نبردهای فرهنگی
عبارت «نبرد فرهنگی[1]»، اشاره به منازعات میان افراد یا گروههایی دارد که خود را اعمال و درک فرهنگی بنیانی را حفظ یا تاحدی تغییر میدهند. این در حوزة منازعات سیاسی و مبارزه برای [همسوساختن و جذب] عقیدة عمومی، ایفای نقش میکنند. اصطلاح «جنگ فرهنگ» یا «مبارزة فرهنگی»، نخستینبار در متن سیاست یکپارچهسازی آلمان مدرن، در اواخر قرن نوزدهم، از سوی بیسمارک بهکار بسته شد. در آن دوره، نیروهای لیبرال و تاحد زیادی پروتستان، بهمنظور شرح و بیان تلاشهای متعدد قانونی با هدف جداسازی کلیسا و حاکمیت و همچنین محدودسازی قدرت روحانیان کاتولیک ادعای آنان با اخلاقیات معاصر هماهنگتر هستند.
اکاربست معاصر
رواج عبارت «نبردهای فرهنگی» در ایالات متحده را میتوان تاحد زیادی در آثار جیمز دیویسن هانتر[2] جامعهشناس و پاتریک جِی. بیوکنن[3]، شخصیت رسانهای و نامزد سیاسی، ردیابی کرد. هانتر در سال 1991، اظهار کرد که خطوط گسل قابلملاحظه در جامعة ایالات متحده، دیگر با شکافهایی همچون طبقه یا مذهب یا وابستگی حزبی تطابق ندارد، بلکه با بخشبندیهای جدید بر سر مسائل فرهنگی سازگار است که از گسستهای قدیمی فراتر میرود. او مدعی است که ایالات متحده، به دو قطب متخاصم تقسیمشده که بهواسطة دیدگاه ارتدوکسی یا ترقیخواهانهشان، در رابطه با این مسائل، تعریف شدهاند. برای اعضای این جبههها، تقسیمهای جدید، چشمگیرتر از بخشبندیهای قدیمی هستند؛ بنابراین، وفاداری و همبستگیهای سیاسی و اخلاقی، مورد پیکربندی مجدد واقعشده و یکپارچگی جدید اجتماعی و جنبشهای سیاسی آشکار میشوند. گروههایی که بهواسطه این هویتهای جدید و اهداف مشترک متحد میشوند، بر اساس پاسخ خود به پرسشهای فرهنگی و واکنشهای تاکتیکی به اختلافهای فرهنگی، خود را تعریف میکنند.
ببیوکنن در کنوانسیون ملی جمهوریخواهان در سال 1992، سخنرانی قابلملاحظهای را ایراد کرد و در آن مدعی شد، جنگ فرهنگها اساساً ویژگی مذهبی دارد و فقط با متوقفکردن یا معکوسسازی دستهای از تغییرات فرهنگی که از نیمة قرن بیستم تا کنون رخ دادهاند، ایالات متحده قادر است به خواست خدا عمل کند. برای بسیاری از چپها چنین سخنوری نفرت برانگیخت، حال آنکه درنظر بسیاری از راستیها، این سخنرانی، فراخوانی نمادین برای مسلح شدن برای کشوری در شرایط بحرانی بود. درحقیقت اصطلاح چپ و راست، یا لیبرال و محافظهکار در ایالات متحده، هر چه بیشتر برای این بهکار میروند که جناحهای متخاصم در جنگ فرهنگها را تعریف کنند، این در تضاد با کارکرد اولیة آنها برای گرایشهای فلسفی و سیاسی متفاوت بر سر اقتصاد یا مسائل امور خارجه است.
تقسیمهای فرهنگی
خطوط گسلی جدید، به شیوههای متعددی خود را نشان میدهند. در اصطلاحات مذهبی، محافظهکاران خود را ارتودوکس یا سنتی میدانستند تا مدرنیست. در صورت مسیحیبودن، تمایل به این دارند که پروتستان باشند تا [وابسته به] جریان اصلی. احتمال بیشتری وجود دارد که مدافعان تغییر فرهنگی، خود را غیرارتدوکس یا سکولار بدانند. بهعلاوه جنگ فرهنگ، دلالتهای سیاسی متمایز در ایالات متحده دارد. بسیار محتملتر است که محافظهکاران از حزب جمهوریخواه حمایت کنند، درحالیکه طرفدارن تغییر فرهنگی، به حزب دمکراتیک جذب میشوند. محافظهکاران به احتمال زیاد، مدافع عقاید مشترک و عمومی و در پیوند با آن هستند، درحالیکه طرفداران تغییر زمینههای مشترکی با نظر نخبگان پیدا میکنند. محافظهکاران بهطور نهادی، گرایش به این دارند که نسبت به قوة قضائیه دولت بدگمان باشند، آنها بر این نظرند که این قوه، فرهنگ را بیشازحد سریع در مسیر مخالفت با قانون اساسی و درواقع در جهت تغییر غیراخلاقی هدایت میکنند. در مقابل، مدافعان تغییر فرهنگی، به احتمال زیاد، نسبت به دگرگونیهای قضایی، چشمانداز فرهنگی مشفق هستند. درواقع تصمیمات قضایی خاص، برای کسانی که در نبرد فرهنگها درگیر هستند، نکات محوری محسوب میشوند. برای بسیاری از محافظهکاران، مواردی همچون تصمیم سقط جنین در پروندة رو در برابر وید [4] که بهعنوان تغییر بنیادی وضعیت موجود فرهنگی شناساییشده، شنیع محسوب میشود؛ درنظر شمار زیادی از طرفداران تغییر فرهنگی، آنها [محافظهکاران] بر این باورند که زمین مقدس، نباید واگذار شود.
نبرد بینالمللی فرهنگها
در استرالیا و کانادا، برخی از مسائل در ارتباط با نبرد فرهنگی ایالات متحده قرار میگیرند و گهگاه خود این مفهوم، ترویج پیدا میکند. تعدادی از سازمانهای پژوهشی و پوپولیستی در کانادا، ازجمله فعالیت لیبرالی دادگاه عالی کانادا، از دهة 80 بدینسو، برای مقابله با آنچه بهعنوان رانش و انحطاط فرهنگی ادراک میشود، پدیدار شدند. در کشورهای اروپایی نیز مسائل فرهنگی، بهویژه در ارتباط با مهاجرت مسلمانان به اروپا، بیشازپیش تنشزا شده است. از نقطهنظر محافظهکاران، این مهاجرتها برای هویتهای ملی اروپا، یک تهدید به همراه دارند که با تزریق اسلام به سیاستهایی که تاحد زیادی سکولار هستند، خود را نشان میدهد. در بین همة کشورها فرانسه، آلمان، هلند، اسپانیا و دانمارک طی سالهای اخیر، با چالشهای فرهنگی انفجاری مواجه بودهاند که گاهی با خشونت واقعی یا تهدید به اعمال خشونت بهوسیلة نیروهای اسلامی که بهطور بنیادی با فرهنگ غالب خصومت دارند، مهمیزدار شده است. اگرچه نمیتوان این نیروها را بهدلیل اشتیاقشان برای حرکت از عرصة کشاکش ایدوئولوژیک و سیاسی به صحنة جنگ واقعی، درگیر در جنگهای فرهنگ درنظر گرفت.
ارزیابی
آیا اینکه چگونه فردی حافظ یا تغییردهندة فرهنگ است، بستگی به تعریف او از این مفهوم دارد؟ مسائل پیچیده نظریة سیاسی و اجتماعی و همچنین تفاسیر تاریخی، در حال افزایش هستند؛ بنابراین، ماهیت مبارزه و همچنین نقاط قوت نسبی احزاب، بحثبرانگیز محسوب میشوند. در ایالات متحده، افرادی که خود را بهعنوان حافظان فرهنگ میشناسند، اغلب مدعیاند که در مقابل هژمونی نیروهای نخبه میایستد که با ادراکها و فعالیتهای قدیمی، ولی ارزشمند، عناد دارند. بهنظر آنها، چنین نیروهایی بر بخش زیادی از نهادهای رسانهای و آموزشی تسلط دارند. در مقابل، آنهایی که خود را بهعنوان تغییردهندگان فرهنگ ایالات متحده میشناسند، اغلب مدعیاند، اقلیتهای آزاردیدهای هستند که تفاسیر جدیدتر و درعینحال مشروعتری از دریافتها و عملکردها را انعکاس میدهند یا آنچه را که همواره در جامعه نهفته بوده است را آشکار میکنند.
بهطور قطع، نبردهای فرهنگی، قابلیت این را دارند که تفرقهانگیزتر از تضادهای اجتماعی قبل در تاریخ ایالت متحده باشد. احزاب شریک در این نبردهای فرهنگی، بیشتر تمایل دارند که بر مسائل خاص و جهتگیری مجدد عقاید و سیاست عمومی مرتبط با این مسائل، تمرکز یابند تا به دنبال امکانات رفاهی و مصالحه در سطح وسیع باشند. فقدان نسبی توجه به ریشههای سازش، ناشی از این واقعیت است که این موضوعات به سرچشمهها و حس هویتی احزاب متصل هستند. برای آنها چنین موضوعاتی بالاترین برتری ممکن هستند؛ زیرا با مسئله استانداردها و اقتدار اخلاقی نهایی میپردازند.
از سوی دیگر، برخی از اندیشمندان سیاسی، معتقدند که اعضای طبقات سیاسی ایالات متحده، ازجمله فعالان حزبی، ممکن است قطبی شوند، ولی عامة امریکا اینگونه نیستند. بنابر استدلال این کارشناسان، اکثریت امریکاییها، محافظهگرایی و لیبرالیسم افراطگرا را قبول ندارند و عقاید آنها بر موضوعات متعددی ازجمله سقط جنین و همجنسگرایی، بهنسبت پایدار باقی میماند. بهعلاوه این عقاید در تودة مردم برخلاف سطح نخبه، گرایش به همگرایی در مرکز را دارند؛ بنابراین، نه تعارض که وفاق جمعی میتواند به بهترین وجه توصیفگر رویکردهای معاصر ایالات متحده در مورد مسائل فرهنگی باشد.
آمی توان، با قاطعیت اذعان کرد که نیروهای محافظت و تغییر بر سر کسب توانایی در جهت تعریف مقتدرانه، آداب و رسوم تقریباً همة جوامع بشری در طول تاریخ، بهطور معمول در رقابت با یکدیگر هستند. بسیار محتمل است که جنگ فرهنگها، طی سالهای بسیار پیش رو، به برپایی نبردهای کشوقوسدار در و برای مجالس قانونگذار، دادگاهها و افکار عمومی منتهی شود.
بردلی سی.اس. واتسون[5]
همچنین رجوع شود به: سقط جنین؛ تبعیض مثبت؛ جنبش استفاده از زبان انگلیسی؛ اوتانازیا؛ فمینیسم؛ محدودیت بر اسلحه؛ همجنسگرایی؛ مهاجرت؛ ایالات متحده؛ تکثر فرهنگی؛ سیاست و مسیحیت؛ هرزهنگاری؛ دین و سیاست؛ ازدواج همجنسگرایان؛ نیایش در مدارس؛ ارزشها
برای مطالعه بیشتر
Fiorina, Morris P. 2005. Culture War? The Myth of a Polarized America. New York: Pearson Longman
Fonte, John. 2005. “Is the Purpose of Civic Education to Transmit or Transform the American Regime?” Pp. 73–111 in Civic Education and Culture, edited by B. C. S. Watson. Wilmington, DE: ISI
.Graff, Gerald. 1992. Beyond the Culture Wars: How Teaching the Conflicts Can Revitalize American Education. New York: Norton
Hunter, James Davison. 1991. Culture Wars: The Struggle to Define America. New York: Basic Books
Watson, Bradley C. S., ed. 2002. Courts and the Culture Wars. Lanham, MD: Lexington
Wolfe, Alan. 1998. One Nation, after All: What Middle Class Americans Really Think about God, Country, Family, Racism, Welfare, Immigration, Homosexuality, Work, the Right, the Left, and Each Other. New York: Viking
[1] Culture wars
[2] James Davison Hunter
[3] Patrick J. Buchanan
[4] Roe v. Wade
[5] Bradley C. S. Watson