منبع تجدیدناپذیر
منابع تجدیدناپذیر [1]شامل همه آن مواد و منابع انرژی هستند که توسط جامعه صنعتی ما، با سرعتی فراتر از سرعتی که فرایندهای طبیعی میتواند آن منابع را تجدید کند، مصرف میشوند. این در مقابل منابع تجدیدپذیر از قبیل غذا و چوب است، که فرض میشود میتوان آنها را بهطور مداوم با همان سرعتی که مورد استفاده قرار میگیرند جایگزین کرد. تقریباً، این منابع تجدیدناپذیر منحصراً محصول زمین و فرایندهایی است که در درون زمین عمل میکنند. بنابراین، منابع تجدیدناپذیر در اصل شبیه همان منابع زمینی هستند. در میان منابع تجدیدناپذیر چیزهایی از قبیل مواد معدنی فلزی و غیر فلزی، سوختهای فسیلی و آب تمیز و شیرین قرار دارند.
انسان اشتهای سیریناپذیری برای استفاده از همه منابع موجود دارد، اما تقاضای نسبی برای هر منبع خاص بسته به میل و نیاز انسان نوسان دارد. عوامل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی که بهطور کامل قابل پیشبینی نیستند، باید در برابر فهم ناکامل ما از فرایندهای کره زمین متوازن شود. تغییر در فناوری یا موضوعات باب روز در ظرف یک شبانهروز میتواند منابع تجدیدپذیر را به منابع تجدیدناپذیر و برعکس تبدیل کند. برای مثال، استفاده از کروم در تولید اتومبیل، از زمانی که سازندگان اتومبیل به جای استفاده از کروم در تزئین اتومبیلها و آبکاری سپرها از سپرهای لاستیکی رنگشده و طراحی زیباتر استفاده کردند، بهطور اساسی تغییر کرد.
در هر بحثی درباره منابع، باید یک حقیقت را به وضوح به یاد داشته باشیم: منبع نهایی کیفیت انرژی است. از میان همه چیزهایی که ما انسانها برای حفظ استاندارد زندگیمان استفاده میکنیم، همه به جز انرژی، در اصل در مقدار نامتناهی در دسترس قرار دارد. حداقل، بعضی از مقادیر قابل اندازهگیری، اگرچه کم، از هر منبع احتمالی در همه جا وجود دارد. آنچه درنهایت هنگام بهرهبرداری مفید از منابع طبیعی اهمیت دارد، تمرکز تولید و شکلی است که آن منابع به خود میگیرند. اکتشاف، تغلیظ و پالایش منابع طبیعی مستلزم صرف پول انرژی است - هزینهای که تبدیل انرژی با کیفیت بالا به انرژی با کیفیت پایینتر و با سودمندی کمتر همراهی میکند (قانون دوم ترمودینامیک- آنتروپی). برای مثال، سوخت گازوئیل یا دیزل که توسط تراکتور یا کامیون سوزانده میشود، انرژی باکیفیتی است که نشاندهنده انباشت انرژی خورشیدی در مواد ارگانیک و دگرگونی و تغلیظ آهسته آن به شکل سوخت فسیلی است. اما زمانی که آن انرژی در یک موتور مصرف میشود، به شکل گرما هدر میرود که عملاً بهعنوان یک منبع انرژی برای انجام یک کار فاقد کارایی است. در صورت داشتن حق انتخاب، ما همیشه از منابعی بهعنوان اندوخته استفاده میکنیم که یافتن، گردآوری و پالایش آنها به آسانترین شیوه ممکن باشد. در این زمینه نوعی عدم اطمینان بنیادین وجود دارد که دقیقاً کجا استفاده از منابع تجدیدناپذیر تمام و کاربرد منابع تجدیدپذیر شروع میشود، [این عدم اطمینان] به تضاد بین کسانی منجر میشود که منابع را از دیدگاه مالتوسی، محدودیتی برای رشد مینگرند و کسانی که معتقدند هیچگونه محدودیت عملی برای بهرهبرداری از منابع وجود ندارد.
استفاده از منابع تجدیدناپذیر
تولید و مصرف بیشتر منابع تجدیدناپذیر چنان از زندگی روزمره ما حذف شده است که اکثر مردم در مورد اینکه چه موادی و در چه مقداری برای تأمین استاندارد زندگی ما لازم است، هیچ نظری ندارند. برای مثال، درحالیکه ممکن است ما در مورد اینکه چه مقداری انرژی در قالب سوختهای فسیلی برای گرمکردن خانه یا نیروی ماشینهایمان مصرف میکنیم نظراتی داشته باشیم، اما بخش عمدهای از ما، از هزینه انرژی که صرف تولید غذا، حملونقل و غیره میشود آگاهی نداریم. برای مثال، مصرف سرانه کل گاز طبیعی در ایالات متحده، چندین برابر متوسط مصرف سرانه استفادهشده برای گردمکردن خانه است. همینطور، صنایع عظیم تجدیدناپذیر از قبیل معادن شن و برش سنگ که برای تولید بتن و و سیمان ایجاد میشوند، در اصل برای عموم مردم غیر قابل رؤیت هستند.
