بیانیه گام دوم و مسئله براندازی ایدئولوژیکی نظام جمهوری اسلامی ایران
حسین تدین؛عضو گروه دین و فرهنگ پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطاتبیانیه گام دوم منبعث از رهبری است که بیش از سی سال تجربه رهبری کشوری را دارد که آماج تهدیدها و دشمنیهای فراوانی در این سالها بوده است و چه علمی بالاتر از تجربه. لذا لازم است که به تک تک کلمات این بیانیه که در عین حجم اندک بسیار دقیق و حساب شده به کار رفته است توجه کافی شود.
مقام معظم رهبری در بخشی از این بیانیه با اشاره به مسئله مأیوسسازی مردم و حتی مسئولان از سوی دشمن میفرمایند: «در طول این چهل سال -و اکنون مانند همیشه- سیاست تبلیغی و رسانهای دشمن و فعّالترین برنامههای آن، مأیوسسازی مردم و حتّی مسئولان و مدیران ما از آینده است.» ایشان مبارزه و مقابله با این نوع نومیدی و مأیوسسازی را «نخستین و ریشهای ترین جهاد» عنوان میکنند.
چرا این جهاد، نخستین و ریشهای ترین جهاد است؟ چه ارتباطی به براندازی ایدئولوژیکی نظام جمهوری اسلامی ایران دارد؟
بزمنوف( ۱۹۸۴) معتقد است که براندازی ایدئولوژیکی چهار مرحله دارد که در طول هم قرار دارند. اولین مرحله آن «مأیوسسازی» (Demoralization) است. یعنی دقیقا همان چیزی که مقام معظم رهبری مقابله با آن را به عنوان نخستین و ریشهای ترین جهاد در گام دوم انقلاب دانستهاند.
دموکراتها در آمریکا بهشدت علاقهمند به این نوع براندازی هستند. به طوری که آلینسکی، پدرخوانده روشنفکر حزب دموکرات نوین، مشهورترین حامی چنین تاکتیکهایی بوده است.(ایست مد نیوز، ۲۰۲۰)
آلینسکی کتاب مشهوری دارد تحت عنوان «قوانینی برای رادیکالها» که در آن برای کسانی که به دنبال براندازی هستند توجه به ۱۳ قانون و اصول را لازم میداند. در اینجا فقط به یکی از قوانین آلینسکی اشاره میکنم. یکی از تجویزات و قوانین آلینسکی برای براندازان، استفاده از قانون تمسخر است. وی معتقد است تمسخر قویترین سلاح انسان است. هیچ دفاع منطقی در مقابل آن وجود ندارد و بسیار عصبی کننده است که به عنوان یک نقطه فشار کلیدی عمل کرده و طرف مقابل را مجبور به دادن امتیاز میکند. (آلینسکی،۱۹۷۲) قانونی که در این سالها بسیاری از رسانهها و افراد جریان نفوذ، همواره آن را در داخل کشور پیاده کردهاند. جالب است بدانیم که باراک اوباما، رئیس جمهور سابق آمریکا، زمانی مدرس اصول ۱۳ گانه آلینسکی بوده است و هیلاری کلینتون، نیز ضمن داشتن مکاتباتی با آلینسکی همواره اصول ۱۳ گانه او را مورد تحسین قرار می داد. (کلارک، ۲۰۱۵ ) هیلاری کلینتون، روش و اندیشه آلینسکی را به عنوان موضوع پایاننامه خویش در سال ۱۹۶۹ در کالج ولزلی انتخاب کرد. (ری لی، ۲۰۱۲)
به هر حال هدف از این نوشته پرداختن به موضوع مأیوسسازی است که اولین مرحله براندازی از نظر بزمنوف است و مباحث مربوط به آلینسکی جا دارد در یک نوشته دیگر به طور مستقل به آن پرداخته شود. در ابتدا نگاهی کلی به چهار مرحله براندازی ایدئولوژیکی خواهیم داشت و سپس مرحله مأیوسسازی را کاملتر توضیح خواهیم داد.
براندازی ایدئولوژیکی
بزمنوف(۱۹۸۴) معتقد است؛ براندازی ایدئولوژیکی، فرآیند بسیار آهسته شستشوی مغزی افراد کشور هدف است برای تغییر درک واقعیت، به حدی که با وجود اطلاعات زیاد ، هیچ کس قادر نیست به منظور دفاع از خود، خانواده، جامعه و کشورشان به نتیجه معقول برسد.این نوع براندازی، دارای 4 مرحله است که در طول هم قرار دارند:
1- مأیوسسازی(Demoralization)
این مرحله میتواند ۱۵ تا ۲۰ سال به طول انجامد، زیرا این حداقل سالی است که برای آموزش یک نسل لازم است. البته این زمان بنا به شرایط کشورها و مقاومت آنها، تغییر میکند و امکان دارد حتی سه نسل به طول انجامد. عمده فعالیتهای این مرحله توسط خود افراد و سازمانهای کشور هدف، به دلیل فقدان استانداردهای اخلاقی، انجام میشود. مأیوسسازی بسیار مهم است، زیرا توانایی پردازش اطلاعات معتبر را از مردم هدف سلب میکند. حتی وقتی اهداف مأیوسسازان از سوی مقابله کنندگان با آنها در داخل کشورهدف، با بهترین روش بر آنها اثبات شود، باز هم از پذیرش آن امتناع میورزند. معمولا مأیوسسازی در میان جوانان بسیار آشکارتر است، چرا که ایمان آنها به کشورشان به طور سیستماتیک در طول زندگی آنها توسط آموزش و پرورش، آموزش عالی و رسانهها از بین میرود. احساس حقارت در مردم کشور هدف با مأیوسسازی ارتباط تنگاتنگی دارد. براندازان برای اینکه بتوانند ایدئولوژی خود را بر مردم کشور هدف دیکته کنند، بایستی آنها نسبت به جامعه و تاریخ ملی خود احساس حقارت کنند تا خود را مستحق سلطه بدانند. ( ایست مد نیوز، ۲۰۲۰)
2- بیثباتسازی(Destabilization)
مرحله دوم، بیثباتسازی، در صورت موفقیت کامل مرحله مأیوسسازی، بسیار سریعتر است و تنها دو تا پنج سال وقت نیاز دارد. در این مرحله ، بنیانهای اقتصاد ، سیستم سیاسی و فرهنگ مردم مورد حمله قرار میگیرد، در حالی که جمعیت مأیوس نمیتواند دفاع زیادی انجام دهند. در این مرحله، ایدههای براندازان تاثیر زیادی بر اقتصاد و حتی وضعیت نظامی کشور هدف میگذارد. در اصل، یک جمعیت مأیوس تمایل پیدا میکند که بدترین انتقادات جامعه خود را باور کند، در حالی که یاد میگیرد مدافعان آن جامعه را دشمن خود ببیند و دشمنان مشهور و واضح خود را به عنوان متحد خویش قلمداد کند. مدافعان خویش را دارای استانداردهای سختگیرانهای بداند، در عین حال، هر انتقاد بیاساسی را صادق بگیرد. افراد مأیوس، اعتقاد خود به ملت، تاریخ و آرمانهای خویش را از دست میدهند و افراد بیثبات، ایمان خود نسبت به یکدیگر را از دست میدهند. ( ایست مد نیوز، 2020)
3- بحران(Crisis)
زمانی که جامعه بیثبات شد، زمان برای ایجاد بحران فرا رسیده است. بزمنوف در دهه هشتاد برآورد میکرد شش تا هشت هفته طول بکشد. البته با سرعت اینترنت، بحران میتواند خیلی سریعتر پیش برود. بحران باعث وحشت مردم مأیوس و بیثبات میشود تا حمایت از قانون و آرمانهای خود را رها کنند. بحران به دنبال مشروعیت زدایی از ابعاد مختلف سیستم موجود است که قبلاً با روند طولانی مایوسسازی و بیثبات سازی آماده پذیرش شده است. کسانی که ارگانهای ارتباطات عمومی را کنترل میکنند، این قدرت را دارند که تصمیم بگیرند کدام جنبههای سیستم تحت بحران قرار بگیرد. تهدید بحران برای ایجاد رعب و وحشت در طبقه متوسط و پایین برای پذیرش دستور کار سیاسی که به طور فعال با منافع آنان دشمنی میکنند، ضروری است. این مرحله منجر به مرحله چهارم براندازی میشود؛ پیشنهاد برای از بین بردن درد و ترس با پذیرش سلطه سیاسی. ( ایست مد نیوز، 2020)
4- عادی سازی (Normalization)
پس از بحران، با تغییر شدید ساختار قدرت و اقتصاد، شما به اصطلاح دوره عادی سازی را دارید که ممکن است به طور نامحدود ادامه یابد. در این مرحله براندازان به مردم قول میدهند که انواع خوبیها و بهشت را روی زمین داشته باشند بدون اینکه به دنبال تحقق آن باشند. این مراحل هرکدام به نحوی در عراق و افغانستان پیاده شد. ( ایست مد نیوز، 2020)
عوامل و کارگزاران براندازی ایدئولوژیکی
عوامل و کارگزاران براندازی ایدئولوژیکی به دو دسته قابل تقسیم هستند:
1- عوامل خارجی: دشمن خارجی که از بیرون مرزها نقشه براندازی را پیگیری و مدیریت میکند. البته افراد کشور هدف که از آن خارج شده و در کشورهای دیگر ساکن شدهاند، به طور مستقیم و غیر مستقیم میتوانند در این براندازی شرکت کنند و لذا آنها نیز بخشی از عوامل خارجی محسوب میشوند.
2- عوامل داخلی( عوامل نفوذی): اصطلاح «عامل نفوذی» اغلب برای توصیف افراد و سازمانهای درگیر در عملیات نفوذ استفاده میشود. افرادی که درگیر این نوع عملیات نفوذ هستند ممکن است در زمینههای روزنامهنگاری، هنر، دانشگاه، حکومت ، یا تعدادی دیگر از زمینههای حرفهای خدمت کنند.( شولتز و گادسون،1984) اندیشهسازان فرهنگی، ملیگراها و رهبران مذهبی نیز مورد هدف قرار میگیرند تا به عنوان عوامل نفوذ فردی عمل کنند.(گلیتسن،1984)
علاوهبر عوامل نفوذ فردی، سازمانهای پیشرو میتوانند منافع یک قدرت خارجی را در این زمینه تامین کنند. (جورج،1987) بسیاری از گروههای صلح، کنفرانسهای صلح، سازمانهای بینالمللی، فدراسیونهای جهانی، اتحادیههای تجاری، موسسات بین المللی و... میتوانند به عنوان سازمانهای نفوذی فعالیت کنند.(گزارش سیا،1980) افراد با حسن نیت به چنین سازمانهایی می پیوندند، اما در واقع در خدمت منافع نخبگان خارجی هستند. وابستگی آنها به نفوذ تبدیل میشود و در مجموع سازمان به عنوان عامل نفوذی عمل میکند. (اسمیت،1989)
عامل نفوذی از مقام رسمی یا موقعیت عمومی خود و سایر وسایل استفاده میکند تا بر افکار عمومی و تصمیمگیران، سیاست، روند رویدادهای خاص ، فعالیت سازمانهای سیاسی و سازمانهای دولتی در کشورهای هدف تأثیر بگذارد.عامل نفوذی کسی است که بدون اعلام همکاری علنی، به نفع دشمن عمل میکند و سعی میکند به طور مخفیانه نفوذ داشته باشد، اما لزوماً اطلاعاتی جمعآوری نمیکند یا مطالب طبقه بندی شده را به خطر نمیاندازد.(ریگان،2011)
ویژگی اصلی که عوامل نفوذ را از جاسوسان متمایز میکند، عدم کنترل مطلق اعمال شده توسط قدرت خارجی بر عامل نفوذ است. به گفته آنجلو کدویلا(2009) ، کار یک عامل نفوذ «میتواند بسیار ارزشمندتر، ظریفتر و خطرناکتر از یک جاسوس ساده باشد.» همانطور که در جنگ سرد از طریق « همسفران » مشاهده شد. بهترین عوامل نفوذ کسانی هستند که منافع آنها با منافع برانداز مطابقت داشته و در صورت نیاز، به هماهنگی کمی نیاز داشته باشند. یک قدرت خارجی بهندرت میتواند کنترل کامل را بر عامل نفوذ اعمال کند، زیرا این عوامل دارای ترجیحات و انگیزه های خاص خود هستند. لذا اثبات شدهترین روش برای دستیابی به نتایج مطلوب این است که یک قدرت خارجی یک عامل نفوذی را انتخاب کرده و توسعه میدهد که منافع او را با منافع خویش در مطابقت میبیند.
عوامل نفوذ، اغلب دشوارترین عوامل برای تشخیص هستند، زیرا بندرت شواهد مادی وجود دارد که آنها را به یک نیروی خارجی مرتبط میکند( شولتز و گادسون،1984) اما آنها میتوانند یکی از موثرترین ابزارها برای تأثیرگذاری بر عقاید و اقدامات خارجی باشند، زیرا اعتبار قابل توجهی در بین مخاطبان خود دارند.( جورج،1987)
شولتز و گادسون ( 1984) عوامل نفوذی را به سه دسته تقسیم میکنند:
به عنوان یک «عامل کنترل شده» که مستقیماً توسط یک نیروی خارجی جذب و کنترل می شود.
به عنوان «مخاطب مورد اعتماد» که آگاهانه برای پیشبرد منافع خارجی همکاری میکند اما مستقیماً توسط یک نیروی خارجی جذب یا کنترل نمیشود.
به عنوان یک «احمق مفید» (useful idiot) که کاملاً از نحوه پیشبرد منافع یک قدرت خارجی بیاطلاع است و از روی ناآگاهی و عدم بصیرت، کاملا در راستای نقشهها و منافع براندازان حرکت میکند.
مأیوس سازی
مأیوسسازی برای براندازان بسیارضروری است، چرا که به واسطه فرآیند مأیوسسازی هرگونه اثر و تعادل ارزشها و ایدئولوژی اساسی کشور هدف حذف میشود و قاعدتاً در فقدان هرگونه ایدئولوژی ملی منسجم و یکپارچه، کار نیروهای برانداز سادهتر میشود. اینکه ما در کنار ایدئولوژی اصلی و اولیه خود ایدئولوژیها و نظرات دیگر را مطرح و پررنگ کنیم و از ایدئولوژی اصلی و بومی خود دور شویم، جزئی از خواستههای براندازان است.(بزمنوف، 1984:23)
موفقیت فرایند براندازی در مرحله مأیوسسازی نیاز دارد که مانند یک خیابان یک طرفه باشد، یعنی کشور هدف فقط گیرنده ایدههای کشور برانداز باشد. متاسفانه نادرستی ایدههای بد، اغلب پس از مدت زمانی طولانی اثبات و آشکار میشوند که طی این زمان، بسیاری در کشور هدف آنها را جذب کرده و نگرش ها و رفتار خود را تغییر دادهاند. بنابراین ملتی که ایدئولوژی ملی و بومی خود را نادیده میگیرد به طور خودکار آماده دریافت اندیشهها و نقشههای کشور برانداز میشود. (بزمنوف، 1984:24)
کشور هدف ناچار است برای تغییر جهت آینده خویش و بازگشت به ارزشهای اساسی خویش، نسل جدیدی را با روحیه وطن پرستی و باور به عقاید ملی و دینی خود تربیت کند. هر لحظه کشور هدف این تصمیم را به طور جدی و عملیاتی بگیرد، حداقل 15 الی 20 سال طول خواهد کشید تا نسل جدیدی را با خصوصیات مورد دلخواه تربیت کند تا آنها دوباره کشور هدف را به قدرت و اقتدار دلخواه بازگردانند. اگر کشور هدف بتواند در فضایی از وحدت و همفکری غالب و تلاش گسترده مردمی قدم بردارد، میتواند این مدت زمان را کاهش دهد. سختیها و فشارهای ملی مانند جنگ و ... برای ایجاد چنین فضاهایی یک فرصت محسوب میشود. (بزمنوف، 1984:25)
سطوح مأیوسسازی
مأیوسسازی در سه سطح و به طور همزمان انجام میشود:
سطح اندیشهها(ادراک)
سطح ساختارها( مجموعه سیاسی-اجتماعی یک ملت)
سطح زیستی( که شامل تمام زمینههای وجود مادی یک ملت است. به عبارتی زندگی روزمره یک ملت.)
در ادامه به توضیح این سطوح خواهیم پرداخت.
1- سطح اندیشهها(ادراک)
سطح اندیشهها، بالاترین سطح براندازی است، چرا که به حوزههای حیاتی دین، آموزش، رسانه و فرهنگ عمومی مربوط میشود. جایگزین کردن ارزش ها و اعتقادات برانداز به جای اعتقادات کشور هدف، یکی از اصول اساسی براندازی در مرحله مأیوسسازی است که بالاترین اثر را در سطح اندیشه و ادراک دارد. همه براندازان با مطالعه مناطق و بخشهای مختلف اندیشههای ملت هدف، بخشهای قابل تخریب و جایگزین را شناسایی و سپس با ارسال عوامل نفوذی، نفوذ برای تزریق اندیشههای جدید را به آرامی اما پیوسته بر آن مناطق و بخشها وارد میکنند و لذا به ترویج ادبیات تبلیغاتی خویش و تشویق گرایشهای خود ویرانگر میپردازند. (بزمنوف،1984:26)
در حوزه دین، براندازان برای از بین بردن ستون فقرات معنویت کشور هدف، کمک میکنند تا حرکات خودویرانگر مثل؛ سیاستزدگی، تجاری شدن و سرگرمیسازی دین در کشور هدف تسهیل شود. براندازان و عوامل نفوذی آنها از تاکتیکهای دیگر چون؛ توسعه و گسترش فرقههای مذهبی مختلف از جمله؛ فرقههای شیطانی و مرگ، ایجاد «فرقههای شخصیت» در دین که به موجب آن شخص واعظ (یا مداح) مرکز و هدف عبادت الهی میشود و نه خدا. و حذف دین و هرگونه مناسک از مدارس سود میبرند.(بزمنوف،1984:28)
یکی دیگر از حوزههای مأیوسسازی یک ملت، آموزش است. عوامل نفوذی در کشور هدف با اشتیاق دستاوردهای علمی کشور برانداز را بیان میکنند، در حالی که هیچ اشارهای به جنبههای ایدئولوژیک نظام آموزشی کشور برانداز ندارند. گسترده بودن و جهانی بودن آموزش کشور برانداز دولتمردان و اساتید و محققان کشور هدف را چنان جذب میکند که گویی استفاده از دستاوردهای آنها سادهترین راهحل کوتاه برای بسیاری از مشکلات آنان است. پیاده شدن سیستم نظام آموزش کشور برانداز موجب نهادینه شدن مأیوسسازی و مانع از تولید نسل پویا با استعداد و پربار برای آینده کشور هدف میشود. از سوی دیگر نقاط ضعف کشور هدف مانند عدم استقلال خواهی یا خودباختگی باعث میشود که تاکتیکهای براندازی ایدئولوژیک کشور متخاصم بسیار تسهیل شود. کشور برانداز از طریق مبادلات دانشجویی، بورسهای تحصیلی، انتشار کتاب، سمینارها و کنفرانسهای ملی و بینالمللی، ورود جریان نفوذ به عنوان استاد و معلم و غیره به مدارس و دانشگاهها، تاسیس روزنامهها و مجلات دانشجویی، سازماندهی گروههای مطالعه و محافل برای انتشار ایدئولوژی کشور برانداز، مرحله مأیوسسازی را در حوزه آموزش پیش میبرد. قاعدتا نتیجه این امور، جهل همراه با ضدیت دانشآموزان و دانشجویان کشور هدف با ایدئولوژی آن کشور است. (بزمنوف، 1984:29)
کشور برانداز اشتیاق وافری به رسانههای کشور هدف دارد. و هر مقدار که رسانهها در آنجا آزادی داشته باشند برای آنها مفید هستند و از کمترین آزادی رسانهها بیشترین استفاده را میبرند. یکی از مخربترین روشهای براندازی در مرحله مأیوسسازی، بیاعتبار کردن افراد، سازمانها، تفکرات و غیره کشور هدف در رسانه است. از دیگر روشهای قدرتمند برای مأیوسسازی در سطح اندیشه، «مسئلهسازی دروغین» است. مسئلهسازی یعنی اینکه چیزی که مسئله کشور هدف نیست را به عنوان مسئله کشور هدف مطرح میکنند و مردم و مسئولان کشور هدف را به آن سمت میبرند تا به آن موضوع به عنوان مسئله اصلی نگاه کنند. مثال ساده و سطح ابتدایی آن این است که مسئله کشور هدف وضعیت اقتصادی است، ولی اصحاب رسانه برانداز، آزادی را به عنوان مسئله اصلی مردم مطرح میکنند و به جامعه میقبولانند که مسئله آنها آزادی است نه وضعیت اقتصادی مردم. (بزمنوف، 32-30: 1984) مسئلهسازی دروغین در حوزه دانش مدیریت و سیاستگذاری، تحت عنوان « آفت(خطای) نزدیکبینی سیاستی» مورد بحث قرار میگیرد.
برای تغییر فرهنگ عمومی، صنعت سرگرمی( یعنی سینما، تلویزیون، رادیو، تئاتر، موسیقی و...) بهترین ابزار است. فقط کافی است از «احمقهای مفید» در آن استفاده شود. احمقهای مفیدی که در بین خوانندگان، شاعران، نویسندگان، هنرمندان، موسیقیدانان، روشنفکران و غیره وجود دارند. تمام تلاش کشور برانداز در حوزه فرهنگ عمومی در کشور هدف این است که نسلی که از نظم و انضباط دور شده و به راحتی از کنترل خارج شوند و کشور هدف ناامیدانه به دنبال ایجاد نظم و انضباطی باشد که آنها را نجات دهد، به وجود آید. نسلی که با تمکین نکردن خویش باعث سردرگمی و عصبانیت والدین خویش شوند. اصحاب موسیقی برای به وجود آمدن چنین نسلی یکی از بهترین وسیلهها هستند. در مجموع وظیفه صنعت سرگرمی در حوزه فرهنگ عمومی کشور هدف، به وجود آوردن نسلی است که هیچ احساس تعلقی به فرهنگ خویش نداشته و گرفتار اعتیاد به آن صنعت باشد. (بزمنوف، 35-33: 1984)
2- سطح ساختارها( مجموعه سیاسی-اجتماعی یک ملت)
ساختارهای اجتماعی- فرهنگی، سیاسی و اقتصادی به مثابه بازوهای یک جامعه هستند. یکی از تلاشهای براندازان از کار انداختن بازوهای کشور هدف است. حوزه های ساختاری در مأیوسسازی کشور هدف عبارتند از: سیستم قضایی و اجرای قانون؛ سازمانها و موسسات عمومی که با روابط بین افراد، گروهها و طبقات جامعه سروکار دارند؛ارگانهای امنیتی و دفاعی؛ احزاب و گروههای سیاسی داخلی؛ نهادهای تدوین کننده سیاست خارجی اعم از دولتی و غیردولتی( اتاق فکرها، آکادمیها ،مراکزی که روی کشور برانداز مطالعه میکنند و ...)
در حوزه قانون و نظم، مأیوسسازان در پی رواج رویکرد تفوق قانونگرایی به اخلاقگرایی هستند. وقتی قانونگرایی حاکم باشد، «جنایتکار» به عنوان «قربانی محرومی» تلقی میشود که در جامعه بیرحم کشور هدف قرار گرفته است و بایستی به دفاع از او پرداخت. برای برانداز ، بهترین امر این است که مردم کشور هدف، سیستم قضایی و اجرای قانون خویش و افرادی که در آن در پی خواستار مجازاتهای شدید و کنترل شدید برای مبارزه با جنایت هستند، به عنوان «بیرحمان» تلقی کنند. به همین ترتیب در زندگی اجتماعی با تشویق شما برای مقدم قرار دادن حقوق فردی بر تکالیف و تعهدات( هرگونه تعهد و تکلیف خصوصی، مالی، اخلاقی، میهن دوستانه و غیره)، برانداز به نتیجه مطلوب میرسد. جامعه مملو میشود از افراد غیرمسئولی که هر یک به کار خویش مشغول است و این اولین قدم به سوی استبداد است که خوشایند برانداز است. (بزمنوف، 37-36: 1984)
برای مأیوس کردن نیروهای دفاعی و امنیتی کشور هدف، فقط کافی است یک دهه کودکان آن کشور را آموزش دهید تا آنها را جلاد، فاشیست و ... خطاب کنند. تضعیف و منحل کردن نیروهای خاص امنیتی برای مبارزه با براندازان، با زدن برچسبهای مختلف انجام میشود که معمولاً این کار از سوی اتحادیهها و سازمانهای غیر دولتی که به دنبال آزادیهای مدنی بیشتر در کشور هدف هستند، صورت میگیرد. برگزاری کمپین و تجمعات در پی تخلفات و اشتباهات در دستگاه امنیتی و دفاعی موجب بیاعتبارسازی آن میشود و پیامد آن، کارکرد ضعیف دستگاه امنیتی و دفاعی در صورت حملههای تروریستی و اغتشاشات مدنی است. جامعه هدف بایستی بداند، وقتی در خرابی یک دستگاه، مقصر اپراتور است نباید دستگاه را سرزنش کرد. در صورت خرابی دستگاه بایستی آن را درست کنیم و در جایی که نیاز به پیچ گوشتی است از چکش استفاده نکنیم. (بزمنوف، 37-36: 1984)
کشور برانداز با استفاده از دیپلماسی، نقشه براندازی خود را به خوبی پیش میبرد و به عکس، کشور هدف در داخل خود حتی با وجود متخصصان، قادر نیست قطعات را کنار هم گذاشته و به شیوهای دیپلماتیک در مقابل دیپلماسی برانداز اقدام کند. مأیوسسازی موجب ناکامی دیپلماسی میشود و جایی که نیاز است این روابط از سوی محققان کشور هدف تحلیل شود و کتاب ها نوشته شود، اقدامی صورت نگیرد. کشور برانداز با ارائه معاهدات مختلف به کشور هدف، در پی تخریب روند سیاست خارجی آن بوده و انتظارات نادرست رایدهندگان رادر داخل کشور هدف ایجاد میکند در حالیکه، نه تنها هیچ وقت چنین معاهداتی به سود و منفعت کشور هدف نیست، بلکه موجب انزوای بیشتر او را نیز در پی خواهد داشت. همیشه، افرادی در کشور هدف هستند که خواهان صلح و دوستی با کشور برانداز میباشند، اما باید بدانیم وقتی شخصی با یک «قاتل» معامله میکند، بایستی اورا «همدست جنایت» نامید، نه این که «جایزه صلح» به او داد. براندازان تلاش میکنند در لفافه ضرورت انجام دیپلماسی آرام، سرسپردگی را به دستگاه دیپلماسی کشور هدف دیکته کنند. (بزمنوف، 38: 1984)
3- سطح زیستی
هدف اصلی براندازان در سطح زیستی، ایجاد جامعهای است که همزمان دارای بدن غیر سالم و ذهن غیر سالم باشد. لذا در این سطح، براندازان، مأیوسسازی در حوزههای زندگی خانوادگی و اجتماعی، روابط بین قومی و نژادی، خدمات بهداشتی، کنترل و توزیع جمعیت و روابط کار را پیگیری میکنند.
براندازان همواره به دنبال از هم پاشیدن زندگی خانوادگی در کشور هدف هستند. کودکی که وفاداری را به علت پاشیده شدن زندگی خانوادگی یاد نگرفته است، به سختی میتواند یک شهروند وفادار به کشور خود باشد. وفاداری از مهمترین ویژگیهای لازم برای بقای یک ملت است. در زندگی اجتماعی، براندازان تلاش میکنند مردمی تربیت شوند که آمال و آرزوهای آنها دستیابی به رفاه و امنیت باشد. هدف برانداز این است که تا جای ممکن، آرام و بدون درد، مفهوم وفاداری به دولت را جایگزین وفاداری به ملت کند. درصورت دستیابی موفقیتآمیز به این امر، برانداز، نیازی به کلاهک و تانک هستهای ندارد و حتی ممکن است به هیچ تهاجم نظامی فیزیکی نیز نیاز نداشته باشد. تنها چیزی که لازم است، انتخاب و به قدرت رسیدن یک رئیس جمهور به ظاهر متفکر و مترقی از سوی مردمی است که به رفاه و امنیت اعتیاد دارند. (بزمنوف، 39: 1984)
در حوزه سلامت، یعنی پزشکی، درمان و ورزش به عنوان زمینههای سلامت مردم، روشهای متفاوتی برای پیاده کردن مرحله مأیوسسازی وجود دارد. براندازان سعی میکنند حرفهایگری در ورزشها و نشستن تماشاچی برای نگاه کردن به آن را به جای تشویق مشارکت فردی در ورزش را جایگزین کنند. در حالی که موفقیت حرفهای بهتر است از دل مشارکت جامعه در ورزش سربرآورده باشد یعنی از دل ورزش همگانی. کشور برانداز همچنین سعی میکند نظام پزشکی و درمان و ورزش خود را از طریق جریان نفوذ در چشم مردم کشور هدف به شدت موفق و پیشرفته معرفی کند و حتی تلاش میکند الگوی مصرف مواد غذایی کشور برانداز را تمجید کرده و محکوم کردن الگوی مصرف مواد غذایی کشور هدف را در برنامه داشته باشد. (بزمنوف، 40-39: 1984)
روابط نژادی و قومی یکی از آسیب پذیرترین حوزهها برای مأیوسسازی است. در کشور هدف، بایستی این تفکر وجود داشته باشد که علیرغم تبعیض نژادی و قومی، حاضر به جدایی نیستند و بایستی دنبال این باشند که تبعیضات از بین برود. قاعدتا کشور برانداز به دنبال تقویت این تفاوت و تبعیض است. (بزمنوف، 40: 1984) به عبارتی براندازان از سویی تلاش میکنند با استفاده از عوامل نفوذی این تبعیضات در کشور هدف بیشتر شود و از سوی دیگر عوامل نفوذی آنها در حوزه رسانه این تبعیضات را محکوم و آن را پررنگ میکنند.
در حوزه جمعیت، گسترش شهرنشینی هدف اصلی براندازان است، چرا که ارزشهایی چون میهن پرستی و عرق به خاک میهن و... در روستائیان بیشتر است. (بزمنوف، 41: 1984)
در حوزه روابط کار و کارگری، کشور برانداز از سویی به دنبال ایجاد نابرابری در این حوزه بوده و ازسوی دیگر مشوق اعتراضات اتحادیههای صنفی و کارگری در کشور هدف هستند. (بزمنوف، 42: 1984)
برخی از تاکتیکهای مأیوسسازی
یکی از تاکتیکهای اصلی در مأیوسسازی، توسعه، ایجاد و اجرای مداوم مجموعهای از «استانداردهای دوگانه» بین کشور هدف و کشور برانداز در افکار عمومی کشور هدف است. (بارون،1987) تاکتیکهای دیگری که میتوان به آن اشاره کرد عبارتند از؛ تبلیغات آشکار و پنهان و ایجاد شرکتها و سازمانهای خبری برای ایجاد مشروعیت و احترام نسبت به ملتی که قصد براندازی دارند، تحریک و دستکاری تظاهرات و تجمعات تودهای، انتشار شایعات و اطلاعات موثق از کشور برانداز ،انتشار روایتهای ساختگی در رسانههای محلی، ایجاد صدها روزنامه حمایتی و پرداخت یارانههای تبلیغاتی به منظور تامین مالی جریان نفوذ و همینطور استفاده از ایجاد کارشکنی، ترور شخصیت کسانی که مخالف کشور برانداز هستند و ... . (بزمنوف، 1984:23)
مقام معظم رهبری هم در بیانیه گام دوم به تاکتیکهای مأیوسسازی چنین اشاره داشتهاند:«خبرهای دروغ، تحلیلهای مغرضانه، وارونه نشان دادن واقعیّتها، پنهان کردن جلوههای امیدبخش، بزرگ کردن عیوب کوچک و کوچک نشان دادن یا انکار محسّنات بزرگ، برنامهی همیشگی هزاران رسانهی صوتی و تصویری و اینترنتی دشمنان ملّت ایران است؛ و البتّه دنبالههای آنان در داخل کشور نیز قابل مشاهدهاند که با استفاده از آزادیها در خدمت دشمن حرکت میکنند.»
جمعبندی و پیشنهاد
بنا بر آنچه آمد، دانستیم که مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم به کلید واژه بسیار مهم « مأیوسسازی» اشاره نمودهاند و نخستین و ریشهای ترین جهاد را مبارزه با این امر عنوان کردهاند. با مطالعات صورت گرفته از سوی نویسنده، آشکار شد که «مأیوسسازی» معادل کلمه انگلیسی Demoralization است. بنا به اشاره بزمنوف در کتاب «نامه عاشقانه به آمریکا»، اولین مرحله براندازی ایدئولوژیکی، مرحله مأیوسسازی است. از نظر او این نوع براندازی 4 مرحله دارد؛ مأیوسسازی، بیثباتسازی، بحران و عادیسازی. در ادامه به توصیف و تبیین مرحله مأیوسسازی پرداخته شد. این مرحله حداقل بین 15 تا 20 سال زمان میبرد، چرا که این زمان، حداقل مدت مورد نیاز برای آموزش یک نسل است. به عبارتی غایت مرحله مأیوسسازی، ایجاد یک شکاف نسلی، خصوصا در حوزه ارزشها و نگرشها در کشور هدف است. در مأیوسسازی سه بخش کلان اندیشه، ساختار و زندگی روزمره مردم کشور هدف تهاجم قرار میگیرد. در بخش اندیشه؛ حوزههای دین، آموزش، رسانه و فرهنگ عمومی، و در بخش ساختار؛ حوزههای سیستم قضایی و اجرای قانون، سازمانها و موسسات عمومی، ارگانهای امنیتی و دفاعی، احزاب و گروههای سیاسی داخلی، نهادهای تدوین کننده سیاست خارجی اعم از دولتی و غیردولتی، و در بخش زیستی یا زندگی روزمره؛ زندگی خانوادگی و اجتماعی، روابط بین قومی و نژادی، خدمات بهداشتی، کنترل و توزیع جمعیت و روابط کار مورد هجوم قرار میگیرند.
در مقابل این هجوم گسترده و موذیانه چه باید کرد؟ مقام معظم رهبری در بیانیه گام دوم، راهبرد کلان را عنوان کردهاند:«شما جوانان باید پیشگام در شکستن این محاصره تبلیغاتی باشید. در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید. ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید.» اما بایستی برای عملیاتی شدن این راهبرد کلان از سوی خود جوانان و مسئولین کشور نقشهراه تدوین شود.
آنچه در اینجا به جوانان قابل پیشنهاد است، استفاده از«حرکتهای خودجوش مردمی» است. این نوع از حرکتها نیاز به اراده هیچ ارگان و مسئولی ندارد. فشار افکار عمومی یکی از بهترین ابزارها برای پیشبرد اهداف است. حرکتهای خودجوش مردمی در جهت توصیف و تبیین جریان خزنده و خطرناک براندازی و نفوذ موجب آگاهی افکار عمومی و این آگاهی موجب تنویر افکار عمومی و این تنویر موجب فشار افکار عمومی جامعه بر جریان نفوذ شده و این فشار فضا را بر آنها تنگ کرده و حاشیه امنیت آنها را از بین برده و قدرت عملکرد آنها را بسیار محدود میسازد.
اما آنچه به مسئولان قابل پیشنهاد است، استفاده از تجربیات کشورهای دیگر در این حوزه است، خصوصا تجربیات خود کشورهایی که در طول تاریخ به براندازی مشهور بودهاند، چرا که این کشورها خود بر خطرناک بودن این نوع جریان بسیار واقفتر از کشورهایی هستند که نقشه براندازی ترسیم نکردهاند. از جمله این کشورها، آمریکا است. بنا به گزارش سایت دادگستری کشور آمریکا، این کشور با قید اینکه دولتهای خارجی در تلاش برای تأثیرگذاری بر سیاست و عموم مردم آمریکا بوده و حفاظت از نفوذ پنهان خارجی ضروری است، در سال 1938 «قانون ثبت عوامل خارجی» موسوم به FARA را تدوین و اعمال کردند. آنها معتقدند: «دولتهای خارجی به طور معمول در تلاش برای تأثیرگذاری بر سیاستهای داخلی و خارجی ما، قوانین، فرایندهای دموکراتیک و افکار عمومی هستند. این دولتها گاهی اوقات با استفاده از لابیها، متخصصان روابط عمومی، تجار برجسته یا مقامات سابق دولت ایالات متحده به نمایندگی از آنها، این نفوذ را اعمال میکنند. چنین تلاشهایی قانونی است، اگر شفاف باشد. قانون FARA به مردم آمریکا و مقامات منتخب آنها کمک میکند تا بفهمند چه کسی واقعاً پشت چنین فعالیتهای نفوذی ایستاده است.» این قانون از افراد یا سازمانهایی که به نمایندگی از دولتها یا افراد و یا سازمانهای خارجی فعالیت میکنند، میخواهد که روابط خود با آنها و اطلاعات مربوط به فعالیتهای خویش را به ادارهای که تحت عنوان همین قانون در دادگستری آمریکا قرار دارد، اعلام کنند. کسانی که این روابط و همه امورات مربوط به آن ازجمله مسائل مالی را در آنجا ثبت و اعلام نکنند، تحت پیگرد قانونی قرار میگیرند.
منابع:
- بیانیه گام دوم
- Alinsky, Saul D. (1972) Rules for Radicals. Random House.
- Barron, John(1987). KGB today : the hidden hand. New York, N.Y. : Berkley.
- Bezmenov, Yuri(1984). Love Letter to America. Los Angeles: Almanac Panorama .
- Clark, Will (2015). Obama, Hillary, Saul Alinsky and Their Useful Idiots. Createspace Independent Pub.
- Codevilla, Angelo M. (2008)”Political Warfare: A Set of Means for Achieving Political Ends”, in Waller, ed., Strategic Influence: Public Diplomacy, Counterpropaganda and Political Warfare. IWP Press.
- East Med News (2020). Hayward: Democrats Embrace the ‘Four Stages of Ideological Subversion’. https://eastmednews.org/hayward-democrats-embrace-the-four-stages-of-ideological-subversion/
- George, Robert K. (1987). An Historical Investigation of Soviet Strategic Deception. Maxwell AFB: Air Command and Staff College.
- Golitsyn, Anatoliy(1984). New Lies for Old: The Communist Strategy of Deception and Disinformation. New York: Dodd, Mead.
- Reagan, Mark L.(2011).DOD Dictionary of Military and Associated Terms. DTIC Online http://www.dtic.mil/doctrine/dod_dictionary/
- Riley, Theresa (2012). Who is Saul Alinsky?. https://billmoyers.com/content/who-is-saul-alinsky/
- Shultz,Richard H. and Roy Godson(1984) Dezinformatsia: Active Measures in Soviet Strategy. New York: Pergamon-Brassey's.
- Smith, Paul A. (1989). On Political War. Washington, DC: National Defense University Press.
- U.S. Central Intelligence Agency(1980). CIA Study: Soviet Covert Action and Propaganda. Central Intelligence Agency, Washington.