حقوق بشر
مفهوم حقوق بشر[1]، پدیدهای مدرن نیست. برای مثال، حاکمان اپراتوری در هند باستان، بینالنهرین و ایران باستان، از رهگذر سنن رفتاری، احکام یا قوانین، حقوق و مزایای خاصی برای شهروندان وضع کردند. همچنین، برخی از قدیمیترین منابع مکتوب در مورد حقوق و مسئولیتها، در اسناد بسیاری از ادیان بزرگ جهان وجود دارند.
مفهوم مدرن حقوق بشر، در عصر روشنگري قرن هيجدهم، با افزایش اعتماد به خرد، قدرت يافت. فیلسوفان اروپایی، بهویژه جان لاک، مفهوم «حقوق طبیعی» را در قرون هفدهم و هجدهم بسط دادند. لاک معتقد بود که مردم، بهعنوان آفریدههای خدا، به لطف بشریتشان، صرفنظر از نژاد، فرهنگ یا قومیت، حقوق مشخصی دارند. حقوق طبیعی در کشمکشهای قرون هجدم و نوزدهم علیه مطلقگرایی سیاسی و حق الهی پادشاهان که اصول آزادی و برابری را محدود میکردند، نقش بهسزایی ایفا کرد؛ بنابراین، پندار حقوق طبیعی در توسعة نهایی حقوق بشر اهمیت داشت.
اصطلاح حقوق بشر، اصطلاحی بهنسبت متأخر است که با تأسیس سازمان ملل در سال 1945 مورد پذیرش قرار گرفت. این اصطلاح جایگزین «حقوق طبیعی» شد، تا اندازهای بهدلیل رابطة مکرر حقوق طبیعی با ارتدوکسی مذهبی و دلزدگي فزاينده لیبرالهای فلسفی و سیاسی از این اصطلاح. حقوق طبیعی، حقوق معدود خاصي -مانند مفاهیم انتزاعی حق بر«"زندگی، آزادی و مالکیت» جان لاک- را ایجاب میکرد که تجلی مشابهی در اعلامیة استقلال ایالات متحد یافت. در مقایسه، مفهم حقوق بشر بسیار ناهمگونتر و خاصتر است. این مفهوم تا اندازهای بهعنوان واکنشی به اعمال شنیعی که نازیها در جنگ جهانی دوم مرتکب شدند، اتخاذ شد و اعلامیة جهانی حقوق بشر سازمان ملل 1948، آنچه بیشتر ملتها بهعنوان فهرست حقوق امروزین بشر بپذیرند را تصویب کرد.
اعلامیة حقوق بشر سازمان ملل، متشکل از 30 بند، حقوق و آزادیهای بنیانی را برای تمام مردان و زنان، در هر جای جهان فهرست میکند و عنوان آن «بدون هیچگونه تبعیض» است. این حقوق ویژه، در یکی از شش بخش ذیل میگنجند: «حقوق امنیت»[2] که حمایت در برابر جرایم (مانند قتل، شکنجه و تجاوز به عنف) است؛ «حقوق مراحل قانونی»[3] که حمایت در برابر سوءاستفاده از نظام قانونی (زندان بدون محاکمه، محاکمههای محرمانه و مجازاتهای افراطی) است؛ «حقوق آزادی»[4] که از آزادیها (مانند آزادی اعتقادی، بیان، تجمع، گردهمایی و جنبش) حمایت میکند؛ «حقوق سیاسی»[5] که با برقراری ارتباط، گردهمایی، اعتراض، رأیدهی و خدمت در ادارات، از آزادی مشارکت در سیاست حمایت میکند؛ «حقوق برابری»[6] که شهروندی برابر (یعنی برابری پیش از قانون) را تضمین میکند و «حقوق اجتماعی/رفاهی»[7]، حقوقی غیرتبعیضآمیز برای همه هستند (مانند آموزش برای تمام کودکان و حمایت در برابر گرسنگی).
بهعلاوه، حقوق بشر در دو زیرمجموعة اصلی قرار میگیرند: مثبت و منفی. حقوق منفی، حقوق اولیه یا «حقوق نسل نخست» هستند و عموماً شامل این ایده هستند که نباید کسی یا دولتی مورد سوءاستفادة کسی یا دولتی دیگر قرار گیرد. اینگونه حقوق در اعلامیة حقوق ایالات متحده، اعلامیة حقوق بریتانیا و منشور حقوق کانادا قرار داده شدهاند. مثالی رایج، این پندار است که دولتها باید از نفی مراحل تشریقاتی قانون یا برابری برای شهروندان خود خودداری کنند. بااینوجود، یک حق مثبت (یا «حق نسل دوم»)، حقی است که دولتها یا افراد متعهد به پیروی از آن هستند. اینگونه حقوق مثبت عبارتاند از» آموزش، مراقبت بهداشتی و حداقل استاندارد زندگی. برای مقایسة این دو نوع حقوق، مثال حق زندگی را درنظر بگیرید: «حق منفی» زندگی، دولت یا فرد را ملزم میکند که از کشتن یا آسیبزدن جدی به کسی بپرهیزد؛ «حق مثبت» زندگی، دولت یا افراد را ملزم میکند تا به نجات زندگی کسی اقدام کنند که در غیر این صورت خواهد مرد.
بااینوجود، باید عملیبودن و مشروعیت برخی حقوق مثبت را مورد پرسش قرار داد. برای مثال، وقتی دولت امکان یا بودجه فراهمکردن تغذیه کافی برای شهروندان در راستای حق مثبت آنان را ندارد، آیا مرتکب نقض حقوق بشر شده است؟ آیا دولت باید بنا بر این مازاد را از افرادی خاص گرفته تا به آنهایی که گرسنهاند، بدهد؟ و اگر چنین است، آیا این عمل خود نقض حقوق بشر علیه آنهایی که داراییشان تصاحبشده نیست؟ بنابراین، میتوان گفت که حقوق بشر مثبت، متمایل به اخلاقگرایی و برای کالای جمعی جوامع هستند.
در سطح ملی، قوانین مصوب و اجرای آنها، با حمایت تصمیمات قضایی، از حقوق بشر شهروندان حمایت میکنند. در سطح جهانی، قانون بینالمللی، با حمایت معاهدهها، هنجارها و حمایت از حقوق بشر را خلق میکند. بااینوجود، حتی اگر یک کشور قوانین خاصی از حقوق بشر را بپذیرد، تضمین نمیشود که همواره آن قوانین را دنبال کند و اگر یک دولت بخواهد قانون حقوق بشر بینالمللی را نقض کند، چه پیامدی بهبار خواهد آمد؟ وظیفة چه کسی است که مداخله کند و حقوق را به آن جامعه اعمال کند؟
گرچه حقوق بشر توسعه یافت، تا اندازهای بهعنوان واکنشی به رفتار اشتباه دولتها با شهروندانشان، اما اگر دولت یا جامعه بینالمللی دیگری بخواهد باورهای خود را به دولتی تحمیل کند که «دولتی بدکار»[8] قلمداد میشود (امپریالیسم فرهنگی)، منازعات آشکار پدید خواهد آمد. یک دولت نمیتواند به سادگی حکمرانی دولت را نادیده بگیرد و بهدلیل نقض واقعی یا تنها اتهام به نقض حقوق بشر، به دولتی دیگر حمله یا تجاوز کند؛ این عمل خود بهطور بالقوه، نقض حقوق بشر خواهد بود؛ بنابراین، اگرچه سازمانهای بینالمللی حقوق بشری (مانند عفو بینالملل، دیدهبان حقوق بشر و خانة آزادی)، اعمالی را که نقض حقوق بشر میپندارند، مستند و گزارش میکنند، اما هیچ قدرتی نمیتواند این تخلفات را متوقف سازد. غیر از حملة نظامی، رایجترین ترفندی که دولت-ملتهای مدرن بهکار میگیرند، تحریمهای اقتصادی، فشار سیاسی و طرد اجتماعی هستند.
یک انتقاد مهم از حقوق بشر، از بنیان اخلاقی مفروض آن برمیخیزد. از آنجا که باورهای فرهنگی و اخلاقیات در میان جوامع متفاوتاند، ایدة عامگرایی حقوق بشر بحثانگیز میشود. گرچه برخی افراد یا جوامع بهعنوان یک کل ممکن است برخی اعمال اخلاقی یا کرداری مطلق را بپذیرند، اما باید پرسید که اگر دو نفر از چنین افراد یا جوامعی، با باورها و اخلاقیات متفاوت، باهم درگیر شوند، چه اتفاقی میافتد. در سرتاسر تاریخ، تلاش برای تحمیل باورهای یکی بر دیگری، به خشونت و جنگ بیپایان انجامیده است. تازهترین نمونه همان است که ساموئل هانتینگتون «برخورد تمدنها» بین غرب و مابقی جهان، بهویژه اسلام، مینامد. با اینکه ادیان غربی و اسلام در اساس، ریشههای مشترکی دارند و اکثریت قاطع باورها و اعمال آنها مشترک هستند، اما ریشة تضادهای بین این دو به ظاهر فراتر از اقدامات و تفاوتهای فرهنگی میان دولتهای غربی و اسلامی سنتی میرود؛ بنابراین، اگرچه ممکن است میان جوامع بر سر آنچه حق بشری عام را تشکیل میدهد، اجماع گستردهای وجود داشته باشد، اما تلاش برای تحمیل آن باورها بر جوامعی با دیدگاههای متفاوت ممکن است پیامدهایی منفی و به شکل بالقوهای سهمگینی داشته باشد، مانند طغیان اجتماعی، هرجومرج یا جنگ.
جنیفر کولسر[9]
و نیز ببینید: نابرابری؛ اسلام و مدرنیته؛ عدالت؛ تغییرات زندگی؛ دین و تنازع؛ جرمهای دولتی؛ جرمهای جنگی
بیشتر بخوانید
Donnelly, Jack. 2005. Universal Human Rights. 3rd ed. Mumbai, India: Manas. Human Rights Watch. 2007
Human Rights Watch World Report 2007. Rev. ed. New York: Seven Stories Press
Ishay, Michael. 2004. The History of Human Rights: From Ancient Times to the Globalization Era. Berkeley, CA: University of California Press
Lauren, Paul Gordon. 2003. The Evolution of International Human Rights: Visions Seen. 2nd ed. Philadelphia: University of Pennsylvania Press
Steiner, Henry and Philip Alston. 2007. International Human Rights in Context: Law, Politics, Morals. 3rd ed. New York: Oxford University Press
[1] Human right
[2] Security Rights
[3] Due Process Rights
[4] Liberty Rights
[5] Political Rights
[6] Equality Rights
[7] Social/ Welfare Rights
[8] rogue state
[9] Jennifer M. Koleser