لزوم توجه به موضوع حقوق زنان در جشنواره بینالمللی پژوهش فرهنگی
منصوره فصیح رامندی- عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطاتمسائل زنان در طول تاریخ و در جوامع مختلف، محل بحث و گفتگوی فراوان و دامنهداری بوده است و طی دهههای اخیر، توجه به جایگاه و منزلت زن انگیزهای برای مطالعه و بررسی شیوههای ارتقاء جایگاه حقوقی متناسب زنان شده است. بدیهی است که وقتی سخن از ارتقای جایگاه حقوقی زنان به میان میآید، گسترهای از حقوق مدنی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را شامل میشود که شامل نظرات گوناگونی همچون موقعیت برابر آنان با مردان تا موقعیت برتر زنان نسبت به مردان است.
از سوی دیگر نیز، تحصیلات عالی و اشتغال زنان، باعث کسب ارزشها و نگرشهای جدید و از سویی سبب دشواری در هماهنگکردن نقشهای سنتی با نقشهای جدید شده است. از همینرو، مسأله زنان نه صرفاً مسأله جهانی بلکه به عنوان درگیریهای بین سنت و مدرنیته در ایران تبدیل شده است؛ بههمیندلیل برخورد سنت با مدرنیته طی دهه اخیر در برجستهکردن مسأئل اجتماعی و فرهنگی زنان، از نقش بیبدیلی برخوردار بوده است.
بدیهی است با چرخش از نگاه سنتی به مدرن نسبت به جایگاه زنان در حوزههای مختلف همسری، مادری و فرزندآوری و در سطح خُردتر، اشتغال، تحصیل و ... نباید نسبت به آثار فرهنگ بر وضعیت زنان بیتوجه بود. این اهمیت از آنجاست که از مطالعه وضعیت زنان چنین استنباط میشود که زنان همیشه در سطحی از طرد فرهنگی و آسیبپذیری در این عرصه مواجه بودهاند.
البته همسو با تأثیرات منفی برخی خردهفرهنگها بر وضعیت و حقوق زنان نمیتوان از جنبههای مثبت فرهنگ و توانایی بالقوه آن در تغییر زندگی زنان غافل بود که بعضاً در قالب تساوی جنسیتی مورد توجه قرار گرفته است. بهخاطر فهم جمعی ناکافی از حقوق فرهنگی، موضوع حقوق فرهنگی و زنان، عمدتاً پای مسأله زنان و فرهنگ را به میان میکشد و اینکه فرهنگ چگونه بر حقهای بشری زنان تأثیراتی منفی به جای میگذارد. میتوان بهطور ویژه به نقش خانواده اندیشید. جایی که بهطور سنتی، زن در نقش مولد و مواظب خانواده ظاهر میشود؛ جامعهای که نقش سنتی زن، حفاظت و نگهبانی از فرهنگ است؛ و کشوری که زن با محیط قانونی آن سروکار دارد. این امر کاملاً بدیهی است که تغییر فرهنگی که حقوق بشری زنان را نقض میکند، خواه فرهنگ سنتی باشد یا غیرسنتی، ماحصل تغییر از درون است که در آن زنان بهعنوان کنشگران تغییرند و تأثیر و نفوذ از خارج بر آنان وارد میآید.
اگرچه ترسیم، تثبیت و تضمین «حقوق فرهنگی زنان»، در نهایت منجر به افزایش توانمندی زنان، کاهش تبعیضهای جنسیتی و بهبود کیفیت زندگی خانوادگی به عنوان نفعی مشترک است اما نمیتوان این واقعیت را انکار نمود که مؤلفههای حقوق فرهنگی زنان به لحاظ پراکندگی و توزیع آنها در اهداف کیفی وسیاستهای اجرایی از نوساناتی برخوردار است که در نهایت، قاعدهمندی و افزایندگی کیفی حقوق فرهنگی در برنامهها را با کاستیهایی مواجه کرده است.
بدون شک، درنظرگرفتن محوری با عنوان «تحلیل و ارزیابی حقوقِ زنان در عرصه فرهنگ»، در جشنواره، این فرصت را فراهم میآورد که نخبگان از مؤلفههای مختلفی که نیاز است سیاستهای عمومی در خصوص مسأله زنان و فرهنگ به آنها بپردازند، به تحلیل عمیقتری دست یابند. از سوی دیگر پرداختن به مباحثی از این دست، منتج به نهادینهشدن مطالعه در این حوزه(با توجه به فقر پژوهشی) و ترسیم سیاستگذاری صحیح در جهت رسیدن به وضعیت مطلوب خواهد بود.