چندفرهنگ‌گرایی

چندفرهنگ‌گرایی[1]

چندفرهنگ‌گرایی باور، ایدئولوژی، جنبش یا خط‌مشیی است که تفاسیر متعددی دارد، اما اساس آن از هم‌زیستی مسالمت‌آمیز گروه‌های فرهنگی، قومی و/یا نژادی مختلف در جامعه‌ای واحد و تعامل آنان با یکدیگر، بر پایۀ احترام متقابل و برابری دفاع می‌کند. به‌طور کلی، بومی گرایان و هواداران همگون‌سازی با چندفرهنگ گرایی، در هر شکلی، مخالف‌اند و از تهدید آن برای وحدت ملی می هراسند. درحالی‌که مدافعان، چندفرهنگی‌گرایی را بنیان جامعۀ مردم‌سالار راستین می‌انگارند، اما مخالفان آن‌را ریگ روانی می‌انگارند که فرهنگ کانونی کشور را در خود فروخواهد برد.

تحول این مفهوم

گرچه «چندفرهنگ‌گرایی» مفهومی کم‌وبیش جدید است که در دهۀ 1980 کاربست عمومی و گسترده پیدا کرد، ولی درواقع، صورت‌بندی تازه‌ای از مفهوم قدیمی‌تر «تکثرگرایی فرهنگی»[2] است، اصطلاحی که هورس کالن[3] (1882-1974)، استاد فلسفه و مهاجری از اروپای شرقی ابداع کرد. در اوایل سدۀ بیستم، آموزگاری به‌نام جان دیویی[4] و مددکاری اجتماعی به‌نام جین آدامز[5] دربارۀ از‌دست‌رفتن ارزش‌های فرهنگی مهاجران از رهگذر همگون‌سازی ابراز نگرانی کردند. کالن در مقاله‌ای که در سال 1915، در نشریۀ نیشن[6] منتشر شد، به حمایتش از تکثرگرایی فرهنگی (تفاوت در زبان، مذهب و جهت‌گیری ارزشی) لحن رسمی داد. گرچه این مفهوم تا اوایل دهۀ 1970، حمایت گسترده‌ای به‌دست نیاورد، در شورای یهودی-امریکایی‌ها[7]، برای ایجاد «مؤسسۀ تکثرگرایی و هویت گروهی»[8]، جلوه بیرونی پیدا کرد. این سازمان، همایش‌ها و کارگاه‌های آموزشی متعددی برگزار کرد و ده ها مقاله و کتاب منتشر کرد.

در دهۀ 1970، چندفرهنگ‌گرایان، نخست از تعدیل محتوای برنامه‌های درسی در راستای واردکردن بهره بخشی‌های غیراروپاییان در کتب تاریخ ایالات متحده دفاع کردند؛ سپس در پیشرفتی گریزناپذیر، کوشش‌ها به اصلاح برنامه‌های درسی در همۀ حوزه‌ها، از سال‌های نخست تحصیل تا دانش‌سرا، معطوف شد تا دانشجویان آگاهی بیشتری از اثر فرهنگی تمدن‌های غیراروپایی پیدا کنند و آن‌را ارج نهند. غرض این جنبش، پیشبرد نوعی هویت امریکایی گسترده بود که گروه‌های مطرود سابق را در زمرۀ مؤلفه‌های جدایی‌ناپذیر میراث و واقعیت کنونی بگنجاند.

متعاقباً برخی از چندفرهنگ‌گرایان رویکرد یکپارچگی را رها کردند و رویکرد حفظ هویت‌های گروهی مجزا را جایگزین آن کردند. آنان با این تغییر موضع، نه تنها پیوند مشترک هویتی میان گروه‌های نژادی و قومی متمایز را رد کردند، بلکه با دفاع از ملی‌گرایی اقلیت‌ها یا تکثرگرایی جدایی‌طلبانه انطباق با فرهنگ غالب را نیز رد کردند. جای تعجب ندارد که این موضع، خشم آن‌هایی را که پیش از این نیز نسبت به اقلیت‌های همگون‌نشده سوءظن داشتند، برانگیخت و سبب شد بسیاری چندفرهنگ‌گرایی را به‌عنوان تهدیدی برای انسجام اجتماعی محکوم کنند.

انواع چندفرهنگ‌گرایی

امروزه، چندفرهنگ‌گرایان در مورد آنچه از آن دفاع می‌کنند، هنوز اختلاف‌نظر دارند. به‌طور کلی، آن‌ها در سه دسته قرار می‌گیرند.

«جدایی‌طلبان» بیشترین بحث و گفت‌وگو را پدید آورده‌اند. آن‌ها از حفظ هویت گروهی مجزا، مقاومت در برابر همگون‌سازی، حفظ عرف‌ها، زبان و ارزش‌های خود، دفاع می‌کنند. از آنجا که تفاوت ظاهری مهاجران نسل اول (لباس و/یا ویژگی‌های فیزیکی)، زبان (لهجه و یا تسلط کم بر زبان کشور میزبان)، گروه‌بندی سکونتگاهی، عرف‌ها و نهادهای اجتماعی موازی (مثل کلیساها، مدارس، باشگاه‌های اجتماعی، رسانه‌ها)، به چشم جمعیت بومی می‌آید، اعضای جامعه، اغلب فرض می‌کنند که آن‌ها خرده‌فرهنگی پایدار خواهند ماند. گرچه بیشتر گروه‌های مهاجر، طی دو تا سه نسل همگون می‌شوند (نژاد یا مذهب ممکن است این فرایند را کُند کند و یا مانع آن گردد)، اما معاصران تنها واقعیت کنونی گروه همگون‌نشده در میان خود را می‌بینند. اگر این واقعیت به غلط تهدیدی جدایی‌طلبانه تلقی گردد و چنین انگی خورد، می‌تواند احساسات ضدچندفرهنگ‌گرایی بیافریند.

 در انتهای دیگر طیف، «گنجانش‌خواهان»[9] قرار دارند که دیدگاه‌شان به دیدگاه همگون‌خواهان نزدیک‌تر است. موضع آن‌ها -که با کوشش‌های دهۀ 1970، در راستای گنجاندن مفاد برنامه درسی مربوط به غیراروپاییان و بهره‌بخشی‌های آن‌ها مقایسه‌پذیر است- دفاع از هویتی مشترک و چشم‌اندازی تکثرگرا از رهگذر به‌رسمیت‌شناختن تنوع در جامعه و نیز میراث چندقومی و چندنژادی و عناصر برگفته از آن‌هاست. آن‌ها از رهگذر هویتی مشترک و ارج نهادن به اختلاط فرهنگ‌ها، بر غایتی یکپارچه تأکید می‌کنند، نه وفاداری به گروه نژادی و/یا قومی خاص.

در میانۀ این جهت‌گیری‌ها، تکثرگرایان یکپارچه‌خواه قرار گرفته‌اند. این چندفرهنگ‌گرایان با استفاده از استعاره‌هایی مثل کاسۀ سالاد، زیبابین[10] و سمفونی، تأکید دارند که قدرت کشور در تنوع آن نهفته و اینکه همگرایی‌ها و واگرایی‌های گروه‌های مختلف در فرهنگ، کیفیت زندگی و دستاوردهای کشور، نوعی هم‌کوشی پویا می‌آفریند. این دیدگاه بر آن است که هم جامعه و هم همۀ افراد، از غنی‌سازی فرهنگی برآمده از حضور تنوع نفع می‌برند. وقتی که اعضای جامعه بی‌آنکه بر نبود هویت نژادی یا هویت قومی اصرار داشته باشند و در پی اهداف متعالی مشترک باشند، ممکن است جامعه منسجم‌تر گردد.

مخالفان چندفرهنگ‌گرایی

مخالفان چندفرهنگ‌گرایی، معمولاً درصوص یک یا چند مورد از ابعاد آن، ابراز نگرانی می‌کنند: مهاجرت، زبان، فرهنگ و نژاد.

مهاجرت: مهاجرت گسترده احتمالاً بیش از هر عنصر دیگری تنور بحث در باب چندفرهنگ‌گرایی را داغ می‌کند. حضور تازه‌واردان ناهمانند معمولاً در جمعیت بومی واکنش‌هایی منفی پدید می‌آورد که دامنه‌اش از سوء‌ظن و اضطراب تا دشمنی آشکار و قاطع کشیده می‌شود. عامل برانگیزندۀ این واکنش، ممکن است خشمارنج نسبت به سرشت متغیر جامعه، هراس‌ها دربارۀ رقابت اقتصادی (شغل، دستمزدها) یا افزایش هزینه‌های رفاه اجتماعی که بر دوش مالیات‌دهندگان است، باشد.

