سیاست تکثر فرهنگی باید به رسمیت شناخته شود
اولین نشست تخصصیِ «بررسی ابعاد اجتماعات دینی ـ فرهنگی در دوران پساکرونا؛ بررسی موردی: جشن غدیر در تهران» دوشنبه سوم مرداد ۱۴۰۱ با حضور عماد افروغ (جامعهشناس و استاد دانشگاه)؛ علی انتظاری (عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی)، محمدتقی کرمی (عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی)؛ جبار رحمانی (عضو هیات علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری) و محسن صبوریان (عضو هیات علمی دانشگاه تهران) از سوی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، به صورت نیمه حضوری برگزار شد.
در ابتدای این برنامه عماد افروغ درباره ساماندهی شادیهای ملی و مذهبی به ایراد سخن پرداخت و گفت: اول از همه در ساماندهی این شادیها چه ملی و چه مذهبی هیچ تردیدی نیست و یک ضرورت انکارناپذیر و البته مغفول است. باید این سوال را از خودمان بپرسیم: با توجه به اینکه بعضی جشنهای نهادینهشده در فرهنگ ما وجود دارد و با توجه به عوارضی که بعضاً به دلیل عدم ساماندهی در آنها شاهد بودیم، چرا به فکر ساماندهی آنها نیفتادهایم؟ مثلاً یکی از آنها چهارشنبهسوری است چرا آن را بهصورت ملی برگزار نمیکنند تا یک نشاط ملی ایجاد و از ضرر و زیانهای آنها جلوگیری و انرژی مردم و عمدتاً جوانان تخلیه شود؟
او با اشاره به یک بحث فلسفی درباره دلایل عدم این ساماندهی افزود: ما یک مقوله فلسفی ریشهای به نام وحدت و کثرت داریم؛ وحدت درعین کثرت یا کثرت در عین وحدت یا تمایز در حین اتصال و اتصال در حین تمایز. ما یا به سمت وحدت میرویم یا به سمت تمایز که این هم با شناخت صحیح از هویت جامعه ایران مغایرت دارد.
خانم آن سو ایدلر در مقالهای به نام فرهنگ و کنش اجتماعی در کتاب the new american culture of sociality بحثی دارد که بهنظر من فرهنگشناسان و فرهنگ پژوهان ما باید بر آن مروری کنند و نظرشان را بدهند.
حرف اصلی این است که فرهنگ در زمان استقرار معنای متکثرتری دارد و در زمان عدم استقرار به سمت وحدت سوق پیدا میکند مثل زمان انقلاب یا جنبشهای اجتماعی که تکثر تحتالشعاع وحدت قرار میگیرد و فرهنگ تبدیل به ایدئولوژی میشود. من با نگاههای صرفاً منفی به ایدئولوژی سازگاری ندارم چون معتقدم که اگر صرفاً معنای منفی و انتقادی ایدئولوژی را به سایر تعابیر تسری دهیم، خودش یک برخورد ایدئولوژیک از جنس همان برخورد انتقادی خواهد بود.
حرف من این است که چرا ما یا به سمت کثرت میرویم یا به سمت وحدت و احتمالاً در این خصوص بیشتر به سمت وحدت رفتهایم که نمیتوانیم خیلی از جشنهای ملی تاریخی خودمان را سامان دهیم. بحث من علاوهبر بحث خانم سو ایدلر این است که وقتی تکثر به وحدت میل پیدا میکند، حسب اتفاقاتی که میتواند ناشی از نوعی رقابت ایدئولوژیک با سایر مکاتب باشد، با سبک زندگی و الگوی مصرف یک قشر خاص گره میخورد که آن قشر خاص هم در تکثر دیده میشود اما بعد از اینکه تکثر ذیل آن وحدت قرار میگیرد، آن قشر حاکم میشود و مقداری تلاش میکند سبک زندگی خودش را غالب کند و این باعث میشود موارد دیگر تکثر دیده نشوند و من احساس میکنم بلایی که سر جشنهای ملی ما آمده و آن سامان لازم را ندارد، همین مسأله است.
مردم اگر بخواهند حرکت خودشان را بروز دهند، با یک مواجهه وحدتگرا روبرو میشوند و خود قشری هم که درست یا نادرست غلبه پیدا کرده، مانع بروز تجلیات فرهنگی و تاریخی میشود. بنابراین ما باید بار دیگر به سمت تکثر برویم و لازمه آن این است که، یک سبک زندگی غالب نباشد و تمام سبکها قدرت مانور داشته باشند. اما نه وحدت فراموش شود و نه کثرت.
از طرف دیگر به حسب همان تحلیل فدا کردن تکثر پای وحدت، شکافی بین فرهنگ رسمی و غیررسمی خود میبینیم یعنی فرهنگ رسمی و فرهنگ غیررسمی هرکدام راه خود را میروند. فرهنگ رسمی ارتباط دیالکتیکی با عرصه تأثیر و تأثرات که مربوط به حیات زیستجهان مردم میشود، ندارد. بههمین خاطر نباید توقع داشته باشد مردم به این زبان گوش دهند، چون این زبان، زبان شنوایی نیست. من معتقدم به دلیل فقدان این دیالکتیک و زبان دوسویه و متقابل، شاهد شکاف بین فرهنگ رسمی و غیررسمی در هر سطح و لایهای هستیم و خود این مسأله، از دیگر عوامل مؤثر بر عدم ساماندهی شادیهای ملی و مذهبی است.
در بخش دوم این برنامه علی انتظاری مراسم جشن غدیر را شبیه الگوی اربعین دانست و با اشاره به شکلگیری یک قطب جدید در جهان اسلام، اظهار داشت: من فکر میکنم باید روی بحث اربعین تأکید بیشتری داشته باشیم چون اتفاقی که در مراسم جشن غدیر افتاده، به الگوی اربعینی خیلی شباهت دارد. این الگوی اربعینی بسیار مهم و تاثیر گذار است و باید به آن توجه ویژه داشته باشیم. چون به نظر میرسد یک مطالبه برای الگوی جدیدی از مناسبات در جهان درحال شکلگیری است و این فقط معطوف به جشن غدیر نیست.
در واقع یک قطب جدید درحال شکلگیری است که میتوان نام آن را قطب جهان اسلام گذاشت که در مقابل قطب نئولیبرال غربی قرار دارد. البته این نوع جشنها و سرورها همیشه بودهاند و این استقبال از جشنهای اینچنینی مثل چیزی که در اربعین اتفاق میافتد، خودجوش و مردمی است و ربطی به این دولت و آن دولت ندارد. بعضی اوقات حتی دولتها بیشتر مزاحمت و اختلال ایجاد کردهاند که اینهم نکته مهمی است و باید در سیاستگذاری به آن توجه کرد. اما در یک نگاه کلان و کلی میتوان از آن بهعنوان نشانههایی از قطب جدید درحال تکوین یا زایش نام برد که در مقابل قطب سرمایهداری نئولیبرال غربی قرار دارد. من معتقدم پیادهروی اربعین، جنین درحال تولد همین قطب است. برخلاف چیزی که قبلاً گفته میشد، جهان در حال جهانی شدن نیست بلکه درحال قطبی شدن است و طلیعههای این قطب هم درحال ظهور هستند.
تبیین میانیتر با توجه به این که عنوان نشست هم دوران پساکرونا است، بحث برگشت به واقعیت اجتماعی است. کرونا شرایطی را بهوجود آورد که افراد بیشتر به غار تنهایی خودشان رفتند، حریم خصوصی مهم شد، فاصله اجتماعی مخصوصاً توسط جامعه پزشکی مورد تأکید قرار گرفت و این عملاً باعث شد بسیاری از واقعیات اجتماعی دچار تضعیف شوند.
از طرف دیگر باعث شد واقعیت روانی و فردی افراد مهمتر شود. من فکر میکنم این بُعد میتوانست به جامعه خیلی صدمه بزند اما عملاً امروز شرایطی به وجود آمد که گویی افراد دنبال بهانهای بودند که این واقعیت اجتماعی را انکار کنند و نادیده بگیرد. این موضوع در جامعه به عنوان یک مسئله مورد توجه قرار گرفته و من فکر میکنم چنین رخدادی نشان داد بصیرت جامعه نسبت به موضوع حساسیت لازم را دارد که ناگهان خودش را نشان داد و عملا با اعلام یک مراسم تحت عنوان جشن غدیر این مطالبه به منصه ظهور رسید و استقبال خیلی بالایی از آن شد.
البته باید به بحث آقای دکتر افروغ در مورد وحدت گروههای اجتماعی هم در همین چارچوب نگاه کنیم که گروههای اجتماعی به شدت از قطبی شدن و از هم گسیختگی جامعه و تشتت نگران هستند و تمایل خیلی بالایی به وحدت و فرار از قطبی شدن جامعه دارند. متاسفانه بحثهایی که در مورد حجاب و ... پیش آمده، به آسیاب قطبیشدن میافزاید. باید به این نکته توجه کنیم که گروههای اجتماعی به وحدت و از بین بردن تعارضات تمایل دارند و از نگاههای قطبی به موضوعات دینی و مسائل مختلف اجتماعی خسته شدهاند.
نکته دیگر نیاز به شادی و شعف در جامعه ایرانی است که به شدت به آن نیاز دارد. سوگ و عزاداری در جامعه ایرانی خیلی رواج پیدا کرده است. حتی الگوهای جشن و شادی ما هم در مجامع مذهبی، بیشتر الگوهایی عزاداری است و کسی اگر صدای جشن را گوش دهد، فکر میکند عزاداری میکنند چون با ریتم سینهزنی کف میزنند. درواقع الگوی عزاداری و سوگ حاکمیت دارد و جامعه مقاومت نشان میدهد و من فکر میکنم جشن غدیر یکی از جلوههای این مقاومت بود.
جبار رحمانی سومین سخنران این نشست با بیان اینکه شاهد یک ساماندهی مضاعف و مفصل در آیینهای شیعی هستیم، درباره چرایی آن تصریح کرد: در این خصوص باید ساختار را کمی کلانتر دید. چون تجربه ایران در این زمینه خیلی منحصربه فرد نیست. ما در سایر کشورها هم در بعضی تجارب پسااستعماری این مسئله را داریم که آیینها به طور خیلی مشخص به عنصر کلیدی در سیاستورزی و سیاستگذاریها مبدل میشوند. ما چه در دوره پهلوی و چه بعد از انقلاب، وضعیتی داریم که کشور در حال تلاش برای دولت ملتسازی در یک اتوپیا است؛ اینکه یک ملت مستقل باشیم، رشد اقتصادی خوبی داشته باشیم، آرمانها و روشهای اجتماعیمان تحقق پیدا کند، نوزایی فرهنگی رخ دهد و به عظمت ملی مذهبی و پایان دادن به وضعیت قبلی برسیم. این تجربه بین ما و خیلی از کشورهای پسا استعماری دیگر مشترک است. اما نکته اینجاست که در تجربه فضای انقلابی، سویههای تلخی به وجود میآید؛ سیاستهای حزبی موجب ناخرسندی میشود، دیوانسالاری روبه فساد میرود و درنهایت نوعی تلخی و ودلسردی ایدئولوژیک برای برخی شکل میگیرد و همین باعث میشود دچار یک وضعیت دوگانه شویم. از یکسو میل به یک شکوفایی وجود دارد که خودش را در انقلاب نشان میدهد و از سوی دیگر میل تلخی از وضعیت موجود.
در کنار این، در چنین کشورهایی از جمله کشور ما دو نیروی فرهنگی و میل به دو جریان سیاست فرهنگی وجود دارد؛ از یکسو میخواهد به اصالتهایی برسد یعنی محافظهکاریهای فرهنگی دارد و سعی میکند سنتها و ارزشهای اصیلی را برجسته کند و از سوی دیگر میخواهد پیشرفت کند، معاصر باشد و دنیایش را آنطورکه میخواهد بسازد. این دو نیروی کلیدی، تجربه زندگی ما است. یعنی از یکسو سعی میکند با استناد به روح زمانه به سمت تجددخواهی و پیشرفتگرایی رود و از سوی دیگر با استناد به همان ذاتگرایی یا فرهنگ اصیل، نوعی واکنش یا نقد اخلاقی به تجدد و مدرنیته داشته باشد و دائماً برای تداوم اهداف خودش به محافظهکاری رجوع کند. اما نکتهای که وجود دارد این است که اینها فقط دو جریان ایدههای فرهنگی نیستند بلکه بیشتر نیروهاییاند که خودشان را در نهادهای اجتماعی قرار دادند و نهادها با آنها حرکت میکنند.
نکته دیگر که شاید در سطح خیلی خرد و کمتر دیده میشود این است که کشورهایی مثل ما اصولاً یکسری احساسات بنیادین داریم که ما ایرانیهای شیعه سعی کردیم این احساسات بنیادین را برای ساماندهی سازمانها و نهادهای اجتماعی استفاده کنیم و به همین خاطر دولتهایی مثل ما به شدت سعی کردند این اجتماعات بنیادین را حفظ کنند و ساماندهی اجتماعی را در یک سازوکار خیلی خاص برحسب احساسات بنیادین و تعلقات بنیادین به جای تعلقات نهادهای مدنی رشد دهند. کارکرد اصلی سیستم آیینی برای بازتولید این حلقه وفاداران و احساسات بنیادین است. از طرف دیگر در دل اینها، میل به ذاتگرایی فرهنگی و بازگشت به چیزی که اصیل پنداشته میشود، رخ میدهد.
اما نکته اصلی که برای یک سازوکار فرهنگی سیاست در ایران قابلفهم است، الگوها یا سرمشقها هستند که معمولاً ذیل آرمانهای انقلابی و حکومت امام علی (ع) یا عدل علوی تعریف میشود و بعدها در دوره اصلاحات ذیل مدینةالنبی و اشکال مختلف مطرح میشود. بنابراین یک کهنالگو در ایدئولوژیمان داریم که سعی میکنیم آن را تکرار کنیم یا به آن نقب بزنیم، وارد آن شویم، آن را محک بزنیم و به آن متصل شویم. همه اینها منجر میشود که نیاز داشتهباشیم دائماً گروهی از افراد و نخبگان حاکم و نهادهای مرتبط با آنها را در راستای بازتولید یا توسعه، ترویج و استقرار نهادهایی که مبتنی بر احساسات بنیادین برای اقناع مخاطبان و هواداران باشد، تجربه کنیم. اینجاست که به نظر من این میزان از تأکید فزاینده بر آیینهای شیعی در تولید، تکثیر و تنوع بخشی به آنها دیده میشود.
بهطورکلی، اصولاً اجرای آیینهای مذهبی شیعی در روایت ایدئولوژیک رسمی، میتواند منبع اصلی حیات فرهنگی هواداران این سیاست باشد و به همین خاطر دائماً به آنها توجه میکنند. این آیینها از جایی به بعد آنقدر قدرت پیدا میکنند که دیگر ابزاری در خدمت حاکمیت نیستند بلکه حاکمیت درخدمت آیینها قرار میگیرد.
چیزی که اینجا رخ میدهد، در مفهوم انسانشناختی ما به آن دولتهای نمایشی میگوییم. یعنی دولتهایی که کار اصلیشان، اجرای آیینها میشود تا بتوانند حس بودن خودشان را ارضا کنند. این تجربه در شرق آسیا، ایران، بخشهایی از خاورمیانه و نیز، در بخشهایی از آفریقا وجود دارد. کارکرد این آیینها صرفاً امر اجتماعی نیست بلکه عمیقاً کارکرد سیاسی دارند. یعنی گروههای حاکم با این آیینها وجود خود و هوادارانشان را تثبیت میکنند و نشان میدهند. بههمین خاطر برای اینکه مسئله توسعه روزافزون آیینها در ایران را توضیح دهم بهجای دولت نمایشی، از سیاست تعزیهگردان استفاده میکنم. بهنظر من سیاست ما هم دارد نقش تعزیهگردان را پیدا میکند. مهم نیست که کارگزاران تعزیه چقدر به آن اعتقاد دارند، نوعی کارآمدی نمادین در سرمشق مقدس است که میتوانند ما را به سرمشق مقدس پیوند دهند. درواقع این، وجه مهمی از کارآمدی سیستم حکمرانی در ساحتهای نمادین برای معتقدان خودش است. بنابراین این تعزیهگردانی و سیاست نمایشی به این معناست که به جای اینکه به سمت فنون مدیریتی و کارآمدی در ساحت مدیریت جامعه برود، به سمت وجوه اجرایی و تجربههای نمایشی از یک امر نمادین و شعف عام میرود که به نوعی اقناع در افراد را ایجاد میکند و با نوعی مشروعیتسازی و موجهسازی همراه است.
بهنظر من در سیاستگذاری آئینی در حوزه آیینهای مذهبی، با سیاستگذاری بهشدت انبوه، متراکم، سیستماتیک و هوشمندانه مواجه هستیم. بههمین دلیل میتوانیم آیینهای جدید خلاقی را داشته باشیم.
در ادامه محمدتقی کرمی با بیان اینکه جشن غدیر یک واقعیت متکثر است، درباره اهمیت توجه به آن تأکید کرد: پیشفرض من این است اتفاقی که در روز عید غدیر افتاد، یک واقعیت متکثر است و ما باید تکثر نیروها و منابع قدرت را در شکلگیری این رخداد از نظر دور نکنیم. مجموعهای از ارادهها، تعارضها، تناقضات و مجموعهای از همافقیها این اتفاق را رقم زدند. این اتفاق برای ما که یک سوگیری مذهبی داریم، شاید در بدو امر یک اتفاق مبارک و نشاندهنده قدرت گفتمان شیعه یا گفتمان جمهوری اسلامی باشد اما من میخواهم از منظر فهم سیاست فرهنگی جمهوری اسلامی درباره تکثر فرهنگی نکاتی را عرض کنم.
سوال این است که چرا این اتفاقات در دهه پنجم جمهوری اسلامی اتفاق میافتد؟ یعنی بعضی از اتفاقاتی که ما در زمان حضرت امام نداشتیم، در سالهای اخیر تجربه میکنیم. مثلاً اگر روز عاشورای سال ۱۳۶۴ پای رادیو مینشستید، تجربه متفاوتی داشتید از آنچه که در سال ۱۴۰۱ تجربه میکنید. معمولاً از ساعت ۹ صبح تا ساعت ۱۲ یک آقایی یک مقتل ضبطشدهای را میخواند و نینوای علیزاده پخش میشد اما الان میبینید که از قبل از محرم تا پانزده محرم صداوسیما میخواهد بهنحو حداکثری و نمایشی نشان دهد که عزادار است و این عزاداری را به جامعه پمپاژ کند.
این از نظر سیاست فرهنگی یعنی یک منبع گفتمانی و اقتدار خود را در موضع ضعف میبیند. یعنی وقتی میترسیم، شروع به تکثیر خود میکنیم. البته این هراس مثل یک منشور است و از ابعاد متفاوت باید فهم شود. در بدنه دموکراسی، بحث چالش کارآمدی و کارکرد نهادهای فرهنگی مطرح است. یعنی مثلاً سازمان تبلیغات و وزارت فرهنگ و ارشاد درگیر مدیریت و ساختارهای بروکراتیک خود هستند و ناتوان شدهاند. به همین دلیل موجسواری میکنند. دقیقاً کاری که سازمان تبلیغات انجام میدهد این است که در روندهای اخیر فرهنگی، مصادره و موجسواری میکند. اینها نشانگرهای یک هراس هستند؛ هراس فقدان، تضعیف گفتمان مرکزی و درنهایت جا انداختن مشروعیت یک نهاد فرهنگی یا بوروکراتیک.
به طورکلی جمهوری اسلامی سیاست تکثر فرهنگی را به رسمیت نمیشناسد و ایدهای برای کثرت فرهنگی ندارد. در ناحیه گفتمانهای همسو دنبال وحدت و در ناحیه گفتمانهای مخالف، دنبال طرد است. نتیجه این سیاست، فضایی به نام تخاصم گفتمانی است که این تخاصم گفتمانی، کلیدواژه من در فهم مسائل فرهنگی ایران است. وقتی سیاست فرهنگی را در پانزده سال اخیر نگاه میکنیم، میبینیم بحث تخاصم گفتمانی بالا رفته است که این موضوع اتفاقاً باعث میشود هراس گفتمان مرکزی تشدید شود. وقتی مناسکی را در جمهوری اسلامی میسازیم، بلافاصله در فضای تخاصم گفتمانی این بحث مطرح میشود که از این مناسک چه کسی سود میبرد؟ اینکه چه کسی سود میبرد، یعنی اینکه منسک بیشاز آنکه ماهیت مذهبی و فرهنگی داشته باشد، کارکرد سیاسی دارد و نیروهای سیاسی درگیر، این عرصه را بهعنوان یک عرصه مقابله و مبارزه میدانند. من معتقدم باید از این نوع فضاها بگذریم تا مناسکی مثل جشن غدیر در تکثر خود باقی بمانند. جمهوری اسلامی هرچه تلاش کند موضوع غدیر، عاشورا، فاطمیه و... را از موضوع سیاست و حرکتهای نمایشی بیرون آورد و از تکثر ها حمایت کند، در درازمدت از برکات این عرصهها منتفع خواهد شد.
در ادامه محسن صبوریان به گفتههای دورکیم درباره رابطه منسک و ایده دین اشاره و خاطرنشان کرد: اگر بخواهیم جمعی حاصل کنیم و دورکیم را از تناقضگوییها در این خصوص برهانیم، باید به همان تمثیل سوزنبان قطار وبر تأسی کنیم و بگوییم بهنظر دورکیم هم، این دو خیلی با همپیوند داشته است. یعنی ایده منسک، دین را ترویج میدهد و مناسک دین، ایده را بارور میکند و گسترش میدهد. نکتهای که دورکیم درمورد اهمیت مناسک در بخش نتیجهگیری کتاب صور بنیانی حیات دینی دارد، بهنظر من ایده مهمی است. من این ایده را در چندجا ازجمله درباره مراسم تشییعجنازه سردار سلیمانی گفتم که احیای جامعه به واسطه جمع شدنها و ابراز همبستگی کردن جمعی است که دورکیم به آن مناسک همبستگیساز میگوید.
جامعه برای اینکه جامعه بماند، نیازمند ابراز احساسات جمعی است. برای اینکه ایده به قول خواجهنصیر و فارابی، انس اجتماعی و حب شکل بگیرد. یکی از ایدههای کسانی که از اصالت جامعه صحبت میکنند، ایده حب یا انس است و میگویند افراد در جامعه به نوعی ذوب میشوند. چیزی که در جمع شدنها و مناسک گسترده اهمیت دارد این است که جامعه احساس کند ما وحدتی با هم داریم و داریم از یک ایده دفاع میکنیم. خود ایده مراسم غدیر، ایده درستی است و قطعاً در هر جامعهای و به طریق اولی در جمهوری اسلامی، نیازمند مناسک همبستگیساز هستیم. اما بهنظر من مناسک خاصی که روز غدیر در تهران برگزار شد، از جهات متعددی به ایده همبستگیساز کمکی نکرد و فقط یک کارکرد سیاسی پیدا کرد.
ایدهای که در حال حاضر بهنظر میرسد توسط حکمرانان و تصمیمگیران در جمهوری اسلامی دنبال میشود این است که بتوانیم در عرصههای مختلف به مخالفان قدرتنمایی کنیم. مخالفان میتواند جریان خارجنشین و ضد انقلاب باشد و در ساحتهای دیگر میتواند جریانهای سیاسی مخالف جریان اصلی جمهوری اسلامی باشد. در هر دو حالت چنین تلاشی وجود دارد این تلاش را میتوانیم در بعضی مراسم اخیر ببینیم. در اربعین این مسأله خیلی نمیتوانست اتفاق بیفتد چون متولی اربعین جمهوری اسلامی نبوده و حداکثر شهرداری و استانداری و جاهای مختلف کمک میکردند. بعضی مراسمها هم مثل سلام فرمانده این قابلیت را داشتند و تجربه خوبی بود و تلاش کرد آن را به جشن غدیر تسری بدهد اما اشتباهی که مرتکب شد این بود که به سمت کارناوالسازی مراسمی رفت که ما باید از آن استفاده معنوی میکردیم. یعنی دقیقاً به همان معنا که آرمان امام و رهبران انقلاب این بوده که ما باید وحدت کلمه داشته باشیم، این هم بوده که ما جامعهای اسلامی داشتهباشیم. یعنی اسلام برای ما اصالت داشته، در هویت ایرانی و برنامه کلان جمهوری اسلامی مهم بوده است. بههمین دلیل هم هست که اربعین، اعتکاف و... برای ما مهم است چون روح معنویت باید به جامعه دمیده شود تا افراد بتوانند بازتولید معنوی خودشان را احساس کنند اما در کارناوالی شدن مراسمها چیزی که اول از همه ذبح میشود، همین معنویت است. یعنی افرادی که آنجا حضور داشتند میدانند که خیلی حس معنوی بهدست نمیآمد.
من از اساس مخالف کارناوالی شدن هستم و به نظرم ایده جایگزین، همان ایده محله محوری بود. اینکه در پارکها، مساجد، خیابانهای خلوت، مناسک عمومی را به شکل توزیعشده اجرا کنیم. ایده تمرکز، ایده چپی هم هست و چون میخواهد ابراز قدرت کند، هدف آن این است که مثلاً بگوید دو میلیون نفر یکجا جمع شدهاند؛ جاییکه ظرفیت چهارصد هزار نفری دارد! اگر این مراسم میتوانست به شکل غیرمتمرکز محلی و سنتی اما با حمایت بیشتر و توزیع سلبریتیهایی که آمده بودند اتفاق میافتاد، بهنظر من هدف معنویت بیشتر محقق میشد و افراد تجربه بهتری از حضور در این مراسم داشتند که با این مدل قدرتنمایی یکجا، محقق نشد.
گزارش از: فریبا رضایی
اخبار مرتبط:
- جشن غدیر نشان داد جامعه نیازمند یک گفتار ایجابی است
- برای رفتن به سمت تمدن، به ابزار مناسکسازی نیاز داریم
- مردمیبودن اجرای مناسک، عاملی مهم در حضور امر قدسی در فضاهای شهری