خانوادهٔ کژکارکرد
خانوادهٔ کژکارکرد[1] به الگویی از خانواده اشاره دارد که در قیاس با دیگر خانوادهها عموماً سطح پایینتری از سلامت، بهروزی، خوشی، و عملکرد مثبت را دارد. خانوادهٔ کژکارکرد را باید نه در قالب نوعی دوگانگی، بلکه در قالب نوعی پیوستار مفهومپردازی کرد و برای کژکارکردی شدت و ضعف قائل شد. خانوادهها برحسب میزان و شدت کژکارکرد با هم متفاوتاند.
رشتههای علمی بسیاری ‐ مانند جامعهشناسی، روانشناسی، مددکاری اجتماعی، پزشکی و جرمشناسی ‐ خانوادههای کژکارکرد را مطالعه میکنند. ازآنجاییکه رشتههای علمی مختلفی خانوادههای کژکارکرد را مطالعه میکنند، در رابطه با آنها تعاریف، دیدگاهها، و راهحلهای بسیار متفاوتی ارائه شده است.
خانوادههای کژکارکرد انواع بسیار متفاوتی دارند، بهگونهایکه اشکال گوناگونی از خشونت خانگی را هم معمولاً در دستهٔ کژکارکردیهای خانواده قرار میدهند؛ برای نمونه، همهٔ اشکال کودکآزاری مزمن یا شدید ‐ جنسی، عاطفی و فیزیکی ‐ را کژکارکردی میانگارند و نیز غفلت از کودک را، که شاید رایجترین شکل کودکآزاری است. همسرآزاری نیز بهدلیل ورود آسیب عاطفی و جسمی به قربانی و محیط منفی و تهدیدآمیزی که فرزندان در آن زندگی میکنند، کژکارکردی است.
مصرف مزمن و سوء موادمخدر و الکل در خانواده نیز بهدلیل رفتارهایی که بهبار میآورد کژکارکردی است. این مصرف مزمن و سوء با سطح بالاتر خشونت روانی و جسمی و همینطور کاهش تعامل پدر/مادر-فرزند همبستگی دارد و رهاورد آن برای فرزندان پایینآمدن سطح موفقیت تحصیلی، عزتنفس، و دیگر شاخصهای بهروزی است. از پیامدهای منفی دیگر سوءمصرف مواد و الکل افزایش احتمال سوءمصرف مواد و الکل در میان فرزندان خردسال و بزرگسال است.
خانوادههای کژکارکرد بیشتر رهاورد فقر مزمن ‐ بهویژه در مناطقی که فرصتهای اقتصادی اندک است ‐ برنامههای آموزشی ناکافی و ناامیدی از آینده است. چنین خانوادههایی با سطح پایینی از موفقیت تحصیلی و آیندهنگری و سطح بالایی از فعالیت مجرمانه، اعتیاد به مواد و الکل، بیکاری و بیخانمانی مواجهاند. چون خانوادههایی که در فقر مزمن بهسر میبرند برای دستیابی به موفقیت ابزارهای کمتری در اختیار دارند، بیشتر در معرض کژکارکردی قرار دارند.
برخی از یافتههای پژوهشی دلالت بر آن دارد که در میان خانوادههایی که با ناتوانیهای عاطفی یا جسمی دستبهگریباناند، استرس، طلاق، و نسل دوم اختلالات عاطفی (که گریبان خانوادههایی را میگیرد که پیشتر اختلالات عاطفی/روانشناختیای چون افسردگی داشتهاند) بیشتر است. بهرغم چنین مفروضاتی، بهنظر نمیرسد هیچ رخداد خاص یا شرایط اجتماعی خاصی علت پدیدآمدن خانوادهٔ کژکارکرد باشد و خانوادههای بسیاری هستند که در موقعیتهای مشابه قرار دارند، اما کژکارکرد نیستند. محتملتر آن است که نوع نگاه خانواده یا عضوی از خانواده به رخداد یا اوضاع اجتماعی کژکارکرد بودن یا نبودن خانواده را رقم میزند. از اینرو، ممکن است در خانوادهای عضو ناتوانی باشد و درعینحال آن خانواده بسیار کارکردمند باشد و در مقابل خانوادهای دیگر همان رخداد را تجربه کند؛ اما به این دلیل که حمایت کافی نشده است، آن رخداد را بحران انگاشته و تجارب پیشینش مثبت نبوده است، کژکارکرد شود.
اینکه یک خانواده در کجای پیوستار خانوادهٔ کژکارکرد قرار میگیرد، به شمار کژکارکردیهایی بستگی دارد که همزمان در آن خانواده وجود دارد؛ یعنی خانوادههایی که عناصر مختلف کژکارکردی را دارند، در مقولهٔ خانوادهٔ «کژکارکردتر» جای میگیرند؛ برای مثال، خانوادهای که گرفتار فقری مزمن است و والدینش معتاد به مواد و الکلاند و در آن کودکآزاری و همسرآزاری هم هست، از خانوادهای که در آن یکبار پیش آمده است که زوج با هم زدوخورد کنند، کژکارکردتر است. هرچقدر خانواده کژکارکردیتر باشد، نیل به موفقیت برای فرزندان دشوارتر است.
خانوادههای کژکارکرد به دو دلیل اصلی مشکل اجتماعیاند: نخست آنکه، اعضای اصلی و بلافصل خانوادهٔ کژکارکرد بهدلیل سرشت این خانواده ممکن است با آسیب و گرفتاری مواجه شوند. دوم، الگوی خانوادههای کژکارکرد ممکن است به نسل بعدی منتقل شود؛ فرایندی که بدان «انتقال میاننسلی»[2] میگویند. انتقال بیننسلی امری مطلق و نامشروط نیست؛ برخی از اعضای خانواده الگوی خانوادهٔ کژکارکرد را تکرار میکنند، حالآنکه برخی دیگر الگوبرداری نمیکنند.
شاید مهمترین عاملی که تعیین میکند انتقال میاننسلی رخ میدهد یا نه، ویژگیهای فردی فرزندان است. یافتههای پژوهشی از انعطافپذیری برخی افراد در برابر محیطهای خشن و ناسالم حکایت میکند. این افراد عموماً از عوامل حمایتگر چندی برخوردارند که به آنها در بهحداقلرساندن اثر طولانیمدت خانوادههای کژکارکرد کمک میکند. این عوامل حمایتگر عبارت است از هوش بالا، حمایتهای اجتماعی بیرونی، احساس درونی توانایی کنترل امور، توانایی تشخیص فرصتهای تغییر، و آگاهی از توانایی بهتر عملکردن. تشخیص سرشت کژکارکرد اعمال خانواده ضروری است، اما لزوماً جلوی انتقال میاننسلی کژکارکردی خانواده را نمیگیرد.
پژوهشهای اخیر نشان میدهد یکساننپنداشتن خود با اعضای خانوادهٔ کژکارکرد ممکن است فرد را در پیشگیری از تکرار رفتارهای کژکارکرد کمک کند. یکساننپنداری از آن فرزندی برمیآید که رفتار مشکلآفرین را تشخیص میدهد و همّ و غم خود را صرف برهمزدن این چرخه میکند. گاهی این یکساننپنداری متضمن کاهش تماس با اعضای خانوادهٔ کژکارکرد است. بهنظر میرسد حضور الگوهای نقش[3] که ممکن است در خانواده وجود داشته باشد یا نباشد، برای پیشگیری از انتقال میاننسلی الگوهای خانوادهٔ کژکارکرد مهم است. گاهی، دورکردن کودکان از خانوادهٔ کژکارکرد ‐ دادن آنها به خانوادهای جدید ‐ برای جلوگیری از ورود آسیب جسمی و روانی دائم به کودکان ضروری است.
و نیز ببینید: کودکآزاری؛ خشونت خانگی؛ نظام سرپرستی از کودکان؛ فقر.
بیشتر بخوانید
Luthar, Suniya W., ed. (2003). Resilience and Vulnerability: Adaptation in the Context of Childhood Adversities, New York: Cambridge University Press
Martinez, Cindy. (2006). “Abusive Family Experiences and Object Relations Disturbances”, Clinical Case Studies 5(3): 209-219.
Pollock, Joycelyn M.; Janet L. Mullings; and Ben M. Crouch (2006). “Violent Women: Findings from the Texas Women Inmates Study, Journal of Interpersonal Violence 21(4): 485-502
Reiss, David (1991). The Family’s Construction of Reality, Cambridge, MA: Harvard University Press
Rutter, Michael (1995). “Psychosocial Adversity: Risk, Resilience, and Recovery”, Southern African Journal of Child and Adolescent Psychiatry 7(2): 75-88
Werner, E. E. (1994). “Overcoming the Odds”, Developmental and Behavioral Pediatrics 15(2): 131-136
[1] dysfunctional family
[2] intergenerational transmission
[3] role models