زبان: تازه‌واردان معمولاً با هم وطنان خود به زبان خودشان صحبت می‌کنند و به آهستگی بر زبان جدید تسلط پیدا می‌کنند. در ایالات متحده که در آن بیشتر امریکایی‌های بومی تک‌زبانه هستند، حضور گستردۀ افرادی که تسلط کمی بر زبان انگلیسی دارند -به همراه آموزش و علامت‌های دوزبانه- خشم کسانی را که بر همگون‌شدن سریع پای می‌فشارند، برانگیخته است. نمونه‌ای خوب در این زمینه، تصویب قوانین مرتبط با رسمیت زبان انگلیسی در 30 ایالت که هدفشان کاهش جنبۀ زبانی چندفرهنگ‌گرایی است.

فرهنگ: هنگامی که افراد فرض را بر همگنی فرهنگ‌شان می‌گذارند (گرچه بیشتر جوامع خرده‌فرهنگ‌هایی ناهمگن دارند)، با دیگر شهروندان نوعی حس هویت ملی، احساسی مشترک و نوعی اشتراک ارزش‌ها و ورزه‌ها پیدا می‌کنند. اگر بسیاری از دیگران به زبانی متفاوت سخن بگویند، باورهایی ناهمانند با جمعیت بومی داشته باشند و خود را با آن‌ها یکسان نیانگارند و در نهادهای اجتماعی غالب شرکت نکنند، جمعیت بومی نگران ازدست‌دادن انسجام اجتماعی و هویت ملی می‌شوند.

نژاد: از میان همۀ موانع چندفرهنگ‌گرایی، رفع مشکل حضور گستردۀ اقلیت‌های نژادی -به‌ویژه اگر این حضور تغییر جمعیت‌شناختی چشمگیری باشد یا در منطقه‌ای سابقاً همگن رخ دهد- از همه دشوارتر است. به‌جز اعضای گروه‌های افراط‌گرا، عدۀ اندکی هنگام مخالفت با چندفرهنگ‌گرایی بی‌پرده دربارۀ نژاد سخن می‌گویند. بااین‌حال، سوگیری نژادی اغلب عاملی اساسی است. خصومت نژادی، چه آشکار چه نهان، چه صلح‌آمیز چه خشونت‌آمیز، نمود دیگری از مخالفت با چندفرهنگ‌گرایی است.

صحنۀ بین‌المللی

سوئیس، کشوری به‌لحاظ نژادی ناهمگن دیرزمانی پیش‌نمون ملت‌های چندفرهنگی بوده است. چهار زبان رسمی (آلمانی، فرانسوی، ایتالیایی و رومانش) دارد، زیستگاه ادیان متعدد است، 20درصد جمعیتش خارج‌زاده‌اند و کانتون‌های (شهرهای) آن استقلال چشمگیری دارند. گرچه همۀ گروه‌های قومی هم‌زیستی مسالمت‌آمیز دارند، در واقعیت، آن‌ها زندگی موازی و جداگانه‌ای دارند و هیچ‌یک به‌طور کامل با جامعه یکپارچه نشده‌اند. اکثریت آلمانی (64درصد جمعیت)، بیشتر در مناطق شمالی و مرکزی زندگی می‌کنند؛ اقلیت فرانسوی مسلط (20درصد) در منطقۀ غربی هستند؛ اقلیت ایتالیایی (7درصد)، بیشتر در منطقۀ جنوبی اقامت دارند و رومانش‌زبانان (کمتر از یک‌درصد)، بیشتر در منطقۀ جنوب شرقی می‌زیند. زبان انگلیسی، هم در شرکت‌ها و هم در فرهنگ عامه، پنجمین زبان غیررسمی است.کانادا و استرالیا -دو کشور مهاجرپذیر اصلی- تنوع زبانی و فرهنگی جمعیت‌های بومی، مهاجر و مهاجرزاده را به‌رسمیت شناختند (اولی در سال 1971 و دومی در سال 1973) و چندفرهنگ‌گرایی را به‌عنوان خط‌مشی ملی رسمی‌شان پذیرفتند. امروزه هر دو کشور، خط‌مشی چندفرهنگی را به کامل‌ترین شکل ممکن اجرا می‌کنند، اما با نقدها و مخالفت‌های سازمان‌یافتۀ بسیاری مواجه شده‌اند که در نتیجة آن، هر دو کشور خط‌مشی‌هایشان را تاحدودی تعدیل کرده‌اند. به‌عنوان مثال، کبک در حال حاضر، به‌جای اصطلاح «چندفرهنگی» از اصطلاح «میان‌فرهنگی» بهره می‌برد و دولت استرالیا در سال 2007، نام «وزارت مهاجرت و امور چند‌فرهنگی»[11] را به «وزارت مهاجرت و شهروندی»[12] تغییر داد. 

