جنبش قدرت سیاه
جنبش قدرت سیاه[1]، هم گسستی از جنبش حقوق مدنی و هم استمرار آن است. این جنبش که در اواخر دهۀ 1960 و دهۀ 1970 برجسته و مهم بود مشوق راهبردی عملباورانه برای به پرسش گرفتن سرکوب و استثمار نژادی است. افراد و گروههای بسیاری را جزء این جنبش میانگارند، ازجمله «حزب پلنگ سیاه»[2]، «جمهوری افریقای نو»[3]، «مجمع کارگران سیاهپوست انقلابی»[4].
اصطلاح قدرت سیاه، در ژوئن سال 1966، پدید آمد. در این سال، جیمز مردیت[5]، نخستین امریکایی افریقاییتباری که اجازة حضور در دانشگاه می.سی.سی.پی را یافته بود، راهپیمایی یکنفرهای را برضد هراسی که بر سیاهپوستان ایالت می.سی.سی.پی حاکم بود، بهراه انداخت. پس از دو روز راهپیمایی، مردیت هدف گلولۀ یک تکتیرانداز قرار گرفت و نتوانست راهپیمایی خود را به پایان برساند. بهجای او، استاکلی کارمایکل[6] (1941-1998) که مدتی بعد رئیس «شورای هماهنگی اعتراض دانشجویی غیرخشونتآمیز (اس.ان.سی.سی)»[7] شد، حامیان را به ادامه دادن راهپیمایی مردیت ترغیب کرد. وقتی نیروهای حکومتی به راهپیمایان حمله کردند، یکی از سازماندهندگان اس.ان.سی.سی، بهنام ویلی ریکس[8] (که امروزه به موکاسا دادا[9] مشهور است)، پیشنهاد کرد که امریکاییهای افریقاییتبار، از نوعی راهبرد قدرت سیاه بهره گیرند. کارمایکل در واکنش به این پیشنهاد، راهپیمایان را با شعار «قدرت سیاه» متحد ساخت.
قدرت سیاه بهعنوان راهبردی عملباورانه برای مبارزه با برتری سپیدپوستان و تقویت خودگردانی[10] برای سیاهپوستان، ظرف یکسال سربر آورده بود. رخدادی حیاتی در بلوغ و پختگی جنبش بهعنوان یک راهبرد، در سال 1967 و با انتشار کتاب استاکلی کارمایکل (که بعدها به کوامی توره[11] معروف شد) و چارلز همیلتون با عنوان «قدرت سیاه: سیاست آزادسازی در ایالاتمتحده[12]» بود. این کتاب، نه تنها اصطلاح قدرت سیاه را تعریف کرد، جنبش قدرت سیاه و چارچوب سیاسیاش را معرفی کرد که همچنین چارچوبی به جنبش میبخشید و این ایده را در خود گنجاند که عدالت اجتماعی، نه از رهگذر فرایندهای سیاسی سنتی، بلکه از طریق ورزههایی رادیکالتر دستیافتنی است.
بااینحال، قدرت سیاه دربرگیرندۀ ایدئولوژی واحدی نبود و هواداران آن نیز از راهبرد سیاسی واحدی دفاع نمیکردند. جهتگیریهای سیاسی آنان، ایدههای مارکوس گاروی[13] (1887-1940)، مالکوم ایکس[14] (1925-1956)، فرانتس فانون[15] (1925-1961)، مائو تسهتونگ (1893-1976) و کارل مارکس (1818-1883) را شامل میشد؛ برای مثال، بسیاری از مدافعان این جنبش، با تکیه بر اندیشههای مالکوم ایکس، از یکپارچگی[16] دوری جستند. یکپارچگی، هم در سیاست و هم در اقتصاد، به مثابة وسیلهای برای حفظ و تأیید مجدد نابرابریهای نژادی بهکار گرفته، نظریهپردازی شد. به همین دلیل، نزد کارمایکل و همیلتون یکپارچگی، ترفندی بود برای حفظ برتری سفیدان.
ویژگی مشترک گونههای مختلف قدرت سیاه، تعهدشان به برابری، غرور نژادی و دفاع از خود و خودگردانی بود. بدینترتیب، قدرت سیاه از رهگذر خود را در قالب طرحهای دفاع از خود و توانمندسازی اجتماعات سیاه، آشکارا در پی جامۀ عمل پوشاندن به ایدههایش بود. شکل بهعمل درآمدن قدرت سیاه، بازتابی است از شرایط محلی پیش روی فعالان این جنبش. برای نمونه، حزب پلنگ سیاه، مجموعهای از برنامههای محلهبنیاد را آغاز کرد. این برنامههای محلی –که بعدها برنامههای نجات[17] نامیده شد- برای ارضای نیازها و دغدغههای مستقیم و عاجل اهالی محل، طراحی شده بود. برنامههای خاصتری هم بود که کنترل پلیس بر محله، آموزش تاریخ سیاهان در مدارس، ارتقای حقوق متأجران و حقوق رفاهی، تأسیس درمانگاه و بررسی گزارشهای مربوط به خشونت نیروهای پلیس را شامل میشد.
ایدئولوژی خودگردانی، به انزوا ترجمه نشد. در عوض، بسیاری از مدافعان جنبش قدرت سیاه، ازجمله هیویی نیوتن[18]، یکی از پایهگذاران حزب پلنگ سیاه، خواستار ادغام در جامعه در عین دفاع از خودگردانی و آزادسازی به سیاهان شد. این بحث، بر این باور استوار بود که برابری سیاهان در شرایطی که دیگر گروهها قربانی سرکوب و در استثمارند، محقق نمیشود. درنتیجه، قدرت سیاه از برقراری پیوندهای پایدار با سازمانهای دیگر، ازجمله سازمانهای حامی زنان و همجنسگرایان دفاع کرد. افزون بر این، حامیان جنبش قدرت سیاه و نیز برخی از سازمانهای این جنبش، الگویی شدند برای سازمانهای دیگری که خواهان برابری و رهایی از سرکوب و استثمار بودند. برای نمونه، حزب پلنگ سیاه، نه تنها در ایالاتمتحده (برای سازمانهایی ازجمله «کلاه قهوهایها[19]»، «نجیبزادگان جوان[20]» و «جنبش سرخپوستان امریکا[21]»)، بلکه در کشورهای دیگر جهان راه را برای دیگر سازمانها هموار کرد. این سازمانها، عبارتاند از: «کادر کلاه سیاهان[22]» (برمودا)، «حزب پلنگ سفید[23]» (انگلستان)، «حزب پلنگ سیاه در اسرائیل، حزب پلنگ سیاه در استرالیا و «پلنگهای دالیت[24]» (هندوستان)
جنبش قدرت سیاه را نباید همتای ستیزهجو جنبش حقوق شهروندی انگاشت. بیگمان، جنبش قدرت سیاه برخلاف جنبش حقوق شهروندی، توجه بیشتری را به غرور نژادی، توانمندسازی، خودگردانی و دفاع از خود معطوف ساخت. افزون بر این، اهداف برخی از حامیان جنبش قدرت سیاه با اهداف رهبران جریان اصلی جنبش حقوق شهروندی، مغایرت داشت؛ برای مثال، حامیان جنبش قدرت سیاه، در مقابل یکپارچگی مدافع، شقی از جداییطلبی بودند. همچنین برخی از حامیان جنبش قدرت سیاه، گرایش داشتند که ایالاتمتحده را، نه سرزمین فرصتها[25] که سرزمین نژادپرستی، پیشداوری، استثمار و سرکوب ارزیابی کنند. درحقیقت، بسیاری از اعضای جنبش قدرت سیاه، امریکاییهای افریقاییتبار را قربانیان شکلی از استعمار داخلی میانگاشتند.
بااینحال، بهرغم این تفاوتها، بهترین تلقی از جنبش قدرت سیاه آن است که آنرا بدیلی محلی برای جنبش حقوق شهروندی بدانیم. هرچند خاستگاه جنبش قدرت سیاه به جنوب ایالاتمتحده میرسد، ولی بیشازپیش در بخشهای شمالی و غربی این کشور تعریف شد و مورد توجه قرار گرفت. درنتیجه، جنبش قدرت سیاه تمرکزش را از نواحی روستایی و کشاورزی جنوب به نواحی شهریتر و صنعتیتر شمال تغییر داد. این دگرگونی جغرافیایی، بر تنوع مکانی ورزههای نژادپرستانه است. امریکاییهای افریقاییتبار جنوب امریکا، بهشکل گستردهای در معرض ورزهها و خطمشیهای نژادپرستانه رسمی[26] بودند (مانند قوانین جیم کرو)، حال آنکه اهالی شمال امریکا، بیشتر با نژادپرستی غیررسمی مواجه میشدند. درنتیجه، برابری نژادی و عدالت اجتماعی، راهبرهای مختلفی میطلبد.
جنبش قدرت سیاه، مؤلفة فرهنگی مهمی نیز داشت. نظر به اینکه تقویت غرور نژادی در این جنبش، از رهگذر شعارهای عامیانهای مانند «سیاه زیباست» بیان میشد، جنبش همچنین یک شکوفایی هنری به خود دید. شعر و نقاشی، ترانه و رمان، جملگی ایدۀ آزادسازی و رهایی سیاهان را تقویت کردند. تأثیر قدرت سیاه را بهویژه میتوان در سبکهای موسیقی تغییریافته در پایان دهۀ 1960 جستوجو کرد. جنبش قدرت سیاه، با تکیه بر سبک ریتماندبلوز[27]، آهنگسازانی چون جیمز براون[28]، سم کوک[29] و آیک ترنر[30]، در ظهور موسیقی متمایز سیاهان دخیل بودند: موسیقی سول[31]. گروهها و موسیقیدانان اثرگذار، ازجمله «شاعران واپسین[32]»، «برادران ایسلی[33]» «راستی برایانت[34]»، «وسوسهها[35]»، «ادوین استار[36]»، «ماروین گای[37]»، «استیوی واندر[38]» و جیمز براون که پیشتر نیز از او یاد شد. ترانه سال 1968 براون، با عنوان «بلند بگو (من سیاهم و به این مفتخر)»، به سرود رسمی این جنبش بدل شد.
و نیز ببینید: جنبش چیکانو؛ حقوق شهروندی؛ جیمز کرو؛ جداسازی غیررسمی؛ جداسازی رسمی
[1] Black Power movement
[2] Black Panther Party
[3] Republic of New Africa
[4] League of Revolutionary Black Workers
[5] James Meredith
[6] Stokely Carmichael
[7] Student Nonviolent Coordinating
Committee (SNCC)
[8] Willie Ricks
[9] Mukasa Dada
[10] self-determination
[11] Kwame Ture
[12] Black Power: The Politics of Liberation in
America [13] Marcus Garvey
[14] Malcolm X
[15] Frantz Fanon
[16] integration
[17] survival programs
[18] Huey Newton
[19] Brown Berets
[20] Young Lords
[21] American Indian Movement
[22] Black Beret Cadre
[23] White Panther Party
[24] Dalit Panthers
[25] land of opportunity
[26] de jure
[27] rhythm and blues
[28] James Brown
[29] Sam Cooke
[30] Ike Turner
[31] soul music
[32] Last Poets
[33] Isley Brothers
[34] Rusty Bryant
[35] Temptations
[36] Edwin Starr
[37] Marvin Gaye
[38] Stevie Wonder