الزامات سنجش وضعیت دانش و نگرش تاریخی ایرانیان ۶
ششمین نشست از سلسله نشستهای تخصصی «الزامات سنجش وضعیت دانش و نگرش تاریخی ایرانیان» شنبه ۱۵ مهر ۱۴۰۲ با حضور رضا صمیم (عضو هیئتعلمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی) و دبیری بهروز رضایی (پژوهشگر مرکز طرحهای ملی پژوهشگاه) در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.
در ابتدای این نشست رضا صمیم سنجش دانش و نگرش تاریخی ایرانیان را مستلزم تعریف دقیق سواد تاریخی و انطباق شاخصهای تعریفشده با این تعریف دانست و گفت: سنجش کمی موضوع سواد تاریخی آن هم در معنای عرفی دشوار است. انجام این کار مستلزم این است که ابتدا منظور خود را از سواد تاریخی مشخص کنیم و سپس در تدوین شاخصهای قابل سنجش بدانیم که این شاخصها میخواهند همان مقصود ما از سواد تاریخی را بسنجند. به عبارت دیگر نکته اساسی این است که بدانیم این شاخصها در مراجعه به ذهنیت عمومی مردم قابل سنجش هستند یا خیر. به نظر بنده حتی با دقیقترین چارچوب مفهومی نیز، تنها میتوانیم حجم اطلاعات تاریخی مردم عادی را بسنجیم در حالی که با توجه به آن چیزی که برای این پیمایش تعریف شده، هدف صرفاً سنجش اطلاعات تاریخی مردم نیست. آنچه که اهمیت دارد، کیفیت اطلاعات تاریخی است؛ یعنی تحقیق در نوع نه میزان. در رویکرد جامعهشناسانه برای سیاستگذاری، هدف حرکت از میزان به نوع و دانستن مکانیزمهایی است که از سوی افکارعمومی برای پردازش اطلاعات تاریخی به کار گرفته میشود.
او سنجش شیوههای شکلدهی به اطلاعات تاریخی نزد افکارعمومی را سطحی استراتژیکتر برای اقدام دانست و ادامه داد: میدانی به نام میدان تاریخ وجود دارد که دعوای رسانهای در آن موج میزند. ما باید به صراحت اعلام کنیم که این میدان را باختهایم. همه ما با واقعیتهای تاریخی مواجه هستیم اما این واقعیتها در جریان پردازش، به وسیله میانجیهای مختلف سوگیریهای متفاوتی پیدا میکنند. در این میان، مدیومهای قدرتمندتر میتوانند اطلاعات را به نحوی که میخواهند نزد افکارعمومی پردازش کنند. بنابراین این میدان، استراتژیک است و در ارتباط با رسانه بازتعریف میشود. تلاش و مکانیزمهای ما برای شکلدهی به اطلاعات تاریخی عموم مردم ناکارآمد از آب درآمده است. در چنین وضعیتی اطلاعات، خود را از مجراهای دیگری شکل میبخشند. اطلاعات نزد افکارعمومی هیچگاه بهصورت خام باقی نمیمانند و نهادهای میانجی رسمی به آن شکل میدهند. اگر این نهادها این توان را نداشته باشند، نهادهای میانجی غیررسمی وارد عمل میشوند. بنابراین در این پیمایش باید تکلیف نسبت افکار عمومی با اطلاعات تاریخی را روشن کنیم. چون افکارعمومی در نسبت با دادههای تاریخی تلاش بیوقفهای دارد که خود را از شر حجم اطلاعات وسیع رها کند. تصور ما از افکارعمومی باید واقعبینانه باشد و ادعاهای ارزشگذارانه درمورد بالابودن سواد تاریخی ایرانیان نسبت به سایر ملیتها واقعی نیست. حتی اگر این ادعا هم صحیح باشد به دلیل امکان ایجاد مناقشه استراتژیک در شکلبخشی به اطلاعات، شرایط برای بروز تهدید زیاد است که اگر ما نتوانیم آن را مدیریت کنیم، بستر مساعدی برای تشتت و تفرقه ایجاد میشود. حال باید ببینیم سواد تاریخی تا چه حد خود را بر اساس این حجم از واقعیتهای تاریخی انباشتهشده در ذهن عموم مردم تعریف میکند.
عضو هیئتعلمی پژوهشگاه مطالعات فرهنگی، اجتماعی و تمدنی در ادامه از سه شیوه نظمبخشی به اطلاعات تاریخی نام برد و در توضیح آنها گفت: ما اطلاعات تاریخی را به سه شیوه گسستاندیشانه، پیوستاندیشانه و گسستی-پیوستی نظم میدهیم. در مدل گسستاندیشانه فرد احساس میکند اتفاقات جدید، دائماً او را از گذشته خود جدا میکند. در مدل پیوستاندیشانه هم فرد تلاش میکند هر چیزی از واقعیت تاریخی را به گذشته ربط دهد اما مکانیزم سوم بهصورت طبیعی اتفاق نمیافتد و نیازمند شکلی از خودآگاهی تاریخی است. در مکانیزم سوم، در سطح ذهنی و سوبژکتیو پیوست و در سطح عینی و ابژکتیو گسست رخ میدهد. در این مکانیزم فرد توانایی جداکردن ذهن از عین و واقعیتهای تاریخی عینی را از ذهنی دارد و این قدرت تمیز که نوعی قدرت تفکر انتقادی است، معمولاً در عموم مردم وجود ندارد. بنابراین ما احتمالاً با همان دو مکانیزم اول در معنای نسبیگرایانه مواجه هستیم.
او صحبت از نسبت سواد تاریخی با هویت ملی را یکی دیگر از موضوعات مهم قابل بحث دانست و اظهار داشت: سواد تاریخی در معنای هنجارین خود مجموعهای از اطلاعات تاریخی است که به انسجام یاری رساند. یعنی اگر سواد تاریخی مردم متناسب با میزان درکشان از هویت ملی بالا رود، مانع ایجاد تشتت و تفرقه میشود اما در شرایط و موقعیت ایران که هویتها و اقوام مختلف دارد، این اطلاعات تاریخی مسئلهساز میشوند. شکافهای قومیتی، جنسیتی، مذهبی، نسلی و ... باعث میشوند درک مشترک از واقعیتهای تاریخی شکل نگیرد. لذا ما در انجام این پیمایش باید بدانیم تا چه میزان این شکافها را در نظر میگیریم و اینکه چگونه میتوانیم به سوال فرصت یا تهدیدبودن اطلاعات تاریخی مردم، پاسخ دهیم.
صمیم همچنین با بیان اینکه نحوه کسب دانش تاریخی مهم است، از این موضوع هم بهعنوان امری مخاطرهانگیز یاد کرد و گفت: چگونگی شکلگیری دانش تاریخی ما مهم است. اطلاعات تاریخی ما از طریق دستگاهها یا آموزش رسمی منتقل شده است. بنابراین سواد تاریخی امری برساخته است و ما باید ببینیم در انجام این پیمایش معیار برای اصالتبخشی به این اطلاعات، برساختیبودن آنهاست یا مواجهه انتقادی مردم با آنها. در جهان مدرن اعتقاد بر این است شکلدهی به دانش تاریخی باید از طریق نهادها یا عرصه عمومی صورت گیرد. در کشورهایی که این عرصه عمومی فعال نیست، نهادهای رسمی یا دولتی این وظیفه را بر عهده میگیرند. ما باید بهعنوان پیشفرض بپذیریم که با جامعهای مواجه هستیم که در فقدان حوزه عمومی، شکلدهی به اطلاعات تاریخی توسط نهادهای رسمی صورت میگیرد اما پرسش این است که آیا این نهادها توانستهاند کار خود را بهدرستی انجام دهند یا خیر.
قدرت تبیین یکی دیگر از مواردی بود که صمیم آن را شاخصی مهم برای سواد تاریخی دانست و با اذعان به اینکه امکان افزایش آن در جامعه وجود دارد، درباره پیش شرط آن تصریح کرد: همانطور که در ابتدا اشاره کردم ما طبیعتاً به خالیکردن شانه از تبیین شخصی دادهها گرایش داریم ولی گروه واسطی هستند که در این زمینه نقش بسیار اساسی ایفا میکنند و تاریخ برای آنها تخصص است. آنها سعی میکنند بهعنوان روشنفکر وظیفه بحثکردن درباره اطلاعات تاریخی را بر عهده گیرند و به جهتگیری عموم کمک کنند. معتقدم قدرت تبیین عمومی امکان افزایش دارد و یکی از شاخصهای مهم برای سواد تاریخی است به شرط اینکه فضای فعالیت روشنفکر ارگانیک برای نقشآفرینی در جهت بالابردن توان تبیین عمومی بالا رود. دومین شاخص مهم، خودآگاهی تاریخی است که منوط به شاخص قبل است. یعنی ما فرصت مواجهه عموم مردم با فضای تضارب بدون محدودیت آراء را فراهم کرده باشیم. در این صورت احتمالاً با عمومی مواجه شویم که از سطح بالایی از سواد تاریخی برخوردار باشد که این به گسترش انسجام و پیشبرد اهداف ما ذیل هویت ملی یکپارچه کمک میکند.
صمیم با اشاره به انواع سواد تاریخی، از نقش تعیینکننده سطح فرهیختگی در قدرت تبیین یاد کرد و گفت: دو نوع سواد تاریخی داریم؛ سواد تاریخی که در یکی سطح فرهیختگی عموم بالا و در دیگری سطح فرهیختگی پایین است. گروه اول قدرت تبیین دارند و مجهز به خودآگاهی تاریخی هستند اما گروه دوم اینگونه نیست. فرهیختگی در درجه اول تربیتشدن، آموزشدیدن و پرورشیافتن به لحاظ تئوریکی و از نظر تربیت ذوق، سلیقه و اخلاق است. لازم است در انجام این پیمایش بدانیم که جامعه خود را با چه سطحی از فرهیختگی به ما معرفی میکند. شاخصهایی برای سنجش این فرهیختگی وجود دارد که سواد تاریخی یکی از آنهاست.
او در پایان ضمن اشاره به قابلسنجش بودن موضوع سواد تاریخی، بر انجام این پیمایش در چندین لایه ازجمله لایه میزان و سپس لایه انواع سواد تاریخی تأکید کرد و آن را کمکی به حل مسئله ناکامی در بازی روایتهای تاریخی دانست.
گزارش از: بهاره رضایی