بیشتر کشورهای اروپایی که با نرخ زادولد پایین و کمبود فزایندۀ نیروی کار دست‌به‌گریبان هستند، از بهر برآوردن نیازهای اقتصادی خود، چشم امید به کارگران خارجی دارند. شکل‌گیری اتحادیۀ اروپا (ای.یو) -و رفت‌وآمد آزادانۀ شهروندان کشورهای اروپایی برای زندگی، سفر و کار در هر جایی از محدودۀ این اتحادیه- سبب اتخاذ سریع چندفرهنگ‌گرایی از سوی کشورهای عضو شد. بااین‌حال، نگرانی روزافزون دربارة اجتماع‌های مهاجر همگون‌نشده، به‌ویژه اجتماع‌های اسلامی، سبب روی‌گردان‌شدن از حمایت رسمی از چندفرهنگ‌گرایی شده است. دانمارک و هلند، به تازگی به نوعی خط‌مشی رسمی تک‌فرهنگ‌گرایی (حفظ فرهنگ بومی و جلوگیری از تأثیرات خارجی) بازگشته‌اند. دیگر کشورها -به‌ویژه فرانسه، آلمان و انگلستان- نیز تغییرات مشابهی را مدنظر دارند.

در جای دیگری از جهان، هند -کشوری با گروه‌های قومی متعدد که از تبار چند گروه نژادی باستانی هستند- از نظر فرهنگی، زبانی، نژادی و دینی یکی از متنوع‌ترین کشورهاست. حکومت مرکزی قدرتمند این کشور که جمهوری مردم‌سالارانه است، از تاریخی تکثرگرایانه و نه تاریخی مشترک دفاع می‌کند. قانون اساسی این کشور، 18 زبان را به‌رسمیت می‌شناسد. ژاپن و کرۀ جنوبی از نظر قومیتی، ازجمله همگن‌ترین کشورهای جهان هستند، حال آنکه کشورهایی مانند چین و مالزی، فرهنگ‌های گوناگونی دارند، اما دولت‌هایشان در تلاش‌اند که کشورشان را تک‌فرهنگی سازند.


و نیز ببینید: همگون‌سازی؛ آموزش دوزبانه؛ اشاعۀ فرهنگی؛ امپریالیسم فرهنگی؛ نسبی‌گرایی فرهنگی؛ نبردهای فرهنگی؛ انگلیسی به مثابۀ زبان دوم؛ جنبش فقط زبان انگلیسی؛ قوم‌مداری؛ سیاست هویت؛ بومی‌گرایی؛ تکثرگرایی؛ نژادپرستی

بیشتر بخوانید

Hollinger, David A. 2006. Postethnic America: Beyond Multiculturalism. Rev. ed. New York: Basic Books.

Kivisto, Peter. 2002. Multiculturalism in a Global Society New York: Blackwell.

Okin, Susan Moller. 1999. Is Multiculturalism Bad for Women? Princeton, NJ: Princeton University Press.

Parrillo, Vincent N. 2008. Diversity in America. 3rd ed. Thousand Oaks, CA: Sage.

Phillips, Anne. 2007. Multiculturalism without Culture. Princeton, NJ: Princeton University Press.

Taylor, Charles. 1994. Multiculturalism: Examining the Politics of Recognition. Princeton, NJ: Princeton University Press.

 
 
[1] Multiculturalism

[2] cultural pluralism

[3] Horace Kallen

[4] John Dewey

 [5] Jane Addams

 [6] Nation

[7] American Jewish Committee

[8] Institute on Pluralism and Group Identity

  [9] inclusionists

[10] kaleidoscope

[11] Department of Immigration and Multicultural Affairs

  [12] Department of Immigration and Citizenship

  

  

   

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید