برای دیدن واقعیت، باید از دوگانههای فردگرا و جمعگرا فراتر برویم
نشست نقدوبررسی طرح پژوهشی «برآمدن گفتمان ذرهگرا در ایران پساجنگ» که توسط محمدرضا کلاهی (عضو هیأت علمی مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی) یکشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۱ با حضور سجاد صفارهرندی (رئیس و عضو هیأت علمی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی)، آرش حیدری (عضو هیأت علمی دانشگاه علم و فرهنگ) و آرش نریمانی (دانشجوی دکتری جامعهشناسی فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی) و با دبیری مصطفی اسدزاده (عضو پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات) برگزار شد.
در بخش ابتدایی این نشست، محمدرضا کلاهی در توضیح طرح پژوهشی خود گفت: گفتمان ذرهگرا، نگاهیست که جامعه را جمع جبری تکتک افراد میداند و بنابراین معتقد است دگرگونی اجتماعی چیزی نیست جز دگرگونی در تکتک افراد. در این نگاه، آرمان جمعی به موفقیت فردی تأویل میشود. بنابراین میتوان گفت دال مرکزی این گفتمان، به یک معنا پروژه موفقیت است. معتقدم این گفتمان در طول دو الی ۳ دهه اخیر شکل گرفته و هرچه پیشتر آمدهایم، فربهتر شده و الآن در پروارترین موقعیت خودش قرار گرفته است.
با تقسیم عمر انقلاب به سه جمهوری، ادعای اصلی من در این طرح پژوهشی این است که گذار از جمهوری اول به جمهوری دوم، مقطع اصلیای است که برخی اتفاقات در آن رخ میدهد ازجمله پایان جنگ. این نقطه به لحاظ تحلیلی نقطه بسیار مهمی است. چون چرخش گفتمانی در این نقطه اتفاق میافتد. در این گذار از جمهوری اول به جمهوری دوم، معنای جدیدی از مردم ساخته میشود که این معنای جدید، معنای ذرهگرایانه است. ازجمله اتفاقات دیگری که در این دوره گذار رخ میدهد، سیاست اقتصادی چپ به سیاست اقتصادی راست چرخش پیدا میکند و در این چرخش چیزی به نام مصرف اهمیت پیدا میکند. در این اتفاق، حرکت از سادهزیستی به مصرفگرایی، شور انقلابی به شوق خرید، و در نتیجه از جمعگرایی به ذرهگرایی اتفاق میافتد.
مشروعیت کاریزماتیک به مشروعیت بوروکراتیک تبدیل میشود. در این حین، کارآمدی اهمیت پیدا میکند. حتی خود اسلامگرایی هم باید کارآمدی خود را نشان دهد تا مشروع تلقی شود درحالی که گفتمان قبلی، خودش مشروعساز است.
وفات امام خمینی همراه با پایان جنگ که منجر به دین دستورالعملی میشود. در این وفات، چهره فرهنگی امام به عنوان یک کاریزما، تبدیل به مرجع تقلید که دارای مرجعیت سنتی است، میشود. دینداری از دین انقلابی به دین دستورالعملی تبدیل میشود که این خود در دل خود، حرکت از جمعگرایی به فردگرایی را دارد.
اتفاق بعدی، پایان جنگ است که همراه با آن، اسطوره والایش از طریق رنج هم پایان میپذیرد و ما در این مرحله، از آخرت به دنیا و از معنویت به مادیت میرویم. نظام به عنوان کسی که مردم باید به او خدمت کنند، تبدیل میشود به حکومت که باید نیازهای مردم را برآورده کند. این شکلگیری مردم مطالبهگر، یکی از لحظاتیست که این چرخش گفتمانی اتفاق میافتد. پدیده دیگر، ظهور کلام جدید است که در مخالفت با دین دستورالعملی ظهور کرد اما برای ذرهگرایی پیامدهایی داشت. ما از انسان دینی به دینی انسانی حرکت میکنیم. دین پروبلماتیک میشود و باید خود را با انسان سازگار کند. اتفاق مهم دیگر، شکست پروژههای جمعی در دهههای ۷۰ و ۸۰ است مثل توقیف کلیه مطبوعات، انحلال تشکلهای سیاسی و ... که فضا را برای فرورفتن در خود فراهم میکند. در همین فضاست که مصطفی ملکیان به عنوان گفتمان عقلانیت و معنویت ظهور میکند. گفتمان ذرهگرا از خلال گذار از یک فاز میانی تلاش برای جمعگرایی دموکراسیخواهانه عبور کرد و شکست آن تلاش جمعگرایانه درنهایت، به عمیقشدن این نگاههای فرورونده به درون منجر شد.
آرش حیدری پژوهشهایی مثل طرح آقای کلاهی را که مسأله، پرسش، تخیل و آرمان و تصویری از یک وضعیت ایدهآل دارند را پژوهش خوبی دانست و در ادامه با بیان اینکه مسأله انتقادی آقای کلاهی دست آخر به یک ضرباهنگ محافظهکار میرسد، عنوان کرد: کار آقای کلاهی ذیل discoursivism برای من تعریف میشود. یعنی صورتبندیای که برای توضیح برآمدن یک پدیده، دور گفتمانی و غیرگفتمانی را از هم تفکیک نمیکند. لذا هربار ماجرا را ذیل نوعی از مناظرات گفتمانی میفهمد. از این حیث، شانه به شانه ایدهآلیسم قرار میگیرد و نزاع، برایش در سطح نزاع گفتمانی خلاصه میشود. در کار آقای کلاهی شرایط مادی و منافع عینی مادی و اقتصادیای که گفتمان ذرهگرا هم از دل آن متولد میشود و به واسطه آن هم منتفعانی به بار میآیند، توضیح داده نمیشود. گفتمان موفقیت و ذرهگرا دست آخر با تولید انسان گنهکاری که مسئول نیکبختی و بدبختی خودش است، در خدمت بازتولید ساختار نابرابری درمیآید که منتفعان و متضرران آن روشن هستند. فروکاستگرایی اقتصادی، فرمیابی این گفتمان را توضیح نمیدهد اما توضیح منافع اقتصادی نشان میدهد که چگ.نه مثل یک آهنربا در میانهای برای حفظ فرم نابرابر اجتماعی میایستد. گفتمان ذرهگرا، ساخت قدرت سرکوبگر را حفظ میکندو نیروگذاری رانت و بازار کثیف مسکن، واردات و صادرات در ایران امروز و مجموعهای که کارآفرینان و افراد موفق نامیده میشوند، برای چه این گفتمان را بازتوزیع میکنند؟ مسأله نهایی کلاسهای کنکور چیست؟ اگر این لحظه مادی از دست رفت، ما به درون discoursivism میافتیم و شروع به توصیف این گفتمانها میکنیم. این گفتمانها هرچه میگویند، در وهله نهایی یک پیامد و نتیجه روشن مادی و عینی دارند که این نتیجه، حفظ ساختار نابرابر اجتماعی است. کتفکری که تحلیل خود را پستمدرنیزه میکند، از یافتن نقطه مرکزی نه معنای ذاتی غیرتاریخی، به معنای مدل نهاییای که یک سمت آن را حفظ میکند، هراس دارد. به این معنی نمیتواند دست آخر بگوید که این گفتمان در خدمت توزیع چه منافعی درمیآید و طی چه فرآیندی میتواند بازتولید شود. تحلیل گفتمانی تبارشناسانهای که نتواند در مرحله نهایی زمینهها و الگوهای بازتولید و تداوم را توضیح دهد، به دام نوعی محافظهکاری و ایدهآلیسم میافتد.
از آنجا که موضع کار آقای کلاهی، یک موضع لاکلائی است و لاکلائو یا هر شکلی از گفتمانگرایی دست آخر درون رویتناپذیر کردن امور غیرگفتمانی میافتد، خواه ناخواه به درون نوعی نسبیگرایی و همعرض کردن گفتمانها میرود. از این حیث به نظر میرسد که تحلیل و صورتبندی دقیق ایشان در توضیح بازتولید، ناکام میماند و خصلت انتقادی خود را از دست میدهد.
سجاد صفارهرندی سخنران بعدی این برنامه، با بیان اینکه وجه رتوریک و خطابی اثر بر وجه عالمانه و محققانه آن غلبه کرده، اظهار داشت: با وجود اینکه ممکن است بسیاری از دعاوی و مدعیات اثر را با استنباطهای شخصی خودم نزدیک به واقع بیابم، اما اینکه کار به صورت روشمندی از یک نقطهای آغاز و ایدهای را پیش نهاده باشد و سپس به واسطه آوردن شواهد و کنارهم چیدن پارهها و تصاویری از واقعیت، آن ایده را به نحو منسجمی مدلل کند، به ایدههای رقیب دست رد بزند و نوعی عدم کفایت آنها را نشان دهد، در این کار دیده نمیشود. شاید بخش مهمی از این ماجرا، به نوسان مفهومیای که در محوریترین مفهوم اثر یعنی گفتمان ذرهگرایی اتفاق افتاده، برگردد.
آقای کلاهی در تعریف گفتمان ذرهگرایی گفتهاند که بر شیوه خاصی از سوژه مبتنی است و در این گفتمان، فرد سوژه، آزاد، خودآگاه، عقلانی و انتخابگری است که در مرکز این گفتمان قرار دارد. اگر قرار باشد هر ایدهای که فرد را پیش مینهد، بگوییم ذرهگراست، در این صورت کل تاریخ اندیشه اجتماعی سیاسی به درون آن میافتد. اگر بخواهیم کل گفتار اخلاقیای که سنت داشته اعم از حکمت عملی در میان یونانیان و مسلمانان و مسیحیان تا رویکردها و نحلههایی که چه به عنوان جامعهشناس و چه بهمثابه فلسفه اجتماعی، نقطه فرد و کنش و آگاهی را محور کار خودشان قرار میدهند، بگوییم ذرهگرا هستند، این مفهوم موضوعیت خود را از دست میدهد. لذا کار گرفتار نوعی آشفتگی شده و خیلی از مدعاهای آن براساس این نوسان مفهومی، گرفتار مشکل و آن داعیه اصلی هم، دچار ابهام میشود.
مسأله بعدی این است که ما با صورتبندی دقیقی از امر اجتماعی مواجه نیستیم و روشن نیست که وقتی از امر اجتماعی صحبت میکنیم، منظور از آن چیست. چیزی که از دلایتهای ضمنی کار احساس میشود این است که امر جمعی به یک وجه خاصی از خودش یعنی به یک ایده سیاسی و مبارزاتی خاص و مشخص تقلیل داده شده و تنها نمود امر جمعی آنجا جستجو میشود و به واسطه آن هم، احکامی صادر میشود. ما نهادهای داوطلبانهای داریم؛ NGOهای جامعه ما، هیئات و موسسات خیریهای هستند که حول اصناف، در حاشیه مساجد و در محلات به وجود آمدند. گروههای همیاری وگروههای مربوط به ترک اعتیاد را هم به آنها اضافه کرد. هیچکدام از این موارد در تعریف کار از امر اجتماعی و کنش جمعی دیده نمیشوند. فروکاستن کل ماجرای جامعه در ایران به مناقشات و فرازوفرودهای سیاسی، مقداری دور شدن از قلب تپنده جامعه است.
او در پایان با استناد به ادعای آقای کلاهی مبنی بر پایانیافتن امر اجتماعی در سال ۸۸، فعالیت طلبهها ذیل گروههای جهادی در ایام اوج کرونا در بیمارستانها را خلاف آن دانست.
در بخش پایانی برنامه آرش نریمانی با طرح این پرسش به ایراد سخن پرداخت که گفتمانهای ذرهگرا در معنای کلی کلمه و مشخصاً گفتمان روانشناسی موفقیت، چه چیزی به انسان میدهند که اساساً منتقد فرهنگی اجتماعی نمیتواند آن را به انسان منتقل کند؟: من تصور میکنم گفتمان ذرهگرا و روانشناسی و اسطورههای موفقیت، یک چیزی را خیلی خوب تشخیص دادهاند و آن اینکه با یک انسان مفلوک و ضعیف مواجه هستم و باید به او نیرو انگیزهای را منتقل کنم. برای همین است که برای افراد جذاب میشود اما کاری که منتقد فرهنگ و اجتماعی میکند، از جایگاه نخبگی شروع به تحقیر مردم میکند. روانشناسان موفقیت یک چیزی را خوب تشخیص دادهاند؛ «انتقال نیرو». چیزی که نه منتقد فرهنگی اجتماعی و نه کسی که در برج عاج نخبگی اسیر شده، نمیتواند آن را تشخیص دهد.
مسأله بعدی که باید به آن توجه کرد این است که ما در یک دوگانه گفتمانهای فردگرا و گفتمانهای جمعگرا در حال اسیرشدن هستیم و این درحال تبدیل به کلیشه است. به نظر من، اینکه چگونه از سطح دستهبندیهای گفتمانی به واقعیت عینی و ملموس و میدان نیرویی که عمل میکند برسیم، بسیار مهم است.
مسأله بعدی این است که نه گفتارهای ذرهگرا و نه گفتارهای جامعهگرا مهم نیستند. چیزی که مهم است زندگی و نیروهای زندگی است. این نیروهای زندگی در یک بازه زمانی توسط گفتمانهای ذرهگرا و زمانی ازسوی گفتمانهای جمعگرا سرکوب میشوند. در این معنا پرسش اصلی باید این باشد که چه عواملی این زندگی و انسان را تحتتأثیر قرار میدهند؟ آن نیروی فعال زیستن تبدیل میشود به احساس گناه، وجدان معذب و احساسهای اضطراب و پوچی که اندیشیدن به آن بسیار مهم است.
او با اشاره به ۴ ساحت انسان، در اشاره به اهمیت توجه به همه آنها یادآور شد: ما یک وجه زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی و روحانی داریم. متفکر قرن ۲۱ باتوجه به شرایط خاصی که ما داریم، باید بتواند میانجیهای این ۴ ساحت را نشان دهد. این چیزیست که در آن دوگانه فردگرا و جامعهگرا، امکان رویتپذیر کردنشان از بین میرود. هرکدام از این چهار ساحت، متخصص خاص خود را پیدا کرده و از هم تفکیک شدهاند. لذا میانجیهای این چهار ساحت دیده نمیشود. قبلاً متفکرانی در این حوزه بودهاند مثل شریعی در ایران یا اریش فروم در غرب. به نظرم یکی از نقاط رهایی در جامعه این است که این متفکران احیا شوند؛ کتفکرانی که کلیت انسان را صورتبندی کنند و آنها را به میانجی یکدیگر توضیح دهند. در این معنا اگر به این کلیت توجه شود، ازآن دوگانههای فردگرا و جمعگرا فراتر میرویم و میدان جدیدی برای دیدن و پژوهش، گشوده خواهد شد.
گزارش از:فریبا رضایی