خشونت

 خشونت [1]  یک نیروی آسیب‌رسان اعمال‌شده برای آسیب‌زدن به افراد یا اشیاست. خشونت که توسط تعدادی از نیروهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در خانواده‌ها، محله‌ها، دولت-ملت‌ها و اجتماع‌های بین‌المللی گسترده‌تر شکل گرفته، مشکلی پیچیده در رابطه با الگوهای تفکر و رفتار است. خشونت متضمن ابراز قدرت است که اغلب برای نشان‌دادن اقتدار یا سرکوب یا برای ترغیب دیگران به رفتار و به شیوه‌هایی خاص استفاده می‌شود. عامل نیت مرتکب، مشخص‌کنندة خشونت است. نیت در شکل‌های فیزیکی خشونت آشکار می‌شود، اما در شکل‌های ساختاری یا نمادینش، در کمترین وضوح یا حتی ناموجود است. سرانجام، بحث‌های مربوط به خشونت، اغلب لحنی اخلاقی می‌گیرند و آن‌را به‌عنوان عادلانه یا ناعادلانه طبقه‌بندی می‌کنند.

بنابراین، خشونت پدیده‌ای بی‌شکل است که مقوله‌بندی آسان را به مبارزه می‌طلبد, زیرا به شکل‌های زیادی در می‌آید. بااین‌حال، درنظر گرفتن سه شکل کلی مفید است: فیزیکی، ساختاری، نمادین. این مدخل، هر سه شکل خشونت را توصیف می‌کند، اما بر خشونت فیزیکی به‌‌عنوان مشکلی اجتماعی متمرکز می‌شود.سه شکل خشونت  خشونت فیزیکی، تجلی مادی پرخاشگری زیان‌بار با نیت آسیب‌زدن به دیگران است؛ مثال‌های آن عبارت‌اند از: کتک زدن، بمباران کردن، سوزاندن، شکنجه کردن، مورد تجاوز قرار دادن یا تیراندازی کردن. رخدادهای خشن که به‌ منزلۀ مشکل اجتماعی توصیف شده‌اند عبارت‌اند از: جنگ‌ها، آدم‌کشی‌ها، خودکشی‌ها، تیراندازی در مدارس، تولید و فروش سلاح، مجازات اعدام، تروریسم، یورش جنسی و خشونت خانگی همانند کودک آزاری و کتک زدن به همسر. زیر مفهوم کلان، خشونت فیزیکی، سه نوع‌شناسی متفاوت وجود دارد: خشونت خودراهبر[2]، میان فردی و جمعی. «خشونت خودراهبر» شامل آسیب‌زنی به خود و خودکشی است. «خشونت میان فردی» بین افراد یا اجتماع‌ها متجلی می‌شود، چه با هم آشنا باشند چه نباشند. «خشونت جمعی»، استفادة ابزاری از زور توسط افرادی است که خود را اعضای گروهی می‌دانند که با گروهی دیگر، در تضاد است. در چنین موردی، آن‌ها به خشونت متوسل می‌شوند تا به اهداف سیاسی، اقتصادی یا اجتماعی دست یابند؛ مثال‌های آن عبارت‌اند از: نزاع‌های مسلحانه بین دولت‌ها، نسل‌کشی‌ها و تروریسم. 

«خشونت ساختاری» به ساختارهای اقتصادی و سیاسی اشاره دارد که توانایی‌ها و قابلیت‌های بشر را محدود می‌کنند. این نوع خشونت، اغلب خشونت گرسنگی، فقر یا تحقیر نامیده می‌شود. خشونت فیزیکی، به‌طور مستقیم، تجلی نیروی فیزیکی را ندارد، اما شامل سیاست‌ها و نهادهایی است که غیرمستقیم سبب آسیب می‌شوند و فرصت‌ها را برای افراد یا گروه‌ها محدود می‌کنند. مثالی از خشونت ساختاری، سیاست بانک جهانی/صندوق بین‌المللی پول موسوم به «تعدیل ساختاری» است که به‌طور مستقیم از نیروی فیزیکی علیه افراد استفاده نمی‌کند، اما مقرراتی برای دولت‌ها وضع می‌کند. این سیاست‌ها، دسترسی به خدمات اجتماعی نجات‌دهندة زندگی را برای میلیون‌ها غیرنظامی که در کشورهای درحال‌توسعه زندگی می‌کنند، محدود کرده است.

«خشونت نمادین»، تحمیل برداشت‌ها و گروه‌بندی‌های اندیشه بر یک عامل اجتماعی حاشیه‌ای است که این نظم اجتماعی را به‌عنوان نظمی عادلانه می‌پذیرد و ازاین‌رو، ساختارهای غالب تداوم می‌یابند؛ برای مثال، نابرابری جنسیتی. به‌طور خاص، خشونت نمادین، زمانی عمل می‌کند که یک زن، وظیفة خود می‌داند که سهم نابرابری از کارهای سنگین را برعهده گیرد. بااین‌حال، در کنش‌های او، تأیید اقتصادی قرار دارد که مردان در آن، نقش غالب را دارند.

خشونت به‌‌عنوان مشکلی اجتماعی

به‌عنوان یک مشکل اجتماعی، خشونت در سرتاسر جهان گسترش دارد. بیش از 1.6 میلیون نفر، هرساله به‌دلیل خشونت، جان خود را از دست می‌دهند. به‌علاوه، خشونت موجب آسیب دیدن میلیون‌ها نفر دیگر می‌شود و پیامدهای سلامتی، اجتماعی و اقتصادی بسیاری دارد. آثار زیان‌بار خشونت بر سلامت، عبارت‌اند از: عوارض فیزیکی مانند کوفتگی و آسیب‌های مغزی شدید، پیامدهای روان‌شناختی مانند افسردگی و اختلال استرس پساروان ضربه و پیامدهای رفتاری مانند سوءمصرف الکل و مواد. پیامدهای اجتماعی خشونت، عبارت‌اند از: روابط سخت و انزوای اجتماعی که می‌توانند بر عملکرد تحصیلی و فرصت‌های شغلی اثر بگذارند. خشونت از طریق هزینه‌های هنگفت مراقبت بهداشتی و قانونی و نیز کاهش بهره‌وری، بار سنگینی نیز بر اقتصاد تحمیل می‌کند.

به شکلی فزاینده، افراد به‌دلیل انشعاب‌های فیزیکی، جنسی، مربوط به تولیدمثل و نیز سلامت ذهنی، خشونت را یک دغدغة بهداشت عمومی می‌دانند. در برخی کشورها، هزینه‌های مراقبت بهداشتی ناشی از خشونت، بیش از 5درصد تولید ناخالص داخلی را شامل می‌شود. بااین‌حال، خشونت را به تنهایی ازلحاظ آثار فیزیکی و مادی‌اش نمی‌توان درک کرد. خشونت همچنین مشتمل بر حملات شدید به شرافت افراد است و این ظرفیت را دارد که حسی گسترده از ناامنی و هراس خلق کند.

طبق گزارش‌های سازمان بهداشت جهانی، بیش از 1.6 میلیون قربانی منجر به مرگ خشونت در سال 2000 در سرتاسر جهان، تقریباً یک‌سوم (520000) آدم‌کشی، حدود نیمی (815000) خودکشی و 310000 (19درصد) به‌دلیل جنگ مستقیم جان خود را از دست دادند. بالاترین میزان آدم‌کشی در میان مردان سنین 15 تا 44 سال وجود دارد، به‌طور عمده از کشورهای کم‌درآمد و درآمد متوسط و بالاترین میزان خودکشی در میان مردان 60 سال و بالاتر وجود دارد.

میزان آدم‌کشی در ایالات متحده -که معمولاً به سیاست‌های آزادی حمل اسلحه در این کشور نسبت داده می‌شود- بسیار بالاست؛ در صورتی‌ که با میزان آدم‌کشی در دیگر کشورهای صنعتی مقایسه شود. هر ورزه، بیش از 80 امریکایی به‌دلیل خشونت ناشی از اسلحه می‌میرند. با این وجود، میزان آدم‌کشی در امریکا، هنوز پایین‌تر از بیشتر کشورهای درحال‌توسعه است.

خشونت و تضاد

وقتی تضادی پدید می‌آید -چه بین افراد، چه بین گروه‌ها- یک کنشگر اجتماعی می‌تواند انتخاب کند که کنار رود یا به شکلی غیرخشونت­آمیز یا خشونت­آمیز وارد تضاد شود. یک کنشگر اجتماعی، ممکن است انتخاب کند که سلاح‌هایی برای شکست دادن حریفش به‌کار گیرد. در این معنی، خشونت راهبردی متجاوزانه برای ادعا و کسب قدرت است. خشونت می‌تواند راهبردی دفاعی نیز باشد، یعنی رفتار صورت‌گرفته برای حمایت از خود، متحدان و/یا دارایی در مقابل پرخاشگری شدید. در این روش، خشونت برای خنثی کردن دست‌درازی دشمن به‌کار گرفته می‌شود. به‌طور کلی، در نتیجة تضاد در قرن بیستم، خشونت به 191 میلیون مرگ، به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم انجامیده است که بیش از نیمی از آن‌ها غیرنظامی بودند.

اهمیت درک خشونت

خشونت برای تعریف و مشخص کردن جهان اجتماعی، اهمیت اساسی داشته است. ماکس وبر، دولت-ملت را به‌‌عنوان انحصار مشروع استفاده از نیرو یا خشونت فیزیکی در قلمروی خاص تعریف کرد. توماس هابز گفت که انسان‌ها در حالتی طبیعی، حق هر چیزی را در جهان داشتند که استفاده از خشونت علیه دیگران بر این اساس توجیه می‌شد. بااین‌حال، در راستای مزیت بقای شخصی، انسان‌ها حق استفاده از خشونت را نفی کردند و در عوض به اقتدار دولت (با انحصارش بر خشونت) برای حفظ صلح احترام گذاشتند.

نقش خشونت در اسناد تاریخ بشر مورد بحث است. برخی پژوهشگران تأکید دارند که انسان‌ها، به‌ذات خشن هستند و خشونت همیشه بخشی از وضعیت بشر بوده است. برخی دیگر به شواهد باستان‌شناختی اشاره می‌کنند که می‌گویند خشونت بُعد جدیدتری از بشریت است که تنها وقتی نقش برجسته‌تری پیدا کرد که جنگ پس از گذار به زندگی یکجانشینی، به عملی منظم تبدیل شد (حدود 6000 پیش از میلاد).

کارشناسان ادعا می‌کنند که خشونت باززاینده است، یعنی می‌تواند خود را متولد کند. مرتکبان خشونت، مانند کودک‌آزاران، اغلب خودشان قربانیان خشونت هستند. نظامیان انقلابی که دیکتاتوری‌های سرکوبگر را سرنگون می‌کنند، معمولاً پس از آن، برای واداشتن مردم به اطاعت، از خشونت استفاده می‌کنند. این مفهوم که «خشونت، خشونت تولید می‌کند» برای برنامه‌ریزی و اجرای مؤثر برنامه‌ها و سیاست‌های گوناگون پیشگیری از خشونت، بسیار مهم است.

پیشگیری از خشونت

  افراد و اجتماع‌ها در پیشگیری از خشونت سرمایه‌گذاری می‌کنند تا هم احتمال حوادث خشن و هم زیرشاخه‌های زیان‌بار ‌آن‌ها را کاهش دهند. متأسفانه، این تلاش‌ها اغلب تنها پس از اینکه خشونت رخ دهد به یک دغدغه تبدیل می‌شوند. کمیسیون کارنگی در مورد پیشگیری از نزاع مرگ­آور[3]، چندین عامل را شناسایی کرد که دولت‌ها را در معرض خطر نزاع خشونت‌آمیز قرار می‌دهند: (الف) نبود فرایندهای دموکراتیک؛ (ب) نابرابری‌های اجتماعی فاحش؛ (ج) کنترل منابع طبیعی باارزش توسط گروهی خاص و (د) تغییرات جمعیت‌شناختی سریع که از ظرفیت دولت برای ارائة خدمات به تودة مردم پیشی می‌گیرند. توجه دولت‌ها به این عوامل و تلاش برای تحت کنترل در آوردن آن‌ها در صورت پدیدارشدن، اقدام‌های مفید برای کاهش رواج خشونت هستند.

سایر شکل‌های پیشگیری از خشونت، عبارت‌اند از: تشویق رفتارها و نگرش‌های سالم در افراد، از طریق برنامه‌های درمانی و حمایت روان شناختی. پیشگیری از خشونت، همچنین می‌تواند بخشی از آموزش برای حل تضاد، ارتباطات فعال و رابطه‌سازی باشد. سرانجام، برخی می‌کوشند با نهادینه‌کردن سیاست‌های گوناگونی مانع خشونت شوند که نیروهای اجتماعی و اقتصادی منتج به خشونت را مورد توجه قرار دهند. گزارش سازمان جهانی بهداشت در سال 2002 در مورد خشونت و سلامت، توصیه‌های مختصر ذیل را برای پیشگیری از خشونت مطرح کرد: (1) خلق، اجرا و نظارت بر یک برنامة اقدام ملی برای پیشگیری از خشونت؛ (2) افزایش ظرفیت گردآوری داده‌های مربوط به خشونت؛ (3) تعریف اولویت‌ها برای حمایت از پژوهش در مورد علل، پیامدها، هزینه‌ها و پیشگیری از خشونت؛ (4) ترویج واکنش‌های پیشگیری اولیه؛ (5) تقویت پاسخگویی به قربانیان خشونت؛ (6) واردکردن پیشگیری از خشونت به سیاست‌های اجتماعی و آموزشی و از این رهگذر، ترویج و افزایش برابری جنسیتی و اجتماعی؛ (7) افزایش همکاری و مبادلة اطلاعات مربوط به پیشگیری از خشونت؛ (8) ترویج و نظارت بر تبعیت از پیمان‌ها، قوانین و دیگر سازوکارهای بین‌المللی برای حمایت از حقوق بشر و (9) جست‌وجوی واکنش‌های عملی و به‌لحاظ بین‌المللی، پذیرفته‌شده در تجارت جهانی مواد و تجارت جهانی سلاح.

 آمی‌سی.‌فینگان[4]

و نیز ببینید: فیصلۀ تضاد؛ خشونت خانگی؛ خشم در جاده؛ خشونت جمعی؛ خشونت جنسی؛ جرم خشونت‌آمیز

بیشتر بخوانید:

Bourdieu, Pierre and Wacquant, Loïc. 2004. “Symbolic Violence.” Pp. 272–74 in Violence in War and Peace: An Anthology, edited by N. Scheper-Hughes and P. Bourgois. Malden, MA: Blackwell

Galtung, Johan. 1969. “Violence, Peace, and Peace Research.” Journal of Peace Research 6(1):167–91

“On Nonviolence & Violence.” 2007. Special Issue of Daedalus: Journal of the American Academy of Arts and Sciences 136(1)

Scheper-Hughes, Nancy and Philippe Bourgois. 2004. Violence in War and Peace: An Anthology. Malden, MA: Blackwell

 World Health Organization. 2002. “World Report on Violence and Health.” Retrieved January 4, 2008 (http://www.who.int/violence_injury_prevention/violence/world_report/en/index.html).———. 2007. “Third Milestones for a Global Health Campaign for Violence Prevention Report, 2007: Scaling Up.” Retrieved January 4, 2008 (http://whqlibdoc.who.int/ publications/2007/9789241595476_eng.pdf)

[1] . Violence

 [2] . Self-directed violence

[3] . Carnegie Commission on Preventing Deadly Conflict

[4] . Amy C. Finnegan

 

 

  

برچسب ها
مطالب مرتبط
٠٦ ارديبهشت ١٣٩٩

رزومه دکتر زهرا عبدالله

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌پریش‌ها

١٧ دي ١٣٩٨

روان‌آزار

١٧ دي ١٣٩٨

رفاه

از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید