اگرچه در حماسه ملی ما بنا بر روایت، خانواده پهلوانان سیستان و خانواده شاهی از یک ریشه هستند، اما بعداً به دو شاخه تبدیل میشوند. جالب توجه این است که خانواده پهلوانان تحت هیچ شرایطی حاضر نشدند نقش و کارکرد شاهی داشته باشند و مسئولیت پادشاهی را برعهده بگیرند. چند مورد از آن، هم در شاهنامه و هم در طومارهای نقالی وجود دارد که وقتی پادشاهی از کارکردهای اصلی خودش دور و دچار بیخردی میشد یا از مسیر عدل و داد خارج میگشت، به رغم این وضعیت و به رغم اینکه مردم و پهلوانان به رستم پیشنهاد میکنند که مسئولیت شاهی را برعهده بگیرد، نمیپذیرد و نقش خود را، نقش و کارکرد پهلوانی اعلام میکند. این مسأله موید اهمیت پهلوانان است. کتاب به نام «رشد ادبیات» نوشته آقا و خانم چادویک وجود دارد که با وجود آنکه ۷۰ سال پیش نوشته شده، کتابیست بسیار خواندنی که مورد ارجاع فولکورشناسان جهان نیز میباشد. دراین کتاب نوشته شده که در اروپا خواندن داستانهای پهلوانی ویژه خانواده اشراف و خواندن فولکلورها ویژه روستاییها و افراد تهیدست بوده و آن را به دیگر مناطق دنیا تعمیم میدهند. من درباره این کتاب نوشتم که نویسندگان این کتاب با فرهنگ ایران آشنای نداشتهاند وگرنه میفهمیدند که در عشایر ما، مهمترین کتابی که خوانده میشود، شاهنامه است و در آن، بخش پهلوانی آن بیشتر از بخش تاریخیاش خریدار دارد. این شاهنامهخوانی نه تنها در میان عشایر بلکه در میان روستائیان و درسطوح پایین جامعه شهری هم رواج دارد.
عضو شورای عالی مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی در تکمیل سخنان دکتر ذوالفقاری درباره ویژگیهای پهلوانی و عیاری، به نمونههایی از آن اشاره کرد و گفت: ویژگیهای پهلوانی و عیاری درباره پیمان بستن، وفادار بودن به پیمانها و ...، در حماسه ملی ما منعکس شدهاند. جدای از این داستانها، یکی از بزرگترین ایزدان اساطیر ما، ایزد مهر است که مهمترین کارکردش نظارت بر پیمانهاست. یکی از وصیتهای انوشیروان به ولیعهدش هرمز این است: مبادا باشی تو پیمانشکن/ که خاک است پیمانشکن را کفن.
وقتی که اسفندیار به جنگ رستم میرود، رستم او را به کاخ خود دعوت میکند اما اسفندیار از رفتن امتناع میکند و میگوید اگر من نان و نمک رستم را بخورم دیگر قادر نخواهم بود با او بجنگم. این موضوع، اهمیت نان و نمک خوردن را نشان میدهد. بعدها در دوره تاریخی هم، پهلوانان ما به این موارد پایبند بودند و در برخی آثار مثل سمک عیار هم منعکس شده است.
قنواتی در بخش دوم سخنان خود با اشاره به نقش پهلوانان در سیاست، ابراز کرد: در دوره اساطیری و پهلوانی در حماسه، ما نقش پهلوانان را میبینیم. به طوریکه یکی از القاب رستم، تاجبخش است. زال و رستم در تاجگذاری همه پادشاهان دوره خودشان حضور داشتند. جدالی که بین خانواده نوذر و خانواده گودرز برای بر تخت نشاندن کیخسرو صورت میگیرد، نشاندهنده نقش پهلوانان در سیاست در دوره پهلوانی است. همانطور که ما در تاریخ داستانی خود این نقش سیاسی را میبینیم، در تاریخ واقعی هم، پهلوانان این نقش را ایفا میکردند. بهرام چوبین که علیه پسر هرمز شورش میکند، پهلوان بوده و برای مدت کوتاهی هم به پادشاهی میرسد. جدای از این موارد، در دوره اسلامی برخی از پهلوانان را داریم که به حکومت رسیده بودند مثل پهلوان عبدالرزاق که از پهلوانان سربدار بوده است. افزون بر این، پهلوانان گاهی اوقات در ایجاد شورش و بلوا علیه حکومت مرکزی نقش ایفا میکردند. آقای دکتر ذوالفقاری در مقدمه کتاب افسانههای پهلوانی به برخی از کارکردهای پهلوانان اشاره کرده است ازجمله درباره حسین کرد شبستری که به درستی هم اشاره شده است. همچنین میتوان به نقش سیاسی پهلوانان در دوره صفویه اشاره کرد که به آنها، یتیم میگفتند. اگر این سیر تاریخی را بخوانیم، به دوره معاصر و دوره جهان پهلوان تختی و نقش سیاسی او میرسیم.
گزارش از: فریبا رضایی