حومه نشین های مرکز شهر
حومه نشین های مرکز شهر[1] یا چیزی که برخی حومه نشین های «نخست[2]» مینامند، اجتماعاتی هستند که طی دوران پس از جنگ جهانی دوم درست خارج از شهرهای مرکزی، توسعه پیدا کردند. در اصل این حومه نشین ها اجتماعات خوابگاهی برای ساکنان سفیدپوست و غالباً مرفه محسوب میشد که در بیشتر اوقات از طریق تراموا از هسته شهرها به خانه محله زندگی خود در محلههای امن و کم جمعیت رفتوآمد می کردند. شهرکهای ساختهشده توسط لویتون ها[3] نمونه هایی از چنین اجتماعاتی است.
مطالعه ویژگیهای حومه نشین های مرکز شهر فرایندی ساده نیست. داده های اداره سرشماری آمریکا در تعریف حومهنشینها به منزله بخش باقیمانده نواحی کلانشهری که خارج از شهرهای مرکزی قرار می گیرد دچار محدودیت است. با توجه به این دسته بندی مبهم، ایجاد تمایز بین حومه نشین های مرکز شهر و خارج شهر دشوار است. مطالعات موردی درباره نواحی کلانشهری، به ویژه نواحی ای که ماهیت تاریخی آنها برجسته تر است، به نحوی آشکارتر، بین حومه نشین های مرکز شهر و خارج شهر تمایز ایجاد می کند.
اما، تا همین اواخر، تعداد معدودی از مطالعات تفاوتهای میان حومه نشین ها را در سطحی ملی مشخص کرده بودند. بهترین راهبردی که پژوهشگران مؤسسه بروکینز بنیان نهادند به سرشماری ده ساله در سال 1950 برمیگردد که طی آن بخشهایی[4] که در آن زمان بخشی از کلانشهرهای آمریکا بودند مشخص شدند که در نزدیکی 100 شهر برتر قرار داشتند یا بخشی از آنها محسوب می شدند. بخش یا قسمتی از بخشی که شامل مرکز شهر نبود به منزله یک حومه نشین مرکز شهر یا نخست مشخص شدند. در مجموع، 64 ناحیه شامل ناسائو در نیویورک، آرلینگتون در ویرجینیا و میدلسکس در ماساچوست با استفاده از این روش شناسایی شدند.
با استفاده از این روش شناسی، پژوهشگران اطلاعات زیادی درباره ویژگی حومه نشین های مرکز شهر، نسبت به حومهنشینهای جدیدتر یا خارج شهر و شهرهای مرکزی کسب کردند. یکی از چشمگیرترین ویژگیهای حومه نشین های مرکز شهر این است که تقریباً یک پنجم جمعیت آمریکا در سال 2000 در آنها سکونت داشت، این در حالی بود که شهرهای مرکزی و حومه نشین های جدیدتر به ترتیب 12.9 و 14.3 درصد جمعیت آمریکا را در خود جای داده بود. واقعیتی که به همان میزان اهمیت دارد این است که ماهیت جمعیت در حومه نشین های مرکز شهر از نظر نژادی و قومیتی متنوع است. در سال 2000، یک سوم از جمعیت در این نواحی شامل اقلیتهای نژادی و قومی بودند که از میزان نسبت در جمعیت نمونه در سطح ملی (30 درصد) فراتر میرود. به علاوه، 29 درصد از جمعیت متولدان خارج از آمریکا، در مقایسه با 28 درصد از افراد ساکن در شهرهای مرکزی، در حومه نشینهای مرکز شهر متولد شده بودند. به همان نحو، ارزش متوسط مسکن در سال 2000 در حومه نشین های مرکز در بالاترین سطح قرار داشته است.
اما اینکه آیا آیندۀ حومه نشین های مرکز شهر همانند گذشتۀ آنها خواهد بود، موضوعی است که باید در آینده ببینیم. نرخ های فقر در این نواحی، به ویژه طی دهه 1990، در حال رشد بوده است. موضوع هشداردهنده تر این واقعیت است که نواحی فقیرنشین آن نواحی طی ده ههای اخیر رشد کرده است، در حالی که شاهد کاهش تدریجی چنین محله هایی در شهرهای مرکزی بوده ایم. با ادامۀ روند گسترش بیسامان شهر، به نظر می رسد که آینده حومه نشین های مرکز شهر چالش برانگیز است.
سامانتا فریدمن[5]
بیشتر بخوانید:
Puentes, Robert and David Warren. 2006. One-Fifth of America: A Comprehensive Guide to America’s First Suburbs. Washington, DC: Brookings Institution Press
[1]. Inner-Ring Suburb
[2]. first
[3]. Levittowns
[4]. counties
[5]. Samantha Friedman