در نشست «خوانش فرش براساس قابلیت‌های گفتگویی چندرسانه‌ای آن» مطرح شد:

فرش می‌تواند گفتگو بین اهالی فرهنگ را تقویت کند

فرهنگ ما خلأ گفتگو دارد
فرش می‌تواند گفتگو بین اهالی فرهنگ را تقویت کند

نشست تخصصی «خوانش فرش براساس قابلیت‌های گفتگویی چندرسانه‌ای آن» شنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۱ به‌مناسبت بزرگداشت روز ملی فرش با حضور حسین اکبری نسب (دکتری تاریخ تحلیلی و تطبیقی هنر اسلامی و عضو هیات علمی دانشگاه پیام نور)، ایمان زکریایی کرمانی (دکتری پژوهش هنر و عضو هیئت علمی گروه فرش دانشگاه هنر اصفهان) و سخنرانی و دبیری فرزانه فرشیدنیک (دکتری پژوهش هنر و عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات) برگزار شد.

در ابتدای این برنامه حسین اکبری‌نسب با بیان اینکه پرداختن به صنایع دستی طی سالیان گذشته مورد بی‌مهری قرار گرفته، برگزاری این نشست‌ها را کمکی در شکل‌گیری مباحث نظری این حوزه دانست و گفت: شکل گرفتن مباحث نظری پیرامون یک موضوع، جزء مباحث اساسی است. شاید تفاوت فرهنگ غرب با فرهنگ ما همین باشد که ما چندان نسبت به موضوعات خود، نظریه‌پردازی مدون انجام نداده‌ایم و تلاش نظری در این زمینه صورت نگرفته است. لذا این یک غفلت تاریخی است و هر زمان که بتوان یک کار جدی در این خصوص انجام داد، یک شروع تازه خواهیم داشت. فرش، یکی از هنرهای مهم تاریخ و کشور ماست که خوشبختانه از یک پیشینه تاریخی طولانی برخوردار است که توانسته در تاریخ هزاره‌ای، خود را جلو بکشد و به زمانه ما بیاید و همانند هنرهای میراثی، به یک امر ویترینی تبدیل نشده و هنوز کاربرد و کارایی دارد. این هنر، هنوز وجه کاربردی، همگانی و اقتصادی خود را حفظ کرده اما همه این حوزه‌ها، نیاز به یک نقد و بررسی، تحلیل و شکل‌گیری گفتمان دارند. درواقع باید یک زبان نظری برای همه این حوزه‌ها به وجود بیاید.

او با اشاره به کلیدواژه‌های «رسانه» و «گفتگو» در عنوان نشست، افزود: تأکید بر واژه رسانه این را می‌رساند که فرش، نوعی رسانه است و صرفاً یک کالای کاربردی نیست. اولین ویژگی رسانه، برقراری ارتباط و قابلیت انتقال پیام است. بخش مهمی از این ارتباطات در حوزه فرش، ارتباط ذهنی است که می‌تواند مفاهیم فرهنگی گسترده‌ای را از طریق نقوشی که دارد، انتقال دهد و ارتباطات فرهنگی قدرتمندی را برقرار سازد.

درباره گفتگو هم باید بگویم یکی از زمینه‌هایی که در فرهنگمان همیشه فقیر بوده، بحث گفتگو است. مثلاً یکی از هنرهای تاریخ و فرهنگ ما، قصه‌گویی و روایت است که بیشتر ماهیت خطابه‌ای دارد تا گفتگو. فرهنگ ما خلأ گفتگو دارد. قابلیت‌های گفتگویی در رسانه‌ای مثل فرش وجود دارد  امیدوارم همین کلیدواژه در فرش و سایر هنرهای دستی مدخلی برای ورود به مباحثی باشد که بتواند گفتگو بین اهالی یک فرهنگ را تقویت کند به‌گونه‌ای که به زیست معاصر ما کمک کند. امروز که بشر درگیر مصائب بزرگ است، باید قابلیت‌های اثربخش، التیام‌بخش و نویدبخش هنر بتواند به انسان کمک کند تا از این شرایط بحرانی گذر کند و در این میان چه چیزی بهتر از گفتگو؟ گفتگو از هر نظر، مبناست. اگر این گفتگو صورت نگیرد، افراد منزوی و برآیند نهایی آن، فروپاشی جامعه خواهد بود.


این عضو هیات علمی در ادامه از زاویه کارکرد اجتماعی فرش و معاصر بودن آن به موضوع نگاه کرد و اظهار داشت: اگر بخواهیم یک مبنای تاریخی را برای هنر معاصر در دنیا در نظر بگیریم، حوالی سال‌های ۱۹۶۰، مباحث جدیدی در هنر شکل می‌گیرد که متفاوت از مباحث قبلی هنر است و به‌ویژه تضادهایی با حوزه هنر مدرن، به عنوان صدساله شکل گرفته از ۱۸۶۰ م پیدا می‌کند. از سال ۱۸۶۰ جریانات مدرنی برمبنای تفاوت سبک‌ها در هنر شکل می‌گیرند و به رشد و بالندگی بسیاری می‌رسند. در این دوره شاهد شکل‌گیری یک بایگان نخبه توده با تقویت جایگاه نخبگان هستیم. نخبگانی که تخصص دارند و به دلیل تخصص و نوع آثاری که تولید می‌کنند، مورد ستایش قرار می‌گیرند. موزه‌هاو گالری‌ها محل عرضه آثار آن‌ها می‌شود و از این طریق، دسترسی عامه مردم به آن‌ها دشوار می‌شود. درواقع هنر به موزه‌‌ها و گالری‌ها کوچ می‌کند. با شکل‌گیری هنر انتزاعی، این جریان تقویت می‌شود اما در سال‌های بعد، سعی می‌کنند که هنر را همگانی‌تر و عمومی‌تر کنند.

همه هنرها قابلیت معاصر شدن را دارند. یعنی اگر وجه همگانی آن‌ها را تقویت کنیم، به دوره معاصر خواهند آمد. فرش هم یکی از همین هنرهاست که از قبل، وجه همگانی آن چه در حوزه مصرف و چه در حوزه تولید، پررنگ بوده است. فرش در زمینه مصرف، جزء همگانی‌ترین، پرمصرف‌ترین و عمومی‌ترین هنرهاست و مردم به طور روزانه و مداوم با آن سروکار دارند. اما در این خصوص مباحث بسیاری وجود دارد که متولین هنری و به‌ویژه حوزه فرش، در مقایسه با کشورهایی مثل هند، ژاپن و ... از آن غفلت کرده‌اند و این غفلت، نابخشودنی‌ست. امروز فرش‌های ماشینی بسیاری در کشور ما تولید می‌شود که می‌توان معادل هزینه یک فرش ماشینی، یک فرش دستبافت معمولی تهیه کرد. این چیزی‌ست که مردم از آن و احتمال ضررهای بسیار آن، غافل هستند؛ ازجمله غفلت از آسیب‌های استفاده از فرش ماشینی در تداوم جایگاه هنر اصیلی ایرانی.

در حوزه تولید هم فرش، یکی از عمومی‌هاست. درمقایسه هنر مدرن و معاصر، هنر مدرن، مبتنی بر تخصص و تقویت جایگاه هنرمندان نخبه بوده اما هنری مثل هنر فرش، بیشتر مبتنی بر مهارت است و تولید آن هم مهارت می‌خواهد.  لذا فرش، به عنوان یک امر معاصر، قابلیت‌های زیادی دارد و می‌تواند الهام‌بخش تولید سایر آثار هنری معاصر باشد.

ایمان زکریایی کرمانی دومین سخنران این برنامه از منظر روابط بینامتنی فرش و ادبیات به ایراد سخن پرداخت و تصریح کرد: فرش یکی از مهم‌ترین رسانه‌های ما در سطح جهانی، است و ایران را به واسطه فرش آن می‌شناسند. لذا فرش یک پتانسیل و ظرفیت قابل توجه است. از طرف دیگر، ادبیات هم یکی از گسترده‌ترین عناصر فرهنگی ایران را شامل می‌شود که صرفاً جنبه زیبایی‌شناختی ندارد بلکه هنر، تاریخ، فرهنگ و بسیاری از ابعاد و شئونات زندگی اجتماعی ما را دربردارد. هم فرش و هم ادبیات، در دنیای سنت شکل گرفتند و از آنجایی که دنیای سنت، نگاهی کلان به ابعاد زندگی انسان داشت، هردو هنر و نظام نشانه‌ای، توانستند از این آبشخور سنت به خوبی بره بگیرند و ارتباطات تنگاتنگی در دوره‌های مختلف داشته باشند. این ارتباط از دوره تیموری برای ما مسجل است ولی بدون تردید، قبل از این دوران هم ارتباطاتی میان این دو هنر وجود داشته است. اما امروز متأسفانه یکی از مشکلات، گسست در حوزه‌های معرفت‌شناسی و روش‌شناسی است که باعث شده این هنرها کم‌کم از هم فاصله بگیرند. این رابطه نسبت به گذشته خیلی ضعیف شده و یکی از دلایل آن، این است که امروز، کارکردهای فرش محدود شده و همین محدودیت، باعث کم‌رنگ‌شدن ارتباط فرش با هنرهای دیگر شده است. این مسأله نیاز دارد که به یک بازتعریف جدید منجر شود.

او با اشاره به پیشینه شکل‌گیری اصطلاح «بینامتنیت» و تشریح آن، اضافه کرد: مبدع اصطلاح «بینامتنیت»، خانم ژولیا کریستووا بود که در سال ۱۹۶۶ در تفسیر گفتگومندی و چندصدایی در آثر سباستین باختین، به آن اشاره کرد. اساس بینامتنیت می‌گوید که هیچ متنی بدون پیشینه و ریشه نیست یعنی متن‌ها در میان شبکه‌ای از متون قرار دارند. براساس این تعریف، می‌توانیم بگوییم که یک فرهنگ و تمدن، محصول فرهنگ و تمدن‌های پیشین است و چنین نیست که از هیچ به وجود بیایند. پس یک متن هنری، در شبکه‌ای از متون قرار گرفته و ما هم برای تولید و هم برای خوانش آن، نیاز به متون دیگر داریم. در روابط بینامتنی سه شکل مطرح می‌شود: شکل‌یافتن متنی جدید براساس متون معاصر یا متون قبلی، ارتباط یک متن با متون دیگر و نهایتاً شکل‌گیری معنای متن توسط متون دیگر. مورد آخر یکی از مهم‌ترین نوع روابط بینامتنی است که از طریق آن می‌توانیم به معنای یک اثر پی ببریم. این نوع رابطه، در فهم معنای نقوش به کار رفته در فرش مورد استفاده قرار می‌گیرد. این شکل از روابط بینامتنی، بحث «هم‌حضوری» است یعنی وقتی عناصری از یک متن در متن دیگر است. این روابط دوسویه است که ما هم ادبیات را در فرش و هم فرش را در ادبیات داریم.


عضو هیئت علمی گروه فرش دانشگاه هنر اصفهان با اشاره به موضوع فرش در ادبیات کلاسیک و معاصر، نمونه‌هایی از آن را مطرح و عنوان کرد: در ادبیات معاصر، فرش علاوه بر اینکه کارکردهای ارجاعی و تمثیلی دارد، کارکردهای اجتماعی آن هم موردتوجه قرار گرفته است و یک نگاه اجتماعی به فرش دیده می‌شود. هم زیبایی‌های فرش و هم رنج‌های آن دیده می‌شود. در حوزه فرش، ضرب‌المثل‌ها یک حوزه بسیار جذاب هستند که ما آن را حتی در ضرب‌المثل‌های محلی می‌توانیم ببینیم که این نشان می‌دهد فرش، وارد زندگی عامیانه مردم شده و این ورود به زندگی، بخشی از ادبیات عامیانه و محلی آن‌ها را تشکیل می‌دهد. شاید یکی از مهم‌ترین حوزه‎هایی که در زمینه ادبیات فرش وجود دارد، ادبیات کار است که متأسفانه خیلی به ادبیات کار در زمینه ادبیات مکتوب و حتی منابع تحقیقی شفاهی پرداخته نشده است. در ادبیات کلاسیک، عمدتاً در قالب واژه‌هایی که معادل خود فرش یا زیرمجموعه‌های آن است مثل قالی، بساط و ... به آن اشاره شده که ما این واژه‌ها را در دو حوزه می‌توانیم قرار دهیم؛ فرش به معنای خود فرش و دیگری، فرش به مثابه تمثیل، تمثیلی از باغ بهشت، زمین و ... . هم نگاه والا به فرش می‌شود و هم بعضاً فرش در مقابل عرش و به عنوان عالم ماده قرار می‌گیرد.

-یک نغز تابوت کرد آهنین/ بگسترد فرشی به دیبای چین

-بران تخت فرشی ز دیبای روم/ همه پیکرش گوهر و زر و بوم

بگسترد فرشی زدیبای چین/ تو گفتی آسمان شد بر زمین(فردوسی)

-مرد ره را بوریا قالی بود/ زان که خشتش عاقبت بالین بود(عطار)

-به جان و دلم در ز فرش کنون. بهشت برین است و باغ ارم (ناصرخسرو)

روایت ابوالحسن علی بن الحسن مسعودی در قرن چهارم در مروج الذهب به نقل از ابوالحماس محمدبن حسین، که نشان می‌دهد در آن زمان هم فرش بوده و موضوع کار هم قرار گرفته است. ازجمله اینکه سوسنگرد یکی از مناطق فرش‌بافی آن زمان بوده که حتی فرش‌های خوبی هم داشته که در مسندگاه استفاده می‌شده است. این روایت، با توصیفاتی که از فرش چهن‌شده و تصاویر و نوشته‌های آن دارد، کارکرد رسانه‌ای فرش را به خوبی نشان می‌دهد.

در ادبیات معاصر استاد شهریار، یک مثنوی بلند از رسام عرب‌زاده، از مفاخر آذربایجان و هم‌عصر او دارد که نشان می‌دهد او به فرش و هنرمند هم‌عصر خود توجه ویژه دارد:

عرب‌زاده طراح قهار فرش/ نبوغ شگفتی‌ست در کار فرش

به نقشی‌ست قاهر که مقهور اوست/ همه قهرمانان قهار فرش

به‌طومار فرشی که او باز کرد/ دگر لوله شد هرچه طومار فرش...

زنده‌یاد محمدعلی دادور از شعرای اصفهان هم که در سال ۹۸ فوت کرد، نگاهی به فرش دارد که ضمن تجلیل فرش، نوعی نگاه اجتماعی انتقادی به وضعیت بافندگان دارد:

چشم‎های خسته او می‌دود بارها همراه با پود و تارها

درفضایی پر ز امید و ز شور، گرم کار خویش خاموش و صبور....

ما اشعاری هم از هوشنگ ابتهاج و ناصر فربد درخصوص فرش داریم. هم‌چنین ضرب‌المثل‌هایی که در این زمینه وجود دارد. پس بنابراین حضور فرش در ادبیات بسیار گسترده و در ابعدا مختلف قابل مشاهده است. از طرف دیگر، ادبیات هم حضور خیلی پررنگی در فرش داشته است که در قالب سه شاخه می‌توانیم با این نظام مواجه شویم: نظام کلامی که اشعار در قالب کتیبه‌هایی در فرش آمده‌اند. گاهی ادبیات در قالب یک نظام تصویری در فرش بازنمایی شده است. به طور مثال داستان بهرام گور، لیلی و مجنون و خسرو و شیرین را در فرش تصویرسازی کرده‌اند. گونه سوم، همنشینی کلام و تصویر است.

حضور ادبیات در فرش، به هردو صورت کلاسیک و محلی است. خیلی از کتیبه‌هایی که در فرش وجود دارد، از شاهنامه، خمسه نظامی، مثنوی و جامی و ... است که ما با جستجوی چند کلمه از آن‌ها می‌توانیم شعر را پیدا کنیم اما گاهی اشعار محلی به کار برده‌اند که شاعر آن‌ها مشخص نیست و این کار جستجو و فهم شعر را دشوار می‌کند. از نمونه‌های حضور ادبیات در فرش، آوردن نام بافنده در قالب شعر بوده که از آن جمله می‌توان به فرش غیاث‌الدین جامی مربوط به دوره صفوی اشاره کرد که در موزه میلان نگهداری می‌شود. فرش شیخ صفی و فرش معروف به فرش ببر یا فرش شکارگاه از موارد دیگر هستند که در حاشیه باریکی دورتادور فرش، ابیاتی نوشته شده‌اند. هم‌چنین فرشی در کرمان که به مناسبت برتخت نشستن احمدشاه با روایتی از برتخت نشستن بهرام گور بافته شده و نیز فرشی با داستان حضرت یوسف در این زمینه قابل ذکر است.

زکریایی کرمانی در پایان در پاسخ به این سوال که «چرا فرش در دوره معاصر حضور ندارد؟» تأکید کرد: بخش عمده‌ای از این مسأله به ویژگی‌های فرهنگ ما برمی‌گردد که اساساً حکمت داشت و جامع‌الابعاد بود و همین باعث می‌شد که فرهنگ در تمام ابعاد زندگی دنیوی و اخروی ما حضور فعال داشته باشد اما در دنیای معاصر به دلیل گسستی که بین اینها اتفاق افتاده، باعث شده که فرش به جای کاربردهای زیبایی، اخلاقی، رسانه‌ای و ...، امروز صرفاً به کاربرد، تقلیل پیدا کند. همین باعث شده که بین فرش و بنیاین‌های اصلی‌اش گسست ایجاد شود. امروز باید ابعاد فرهنگی فرش مورد توجه قرار بگیرد، خصوصاً در امر آموزش. چراکه در واحدهای درسی دانشجویان فرش، واحدهای آشنایی با ادبیات قدیم ما نیست. درحالی که در گذشته، استادکارهایی که فرش‌های دوره سنتی را طراحی می‌کردند، مکتب می‌رفتند و در کنار آشنایی با مفاهیم قرآنی، سعدی و حافظ و شاهنامه می‌خواندند. به عبارت دیگر، ادبیات در تمام زندگی آن‌ها حضور داشت. امروز دانشجویان فرش ما مهارت‌ها را خوب یاد می‌گیرند اما در طراحی، بحثی را در زمینه آشنایی با ادبیات نداریم. امروز خیلی از فارغ‌التحصیلان فرش ما و حتی خیلی از طراحان باسابقه، خیلی از روایت‌های ادبی و داستانی را نمی‌دانند.لذا باید با یک بحث تشویقی یا القایی با برگزاری جشنواره‌ها و برنامه‌های مختلف، به این سمت کشیده شوند و کارهایی که بنیان‌های ادبی دارند، ارزش‌گذاری شوند.

نقد آثار، یکی از نقاط مغفول مانده در حوزه فرش است. به ما قبولانده‌اند که در دنیای سنت نقد وجود ندارد درحالی که در درون سنت هم، امکان نقد و زایش وجود دارد اما با مکانیزم متفاوت. من فکر می‌کنم با نقد آثار هنری معاصر و آشنایی هنرمندان با ظرفیت‌هایی که فرش می‌تواند داشته باشد، می‌تواند بسترهایی برای ورود دوباره ادبیات، حتی ادبیات معاصر به حوزه فرش فراهم شود.

در بخش سوم این برنامه فرزانه فرشیدنیک درباره گفتگوی فرش و معماری؛ گسترش فضا و امتداد معماری در سطح فرش سخنرانی کرد و گفت: هنرهای سنتی علاوه بر کارکرد خود، مکانی برای تبلور و انتقال مفاهیم نهفته در جهان‌بینی پدیدآورندگان آن به شمار می‌آیند. هنر ساحت عناصر متعالی نهفته در باور ایرانی اسلامی را شکل داده و صورتی زمینی برای درک آن آفریده است. همه عالم را محضر الهی می‌شمارد. این تجلی عالم کون و مثال، به آثار و بناهای مذهبی محدود نشده و از منظر هنرمند سنتی، تمام جهان تجلیگاه جلوه حق است. در هنر سنتی، هرگز چیزی از معنی منفک نیست. همه هنرها همواره دارای مفهومی باطنی است که نشان‌دهنده حقیقت هستی در عالم است. از طریق هنر و شیوه‌های آفرینش آن، انکشاف حقیقت صورت می‌پذیرد. اثر هنری، آمیزه‌ای از صورت و معناست. معانی واحد در صور متنوع این هنرها ازجمله فرش و معماری تجلی دارد. وحدت معنا در عین کثرت صورت‌ها، یکی از مهمترین ارزش نهفته در هنر سنتی ایران است.

فرش و معماری در نمایش فرهنگ، تمدن و هویت تاریخی ایرانیان از جایگاه ویژه‌ای برخوردارند. فرش چون آیینه عرش، بازتابی از نگاره‌ها و طرح و نقش‌های نمادین با الهام از باورها، اندیشه‌ها و آرزوهای انسان فرش‌نشین است. معماری نیز یکی از شاخ‌ترین هنرهای هویت‌ساز ایران است. معماری از بسیاری هنرهای دیگر نیز برای تکمیل پیام‌رسانی و ایجاد پیکره‌ای بی‌نقص بهره برده است. معماری سنتی ایران در پی ایجاد حس یزدانی و بیان معانی ازلی و تعالی معنوی در بیننده است.


عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات با نمایش تصاویری از معماری توأم با حوض‌هایی بزرگ که تصویر بناها را در خود انعکاس می‌دهند، درباره خلق مکان قدسی گفت: سطح آب همچون آیینه‌ای تصویر بنا را بازمی‌نمایاند. دیدن چیزها در آیینه، در حکم دیدن چیزها در عالم مثال یا اقلیم هشتم است. در آینه علاوه بر جهات موجود در جهان، جهتی جدید می‌توان دید که همان بعد و جهت اقلیم دیگر است. باتوجه به انعکاس بنا در آب، مسجد علاوه بر سطحی که بر آن ایستاده است، صاحب محوری عمودی می‌شود و در عمق نیز امتداد می‌یابد. آینه آب با انعکاس تصویر گنبد آسمان، ملاقات آسمان و زمین را تحقق می‌بخشد و ارتباط میان آسمان و زمین محقق می‌شود. درواقع ساختار معنایی مبتنی بر تجارب فضا/زمان و مشارکت مخاطب در معناست.

به طورکلی، می‌توان گفت هنر همواره از بستر تفکری دوره خود برای شکل‌گیری و ادراک متأثر بوده و بازتاب این اندیشه‌ها و اعتقادات به شیوه‌های گوناگون در صور مختلف هنر ایران نمود یافته و تجلی بخش مضامین قدسی حق شده است. در حکمت ایرانی - اسلامی، گستره حرکت انسان در فرهنگ اسلامی از فرش تا عرش است. فرش همچون آینه با انعکاس تصویر سردر و سقف مسجد یا باغ بهشت، به شکلی نمادین، آسمان را منعکس می‌سازد و ملاقات آسمان و زمین را تحقق می‌بخشد. آنچه در زیر است مانند آن چیزی است که در بالاست. آنچه در بالاست مانند آن چیزی است که در زیر است. در نهایت در گفتگوی فرش و معماری، شاهد گسترش فضا و امتداد معماری در سطح فرش هستیم که به فرآیند انکشاف و حس مکان قدسی منجر می‌گردد.


گزارش از: فریبا رضایی





برچسب ها
از طریق فرم زیر نظرات خود را با ما در میان بگذارید