وسعت منابع تجدیدناپذیر
چنان که قبلاً ذکر شد، میتوان مقداری قابل اندازهگیری، اگرچه کم، از هر ماده بالقوهای را تقریباً در همه جا یافت. اگر شما با دقت کافی نگاه کنید، میتوانید الماسهای ریزی که توسط باد در جریان گردوغبار به حرکت درآمدهاند یا اتمهای اندکی از طلا را در یک ظرف پسماند ببینید. آنچه یک منبع را به منبعی قابل بازیابی تبدیل میکند، تغلیظ و در دسترس قرار گرفتن آن به شکل سنگ معدن است.
برآورد مقدار هر منبع معین، وظیفه اساسی دولت و صنایع مدرن و بسیاری از نویسندگانی است که رویکردهای جدیدی را برای چنین برآوردهایی در پیش گرفتهاند. شاید از میان رویکردهای مختلف، رویکردی که بنیان آن به صحیحترین شکل ممکن گذارده شده است، به برایان جی. اسکینر[3] در سال 1980 و 1986 تعلق دارد.
اسکینر بهصورت نظاممند دو جنبه از توزیع عناصر فلزی را بررسی کرد: وفور کلی آنها و توزیع فراوانی سنگهای معدن با درجات مختلف (غلظت). برای درک وفور کلی منابع فلزی، اسکینر به مشاهده دادههای موجود از صنعت معدن، درون زمینه چیزهایی پرداخت که شیمی- زمینشناسان درباره غلظت کلی احتمالی آن عناصر مشابه در صخرههای زمین میدانند. اسکینر تحلیلش را بر تفاوت اساسی بین آنچه او بهعنوان عناصر فلزی «فراوان» و «کمیاب» بنیان گذارده بود، طبقهبندی کرد. عناصر فراوان (از قبیل آهن، آلومینیوم، کلسیم، سدیم و غیره) آنهایی هستند که اجزای اصلی کانیهای سیلیکات عمومیاند که بیشتر صخرههای سطح زمین را میسازد. عناصر کمیاب (از قبیل طلا، نقره، قلع، کروم) تنها در مقادیری اندک در بیشتر کانیهای سیلیکات و صخرهها با غلظتی حتی کمتر از مقادیر مورد انتظار، با توجه به وفور کلیشان در زمین، یافت میشوند. بنابراین، برخی بخشهای این عناصر کمیاب توسط فرایندهای زمینشناسی در طی زمان به غلظتهایی محلی میرسند که ما آنها را «سنگ معدن» مینامیم. فراوانی کشف سنگ معدن با کیفیتهای مختلف برای عناصر معمولی شبیه یک منحنی زنگولهمانند با یک رأس واحد است، زیرا توزیع چنین عناصری کموبیش یک فرایند تصادفی است. برعکس، توزیع فراوانی عناصر کمیاب دو نمایی است- یک رأس کوچک که نشاندهنده کشف سنگ معدن است، در حالی رأس دیگری که غلظت پایینی دارد، نشاندهنده جایگزینی یک عنصر کمیاب با عنصر فراوان در یک کانی سیلیکات است.
نتیجه تحلیل اسکینر دو پیامد مهم دارد. نخست، از آنجا که وی متوجه شد که تقریباً همه ابعاد اقتصادی منابعِ فلزیِ به وفور شناختهشده قشری عناصر مربوط هستند، مشخص شد که انسانها نزدیک به نقطهای قرار دارند- اگر در آن قرار نداشته باشند- که هم اکنون از همه منابع غیر قابل تجدید شناختهشده استفاده میکند. دوم، مصرف فلزات کمیاب (طلا، نقره، پلاتین، کروم) ممکن است به نقطهای نزدیک شده باشد که بهرهبرداری بیشتر ممکن است دیگر بهلحاظ مصرف انرژی سودمند نباشد. ما راه آسان را برگزیدهایم؛ آنچه باقی میماند ما را دچار هزینههای بسیاری خواهد کرد.
تداوم دسترسپذیری به منابع زمین
شاید هیچ جنبه دیگری از منبع تجدیدناپذیر به اندازه تلاش برای برآورد اینکه چه مدت هر منبع خاص دوام خواهد آورد مناقشهبرانگیز نباشد (و این پرسش موازی؛ این وضعیت چه مقدار هزینه در بر خواهد داشت؟). ام. کی. هوبارت[4] از سازمان نقشهبرداری زمینشناسی ایالات متحده[5] جزء اولین دانشمندانی بود که در سال 1975، زمانهایی را در تقویم برای تعیین مقدار اوج و تولید نهایی برخی از منابع تجدیدناپذیر خاص مشخص کرد. رویکرد او به نحوی فریبآمیز ساده بود. به گفته هوبرت، اگر ما تاریخ تولید هر منبع خاص را بدانیم، در این صورت، تاریخ به نحوی اجتنابناپذیر از یک نوع تصاعد لجستیک پیروی میکند؛ یعنی، تولید به آرامی افزایش مییابد و به اوج میرسد، بعد از آن به تدریج کاهش مییابد. منحنی لجستیک شبیه به منحنی کاملاً شناختهشدۀ زنگولهایشکل آماردانهاست. برای مثال، هوبرت بر مبنای تحلیل تولید نفت جهان و ایالات متحده، پیشبینی میکند که تولید ایالات متحده در حدود سال 1975 به اوج خود میرسد، درحالیکه تولید جهانی در حدود سال 2005 به اوج میرسد. پیشبینیهای او درست بودند.
صحّت پیشبینیها به شیوه هوبارت، منجر به پذیرش جهانی آن نشد. در رخدادی در مجموعه قصههای عامیانه محیطزیست که اکنون مشهور است، گروهی از دانشمندان در دانشگاه استنفورد، از جمله پل الریش نو-مالتوسی، دعوت به چالش انجامشده از جانب جولین سایمون[6] از دانشگاه مریلند را پذیرفتند. چالش این بود که قیمت فهرست خاص از کالاهای فلزی به ارزش کل 10.000 دلار در سال 1980 در سال 1990 سقوط میکند. اگر ارزش این کالاها افزایش یافت، سایمون باید تفاوت آنرا به الریش بپردازد؛ در حالت معکوس، الریش مابهالتفاوت را باید میپرداخت. ارزش اقلام در سال 1990 نسبت به آنچه در سال 1980 بود کمتر بود، و الریش با ارسال چکی برای سایمون، تفاوت قیمت آنها را به وی پرداخت. این اقدام خطر سادهسازی بیش از حد تحلیل رفتار اقتصادی منابع را مورد تأکید قرار داد.
در دسترسبودن یک منبع تجدیدناپذیر تنها تابعی از کمیتی که به خوبی معین شده که بر نرخ مشهور مصرف تقسیم میشود نیست. در واقع، کمیت یک منبع تابعی از فناوریای است که میتواند بر استخراجش اعمال شود، درحالیکه نرخ مصرف و تقاضا میتواند بر اساس هوسها و تغییر نیازهای انسان دگرگون شود. درنهایت، ما میتوانیم مطمئن باشیم که همه منابع دارای محدودیت هستند و بهرهبرداری آنها ابدی نخواهد بود، اما ما باید همیشه محدودیتهایمان را در توانایی پیشبینی آینده به خاطر داشته باشیم.
همچنین نگاه کنید به: بومنظام؛ ساماندهی آب؛ منابع آب.
منابع برای مطالعه بیشتر:
Hubbert, M. King. 1975. “The Energy Resources of the Earth.” Pp. 31–40 in Energy and Power. San Francisco: W. H. Freeman
Lomberg, Bjorn. 2001. The Skeptical Environmentalist: Measuring the Real State of the World. Cambridge, England: Cambridge University Press
Meadows, Donella H., Jorgen Randers, and William W. Behrens. 1974. The Limits to Growth: A Report for the Club of Rome’s Project on the Predicament of Mankind. New York: New American Library/Signet
Meadows, Donella H., Jorgen Randers, and Dennis L. Meadows. 2004. Limits to Growth: The 30-year Update. White River Junction, VT: Chelsea Green
Skinner, Brian J., ed. 1980. Earth’s Energy and Mineral Resources. Los Altos, CA: William Kaufmann. Skinner, Brian J., James R. Craig, and David J. Vaughan. 2001. Resources of the Earth. 3rd ed. Englewood Cliffs, NJ: Prentice Hall
[1]. Nonrenewable Resources
[2]. Richard R. Pardi
[3]. Brian J. Skinner
[4]. M. K. Hubbert
[5]. U.S. Geological Survey
[6]. Julian Simon