امکانها و ظرفیتهای الهیات سیاسی امام خمینی (ره): ولایت فقیه
نشست «امکانها و ظرفیتهای الهیات سیاسی امام خمینی (ره): ولایت فقیه» در دومین سمینار بعثت تا بعثت، سهشنبه 23 خرداد 1402 با حضور مهدی جمشیدی (عضو هیئتعلمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی) و سید حسین شهرستانی (معاون پژوهشی پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی) در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
مهدی جمشیدی در ابتدا با اشاره به برجستگی قدرت سیاسی در اندیشه امام، درباره الهیات سیاسی او گفت: وقتی از الهیات سیاسی سخن میگوییم، تأکید بر این امر داریم که قدرت سیاسی در اندیشه امام امر برجسته و کانونی باشد. این انتخاب درستی است؛ یعنی امام متفکر قدرتاندیش است و نمیتوان آن را نادیده گرفت. فراتر از آن، امام متفکر حکمت عملی است؛ یعنی اگرچه ایشان به مباحث حکمت نظری پرداخته و دغدغه فلسفه، عرفان و فقه و اصول داشته، اما به فقه سیاسی بسیار تأکید داشته است. وقتی میگوییم الهیات سیاسی در تفکر امام، معتقدم بین شاخههای مختلف الهیات، امام بیشتر نگاه فقیهانه و کمتر نگاه فیلسوفانه یا حکمی به عالم سیاست داشته است. شاید بتوان گفت وقتی به دوران پساانقلاب میرسیم، غلظت نگاه حکمی امام به عالم سیاست، بیشتر میشود. شالوده تفکر حکمت عملی امام را میتوان در بیانیهای که ایشان در سال 1323 در دفتر مرحوم وزیری نوشتند، پیدا کرد که همه خصوصیات امام اعماز نگاه معنوی، وجه فقهی، نگاه تند، نگاه به امت و ... در آن دیده میشود.
او با بیان اینکه مسئله امام، تحول قدسی ساختار جامعه بوده است، ادامه داد: امام میخواست جامعه در خدمت دین باشد. ایشان فاصله میان کتاب و اجتماع را دریافته بود و تمام عمر خود را صرف پرکردن شکاف میان این دو کرد. آن چیزی که امام احساس میکرد میتواند این شکاف را پر کند، فقط قدرت سیاسی بود. یعنی امام نگاه منفی به قدرت نداشت و همیشه آن را دنبال میکرد. امام دنبال حاکمیت اجتماعی دین بود و آن را منوط به در دستگرفتن قدرت میدانست. ایشان حکومت دینی را مقوم حیات ساختاری دین میدانست. اینکه امام میگوید حفظ نظام در رأس واجبات است، به این دلیل است که مقوم شئون ساختاری دین است. دین بدون حکومت، صورتِ سکولار، منزوی، فردی و اقلی است. موضوع قابل ذکر دیگر در این زمینه، دولتمندی دین است. امام سلطنت مشروطه را امر اضطراری میدانست و معتقد بود بر دو امر هرجومرج و نفوذ اجنبی غلبه دارد؛ اما این حکومت را حتی با وجود مزیت قانونگذاری، دینی نمیدانست. از نظر امام حکومت دینی دو عنصر ساختار و حاکم دارد.
عضو هیئتعلمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ادامه به امکانهایی که حضرت امام در مسیر قدرت سیاسی میدید، اشاره و تصریح کرد: امام معتقد به وجود امکان یعنی درنوردیدن فاصله بین کتاب و اجتماع بود؛ اما نزدیکان او موانعی را مطرح میکردند که حاکی از امتناعهای ذهنی آنها بود. آنها موانعی چون امکان عدم همراهی جامعه، شیطنت اجنبی، تثبیت سلطنت و متلاشیشدن حوزه را مطرح میکردند که امام پرقدرت درمقابل همه آنها میایستاد و نظر مخالفی میداد. امام معتقد بود با قیام، یکی از دو خوبی نصیبشان میشود؛ یا پیروز میشوند و یا شهید. از نظر امام، هزینه نگفتن، صدها برابر هزینه گفتن بود.
جمشیدی در پایان درباره مشروعیت ولی فقیه در الهیات سیاسی امام یادآور شد: امام معتقد بود اگر مجتهد جامعالشرایط قیام کند، مردم مکلف به اطاعت از او هستند؛ ولی تولی امور، وابسته به رأی مردم است. از اینرو الهیات سیاسی امام توانسته بود بین این دو امر، جمع و اتحاد ایجاد کند.
حسین شهرستانی دومین سخنران این برنامه با طرح سوالی مبنی بر چگونگی تحول معنای امر سیاسی، به دو وجه جهانی و ایرانی این تحول اشاره کرد و گفت: بعد جهانی تحول در امر سیاسی به قرن بیستم و تحول در اوضاع حکومت و حاکمیت برمیگردد که تجدد در اشکال و امور مختلف دیده شد. فرض اولیه تجدد، سکولاریته و جدایی معنویت از سیاست بود. بهعبارتی، باور جهانی این بود که تجدد سیر تاریخی رو به جلو است و امکان بازگشت به عقب ندارد؛ اما انقلاب اسلامی در چنین شرایطی به وقوع پیوست و نشان داد که مدرنیسم لزوماً سیر قهری ندارد. یعنی برای اولینبار بعد از قرن هجدهم که امر دینی کاملاً فردی شده و در انزوا رفته بود، امر دینی در متن سیاست بروز کرد؛ بهطوری که فوکو از آن تعبیر به «معنویت سیاسی» کرد.
او با بیان اینکه آرمان نسبت دیانت و سیاست همواره در تاریخ ما وجود داشته است، درباره دستاورد جدید امام خمینی (ره) اظهار داشت: این آرمان، هم پیش از اسلام و هم پس از آن همواره وجود داشته است. در شاهنامه دین و شهریاری، تاروپود یکپارچهای هستند که از هم جداناپذیرند. در فلسفه هم، چنین است و افرادی مثل فارابی تلاش میکنند فلسفه افلاطونی را خوانش دینی شرعی کنند؛ اما آنچه که امام وارد صحنه میکند، مفهوم اساسی «جمهوریت» است. بهعبارت دیگر، نقطه کشف امام، جمهوریت بود؛ چیزی که قبلاً نبود. در واقع رجوع به مردم بهمثابه ظرف تحقق اراده و مشیت الهی، چیزی است که امام آن را کشف میکند. مهمترین موضوعی که امام در آن صاحب نظریهای است، فطرت و بهعبارتی نظریه فطرت است؛ نظریهای که بهعنوان دستاورد سیاسی، در این دوره خلق شد. نظریه فطرت، مسئله مردم است. بهعبارت دیگر، مردم و دین در بنیادی مشترک هستند و عالم دینی کسی نیست که چیزی را از دین به مردم بگوید؛ بلکه کسی است که با مردم همراه میشود تا چیزی از دین که به آنها گفته شده، شکوفا شود. بنابراین سلوک امام، سلوک جمهور بود؛ حرکتی جمعی که در عرفان امام هم حضور دارد. پایه اسلام سیاسی امام، اسلام اجتماعی است. دین، ماده بیصورت و بیجان بود که در این دوره، جان پیدا کرد. برای امام، مسئله سیاست، قدرت نیست؛ مسئله اجتماعی است. معنای سیاست برای امام، ظهور مشیت الهی از مسیر ظهور اراده مردم است. برای همین است ظهور مردم، به تجلی خدا روی زمین تشبیه میشود. در برآیند الهی، مردم بیشتر اراده الهی را نمایندگی میکنند. امام مردم را معیار میگیرد و بقیه امور را با آن هماهنگ میکند. بنابراین امام امر سیاسی در جهان را وارد مرحله جدیدی میکند و با وجود حضور مبانی و بنیادهای آن از قبل، به آموزه جدیدی میرسد که تا قبل آن وجود نداشته است.
گزارش از: بهاره رضایی