رمان و فرهنگ عامه همراه با نقد رمان پریکشی
نشست «رمان و فرهنگ عامه همراه با نقد رمان پریکشی» سهشنبه ۲۶ اسفند ۹۹ با حضور نادعلی فلاح، نویسنده مجموعه ۵ جلدی داستانهای شفاهی مازندران و افشین نادری، محقق قصههای پریان به همراه علیرضا حسنزاده نویسنده کتاب و با دبیری مصطفی اسدزاده برگزار شد.
در بخش اول این برنامه نادعلی فلاح به توصیف رمان پریکشی و موجودات خیالی آن پرداخت و گفت: رمان پریکشی یک داستان خیالی درباره سحر و جادو، جامعه جادوگری و رویارویی محبت و کینه، عشق و سرخوردگیست اما این داستان به ظاهر خیالی، دارای چندین لایه معنایی دیگری هم هست و باید جنبه تاریخی اجتماعی و اسطورهای آن را با هم در نظر گرفت. در این اثر، باورها و اعتقادات خیلی مهم هستند. این رمان، هرچند رمانی تاریخی در دوره صفویه و قاجار است اما رمان به معنای تاریخی نیست بلکه گوشهای از تاریخ را همراه با عشق انسان و پری بیان میکند. پریکشی پر از اوهام و تخیل است اما شعر نیست یعنی نثر شاعرانه ندارد. رمان در سرزمین گیلان، سرزمین عشق و محبت است. هر جایی که عشق و محبت باشد، انسانیت هم در آن دیده میشود. در این رمان، همه انسانها و پریان، موجودات و جانورانی که اهل هنر هستند، موجوداتی سالم، شاداب و اهل دل هستند و امروزه هم ثابت شده که با موسیقی، شعر و قصه، بسیاری از بیماریها را درمان میکنند که میتوان در این رمان هم، نوعی قصهدرمانی را هم یافت. درحقیقت زندگی سالم و سرزنده را در این رمان میتوانیم پیدا کنیم. عشق و محبت در این رمان خیلی زیاد است، عشق و محبت میان انسانها و پریان که من پریان را در اینجا نماد زنان شمالی میگیرم که چقدر زیبا زندگی را دوست دارند.
محقق قصههای پریان در ادامه، جن، پری و سیاهگالش را از جمله موجودات خیالی این رمان برشمرد و در شرح خصوصیات هر یک از آنها مطابق روایات اسلامی و داستانهای کهن، خاطرنشان کرد: جنیان در روایات اسلامی، گروهی از جنس آتش بودند که پس از ۳۰۰ سال زندگی و سپس عصیان، خداوند آنها را تارومار کرده و از آسمان به زمین آورده است. به همین دلیل در بیابان و جاهای مختلف سرگردانند. جن در داستانهای هزارویکشب و داستانهای دیگر همواره مورد توجه بوده است. در رمان پریکشی نیز میبینیم که جن دقیقاً مقابل پری و انسان قرار دارد و به دلیل ارواح پلیدی که دارند امکان عشق انسان و جن در آن دیده نمیشود. اما پریان در داستانهای قدیمی، موجودی زیبا و لطیف توصیف شدهاند. در خیلی از داستانهای عامیانه میبینیم که پریها با کودکان ارتباط برقرار میکنند، آنها را به خانه خود میبرند و بدون آسیب به آنها، آنها را تربیت میکنند. در رمان پریکشی هم، پری نماد زن شمالی است چرا که به آدمها آموزش میدهد، نقاشی، موسیقی، آواز و رقص را به آنها میآموزد. نکتهای که در این رابطه وجود دارد این است که بسیاری از آدمهای خوب با پریان ازدواج میکنند و دارای فرزند میشوند که معمولاً آدمهایی هستند اهل هنر و عشق. در این رمان، بسیاری از قهرمانان داستان یا پریزاد هستند یا به دلیل نداشتن مادر به پریان سپرده و تربیت شدهاند. در این رمان در بسیاری از جاها، آدمها و پریان و ماهیها با هم میرقصند، آواز میخوانند و شادی میکنند که درست در همین مواقع است که خوشی و خرمی به زندگی برمیگردد. اسطوره سیاهگالش هم در این رمان دیده میشود که موجودات خیالی هستند که در جنگل زندگی میکنند و در مواقعی که انسان در زندگیاش دچار مشکل میشود، این سیاهگالش میآید و زندگی او را نجات میدهد.
در ادامه این برنامه افشین نادری در اشاره به نقاط قوت رمان پریکشی و توانایی نویسنده آن تصریح کرد: آقای حسنزاده در مقام یکی از پژوهشگران شاخص در حوزه افسانهپژوهی، شناخت خود از تاریخ افسانهها و صورتهای زنده میراث روایی را دستمایه خلق داستانی در رمان پریان قرار داده است و این ممکن نمیشود مگر به واسطه نگاه داستانی و تمرین و تجربه او در حوزه رمان و رماننویسی. پریکشی ازدل فرهنگ و آیین ایرانی در گستره فرهنگ بشری بیرون آمده است و همه اینها در رمان، رنگوبویی داستانی به خود میگیرد. ویژگی رمان پریکشی، چندصدایی بودن آن است. مخاطب در هر کجا که باشد و به هر فرهنگی تعلق داشته باشد، میتواند در درک روابط و مناسبات ماجراها و شخصیتهای داستان، احساس پیوند برقرار کند. زیرا درونمایه این رمان، موضوعی عام و جهانیست که از طریق صداهای گوناگون و متفاوت در بطن داستان شنیده میشود. پریکشی برخلاف چهره بومی آن، داستانی جهانی و جهان شمول است. زمان، مکان، اتفاقات و شخصیتها از نقطهای جزئی آغاز و در یک مقیاس کلی معنا و ادامه پیدا میکند. در داستان پریکشی، زبان و به واسطه آن تمام مظاهرش از تشخص داستانی برخوردارند. داستان همواره از خانه زبان آغاز میشود و همه عناصر دیگر داستان برگرفته از آن است. در این رمان از ظرفیتهای مختلف زبانی در خلق جهانی داستانی بهره گرفته شده است. پریکشی در خلاقیت و شناخت نویسندهاش از رمان، دست به بازآفرینی و خلق دوباره میراث زنده روایی در قالب رمان کرده است. خطه شمال در این داستان یک موقعیت جغرافیاییست که اتفاقات داستان در آن شکل میگیرد اما این خطه نمادیست برای نزدیکی و همبستگی آدمها. داستان، وحدت داستانی دارد و خردهداستانها در چارچوب داستان اصلی رمان، درست سر جای خود نشستهاند و ساختاری یکپارچه را برای رمان رقم زدهاند.
پریکشی رمانیست در ستایش زنان که نماد صلح و عشقاند. در واقع راوی اصلی پریکشی همواره و همیشه در حال روایت قصه زندگی است. آقای حسنزاده در کتابها و داستانهای مختلف، همواره ستایشگر زنان بوده است و داستان زنان گیلانی نمونهای از این ستایش است. پریکشی، فراخوان پریان است به دنیای آدمیان؛ آدمیان را به عشق، قصهگویی، شعر و هنر دعوت میکند در زمانهای که همه اینها به فراموشی سپرده میشود.
در پایان، نویسنده کتاب بخشی از سخنان خود را به نقد دپارتمانهای ادبی و جایگاه نازل قصههای پریان و حماسهها و اسطورهها در دنیای معاصر اختصاص داد و عنوان کرد: ما نسبت به فرهنگ مردمی و نسبت به گروههای مختلف روایتهایی که در ایران وجود دارد، یک بحران معرفتی داریم. اگر دقت کنیم میبینیم که دپارتمانهای فولکلور یا فرهنگ مردم نداریم.
ما دپارتمانهای فرهنگ و زبانهای باستانی داریم که اسطورهشناسی زبانگرا را نمایندگی میکند. همینطور دپارتمانهایی داریم که مبین مردمشناسی یا ایرانشناسیست که طیف یا حوزه وسیعتری از فولکلور یا فرهنگ عامه را پوشش میدهند. این مسأله فقط به نهادسازی آکادمیک در ایران بر نمیگردد بلکه فراتر از آن، به جایگاهی که ما برای قصههای پریان، حماسهها و اسطورهها قائل هستیم، برمیگردد. به طور مثال شاید بتوان نظامی گنجوی را پدر قصههای پریان نامید اما میبینیم که آنطور که باید به او توجهی نشده است. یک اتفاقی که در ایران افتاده و من چندین بار در مقالات خود به آن اشاره کردهام، مسأله تفکیک افقهاست. نقطه مقابل آن مفهوم گادامری ترکیب افقهاست. این اتفاق در دوران مدرنیزیشن برای ما میافتد و گسست در افقهای فکری، فرهنگی و معرفتی ما به وجود میآید. به همین دلیل با وجود میراث روایی بسیار غنیای که ایران دارد و یکی از مهمترین تمدنهای قصهساز جهان بوده، میبینیم که قصههای پریان ما چندان نقشی در روایتهای مدرن و معاصر ندارند. موضوع دیگری که در نقد ادبی طی سالیان اخیر مواجه بودم، بحث دپارتمانهای ادبیست. ما در ایران در نقد کلاسیک ادبیات، قدرتمندیم؛ کسانی مثل شفیعی کدکنی را داریم اما در نقد مدرن، ما کسی را نمیبینیم. حتی کسانی مثل حسین پاینده هم بیشتر مترجم هستند تا اینکه مولف باشند. لذا باید حداقل از خود حوزه ادبیات کسانی باشند که آن را نقد کنند.
گزارش از: فریبا رضایی