مدارس مغناطیسی
مدارس مغناطیسی[1]، مدارس دولتی انتخابی هستند که در محیطی بهلحاظ نژادی یکدست، برنامههای درسی یا مضامین آموزشی تخصصی ارائه میکنند. مدارس مغناطیسی، در دهۀ 1970، ظهور کردند و ابزاری بودند که در کنار سرویس مدرسه داوطلبانه درصدد جدایشزدایی بودند. غرض از طراحی مدارس مغناطیسی، دادن حق انتخاب به دانشآموزان است تا جلوی اثرات منفی «گریز سپیدپوستان» -یعنی رفتن خانوادههای سپیدپوست به حومۀ شهر و استفادۀ آنها از مدارس خصوصی یا حومهای، به منظور جلوگیری از تماس میاننژادی در محیط مدرسه- گرفته شود. رأی مورگان علیه کریگان[2]، در سال 1975، در بوستون و برنامههای تأمین مالی فدرال، در راستای تحقق هدف مدارس مغناطیسی که همان ساختن بدنۀ متنوعی از دانشآموزان بود، گام برداشتند.
دولت فدرال از اقدامات معطوف به افزایش تنوع در جمعیت دانشآموزان، حمایت مالی کرد تا جدایشزدایی داوطلبانه یا جدایشزدایی به دستور دادگاه را حمایت کند. در بادی امر، بودجه از طریق «قانون کمک اضطراری به مدارس»[3] تأمین میشد، اما اکنون بیشتر مدارس مغناطیسی، بودجۀ خود را از طریق «برنامه کمک به مدارس مغناطیسی (ام.اس.ای.پی)»[4] که در سال 1984 وضع شد، بهدست میآورند. مدارسی که درخواست کمک مالی میکنند، در آغاز یکی از سه هدف جدایشزدایی را اعلام میکنند: «کاهش انزوای» اقلیت، از طریق کاهش نسبت کلی دانشآموزان اقلیتی در مدرسه؛ «از بین بردن» انزوای اقلیتها، از رهگذر کاهش نامنویسی اقلیتها به زیر 50درصد؛ و «جلوگیری» از انزوای اقلیت، از رهگذر توقف نامنویسی اقلیتها آنگاه که از 50درصد درگذرد. در سالهای مالی 2006، 2007 و 2008، بودجه ام.اس.ای.پی، 107 میلیون دلار در سال مقرر شد.
مدارس مغناطیسی از زمان جای گرفتنشان در منظرۀ آموزشی امریکا، بهسرعت زیاد شدهاند. در سال 1991، 4درصد نواحی آموزشی گزینۀ مدرسۀ مغناطیسی را اضافه کردند و در سال 1994 این رقم دو برابر شد و به حدود 8درصد رسید. در سال 2002، «مرکز ملی آمار آموزشی (ان.سی.ای.اس)»[5]، گزارش داد که در 28 ایالت، 1736 مدرسۀ مغناطیسی ایجاد شد که در مجموع، 3درصد از بدنۀ دانشآموزی کشور را آموزش میداد. حال آنکه در همین مقطع زمانی، مدارس نظامنامهای مدرسهای، یکی دیگر از مدارس انتخابی بحثانگیز، 1.2درصد از کل جمعیت دانشآموزان را آموزش میدادند. ایلینوی بالاترین درصد دانشآموزان نامنوشته در مدارس مغناطیسی (15درصد) را داشت و پس از آن ویرجینیا (11درصد)، کالیفرنیا (9درصد) و کارولینای شمالی (8درصد). نیمی از کل مدارس مغناطیسی، در مقطع ابتدایی فعالیت میکردند و 20درصدشان دبیرستان هستند. 85درصد مدارس مغناطیسی، در نواحی آموزشی بزرگ شهری که جمعیت دانشآموزانش بالای 10000 نفر است، 55درصدشان در نواحی آموزشی، اغلب اقلیتی و نیز نواحی که بیش از 50درصد دانشآموزانشان واجد شرایط شرکت در برنامههای ناهار رایگاناند، واقع شدهاند.
پژوهشها دربارۀ موفقیت مدارس مغناطیسی در بهبود یکپارچگی نژادی، به نتایجی مختلفی رسیدهاند. برخی از مطالعات به این نتیجه رسیدهاند که مدارس مغناطیسی، در جدایشزدایی موفق بودهاند، اما برخی دیگر به این نتیجه رسیدهاند که مدارس مغناطیسی، در توسعۀ سازمانهای یکپارچه ناموفق بودهاند. هدف مدارس مغناطیسی که همان کاهش انزوای اقلیتهاست کاملاً محقق نشده است. بنا به گزارش ان.سی.ای.اس، تنها 44درصد مدارسی که کمکهای مالی ام.اس.ای.پی را دریافت میکنند به هدفشان، یعنی کاهش انزوای اقلیتها، رسیدهاند؛ حال آنکه 72درصد از مدارس در جلوگیری از انزوا موفق بودهاند (با نگهداشتن شمار نامنویسی اقلیتها به پایینتر از 50درصد). بااینحال، شمار مدارسی که درصدد جلوگیری از انزوا هستند (82)، بسیار کمتر از مدارسی است که درصدد کاهش انزوایند (529).
رویهمرفته، مطالعات راجع به مدارس مغناطیسی از سه متغیر حیاتی که بر موفقیت بالقوه اهداف جدایشزدایانه تأثیر گذارند، دلالت میکند: مجموع کل نامنویسی اقلیتها در مدارس ناحیههای آموزشی؛ جریانهای موجود در نامنویسیهای اقلیتها و نوع مدرسۀ مغناطیسی. پژوهشها نشان میدهند که خانوادههای سپیدپوست از فرستادن فرزندانشان به مدارسی که درصد دانشآموزان افریقاییامریکایی در آنها زیاد است، پرهیز میکنند؛ درنتیجه، مدارسی که میکوشند از افزایش نامنویسی اقلیتها جلوگیری کنند، احتمالاً از مدارسی که میکوشند تا انزوای اقلیت ها را کاهش داده یا از بین ببرند، موفقترند. بااینحال، تمرکز ویژه و برنامۀ درسی نوآورانه مدارس مغناطیسی، غلبه بر ترسهای نژادی والدین سپیدپوستاند.
نواحی آموزشی، اغلب بودجهای جداگانه را برای مدارس مغناطیسی دستوپا میکنند تا کارکنان و نیروهای بیشتری برای تخصصهایی چون هنرهای زیبا، فناوری رایانهای یا علوم پزشکی استخدام کنند. در نتیجۀ این کار، در این مدارس، نسبت به مدارس دیگر ناحیه، معمولاً هزینهای که صرف هریک از دانشآموزان میشود، بیشتر است و نسبت دانشآموز به آموزگار کمتر. این امر به این مدارس وجهة منحصربهفردبودن را میبخشد که سبب گرایش والدین تحصیلکرده و طبقهمتوسطی به این مدارس میشود. در حقیقت، یکسوم مدارس مغناطیسی، بهشدت گزینشی قلمداد شدهاند. یکی از نشانههای محبوبیت مدارس مغناطیسی، درصد بالای مدارسی است -نزدیک 50درصد- که فهرستی از دانشآموزان در حال انتظار دارد.
پژوهشها نشان میدهد که مزیت آموزشی و گزینشگری دانشآموز برای والدین، مهمتر از برنامۀ تخصصی مطالعه است. افزونبراین، آنهایی که مدرسۀ مغناطیسی را برمیگزینند، معمولاً والدینی باانگیزهاند که موقعیت طبقاتی بالا و شبکۀ اطلاعاتی نیرومندی دارند و از فعالیتهای درسی فرزندانشان حمایت میکنند؛ بنابراین، برخی پژوهشگران استدلال میکنند که انتخاب مدرسه به نظام آموزشی قشربندیشده و نابرابر میانجامد.
به تازگی، دادگاهها بهعنوان مثال، در پروندۀ کپاکیونی علیه شارلوت-مکلنبرگ[6] (2001) و وسمن علیه گیتنس[7] (1999) اهداف جدایشزدایانۀ مدارس مغناطیسی، بهویژه تصمیم آنها به پذیرش دانشآموز برمبنای برابری نژادی را رد کرد. برنامههای نژادآگاهانه در عصری از آموزش که با حقوق فردی تعریف شده است، مورد تردید است. تنظیمزدایی روزافزون از مدارس و بهادادن به انتخاب والدین که در بنهای تحصیلی و مدارس نظامنامهای تجلی مییابند، به همراه تمرکز روزافزون بر موفقیت و پاسخگویی -اهدافی که در قانون پوشش آموزشی همۀ کودکان در قالب قانون درآمدند- نظام آموزشی را پدید میآوردند که به هدف تنوع (که جزء جدانشدنی مدارس مغناطیسی است) نظر خوشی ندارد. در مقابل، مدارس مغناطیسی، مدارسی وجههمندند که بدون توجه به نژاد و منزلت اقتصادی برای همۀ کودکان، مزیت آموزشی و فرصت درسخواندن فراهم میکنند.
و نیز ببینید: آموزش و عملکرد آموزشی؛ برابری آموزشی؛ قانون پوشش آموزشی همۀ کودکان؛ ناحیهبندی، نواحی آموزشی؛ بنهای تحصیلی
[1] magnet schools
[2] Morgan v. Kerrigan
[3] Emergency School Assistance Act
[4] Magnet Schools Assistance Program (MSAP)
[5] National Center of Education Statistics (NCES)
[6] Capacchione v. Charlotte-Mecklenburg
[7] Wessman v. Gittens