چشم‌انداز تضاد

  بنیان نظری چشم‌انداز تضاد [1] در فلسفهٔ کارل مارکس و تجلی آن در مکاتب مختلف فکری از جمله نظریهٔ تضاد، نظریهٔ انتقادی، مارکسیسم تاریخی، فمینیسم مارکسیستی، فمینیسم سوسیالیستی، و فمینیسم رادیکال قرار دارد. در مرکز تحلیل مارکس، نگاهی اقتصادی از زندگی اجتماعی وجود دارد که به مفهوم‌سازی مالکیت افراد و کنترل آنها بر تولیدات و فرآیندهای کارشان به‌مثابهٔ منشأ سازمان اجتماعی (جامعه) می‌پردازد. در جوامع سرمایه‌داری، توزیع نابرابر مالکیت دارایی و کنترل و خودمختاری افراد بر کار خویش شالودهٔ یک سازمان اجتماعی است که نابرابری، تضاد اجتماعی، انقیاد و استیلا از مشخصه‌های آن محسوب می‌شود. افرادی که همانند یکدیگر در درون موقعیت‌های اقتصادی خاصی قرار گرفته‌اند و از آن تأثیر می‌پذیرند، یک طبقهٔ اجتماعی را تشکیل می‌دهند و بر اساس منافع آن عمل می‌کنند. طبقات بالا (به‌لحاظ درآمدی) از برتری‌شان نسبت به طبقات پایین (به‌لحاظ درآمدی) از راه تحت‌تأثیر قراردادن و کنترل عناصر مهم جامعه (حوزه‌های سیاسی، ایدئولوژیکی، و فرهنگی) مطمئن‌اند. نظریه‌پردازان رویکرد تضاد روابط تولید در طبقهٔ سرمایه‌دار را مورد انتقاد قرار می‌دهند و تأثیر آنها را در نظام‌های اندیشه و باور (ایدئولوژی‌ها)، تاریخ، سیاست، جنسیت، نژاد، فرهنگ، و ماهیت کار بررسی می‌کنند.

رویکرد تضاد و زنان

  فمینیسم مارکسیستی، فمینیسم سوسیالیستی، و فمینیسم رادیکال جریان‌هایی نظری است که از رویکرد تضاد برای مطالعهٔ روابط بین زن و مرد (جنسیت) استفاده می‌کند. مقالهٔ مارکس و انگلس با عنوان منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولت[3] به‌مثابهٔ بنیان نظری برای اثرشان محسوب می‌شود. این جریان‌های نظری تحت‌تأثیر مارکسیسم و فمینیسم، تأثیرات متقابل سرمایه‌داری و روابط جنسیتی را بررسی می‌کنند. فمینیست‌های مارکسیست و سوسیالیست معتقدند پدرسالاری (به‌مثابهٔ نظامی از قدرت که در آن، مردان بر زنان برتری و سلطه دارند)، به‌عنوان نتیجه و پیامد مالکیت و کنترل مردان بر منابع اقتصادی جامعه پدیدار شده است. فمینیست‌های رادیکال معتقدند پدرسالاری و تقسیم کار بر اساس جنس[4] مقدم بر سرمایه‌داری و منشأ آن است. از این‌رو، فمینیست‌های مارکسیست و سوسیالیست باور دارند گذار از سرمایه‌داری به کمونیسم نابرابری جنسیتی را کاهش خواهد داد و فمینیست‌های رادیکال معتقدند به‌چالش‌کشیدن پدرسالاری راه‌حل مقابله با انقیاد زنان است.

طبق دیدگاه فمینیست‌های مارکسیست و سوسیالیست، همانندسازی[5] زنان با زندگی در داخل خانه (از قبیل تولیدمثل، فرزندآوری، نظافت، و اجتماعی‌کردن) محصول روابط طبقهٔ سرمایه‌داری است. این فمینیست‌ها پدیدآمدن تداعی زنان با عرصهٔ داخل خانه را در گذار از جوامع شکار و گردآوری به جوامع سرمایه‌داری، مفهوم‌سازی می‌کنند. در طول این گذار، نقش زنان به‌عنوان تولید‌کنندهٔ کالاها و تأمین‌کنندهٔ اقتصادی خانواده و اجتماع تقلیل یافته است.

در جوامع گردآوری و شکار، زنان سهم بزرگتری از معاش روزانه را با گردآوری دانه‌ها، آجیل‌ها، میوه‌ها، و غیره برای گروه اجتماعی‌شان بر عهده داشتند. در جوامع کشاورزی، زنان دوشادوش مردان در مزرعه کار می‌کردند. اما توسعهٔ جوامع کشاورزی با تعاملات مردان در خارج از خانه و ایجاد زندگی عمومی هم‌زمان شد که طی آن، مردان سیاست و خریدوفروش کالاها و خدمات را در کنترل خویش گرفتند. متعاقب آن، قدرت اقتصادی (تولیدی) زنان زارع کاهش پیدا کرد و زنان به‌طور فزاینده‌ای با زندگی و کار خانگی عجین شدند.

سرمایه‌داری، با جداکردن کامل فرآیند تولید از مزرعه و در نتیجه فرستادن زنان به فضای خانه، شکاف بین زندگی خصوصی (خانگی) و عمومی را تشدید کرد. از این شکاف و جدایی به‌عنوان جداسازی عرصه‌ها[6] نام برده شده است. اززمانی‌که نقش زنان و کنترلشان بر تولید کاهش پیدا کرد، قدرت اجتماعی‌شان نیز کاهش یافت.

 

ازآنجایی‌که زنان فقیر سفیدپوست و زنان سیاه‌پوست و مهاجر همواره در عرصهٔ عمومی به‌کار مشغول بودند، نظریهٔ جداسازی عرصه‌ها مورد نقد قرار گرفت. باوجوداین، کار عمومی زنان بازتاب‌کننده و در امتداد تداعی زنان با کار خانگی است؛ به‌عنوان مثال، زنان به‌عنوان کارگران خانگی، پرستار، پرستار بچه، منشی، و غیره به کار گرفته می‌شوند. علاوه‌براین، فمینیست‌های مارکسیست و سوسیالیست معتقدند ازآنجایی‌که سرمایه‌داری زنان را در بخش خصوصی کار خانگی قرار داده است، زنان با تهیهٔ غذا، پناهگاه، و اجتماعی‌کردن، نیروی کار توانمند و راغب را تربیت می‌کنند و از این‌رو به‌نوعی به بازتولید سرمایه‌داری می‌پردازند.

رویکرد تضاد: نژاد و قومیت

نظریه‌پردازان رویکرد تضاد پیش‌داوری نژادی و قومی را به عملکرد و منفعت سرمایه‌داری نسبت می‌دهند. طبق دیدگاه مارکسیست‌های تاریخی، نژادپرستی (و آگاهی نژادی) در یک برههٔ تاریخی مشخصی ظهور کرد که سرمایه‌داری توسعه پیدا کرده بود (در قرن ۱۵). آنها معتقدند قبل از دورهٔ سرمایه‌داری، تفاوت‌های گروه اجتماعی نه بر پایهٔ نژاد، بلکه بیشتر بر اساس فرهنگ (زبان، ارزش‌ها، و رسوم)، دین و شهروندی/مالکیت دارایی بود. نژادپرستی به‌عنوان یک ایدئولوژی (به‌معنای نظامی از ارزش‌ها که اعضای یک جامعه به آن باور دارند) برای توجیه بهره‌کشی از برده‌های افریقایی ظاهر شد. به‌عبارت دیگر، باور فرهنگی به پستی نژادی مردم سیاه‌پوست (نژادپرستی)، سرمایه‌دارها و تجار برده را قادر ساخت منافع اقتصادی خود را از راه به‌بردگی‌گرفتن و تحت انقیاد درآوردن افراد افریقایی‌تبار دنبال کنند. در تحلیل مارکسی، نژادپرستی جعل‌کردن، اسطوره‌سازی، و ترفندی برای حفظ روابط قدرت مبتنی بر سرمایه‌داری است. بنابراین، ایدئولوژی نژادپرستی نتیجهٔ تضاد میان سرمایه‌دارها و کارگران است.

از نقطه‌نظر رویکرد تضاد، نژادپرستی و پیش‌داوری قومی به‌عنوان پیامد تضاد اقتصادی میان گروه‌های کم‌درآمد که برای مشاغل یکسان رقابت می‌کردند، پدید آمد؛ برای مثال در طول دورهٔ اخیر، صنعتی‌شدن ایالات متحده (اواسط قرن نوزدهم)، تضاد امریکایی‌های افریقایی‌تبار با ایرلندی‌ها بر سر دستیابی به کار در کارخانه که دارای مقبولیت اجتماعی باشد، سبب ایجاد تضادی شد که در مناسبات نژادی و قومی بروز یافت. ایرلندی‌ها، با دست‌گذاشتن بر ویژگی سفیدپوست‌بودنشان، تقبیح‌کردن جنبش‌های ضدبرده‌داری و در برخی‌اوقات توسل به خشونت علیه سیاه‌پوست‌ها، موقعیتشان را در طبقهٔ کارگر بهبود بخشیدند. این نژادپرستی با منحرف‌کردن تضاد بالقوه میان کارگران ایرلندی و سرمایه‌دارها و هدایت آن به‌سمت تضاد ایرلندی‌ها و امریکاییان افریقایی‌تبار، از سرمایه‌داری حمایت کرد. تضاد درون‌طبقه‌ای میان ایرلندی‌ها و امریکاییان-افریقایی‌تبار مانع توسعه‌شان برای ایجاد یک گروه اجتماعی متحد و دارای آگاهی طبقاتی شد و بنابراین شورش طبقهٔ کارگر فرونشانده شد. این وضعیت رقابتی با عنوان بازار کار دوپاره[7] نامیده شد. 

این شکل از رقابت اقتصادی در طول دورهٔ صنعتی‌شدن ایالات متحده و مهاجرت انبوه اتفاق افتاد. از منظر رویکرد تضاد، نتیجهٔ پیش‌داوری نژادی و قومی، رقابت مهاجران ژاپنی و چینی با بومی‌های امریکایی بر سر مشاغل مربوط به معدن و رختشویی و خشکشویی بود و همچنین سبب به‌وجودآمدن رقابت مهاجران از اروپای شرقی و اروپای غربی با بومی‌های امریکایی بر سر کار کارخانه‌ای در شمال‌شرق کشور امریکا شد. در مجموع، با توجه به رویکرد تضاد، نژادپرستی و پیش‌داوری قومی ریشه در روابط سرمایه‌داری اقتصادی دارد.

همچنین نگاه کنید به: آگاهی طبقاتی؛ نظریهٔ فمینیستی؛ پسامدرنیسم؛ نژادپرستی؛ تبعیض جنسیتی؛ نظریهٔ برساخت‌گرایی اجتماعی؛ بازار کار دوپاره.

منابع برای مطالعه بیشتر:

Collins, Randall and Scott Coltrane (2000). Sociology of Marriage and the Family: Gender, Love, and Property, 5th ed. Chicago: Nelson-Hall

Hooks, bell (2000). Feminist Theory: From Margin to Center, 2nd ed. Boston: South End Press

Ignatiev, Noel (1995). How the Irish Became White, Cambridge, MA: Harvard University Press

Roediger, David R. (2003). Colored White: Transcending the Racial Past, Berkeley, CA: University of California Press

 [1] Conflict Perspective   

[2] Vaso Thomas

[3] The Origin of the Family, Private Property, and the State

[4] sex   

[5] identification

[6] the separation of spheres

  [7] split labor market

 

 

  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید