نقد و بررسی کتاب «انقلاب اجتماعی؛ سیاست و دولت رفاه در ایران»

نقد و بررسی کتاب «انقلاب اجتماعی؛ سیاست و دولت رفاه در ایران»

نشست نقد و بررسی کتاب «انقلاب اجتماعی؛ سیاست و دولت رفاه در ایران» اثر کِوان هریس (استاد دانشگاه کالیفرنیا) شنبه ۷ دی ۱۳۹۸ با حضور دکتر علی اصغر سعیدی (جامعه‌شناس اقتصادی) و دکتر محمد مالجو (اقتصاددان) و حمیدرضا پرنیان (دبیر نشست) به همراه جمع زیادی از علاقه‌مندان در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار شد.

در ابتدای این نشست حمیدرضا پرنیان، دبیر نشست پیام کوان‌هریس را قرائت کرد که متن آن به شرح زیر است:

با سپاس فراوان از دکتر روزخوش که این پنل را در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات برگزار کردند. این پژوهشگاه سالها است که با فعالیت های پژوهشی خود در تولید دانش درباره جامعه ایران فعاالنهمشارکت داشته است. همچنین مایلم از حضور دکتر سعیدی و دکتر مالجو در این پنل تشکرکنم. من در سالهای گذشته از هر دوی ایشان که کتابهای ارزشمند و مباحثشان برایبسیاری در خارج از ایران شناخته شده است بسیار آموخته امدرادامه سه نکته درباره این کتاب که به نظرم برای مخاطب ایرانی مهمتر است مطرح خواهمکرد. این سه نکته مالحظاتی درباره استفاده از مفاهیم، ملاحظاتی درباره روش، و ملاحظاتیدرباره استدلال کتاب است.

۱استفاده از مفاهیم: جامعه‌شناسان ایرانی از مفاهیمی همانند سرمایه اجتماعی، جامعه مدنی،طبقه متوسط، فرهنگ سیاسی، مدرنیته و سنت، نولیبرالیسم، پوپولیسم، عدالت اجتماعی،امپریالیسم و … استفاده می‌کنند. این مفاهیم به میزانی که به ما در فهم برخی وجوه فرآیندهایپیچیده اجتماعی کمک می‌کنند، مفید هستند. با این همه مفاهیم به همان میزانی که می‌توانندبه فهم فرآیندهای اجتماعی کمک کنند، ممکن است این فرآیندها را پنهان یا مخدوشکنند. به شخصه پس از خواندن مطالب بسیاری از محققان و روشنفکران ایرانی به ایننتیجه رسیدم که استفاده به ‌شدت انتزاعی از مفاهیم در بحث از ایران مفید نیست. بهعنوان مثال طرح پرسش‌هایی از این قبیل که ایران سرمایه‌داری است؟ آیا ایراننئولیبرال است؟ آیا ایران جامعه مدنی دارد؟ آیا ایران جامعه‌ای فاقد طبقه متوسطاست؟ آیا ایران پوپولیستی است؟ آیا ایران مدرن است؟ و بسیاری از پرسش‌های دیگر کهدرباره آنها قلمفرسایی بسیار شده است. به گمان من شی‌ءوارگی این مفاهیم در مطالعهو تحلیل فرآیندهای سیاسی و اجتماعی ایران بیش از آنکه توضیح ‌دهنده باشند، می‌توانندواقعیت را پنهان کنند. در حوزه مطالعاتی من یعنی جامعه‌شناسی تاریخی، مفاهیمهنگامی مفید هستند که به ما در فهم اینکه فرآیندهای تاریخی چگونه رخ داده‌اند، کمککنند. اما اگر مفاهیم این فرآیندهای تاریخی را که به مشاهدات امروز ما منتهی شده‌اند،نادیده بگیرند یا پنهان کنند، این مفاهیم دیگر مفید نیستند. این نکته از آن جهت بهکتاب من مرتبط است که مخاطب ایرانی ممکن است با اطلاق اصطلاح دولت رفاه به ایرانمخالف باشد. به نظر من مفیدتر آن است که فرآیندهای تاریخی که کنش‌های دولت درزمینه رفاه اجتماعی در ایران را ایجاد کرده‌اند با کشورهایی که شباهت‌هایی بهایران دارند، مقایسه کنیم. به این‌ ترتیب اگر خواننده‌ای به این دلیل که ایرانشبیه دانمارک نیست با استفاده از تعبیر دولت رفاه در این کتاب مخالف است او رادعوت می‌کند تا عبارت مطلوب خودش را به جای دولت رفاه بنشاند. حتی اگر اصطلاحات راتغییر دهد، استدلال کتاب ابدا تغییر نخواهد کرد. اگر مایلید می‌توانیم از اصطلاحاتدیگری استفاده کنیم. دولت اجتماعی، نظام سیاست اجتماعی یا حتی یک اصطلاح بومیایرانی اختراع کنیم، مثلا دولت فسنجان.

۲روش‌شناسی کتاب: هر یک از فصل‌های تجربی کتاب به خاستگاه وتاریخ یک سازمان رفاهی می‌پردازد؛ کمیته امداد امام خمینی، خانه‌های بهداشت،سازمان تامین اجتماعی، سوبسیدهای کالایی و یارانه‌ها. از این رو به جای آنکه کلنظام رفاهی ایران را به یک مفهوم انتزاعی واحد مشخص کنم به لحاظ روش شناختی درتحلیل به سطحی پایین‌تر، به سطح سازمان‌ها و نهادها رفتم. به باور من این روش‌شناسیسطح میانی برای بسیاری از پژوهش‌های جامعه شناختی مفید است، خاصه هنگامی که پژوهشمعطوف به تاریخ سیاست‌های اجتماعی و اقتصادی است. به واقع این روش‌شناسی جامعه‌شناسیتاریخی است. هیچ مفهوم و هیچ فرآیندی بیرون از تاریخ نیست. در نتیجه هر مفهومی کهاستفاده شود از دولت رفاه گرفته تا دولت توسعه‌گرا، دولت کورپوراتیست و باید در زمینه تاریخی‌اش از جمله در زمینهسیاست‌های مشابهی که خارج از ایران به اجرا در آمده است، گنجانده شود. این نهادهاو سازمان‌ها در عمل چگونه هستند، چگونه پدید آمده‌اند و پیامدهای‌شان چه بوده است؟همچنین در این کتاب تلاش می‌کنم با ارایه روایتی از فرآیندهای تاریخی که هر یک ازاین سازمان‌های رفاهی را پدید آورده و همچنین با بررسی تغییرات پدید آمده در سیاست‌شان،داستان کلی‌تری درباره تغییر اجتماعی در ایران روایت کنم. برخلاف بیشتر مطالعاتعلوم اجتماعی درباره ایران که در قالب اصطلاحات انتزاعی درباره دولت و جامعه بحثمی‌کنند، من از لنز سازمان‌های رفاه اجتماعی استفاده می‌کنم تا از دریچه آن با دقتبیشتری به این پرسش بپردازم که چگونه رابطه میان سازمان‌های دولت و گروه‌های مختلفاجتماعی در طول زمان تغییر کرده است. این قبیل سازمان‌ها یگانه مجموعه‌ای ازسازمان‌ها نیستند که می‌توان بررسی کرد. می‌توانیم مطالعه مشابهی درباره دیگر وجوهسیاست دولت انجام دهیم. صنعت و تجارت، قوه قضاییه، کشاورزی و معادن، ارتش و پلیس،شهرداری‌ها و زیرساخت‌ها، همه اینها زمینه‌های جامعه شناختی بسیار ارزشمندی برایطرح پرسش‌هایی درباره تغییرات تاریخی جامعه ایران هستند. به جای اینکه فرض کنیمهمه اینها ذیل یک قانون عمومی یا سرفصل مفهومی واحد عمل می‌کنند. وظیفه جامعه‌شناسآن است که هر یک را به تفصیل بررسی کرده و با نمونه‌های دیگر در سطح جهان مقایسهکند تا بتوانیم بهتر فرآیندهای تاریخی پشت آنها را بفهمیم. این به این معناست کهبه جای اتکای صرف به بیانیه‌های سیاستمداران، طرح‌های برنامه‌ریزان، گزینش‌هایروزنامه‌ها یا انتقاد روشنفکران باید از همه داده‌های ممکن استفاده کنیم. به اینمنظور باید داده‌های کمی و کیفی از بودجه‌ها، مصاحبه‌ها، مشاهدات، گزارش‌های رسمیو خاطرات را گرد آوریم. نباید یک منبع واحد را به مثابه حقیقت بگیریم، بلکه باید همهپیش‌فرض‌های‌مان درباره موضوع پژوهش را نقادانه واکاوی کنیم. این روند باید با چککردن داده‌ها و استدلال‌های مطرح شده در پژوهش‌های گذشته درباره ایران همراه شود.

۳- استدلال کتاب: این کتاب در مقابل دو روایت عمده درباره ایران بحث می‌کند. اولین روایتی که به نقد آن می‌پردازم، همان روایت دولت رانتی است و اینکه چرا مفهوم دولت رانتی برای توضیح سیاست‌ها و تغییرات اجتماعی ایران در ۵۰ سال گذشته ناکارآمد است. به باور من این مفهوم هم به دلایل تاریخی و هم به دلایل نظری ابدا مفید نیست. بیشتر استدلالم در این زمینه را در فصل اول کتاب توضیح داده‌ام و از آنجایی که کتاب به فارسی ترجمه شده است و خوانندگان می‌توانند خود در این باره قضاوت کنند، در اینجا بحث خود را تکرار نمی‌کنم. دومین روایتی که در مقابل آن استدلال می‌کنم، روایتی درباره نظام سیاستگذاری اجتماعی در ایران پس از انقلاب است. بسیاری از افراد خارج ایران معتقدند که یگانه سازمان‌های رفاهی اجتماعی در جمهوری اسلامی، بنیاد مستضعفان، بنیاد شهید و آستان قدس رضوی هستند. این تصور به این دلیل است که پژوهشگران خارج از ایران صرفا بر این سازمان‌ها تمرکز داشته و آنها را به عنوان سازمان‌هایی عجیب و نامتعارف نسبت به نهادهای موجود در غرب بازنمایی کردند. من با این بازنمایی مخالفم. ما شاهد اشکال مشابهی از این سازمان‌ها در بسیاری از کشورها هستیم، اما دلایل مهم‌تری هم برای مخالفت دارم. این سازمان‌ها نه از نظر تعداد ذی‌نفعان و نه از نظر تاثیرگذاری‌شان بر معیشت، مهم‌ترین سازمان‌های سیاست اجتماعی در نظام رفاهی ایران نیستند، بلکه به نظر می‌رسد، سازمان تامین اجتماعی هم از نظر تعداد ذی‌نفعان و هم از نظر میزان تاثیرگذاری بر معیشت، مهم‌ترین سازمان رفاهی ایران است. حتی در عرصه اقتصاد سیاسی و مالکیت شرکت‌های بزرگ، سازمان تامین اجتماعی از بنیاد مستضعفان و سازمان‌های مشابه بزرگ‌تر است. با این‌ همه تامین اجتماعی خارج از ایران ناشناخته است؛ به علاوه تامین اجتماعی سازمانی است که عمدتا نه معطوف به اقشار فقیر، بلکه معطوف به طبقات متوسط و طبقات درآمدی بالای جامعه ایران است. پس چرا ما چنین سازمان مهمی را در تحلیل و پژوهش خود وارد نمی‌کنیم؟ به گمان علت به تعصب در چگونگی مطالعه ایران بر می‌گردد. نکته پایانی اینکه این کتاب روایت موفقیت‌ها و شکست‌های سیاست رفاه اجتماعی است، از جمله معضلات اجتماعی امروز که محصول موفقیت‌های سیاستگذاری در گذشته است. در این کتاب مدعی آن نیستم که ایران یک نظام سیاستگذاری اجتماعی موفق و منحصر به فرد دارد، یا اینکه این سیاست‌ها به نحوی منحصر به فرد هستند و در دیگر کشورها، یافت نمی‌شوند. همچنین این سیاست‌ها را به عنوان بهترین سیاست‌های ممکن تایید نمی‌کنم. برعکس به بسیاری از تناقضاتی که چنین سیاست‌هایی در ایران از پی داشته‌اند و به مسیرهای متفاوتی که سیاست‌های آتی دولت می‌تواند طی کند، اشاره کرده‌ام. با این همه می‌توان نقد کرد که چرا این سیاست را به آن سیاست دیگر رجحان داده‌ام و داده‌های استفاده شده را هم می‌توان نقد کرد.


در بخش اول این برنامه، علی اصغر سعیدی با اشاره به مکالمه اولیه خود با نویسنده کتاب گفت: وقتی کوان هریس به من گفت چرا در ایران علی‌رغم وقوع این رخداد مهم (انقلاب)، کسی درباره انقلاب اجتماعی صحبت نکرده، پاسخ دادم که گفتمان روشنفکری رفاه در ایران وجود ندارد یا اینکه خیلی ضعیف است. وی در تکمیل بحث خود افزود: برای جامعه علمی خود متأسف هستم که فردی از بیرون بیاید و گنجی را پیدا کند و روی آن کار کند. بنابراین مسأله‌ای که با آن مواجه هستیم، فقدان گفتمان رفاهی‌ست که در حوزه رفاهی نظر از عمل عقب است. 


این جامعه‌شناس اقتصادی با بیان اینکه این کتاب نکته‌های بسیار پرمناقشه و بحث‌برانگیزی دارد، درباره نویسنده آن گفت: کاری که کوان هریس کرده آن است که یک نظام مفهومی درست کرده است و این چارچوب نظری که ابتدای کتاب آورده را بعد از انجام تحقیقاتش و مطالعاتش (درباره خوزستان و مقایسه آن با آذربایجان)، به دست آورده است. در واقع جامعه ایران را خوب نگاه و بررسی کرده است. نویسنده در این کتاب، دولت ایران را یک دولت رفاهی تشخیص داده که این دولت، با دولت دوره پهلوی متفاوت است. او با دیدن سازمان‌های مختلف رفاهی که بعد از انقلاب ایجاد شدند، از جمله امکانات بهداشتی، آموزش و ...، مفاهیمی را در این زمینه می‌سازد و مفهوم‌سازی می‌کند. در این دو دولت رفاهی که هریس از آن صحبت می‌کند، تفاوت را روی چند مقوله می‌گذارد. ازجمله درباره سیاست‌ورزی نخبگان صحبت می‌کند و می‌گوید سیاست‌ورزی نخبگان قبل از انقلاب محدود بوده در حالی‌که بعد از انقلاب، سیاست‌ورزی نخبگان بیشتر و رقابتی می‌شود که هر گروه و جناحی  سازمانی را می‌گیرد که هریک از آن‌ها تلاش می‌کند برای پیدا کردن مشروعیت، خدمات رفاهی ارائه دهد و صرفاً کسانی از این خدمات منتفع می‌شوند که وارد بازار کار شده بودند. همین مسأله باعث شکل‌گیری نظام دوگانه‌ای می‌شود و سازمان‌ها بعد از انقلاب دو دسته می‌شوند، سازمان‌هایی که قبل از انقلاب بوده و سازمان‌هایی که بعد از انقلاب اضافه می‌شوند. اینکه بعد از انقلاب نظام دوگانه است به نظر من درست است ‌که وقتی لایحه قانون جامع تأمین اجتماعی را مجلس ششم آورد، بعد از مدت‌ها بحث، شورای نگهبان نپذیرفت که کمیته‌های امداد و سازمان‌های دیگر تحت نظارت دولت قرار بگیرند و یا اینکه شورای رفاه بدون حضور نماینده کمیته امداد تشکیل می‌شود. حتی در درون دولت هم یک نظام دوگانه وجود دارد که به نظر می‌آید نویسنده آن را ندیده است.

او ادامه داد: کوان هریس می‌گوید قبل از انقلاب سازمان‌های رفاهی وجود نداشته درحالی‌که این‌طور نیست‌. بلکه وجود داشته ولی وابسته به دربار بوده‌اند. به این‌صورت که در سال ۵۴ با تشکیل وزارت رفاه اجتماعی، این سازمان‌ها ایجاد شدند که می‌توان از آن‌ها با عنوان سازمان‌های حمایتی یاد کرد. ازجمله مثل سازمان خدمات شاهنشاهی که بسیاری از شرکت‌های داروسازی را هدایت می‌کرد. نویسنده از این سازمان‌ها یاد نکرده و صرفاً در طبقه‌بندی، آن‌ها را صنف‌گرا می‌داند.


در بخش دوم این برنامه محمد مالجو با اشاره به اصلی‌ترین ادعای کتاب کوان هریس گفت: یکی از اصلی‌ترین ادعاهای کتاب هریس، آن است که می‌گوید متعاقب انقلاب سیاسی در ایران، از حیث سیاست رفاه اجتماعی، نوعی انقلاب اجتماعی نیز طی سال‌های پس از انقلاب به وقوع پیوسته است و نظام رفاه اجتماعی‌ای که قبل از انقلاب طردگرا بوده، بعد از انقلاب خصلت فراگیر پیدا کرده است. این گذار از خصلت طردگرایی به خصلت فراگیری را در عنوان کتاب به صراحت و در متن آن، به شکل کمتر آورده است. وی افزود: معتقدم که انقلاب اجتماعی تصور نویسنده کتاب در ایران بعد از انقلاب، مطلقاً به وقوع نپیوسته است ( از حیث دامنه شمول رفاه بر حسب جمعیت) و علت اینکه نویسنده این برداشت را کرده، ناشی از دو خطاست. اول خطای دست‌کم‌گیری رفاه‌گستری در فضای پیش از انقلاب و دوم، دست بالاگیری رفاه‌گستری و دامنه شمول سیاست‌های رفاه اجتماعی در فضای بعد از انقلاب. البته که سیاست‌های رفاه اجتماعی پیش از انقلاب طردگرا بوده و سیاست‌های رفاه اجتماعی بعد از انقلاب درجاتی از فراگیری را داشته اما نه آن اندازه که نویسنده ادعای آن را دارد‌. اگر این دو خطا یعنی دست‌کم‌گیری و دست بالاگیری اصلاح شود، ایده وقوع انقلاب اجتماعی در سال‌های پس از انقلاب هم دود می‌شود و به هوا می‌رود.


این اقتصاددان در ادامه به چند مورد از مزیت‌های این کتاب و نویسنده آن پرداخت و گفت: نویسنده مهارت زیادی در مطالعه تطبیقی ایران و کشورهای دیگر دارد و از این منظر، به یمن زاویه دیدی که انتخاب کرده، توان بالایی را از خود برای مطالعه تطبیقی ارائه می‌دهد و اطلاعات زیادی را از کشورهای دیگر در اختیار ما قرار می‌دهد. مزیت دیگر نویسنده، آن است که مفاهیمی مثل پاتریمونیالیسم، نئوپاتریمونیالیسم و پوپولیسم را مفاهیمی می‌داند که در تبیین دگرگونی‌های اجتماعی ایران نتوانستند خوش بدرخشند. مفهوم دیگر، مفهوم دولت رانتی است. کوان هریس در این کتاب گام بلندتری را برمی‌دارد و نقد مفهوم دولت رانتی را به مراتب به میان می‌گذارد. این مسأله درواقع مزیت دیگری‌ست که نویسنده به دلیل نوع زاویه دید منتخب خود در این کتاب، نشان داده است. این زاویه دید، همان مفهوم دولت رفاه است. در واقع لنزی که نویسنده از طریق آن، ایران بعد انقلاب را بررسی کرده است. این موضوع، ابتکاری نوآورانه است که از این ابتکار باید استقبال کرد و امیدوارم محققان دیگری باشند که از این لنز، جامعه ایران را  بیشتر مورد مطالعه قرار دهند.


مالجو در توضیح بیشتر گروه‌های موثر و عامل پیش از انقلاب اظهار داشت: در دوره پهلوی‌ها و البته هرچه به انتهای پهلوی دوم نزدیک می‌شویم، سیاست‌های رفاه اجتماعی فقط به کسانی که معاش آن‌ها در گرو حضور موفق در حوزه کار بود که به این اعتبار، از مزایای رفاه اجتماعی (بیمه‌ها، حداقل دستمزد، افزایش حقوق و ...) برخوردار می‌شدند، محدود نبود. محور دیگری از سیاست‌ها در تمام طول دوره پهلوی‌ها در میان بود که مجموعه دیگری از آدم‌ها که به گمان هریس جزو مطرودین بودند (هریس هم به آن اشاره کرده)، را دربرمی‌گرفت ازجمله مثل خانواده‌های سرپرست زن، فقرای مطلق، سالمندان از کار افتاده و ... که این افراد آن‌گونه که در کتاب بازگو شده، طرد نشده بودند. این لایه‌ها نیز عاملیت داشتند و حاکمیت‌ها را ناگزیر می‌کردند که حداقل‌هایی را (البته خفت‌آور) برای امکانات زیستی آن‌ها فراهم کنند.


گزارش از: فریبا رضایی



برچسب ها
از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید